confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | ||
!نام | !نام | ||
!اَصْحاب | !اَصْحاب حَدیث | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
'''اصحاب حدیث''' در معنای عام خود، عنوان گروهی از عالمان اسلامی است که در شیوهی خود برای [[احادیث]] و پیروی آن اعتنایی ویژه داشتهاند. اصحاب حدیث به معنای اعم، موضوعات مختلف دینی اعم از [[فقه]]، [[کلام]] و غیر آن را مورد بررسی قرار دادهاند، اما آنان بیش از هر چیز در تاریخ فرهنگ اسلامی به عنوان یکی از دو گرایش اصلی در فقه [[اهل سنت]] در سدههای نخستین در مقابل اهل رأی شهرت دارند. | |||
=اصحاب اثر و اصحاب أرأیت= | |||
در نسل سالهای 60-85 هـ و 85-110 هـ، ما گروهی به عنوان [[اصحاب اثر]] و گروهی دیگر به نام [[اصحاب أرایت]] داریم که در تقابل با هم بودند. گزارشهای ثبت شدهی زیادی داریم که این تقابل را در نسل [[ابراهیم نخعی]] و نسل [[حمّاد بن ابی سلیمان]] نشان میدهد. | |||
اصحاب اثر میگفتند: «کنّا نتبع الآثار» یعنی روش و منش ما پیروی از چیزی است که به ما رسیده است. نام گذاری اصحاب أرأیت به این دلیل بود که دائماً افرادی پیش صغار [[صحابه]] میآمدند و میگفتند: «أرایت ان کان کذا فحکمه ماذا؟». نظر شما در این مورد چیست؟ در متون تاریخی به این افراد اصحاب أرایت گفته میشود. اوج این مسأله حدود سالهای 60-85 هـ است. البته در سالهای 85-110 هـ کم کم گفتمان تغییر کرد و در نسلهای بعدی یعنی نسلهای 135-160 هـ دیگر اصحاب اثری وجود ندارند. همه جزء اصحاب أرایت هستند و پذیرفتهاند که باید مسائل را نظام مند بررسی کرد. | |||
در عوض گروه بندیهای جدیدی بوجود آمد. در گروه بندی جدید این دوره، اصحاب حدیث مانند [[سفیان ثوری]] و اصحاب رأی مانند [[ابن ابی لیلا]] و [[ابوحنیفه]] در مقابل هم قرار داشتند. بسیاری این تغییر گفتمان را به خاطر شباهتی که بین حدیث و اثر وجود دارد، متوجه نمیشوند. در مورد اصحاب رأی و أرایت هم چون از ماده واحدی هستند، تصور میشود ناظر به یک چیز هستند. تقابل اصحاب اثر و اصحاب أرأیت داستان دیگری است و تقابل اصحاب حدیث و اصحاب رأی داستان دیگر! هم اصحاب حدیث و هم اصحاب رأی، جزء اصحاب أرایت هستند چون اصحاب اثر از بین رفته بودند و چیزی از آنها باقی نمانده بود. | |||
بین اصحاب حدیث و اصحاب رای هم، با یک تقابل مواجه هستیم. تقابل کسانی که مدافع حدیث بومی هستند مثل مالک و کسانی که با بومی بودن حدیث مقابله میکنند مثل [[لیث بن سعد]] و [[شافعی]]. | |||
شافعی موضع لیث بن سعد را با استدلال محکمی به اثبات میرساند و به قدری این دلایل قوی است که موضع مخالف را در هم میکوبد، ضمن این که تاریخ مصرف تفکر اصحاب حدیث گذشته بود یعنی شافعی هم زحمت زیادی برای این کار نکشید. | |||
البته وقتی بحث معارف بومی را مطرح میکنیم - که حدیث هم بخشی از آن است - در دورهای که مسأله بومی بودن معارف مطرح بود بومها در معرض چالش و تعارض یکدیگر قرار گرفتند چون بالاخره این افراد با هم رفت و آمد داشتند و حداقل در [[حج]] همدیگر را میدیدند و این چنین نبوده که کاری به کار یکدیگر نداشته باشند. بنابراین باید بررسی کنیم که در همان دورهای که معارف اسلامی - و از جمله آنها حدیث - بومی بوده است، این بومی بودن از چه قواعدی پیروی میکرده است؟ چون برخی از بومها، نقش بوم غالب و برخی نقش بوم مغلوب را بازی میکردند. رابطهی بین بومها یک رابطهی تساوی نبوده است. | |||
اما خیلی مهم است این نکته را بدانیم که دعوای اصحاب اثر و اصحاب أرایت بر سر چه بود؟ دعوای اصحاب اثر و اصحاب أرایت به زبان آن روز، درباره چیزی بود که امروزه در بحثهای کلام جدید به آن «انتظارات بشر از دین» میگوییم. یک نگاه حداقلی و یک نگاه حداکثری به دین، یک نظام سیستمی و یک نظام اتفاقی<ref> Casual.</ref>. نگاه حداقلی یعنی یک نگاه موردی به [[دین]] که گروهی معقتد بودند گفتنیهای دین گفته شده و آنچه گفتنی نیست، بیان نشده است. در مواردی که مطلبی بیان نشده و الآن آن مسأله مبتلا به شده است، به شرطی آستینهای خود را بالا میزنیم و به آن جواب میدهیم که اتفاق افتاده باشد و لازم شود درباره آن نظر بدهیم. | |||
از نظر علمای این گروه، [[فتوا]] چیزی از نوع قضا و قضاوت بود. یک قاضی تا وقتی که دو طرف دعوا به او مراجعه نکنند، قضاوت نمیکند. پس یک قاضی برای پروندههای فرضی حکم نمیکند و هیچ آدم عاقلی چنین کاری انجام نمیدهد. در آن زمان نگاه به مسألههای فقهی چنین بود. | |||
لذا وقتی کسی مسألههایی را مطرح میکرد که واقع نشده بود، به همان اندازه غیر قابل تحمل بود که یک فردی از قاضی بخواهد در موردی قضاوت کند که هیج شاکی و متخاصمی ندارد. پس یک نگاه حداقلی به دین داشتند. بنابراین همان را مسائلی که مطرح میشد بیان میکردند و لازم نمیدانستند این مسائل را متورم و بزرگتر کنند! البته ممکن است بگوییم، اصحاب اثر چه انسانهای روشنفکری بودند! | |||
اصحاب اثر این نظریهها را از باب این که با افکار پست مدرن آشنا بودند، نمیزدند بلکه برعکس، این حرفها را از این باب که سنت متقدمان بوده میزدند. علمای عصر صحابه و [[تابعین]] نسل اوّل هم، به همین شکل عمل میکردند یعنی برای آنها هم نقش یک نوع پیروی از سلف را داشت. | |||
مسألهی دیگر که در این دو نسل مشترک بود، این بود که اگر ما با مسائلی مواجه شویم که برای آن حکمی در کتاب و سنت وجود نداشته باشد، اجتهاد الرأی میکنیم. | |||
منظور از [[اجتهاد]] الرأی این بود که یک صحابی بر اساس قوهی حدسی که با مراجعه به دانستههای خود، و یک عالمی از تابعین با رجوع به آنچه که از پیامبر(ص) از طریق صحابه شنیده و یک ارتکازات ذهنیهای از دین برایش به وجود آمده، بتواند در مورد مسألههایی که مطرح شده و چیزی از گذشتگان به او نرسیده، نظر بدهد. این کار، یک حدس شخصی و کاملاً بدون روش بود. البته در نگاه اوّل مفید به نظر میرسید ولی هر چه زمان سپری میشد، تعارضها خودش را بیشتر نشان میداد. | |||
مثلاً فردی از ابراهیم نخعی مطلبی را میپرسید، و او هم به نوعی جوابی میداد، در حالی که عالم دیگر از همان شهر، جواب متفاوتی میداد. | |||
در همین نسل، میزان اختلافات در مسائل فقهی به اندازهای شد که مثلاً 20 سال بعد منصور که تازه [[خلیفه]] شده بود، از [[ابن مقفع]] - داندیشمند معروف ایرانی - درخواست کرد کتابی برای دستورالعملهای کلی خلافت بنویسد. ابن مقفع کتاب کوچکی به نام «رساله الصحابه» نوشت<ref> این کتاب، مربوط به حدود سالهای 135 هـ است که تاکنون باقی مانده و چاپ شده است. </ref> و در آن صریحاً خطاب به خلیفه میگوید: اگر یک جریان فتاوای متعارض و مختلف خاتمه ندهی، نظام قضایی از هم میپاشد. پس معلوم میشود این نگرانی برای یک مشاور عالی مثل ابن مقفع وجود داشته که به خلیفه صریحاً این مطلب را میگوید. | |||
از یک زاویه به نظر میرسد این افراد از متورم شدن مباحث معارف اسلامی جلوگیری میکنند ولی آفت بزرگ این تفکر، ضد روش و ضد سیستم بودن آن بود و امکان به وجود آوردن هیچ نوع سیستمی را نمیداد. اگر از خود این فرد یک سال بعد همان سؤال را میکردند، جواب دیگری میداد. این مدل کار کردن، غیر قابل کنترل بود. برای یک [[کشور اسلامی]] که دائماً بزرگ و بزرگتر میشد و به تدریج باید یک نظام پیچیدهای را برای اداره کشور به وجود میآورد، ادامهی این روش، یک خطر خیلی جدی بود. در واقع به این دلیل است که ما میگوییم به تدریج تاریخ مصرف این سیستم از بین رفت. | |||
=پانویس= | =پانویس= |