confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
بعد از مدینه شاید توسعه طلبترین بوم، کوفه است. بنابراین درست است که ما راجع به دورهای صحبت میکنیم که دوره بومی بودن معارف اسلامی است، اما به این معنا نیست که همهی آنها سر جای خود نشسته بودند. اتفاقاً یک رقابت تمام عیار در همان زمان وجود داشت که بسیاری از بومها در آن شکست خوردند و بعضی نیز پیروز شدند. این جاست که میتوان دریافت [[لیث بن سعد]] چقدر ایستادگی داشته که در مقابل بوم مدینه، یک مقاومت ساده نشان نداده بلکه در مقابل توسعه طلبترین بوم، میایستد و نسبت به آن واکنش نشان میدهد. بنابراین او کار خیلی بزرگی انجام داده است. | بعد از مدینه شاید توسعه طلبترین بوم، کوفه است. بنابراین درست است که ما راجع به دورهای صحبت میکنیم که دوره بومی بودن معارف اسلامی است، اما به این معنا نیست که همهی آنها سر جای خود نشسته بودند. اتفاقاً یک رقابت تمام عیار در همان زمان وجود داشت که بسیاری از بومها در آن شکست خوردند و بعضی نیز پیروز شدند. این جاست که میتوان دریافت [[لیث بن سعد]] چقدر ایستادگی داشته که در مقابل بوم مدینه، یک مقاومت ساده نشان نداده بلکه در مقابل توسعه طلبترین بوم، میایستد و نسبت به آن واکنش نشان میدهد. بنابراین او کار خیلی بزرگی انجام داده است. | ||
حالی با این توضیح، بهتر میتوانیم بفهمیم که چرا [[مالک بن انس]]، به گونهای برخورد میکند که قول علمای مدینه نه برای خود مردم مدینه، بلکه برای همهی عالم اسلام حجت است، حتی میان کوفیها. | حالی با این توضیح، بهتر میتوانیم بفهمیم که چرا [[مالک بن انس]]، به گونهای برخورد میکند که قول علمای مدینه نه برای خود مردم مدینه، بلکه برای همهی عالم اسلام حجت است، حتی میان کوفیها. | ||
=اصحاب حدیث گروه مهاجم= | |||
در نگاه تاریخی میبینیم که این اصحاب رأی هستند که سپر گرفتهاند و از خودشان دفاع میکنند و گروه مهاجم، اصحاب حدیثاند نه اصحاب رأی. بنابراین اصحاب حدیث یک تز هستند نه آنتی تز یعنی آنها حرفی برای گفتن دارند. | |||
حال ببینیم اصحاب حدیث چه حرفی برای بیان داشتند؛ اگر حرف آنها همان باشد که قبل از آنها هم توسط صحابه و تابعین بیان میشد، که چنین تزیی شکل نمیگرفت. اگر آنها را ادامهی اصحاب و تابعین فرض کنیم، باید موضع آنها را دفاعی بگیریم، یعنی بدعتی گذاشته شده (توسط اصحاب رأی) و آنها در برابر آن بدعت دفاع میکنند ولی در عمل، نوع فعالیت اصحاب حدیث یک فعالیتActive (فعال) است نه یک فعالیت Passive (غیر فعال، تابع). اصحاب حدیث انفعال نشان نمیدهند و دائماً به اصحاب رأی میتازند، بنابراین اصحاب حدیث باید یک تز باشند نه آنتی تز. نمونه دیگر از همین رویکرد این است که گفته میشود سلفیه ادامه دهنده راه گذشتگانند در حالیکه [[ابن تیمیه]] تظاهر میکند که مدافع سلف است اما خود، بدعت گذار است. به همین دلیل شمشیر به دست گرفته و حمله میکند و الا اگر جبههاش دفاعی باشد و در مسیر قبلی، نباید عملکردش این چیزی باشد که با آن مواجهیم. | |||
بنابراین اصحاب حدیث وجود پیچیدهای دارند که نقش دوگانهای را بازی کند، یعنی از طرفی تظاهر میکنند که ادامهی سلف هستند و از طرف دیگر یک تز هستند. | |||
هم نگاه اصحاب حدیث و هم نگاه اصحاب رأی به معارف دینی، نگاه نظام مند و رو به توسعه است. هر دو گروه، رأی را قبول دارند. ممکن است این جمله، یک مقدار سنگین باشد چون ممکن است بگویید، داریم میگوییم اصحاب حدیث و اصحاب رأی! پس چگونه همه اینها رأی را قبول دارند؟! قبول داشتن رأی از اصول مسلم بوده است که از دورهی [[شیخین]] ([[ابوبکر]] و [[عمر]]) در بین اهل سنت وجود داشته است. وقتی از اوزاعی سؤال میکنند: تو چرا این قدر به ابوحنیفه انتقاد میکنی<ref> ابوحنیفه و اوزاعی معاصر هم بودند.</ref>؟ میگوید: «انا لانتقم<ref>ننقم: نقد کردن، ایراد گرفتن.</ref> علی ابی حنیفه قوله بالرّای، کلّنا نقول بالرای، انما ننقم علیه قوله بالسیف» یعنی اختلاف اصلی ما بر سر رأی نیست. | |||
در منبع دیگری به نام «المعارف» از [[ابن قتیبه دینوری]] - مربوط به اواسط قرن 3 هـ - در قسمتی از کتاب شماری از علماء و فقهاء را با عنوان «اصحاب الرأی» و «اصحاب الحدیث» معرفی میکند<ref> ابن قتیبه، المعارف، چاپ هیئت المصریه العامه للکتاب؛ (اصحاب الرأی ص494، اصحاب الحدیث ص501).</ref>. وقتی به بخش اصحاب الرأی نگاه میکنید، در ابتدا فکر میکنید چشمهایتان تار میبیند! بعد فکر میکنید کتاب اشتباه چاپی دارد! چون افرادی مثل مالک بن انس، اوزاعی و ... در فصل اصحاب رأی آمدهاند و در گروه اصحاب حدیث نیستند، در حالی که همه میدانند این افراد در زمره اصحاب حدیثاند. | |||
چطور ابن قتیبه این افراد را جزء اصحاب رأی به شمار آورده است، در حالی که ابن قتیبه خودش از بزرگان اصحاب حدیث است؟ [[ابو زهره]] صاحب کتاب «عذب الحدیث» اشاره میکند که چگونه ممکن است ابن قتیبه مرتکب چنین اشتباهی شده باشد! درواقع ابن قتیبه اشتباه نکرده، ابن قتیبه درست عمل کرده، چون اصحاب حدیث یک معنای مضیق و یک معنای موسعی دارد. | |||
[[ابن سعد]] در طبقات وقتی فردی را معرفی میکند گاهی با عبارتی مواجه میشوید که میگوید: «صاحب الرأی و الحدیث». صاحب رأی و حدیث یعنی چه؟ بالاخره این فرد، صاحب رأی است یا صاحب حدیث؟ در حالی که این امر، در آن زمان یک امر کاملاً عادی بوده است. انس بن مالک، سفیان ثوری، اوزاعی و .... جزء اصحاب حدیث و رأی هستند. کسی که معنای اصحاب حدیث را موسع فرض کند، آنها را هم در زمره اصحاب حدیث قرار میدهد ولی کسی که اصحاب حدیث را به معنای مضیق آن فرض کند، این افراد جزء اصحاب رأی محسوب میشوند. پس هیچ اشتباهی رخ نداده است. اما نتیجهای از این بحث میگیریم و آن این است که تقابل اصحاب حدیث و اصحاب رأی تقابل بین سیاه و سفید نیست بلکه یک تقابل کیفی - تقابل رنگین کمانی - است. | |||
یعنی راجع به طیفهای مختلفی از علما صحبت میکنیم که در یک طبقه بندی، در یک طرف قرار میگیرند و در طبقه بندی دیگر، در طرف دیگر قرار میگیرند. | |||
بنابراین وقتی راجع به افرادی صحبت میکنیم که همهی آنها میراثبر اصحاب أرایت هستند، همه یک نگاه نظام مند را در حوزه معارف اسلامی پذیرفتهاند و از طرف دیگر همهی آنها رأی را حجت میدانند. | |||
اما، چرا به دو گروه اصحاب حدیث و اصحاب رأی تقسیم شدند؟ به چه دلیل این تقابل صورت گرفت؟ برای درک این مطلب باید درک صحیحی از قرن دو داشته باشیم و تا زمانی که ذهن ما راجع به معارف آن قرن، شفاف و روشن نشده باشد، نمیتوانیم این تقابل را بفهمیم. | |||
=پانویس= | =پانویس= |