۲۲٬۱۹۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
شایان ذکر است که این بیست سال آثار مثبت شگفت انگیزی در زندگی این مرد غیور داشت، او معنای واقعی صبر را آموخت، به طوری که هر اتفاقی که برایش می افتاد، آنها را علاوه بر بزرگواری، نزد خداوند متعال می شمرد. قاطعیت در دعوت و عبادت، زیرا او فقط سه ساعت در شبانه روز می خوابد، خداوند بر او سلامتی و آرامش دنیا و آخرت بیفزاید. | شایان ذکر است که این بیست سال آثار مثبت شگفت انگیزی در زندگی این مرد غیور داشت، او معنای واقعی صبر را آموخت، به طوری که هر اتفاقی که برایش می افتاد، آنها را علاوه بر بزرگواری، نزد خداوند متعال می شمرد. قاطعیت در دعوت و عبادت، زیرا او فقط سه ساعت در شبانه روز می خوابد، خداوند بر او سلامتی و آرامش دنیا و آخرت بیفزاید. | ||
واحه ایمان....در واحه ها | |||
عبدالناصر در واحه ها اردوگاهی با ظرفیت 100 هزار زندانی ایجاد کرده بود و این بازداشتگاه به چهار اردوگاه با مفاصل سیم خاردار تقسیم شده بود. | |||
اخوان و کمونیست ها با هدف کشتار اخوان و کمونیست ها در یک اردوگاه قرار گرفتند. اما اخوان به لطف خداوند متعال امور را به دست گرفت، لذا به کمونیست ها گفتند: مقصود این است که یکدیگر را سلاخی می کنند و شما ما را خوب می شناسید. | |||
گفتند: ما با هم زندگی مسالمت آمیز داریم. | |||
به آنها گفتیم: همین.. باقی می ماند که از شما نماینده انتخاب کنید و ما از خود نماینده ای انتخاب می کنیم که فقط تماس بگیرد و شرایط زندگی را بیاورد. | |||
چهار سال مساعد در واحهها با همه نهها از کنار ما گذشت، نه رفت و آمد، نه سفره خانه، نه کاغذ، نه قلم، نه قرآن، و هدف این بود که مغز را از هرچه در آن «بدون تجدید» اسکن کنیم. | |||
اما هر کدام از ما حلقه ای از آشنایان بودیم، بنابراین سیستمی شبیه به نظام قدیم الازهر «شیخ العمود» ساختیم. زیرا اردوگاه بازداشت الوحات شامل باهوش ترین بخش مصر با تخصص های مختلف، از آرایشگر و تمجی گرفته تا دنیای ذرت بود.» | |||
دکتر حسین کمال الدین را داشتیم که استاد دانشکده فنی بود و ایشان نظریه ای را مطرح کردند که الان در همه جای دنیا به نام ایشان تدریس می شود، ایشان در مورد این نظریه می گوید: | |||
«گرینویچ مرکز دنیا نیست، بلکه مرکز کعبه «بیت الله الحرام» است و در واحه ها آن را علمی ثابت کرد و در اداره ارشاد هم حضور داشت. | |||
دکتر محمد کمال خلیفه یکی از اعضای اداره ارشاد را هم داشتیم که از هواپیما مستقیماً از آمریکا به واحه ها برگشتند، ایشان استاد دانشکده فنی و قبل از ایشان مدیرکل اداره راه و پل ها بودند. به آمریکا سفر کرد.او تنها کسی در خاورمیانه بود که بتن آرمه را مطالعه کرد. | |||
در حالی که در واحهها بودیم که او را جشن میگرفتیم، تعجب کردیم که او را صدا میکنند، به او گفتیم: مبارکت باشد دکتر، بدون خجالت آزاد شوید. سپس مدتی ناپدید شد و برگشت، به او گفتیم: : چی شد؟ گفت: روس ها مشکلی داشتند که من رفتم حلش کردم و برگشتم.» و معلوم شد که روس ها به دولت مصر گفته اند که ما در ساختن سد مشکل داریم و فقط یک مرد در خاورمیانه می تواند آن را حل کند. ، که اخیراً از آمریکا آمده و اکنون با شما در واحه ها است. | |||
و قبل از اینکه مرغ بکاریم یا پرورش دهیم، منتظر بودیم که یک تخم یا جوجه از قاهره نزد ما بیاید، اما بعد به ما رسید که وقتی بازدیدکنندگان کارتن تخم مرغ، خروس ذبح شده و گوشت را برمیگرداندند، میدادیم. | |||
مرغ و بوقلمون پرورش دادیم و بامیه و سیب زمینی و خطمی کاشتیم و برکت را در محصولات می دیدیم و هر روز محصولات را جمع می کردیم و بشکه های گازوئیل می آوردیم و از خروجی انسان «ادرار و مدفوع» پر می کردیم و سپس مهر می زنیم. آنها را برای دو چیز استفاده کنید. اولی مانند تیک تاک ساعت است که در آن بشکه هنگام جمع شدن در سرما در شب و همچنین هنگام انبساط در گرما در روز صدای بلندی تولید می کند و مورد دوم ما از آنچه در داخل بشکه است پس از تجزیه آن توسط گرما استفاده می کنیم. به عنوان یک کود کشاورزی و یکی از قوی ترین کودها بود و ما به آن "wpa" می گفتیم. | |||
نکته عجیب این است که کمونیست ها نیز دور چادرهای خود کاشتند، اما محصول برایشان فایده ای نداشت، پس آمدند و با تعجب از ما پرسیدند: چرا؟ به آنها گفتیم: زیرا ما با قرآن زراعت را آبیاری می کنیم و زراعت به تسبیح رشد و نمو می کند. | |||
ما نیز افرادی را با صدای ملایم و شبنمآمیز برای نگهبانی و بیدارکردن خفتگان قبل از نماز صبح برای نماز شب انتخاب کردیم. که بلند نمی شوند، یک ربع قبل از سحر، برادر سودانی می آید و از کنار کسانی که بیدار نشده اند می گذرد و با کارباج به آنها می زند و با صدای بلند می گوید: «فردا برخیزید تا نماز بخوانید، تا زمانی که بخوابید. تو بلند نمی شوی.» | |||
برادر بزرگوارم را در نظر بگیرید... چگونه اولیای شیطان میخواستند که واحهها گور دسته جمعی باشد، پس اولیای رحمان آن را تبدیل به مرغزاری کردند که نبض ایمان و جان دارد. | |||
برادران دینی .... شکوه و توانمندی | |||
در 30 دسامبر 1971، پیامی برای تبعید اولین گروه از برادران از زندان قنا به مزرعه توره به تعداد شش نفر رسید و آنها عبارتند از: | |||
علی نوتو (در سال 1954 اعدام شد، در ایمبابا اعدام شد). | |||
محمد شاکر خلیل (اعدام در سال 1954 پس از میلاد در قاهره). | |||
محمود توفیق (زندگی در 1954، مصر قدیم). | |||
علی محمد گریشا (12 ساله، 65 ساله). | |||
محمد عبدالعزیز السروی (12 سال کار سخت در سال 1965). | |||
جلال باکری (15 سال کار سخت در سال 1965م). | |||
بعد از آن پرداخت ها انجام شد.. چون زندانیان بند توره لیمان (1) پیش از ما به زندان مزرعه توره رفتند و همچنین زندانیان اخوان در زندان قناطر به مزرعه توره منتقل شدند. | |||
همه در زندان مزرعه توره جمع شدیم (کلیه برادران پرونده 65 و برادرانی که در سال 1954 به اعدام محکوم شدند). | |||
اخوان و عبدالناصر، داستان سازمان 1965 | |||
برادر علی نویتو (از پرونده 1954) و با کمک برادر عبدالعزیز عبدالقادر (از پرونده 1965) مسئولیت نظارت بر ملاقات اخوان با خانواده هایشان، رفتن به مقر ملاقات و تماس با اداره را بر عهده داشتند. | |||
روزی که گروه اول رفت | |||
روز خاطره انگیزی در زندان قنا بود. زندانیان یک تئاتر بزرگ در طبقه همکف برپا کردند و همه زندانیانی که با اخوان خاطرات داشتند از 13 اردیبهشت 1343 تا 31 آذر 1350 دور هم جمع شدند. برای اکثر زندانیان، برادران دستهای سخاوتمندانه، مهربانی، درمان بیماران خود و توانبخشی صنعتی در کارگاه نجاری برای بسیاری از آنها دارند، و کسانی که توبه کردند صدها نفر از دست اخوان بودند. | |||
به خصوص که اکثر زندانیان زندان قنا نه اهل جنایتکاری هستند و نه اهل رفتارهای ناپسند، بلکه شور و حسادت و انتقام جویی آنها را به اعماق زندان ها کشاند و تاریکی به اعماق زندان رسید و اخوان المسلمین را گرفت. و دست یاری به سوی آنان دراز کرد تا توبه کردند و نماز را برپا داشتند. | |||
و شهادت به خدا در رأس اخوان بود که هزار زندانی در زندان قنا دوستش داشتند. راهنماي هفتم، محمد مهدي عاكف.. او با همه اسيران، اسب سخاوتمندي بود، هر چه هزينه اش را داشت، به سؤال آنها پاسخ نمي داد.. كمك كرد چون خانواده مرفه اش او را مي فرستادند. هر ماه مقدار زیادی پول.. همه را خرج برادران و زندانیان کرد و فقط چند نفر را نگرفت. | |||
زندانیان روی صحنه رفتند و خداحافظی گرم کردند و بسیاری از آنها به خاطر فراق ما گریه کردند. من هنوز آن صحنه را با اشکهایم به یاد دارم. در مورد غافلگیری بزرگ... از طرف افسر زندان مسئول اخوان (سرگرد محمد...) بود که به روی صحنه رفت و برای خداحافظی با همه ما با صدای بلند گریه کرد و دکتر را به طور جداگانه انتخاب کرد. علی گریشا و الاخعلی نویتو. | |||
=منبع= | =منبع= |