confirmed
۲٬۲۰۰
ویرایش
Mohsenmadani (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۴۱: | خط ۱۴۱: | ||
6- قال الشعبی: «ابنائنا» الحسن و الحسین «و نسائنا» فاطمه، «و انفسنا» علی بن ابیطالب؛ <br>همان، ص 91.<br> شعبی میگوید: منظور از «پسران ما» حسن و حسین و منظور از «زنان ما» فاطمه و منظور از «خودمان» علی بن ابیطالب است.» | 6- قال الشعبی: «ابنائنا» الحسن و الحسین «و نسائنا» فاطمه، «و انفسنا» علی بن ابیطالب؛ <br>همان، ص 91.<br> شعبی میگوید: منظور از «پسران ما» حسن و حسین و منظور از «زنان ما» فاطمه و منظور از «خودمان» علی بن ابیطالب است.» | ||
=== مواردى كه پيامبر اسلام على (علیهالسلام) را جان خويش شمارد: ===<br> | |||
در جهت تأييد و تحكيم بيان قرآن و آشكار شدن مقام و منزلت على (علیهالسلام) كه تنها مصداق «انفسنا» در آيه مباهله است بايد به سيره نبوى بازگشت و از پيوستگى و وابستگى پيامبر به على و على به پيامبر اندكى بازگفت. اين نحوه ارتباط خاص از مطالعه مقاطعى چند از حيات پيغمبر بهخوبی آشكار میشود:<br> | |||
۱ ـ رسول خدا به هيئت ثقيف گفت اسلام آوريد وگرنه مردى را بهسوی شما میفرستم كه از من است يا فرمود چون جان من است. پس گردنهای شما را میزند و زن و فرزندان شما را اسير خواهد كرد و اموال شما را خواهد گرفت. عمر گويد هیچگاه چون آن روز علاقهمند به رياست نشدم و سينه خود را جلو دادم شايد كه حضرت بفرمايد اين ولى آن حضرت متوجه على (ع) شد و دست او را گرفت و دوبار گفت او اين شخص است. <ref>(ابنبطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۱۹۷ به نقل از ابنحنبل در فضائل الصحابه، ج ۲، ص ۵۹۳، حديث ۱۰۰۸؛ شروانى، ما روته العامة من مناقب اهلالبيت، ص ۸۵ به نقل از استيعاب و شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحديد و مسند احمدبن حنبل؛ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۸۳.)</ref> اين حديث و چند حديث مشابه آن در بسيارى از كتب اهلسنت نقل شده است كه در اين احاديث يكى از تعابير زير آمده است«رجلا منى»، «رجلا مثل نفسى»، «رجلا كنفسى»، «رجلا عديل نفسى».<br> | |||
۲. از ابوذر نقل شده است كه رسول خدا فرمود: يا از كار خويش دست برمیدارند و يا بهسوی آنها میفرستم مردى كه چون جان من است و دستور مرا در حق آنان اجرا خواهد كرد... عمر پرسيد منظور حضرت كيست من گفتم تو و رفيقت مقصود او نيستيد. گفت پس چه كسى مقصود است؟ گفتم آن كه نعل را وصله میزند و على (ع) آن هنگام نعل رسول خدا را وصله میزد. <ref>(كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۸۸ به نقل از خصائص نسائى؛ سليمانبن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۱۳۱؛ احمدبن شعيب، خصائص اميرالمؤمنين، ص ۱۰۸؛ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۸۳؛ سبطبن جوزى، تذكرة الخواص، ص ۴۰.)</ref> در اين حديث هم تعبير شده است«رجلا كنفسى».<br> | |||
۳ ـ رسول خدا (ص) از برخى اصحاب خود ذكرى به ميان آوردند و چون از ايشان درباره على (ع) پرسيدند، آن حضرت فرمود آيا از شخص درباره خودش سؤال میشود. عين كلام رسول خدا در مورد على (ع) چنين نقل شده است: «هل يسأل الرجل عن نفسه» <ref>(ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۸۲)</ref> و در جاى ديگر از آن حضرت نقل شده كه فرمود شما از من درباره مردم پرسيديد ولى از نفس من چيزى نپرسيديد. در اين روايت آمده است: «سأل[النبى] عن بعض اصحابه فقال له قائل فعلى فقال ما سألتنى عن الناس و لم تسألنى عن نفسى» <ref>(شيخ طبرسى، مجمعالبيان، ذيل آيه مباهله؛ شيخ طوسى، تلخيص الشافى، ج ۲، ص ۶ و در پاورقى مصحح كتاب سيد حسين بحرالعلوم به عنوان مصادر اين حديث از ذخائر العقبى، صحيح ترمذى، البداية و النهاية، مسند ابوداود و مسند احمد ياد مىكند؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ۲، ص ۲۱۷.)</ref> و نيز از طريق اهلسنت نقل شده كه از رسول خدا پرسيدند محبوبترین مردم نزد شما كيست؟ فرمود عائشه. پرسيدند از مردان چه كسى؟ فرمود پدر او [يا پدر آن دو] آنگاه فاطمه گفت اى رسولخدا چطور شما در حق على چيزى نگفتيد. آن حضرت فرمود على جان من است. آيا ديدهاى كه شخصى در مورد نفس خويش چيزى بگويد. در اين روايت نيز آمده است«ان عليا نفسى هل رأيت احدا يقول فى نفسه شيئا». <ref>(كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۸۷، باب ۷۱ در تخصيص على به اين كه رسول خدا او را چون نفس خود دانسته است)</ref> از نظر شيعه مجعول بودن صدر اين حديث واضح است ولى ذيل آن جاى ترديد ندارد چون مؤيدات آن بسيار است؛ درحالیکه نزد اهلسنت قضيه بهعکس است و براى آنها ذيل حديث ممكن است مورد ترديد قرار گيرد و لذا ناقل حديث اضافه میکند كه تتمه اين حديث كه سخن فاطمه (س) است از عبداللهبن عمرو نقل شده است و دلالت بر صحت اين زيادى میکند، روايت صحيحى كه گويد چون آيه مباهله نازل شد، رسول خدا حسن و حسين و فاطمه و على را جمع كرد و اين دلالت دارد كه نفس على نفس رسول خدا است. <ref>(كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۸۷، باب ۷۱ در تخصيص على به اين كه رسول خدا او را چون نفس خود دانسته است.)</ref><br> | |||
۴ـ زمخشرى در تفسير خود آورده است كه پيغمبر خدا وليدبن عقبه و به نقلى خالدبن وليد را بهسوی بنىالمصطلق فرستاد. چون آنان براى استقبال از فرستاده رسولخدا بيرون آمدند. او خيال كرد كه براى جنگ بيرون آمدهاند. پس بهسوی رسول خدا بازگشت و گفت كه آنان مرتد شدهاند و زكات نمیدهند. اين جا بود كه رسول خدا (ص) فرمود يا از كار خويش دست مىكشيد و يا بهسوی شما میفرستم مردى را كه نزد من چون جان من است آنگاه با دست خود به كتف على (ع) زد. <ref>(زمخشرى، جارالله، الكشاف، ذيل آيه ۵ سوره حجرات«ان جائكم فاسق بنباء فتبينوا. ..»؛ شروانى، ما روته العامله من مناقب اهلالبيت، ص ۵۸ به نقل از تفسير زمخشرى.)</ref> در اين نقل نيز تعبير شده است به: «لتنتهن او لابعث اليكم رجلا هو عندى كنفسى يقاتل مقاتلتكم و يسبى ذراريكم».<br> | |||
۵ـ در جمعه آخر ماه شعبان رسول خدا خطبهاى خواند و از روى آوردن ماه رمضان و بركات آن مردم را آگاه ساخت در پايان اين خطبه است كه على (ع) پرسيد اى رسول خدا با فضيلت ترين كارها در اين ماه چيست؟ آن حضرت فرمود: اى ابوالحسن بهترين اعمال در اين ماه اجتناب از محرمات الهى است سپس پيامبر خدا گريست على (ع) پرسيد اى رسول خدا چه چيز شما را گرياند؟ فرمود اى على مى گريم بر حلال شدن و مباح شمردن خون تو در اين ماه. تا آن جا كه رسول خدا فرمود اى على كسى كه تو را بكشد بدون ترديد مرا كشته و كسى كه با تو دشمنى ورزد در حقيقت با من دشمنى ورزيده است و آن كه به تو ناسزا گويد مرا ناسزا گفته زيرا تو بهراستی به منزله جان من هستى روح تو از روح من است و سرشت و طينت تو از طينت من است. همانا خداوند من و تو را با يكديگر آفريد و با هم برگزيد، مرا براى نبوت اختيار كرد و تو را براى امامت. پس هر كس امامت تو را انكار كند نبوت مرا انكار كرده است. <ref>(علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۳۵۷؛ شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج ۱۰، ص ۲۳۹؛ محمديان، محمد، حياة اميرالمؤمنين عن لسانه، ص ۲۳۸ به نقل از عيون اخبار الرضا و امالى صدوق؛ سليمانبن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص۱۶۶.)</ref> در اين روايت نيز آمده است«لأنك منى كنفسى».<br> | |||
۶ـ در حديث مناشده، اميرالمؤمنين اصحاب شورى را مخاطب قرار داده و مى فرمايد آيا در ميان شما كسى هست كه رسول خدا او را چون جان خويش خوانده باشد. در متن اين حديث نيز آمده است: قال على (ع): نشدتكم بالله هل فيكم احد قال له رسولالله (ص) «انت كنفسى و حبك حبى و بغضك بغضى؟ قالو: لا <ref>(شيخ طبرسى، الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۴۲.)</ref>. نظير همين سخن از زبان عامربن واثله نقل شده است كه گويد بعد از مرگ عمر و در روز شورى شنيدم كه على (ع) مى گفت... نشدتكم بالله هل فيكم احد قال له رسولالله (ص) لينتهين بنو وليعة او لأبعثن اليهم رجلا كنفسى طاعته كطاعتى و معصيته كمعصيتى يغشاهم بالسيف غيرى؟ قالو اللهم لا. <ref>(ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۸۳ به نقل از خصال و بحارالانوار.)</ref> اين ها مواردى بود كه ما با نظرى سريع به منابع بدان برخورد كرديم و البته نمیتوان گفت كه شواهد منحصر در همين مقدار است. (آيتالله ميلانى در كتاب«قادتنا كيف نعرفهم»<ref>، ج ۱، ص ۴۳۳</ref> اشاره میکند كه مرحوم بحرانى در«غاية المرام» از طرق اهلسنت سيزده حديث آورده است كه در همه آنها على (ع) نفس رسول خدا شمرده شده است.) | |||
==== دیگر مویدات و شواهد بر نفس پیامبر بودن حضرت علی ==== | |||
نصوصى كه در سابق از منابع شيعى و سنى نقل شد به صراحت دلالت داشت كه رسول خدا (ص) على (ع) را جان خويش شمرده است. ولى در اين جا ادله ديگرى است كه صراحت بدين معنا ندارد ولى میتواند مويد و شاهد بر صحت مدعا باشد.<br> | |||
اين ادله به لحاظ مضمون به چند دسته تقسيم میشود:<br> | |||
۱ـ رواياتى كه دلالت دارد على (ع) پرورشیافته رسول خدا و از طفوليت مأنوس بدان حضرت بود و حتى سر وحى از على (ع) پوشيده نبود. از جمله اين روايات سخن دلنشين على (ع) در خطبه قاصعه است كه میفرماید: من در كوچكى سینههای عرب را به زمين رساندم و شاخههای نو برآمده قبيله ربيعه و مضر را شكستم و شما قدر و منزلت مرا نسبت به رسول خدا (ص) به سبب خويشى نزديك و منزلت خاصى كه داشتم میدانید. زمان كودكى مرا در كنار خود پرورش داد و به سينهاش میچسباند و در بسترش مرا در آغوش خود نگه میداشت و تنش را به من ماليد و بوى خوش خود را به من مىبويانيد و چيزى را میجوید و آنگاه در دهان من لقمه میکرد و دروغ در گفتار و خطا و اشتباه در كردار از من نيافت و خداوند بزرگترین فرشتهاى از فرشتگانش را از وقتى كه پيغمبر (ص) از شير گرفته شده بود همنشین آن حضرت گردانيد كه او را در شب و روز به راه بزرگواریها و خوهاى نيكوى جهان سير دهد و من پى او میرفتم مانند رفتن شتر در پى مادرش، در هر روزى از اخلاق خود نشانهاى آشكار میساخت و پيروى از آن را به من امر میفرمود و در هر سالى مجاورت بحراء (كوهى است نزديك مكه) را برمیگزید و من او را میدیدم و شخص ديگرى نمیدید و در آن زمان اسلام در خانهای نيامده بود مگر خانه رسولخدا (ص) و خديجه كه من سومين ايشان بودم. نور وحى و رسالت را میدیدم و بوى نبوت را استشمام میکردم و چون وحى بر آن حضرت نازل شد صداى ناله شيطان را شنيدم گفتم اى رسول خدا اين چه صدايى است؟ فرمود اين شيطان است كه از پرستيده شدن نوميد گشته است. تو میشنوی آن چه من میشنوم و میبینی آن چه من میبینم جز آن كه تو پيامبر نيستى ولى وزير و بر خير و نيكويى هستى. <ref>(فيض الاسلام، نهجالبلاغه، خطبه ۲۳۴؛ صبحى صالح، نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۲.)</ref><br> | |||
۲ـ رواياتى كه دلالت دارد رسول خدا (ص) خود و على (ع) را دو نور مشتق از يك منبع و دو فرع مشتق از يك اصل و دو برادر و دو ياور جداناپذير به شمار آورده است. در نامه ۴۵ نهجالبلاغه كه على (ع) عامل خويش عثمان بن حنيف را مخاطب قرار داده است، نسبت خود به رسول خدا را چون دو نور مشتق از يك جا و دو نخل روييده از يك بن دانسته است <ref>(در نهجالبلاغه، صبحى صالح تعبير اول و در نهجالبلاغه فيض الاسلام تعبير دوم آمده است.)</ref> و مىفرمايد: «انا من رسولالله كالضوء من الضوء و كالصنو من الصنو و الذراع من العضد». باز از خود آن حضرت نقل است كه چون رسول خدا ميان اصحاب خويش برادرى انداخت من گفتم اى رسول خدا ميان اصحاب خود اخوت برقرار ساختى ولى مرا بدون برادر رها كردى پس آن حضرت فرمود: «انما اخترتك لنفسى انت اخى فى الدنيا و الآخرة و انت منى بمنزلة هارون من موسى». <ref>(محمديان، محمد، حياة اميرالمؤمنين عن لسانه، ص ۶۷ به نقل از منابع متعدد شيعه و سنى؛ سيد ابنطاووس، كشف اليقين فى فضائل اميرالمؤمنين، ص ۲۱۷ به نقل از ابنمغازلى شافعى؛ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۳۹۰ به بعد كه نصوص مختلف مؤاخاة در اين منبع جمعآورى شده است.)</ref> | |||
اهلسنت از رسول خدا نقل كردهاند كه فرمود: من و على در پيشگاه خداوند نورى بوديم قبل از خلقت آدم به چهارده هزار سال كه دو جزء شديم يكى من و ديگرى على. و در احاديث ديگر اضافه شده است كه چون آدم خلق شد آن نور در صلب او قرار گرفت و در صلب انبياء بعد نيز آن نور واحد بود تا در صلب عبدالمطلب جدا شد پس در من نبوت و در على خلافت است <ref>(شبر، عبدالله، حق اليقين، ص ۱۵۵به نقل از مسند احمدبن حنبل و مناقب ابنمغازلى شافعى؛ ریشهری، محمد، موسوعةالامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۶۶ به نقل از خصال، مناقب خوارزمى، فرائد السمطين و اثبات الوصية.)</ref> و نيز روايات بسيارى كه دراين تعبير مشتركند«انا و على من شجرة واحدة و ساير الناس من شجر شتى». <ref>(آيتالله مرعشى، ملحقات احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۴۳۸؛ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۶۷.)</ref> و يا روايتى كه از رسول خدا نقل شده است: «انا و على من نور واحد و انا و اياه شىء واحد و انه منى و انا منه لحمه لحمى و دمه دمى يريبنى ما أرابه[اى يسوؤنى و يزعجنى ما يسوؤها و يزعجها] و يريبه ما أرابنى». <ref>(ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۶۴ به نقل از عوالى اللآلى.)</ref> | |||
و باز از همين قبيل است رواياتى كه على (ع) خصلتهای دهگانهای براى خود برشمارد كه رسول خدا بدو داده است. در يكى از اين روايات آمده است كه براى من يكى از اين خصلتها از تمام آن چه آفتاب بر آن میتابد مسرتبخشتر است. آنگاه آن حضرت فرمود: «قال لى رسولالله (ص) يا على انت الأخ و انت الخليل، و انت الوصى و انت الوزير و انت الخليفة فى الاهل و المال و فى كل غيبة اغيبها و منزلتك منى كمنزلتى من ربى و انت الخليفة فى امتى وليك وليى و عدوك عدوى و انت اميرالمؤمنين و سيد المرسلين من بعدى. <ref>(ریشهری، محمد، موسوعةالامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۲۱۲ به نقل از منابع متعدد و نظير آن در ج ۸، ص ۳۰۹.)</ref> و پرواضح است كسى كه اين صفات را دارد چون جان رسول خدا خواهد بود.<br> | |||
۳ـ روايات بسيارى كه دلالت دارد رسول خدا (ص) خود را از على (ع) و على (ع) را از خود دانسته است. اين روايات در مقاطع مختلف با تعابير مشابه به هم از رسول خدا (ص) نقل شده است مثل«على منى و انا من على» و«انه منى و انا منه» و «انت منى و انا منك» و مثل«لايبلغ عنى الا رجل منى» كه در جريان ابلاغ سوره برائت بر مشركين بهتوسط على (ع)، از آن حضرت شنيده شد و اگر بخواهيم باز هم به نمونهای اشاره كنيم بايد از سخن رسول خدا در جريان نبرد احد ياد كنيم آنگاه كه ديد على (ع) چون پروانهاى برگرد شمع وجودش میچرخد و بر دشمنان شمشير میزند و جبرئيل در حق او میگوید«هذه هى المواساة»، پس حضرتش فرمود«انه منى و انا منه» و جبرئيل گفت«و انا منكما». <ref>(ابنشهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ۲، ص ۲۱۷؛ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۷۸؛ شيخ طوسى، تلخيص الشافى، ج ۲، ص ۶؛ شيخ طبرسى، مجمع البيان، ذيل آيه مباهله؛ علامه حلى، كشف الحق و نهجالصدق، ص ۱۷۷، سيدبنطاووس، الطرائف، ص ۶۵؛ آيتالله مرعشى نجفى، ملحقات احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۱۲۲؛ ابن بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۱۹۸؛ كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۷۴؛ محمدبن عيسىبن سورة، الجامع الصحيح (سنن ترمذى) حديث شماره ۳۷۱۶، ابنعساكر، تاريخ دمشق، ج ۱، ص ۱۴۸؛ محمدبن معتمد خان، نزل الابرار، ص ۳۸؛ احمدبن شعيب النسائى، خصائص اميرالمؤمنين، ص ۱۰۴، سليمانبن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۱۶۶.)</ref> | |||
ابن بطريق پس از نقل بيست مورد از مواردى كه اين حديث نقل شده است میگوید «من» در اين روايات به چهار معنا میتواند باشد: ابتداى غايت، تبعيض، زائده و تبيين جنس و تنها احتمال چهارم میتواند صحيح باشد. آنگاه معناى اين روايات چنين خواهد بود كه على از جنس من است در جهت تبليغ و اداء و وجوب اطاعت. رسول خدا منصب نبوت و امامت داشت و استحقاق على (ع) براى امامت مانند استحقاق رسول خدا براى امامت است و خصوصاً تعبير«انا منه» نشان از مزيد شأن و جلالت على (ع) است. <ref>(ابنبطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۲۰۵.)</ref><br> | |||
۴ـ رواياتى كه پيامبر خدا مقام و منزلت على را در نزد خود به مانند سر براى بدن دانسته است. <ref>(آيتالله مرعشى نجفى، ملحقات احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۵۷۱؛ ابن بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۲۹۶ به نقل از مناقب ابنمغازلى؛ سليمانبن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۱۶۶؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ۲، ص ۲۱۷؛ آيتالله ميلانى، قادتنا كيف نعرفهم، ج ۱، ص ۴۳۷ به نقل از منابع متعدد اهلسنت؛ ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۷۷ به نقل از تاريخ بغداد، ذخائر العقبى، مناقب خوارزمى، امالى الطوسى، ينابيع المودة، مناقب ابن شهر آشوب، مناقب ابنمغازلى و تفسير فرات و همه اين منابع سند حديث را به ابن عباس يا سعدبن ابىوقاص رساندهاند؛ احمدبن عبدالله الطبرى، ذخائر العقبى، ص ۶۳ به نقل از براءبن عازب.)</ref> تعابير وارد در اين روايات چنين است:<br> | |||
* «على منى مثل رأسى من بدنى» | |||
* «على بمنزلة رأسى من بدنى» | |||
* «على منى كرأسى من بدنى»<br> | |||
۵ـ روايات متعددى كه در آنها به نقل از رسولخدا آمده است كه من و على دو پدر اين امت هستيم. <ref>(ریشهری، محمد، موسوعة الامام علىبن ابیطالب، ج ۸، ص ۹۲ به نقل از الفصول المختارة، مناقب خوارزمى، كمال الدين، الامالى للصدوق، بشارة المصطفى، ينابيع المودة، كنز الفوائد، معانى الاخبار، علل الشرايع و عيون اخبار الرضا.)</ref> تعابير وارد در اين روايات چنين است:<br> | |||
* «انا و على ابوا هذه الامة» | |||
* «يا على انا و انت و ابوا هذه الامة» | |||
* «انا و انت موليا هذا الخلق»<br> | |||
۶ـ زيارت اميرالمؤمنين در روز تولد رسولخدا (ص) و در روز و شب مبعث رسول خدا (ص) كه در كتب ادعيه و زيارات وارد شده است، نشان از آن است كه جان على و جان پيغمبر يكى است و زيارت على همان زيارت رسول خداست.<br> | |||
محدث قمى در مفاتیحالجنان در بيان دومين زيارت از زيارات مخصوص اميرالمؤمنين به نقل از سید بن طاووس آورده است كه در هفدهم ربيعالاول (روز ولادت رسول خدا) امام صادق (ع) بدين زيارت على (ع) را زيارت كرد و آن را به محمد بن مسلم تعليم داد. محدث قمى در همان جا آورده است كه مردى اعرابى به خدمت رسول خدا (ص) مشرف شد و عرض كرد يا رسولالله منزل من دور از منزل شماست و گاه كه به اشتياق زيارت و ديدن شما میآیم، ملاقات شما برايم ميسر نمیشود و على بن ابیطالب را ملاقات میکنم و او مرا به سخن و مواعظ خود مأنوس میکند و من با حال اندوه و حسرت بر نديدن شما باز میگردم.<br> | |||
پس آن حضرت فرمود هر كه على را زيارت كند مرا زيارت كرده است و هر كه او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر كه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است. اين را از جانب من به قوم خود برسان و هر كه به زيارت او برود البته به نزد من آمده است و در قيامت او را جزا خواهد داد من و جبرئيل و صالح المؤمنين. و نيز محدث قمى در بيان سومين زيارت از زيارات مخصوصه اميرالمؤمنين در روز و شب مبعث (بيست و هفتم رجب) زياراتى را به نقل از شيخ مفيد و سيدبن طاووس آورده است كه تأمل در مضامين بلند اين زيارت نامه و زيارتنامه پيشين از مقام و منزلت خاص آن حضرت در نزد رسول خدا پرده برمى دارد.<ref>منبع: پایگاه تحقیقاتی القرآن http://fa.the-koran.org/content/%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%87-%D9%86%D9%83%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D9%87-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D9%87%D9%84%D9%87</ref> | |||
=== وجوه اهمیت واقعۀ مباهله === | |||
اهمیت و پیام روشن واقعۀ تاریخی مباهله و آیه متناظر با آن نظر محققان شیعه و سنى و حتى پارهاى از مستشرقان را جلب کرده است. نخستین موضوعی که در این آیه جلبتوجه میکند این است که مباهله را میتوان نشانۀ روشنی بر حقانیت و صدق پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) در مسئلۀ رسالت دانست؛ زیرا ممکن نیست کسی که به ارتباط خود با پروردگار ایمان قطعی نداشته باشد وارد چنین میدانی گردد؛ یعنی از مخالفان خود دعوت کند که بیایید و با هم به درگاه خدا برویم و از خدا بخواهیم دروغگو را رسوا سازد. به طور مسلم ورود به چنین میدانی بسیار خطرناک است؛ زیرا اگر نفرین به اجابت نرسد و اثری از مجازات مخالفان ظاهر نشود، نتیجهای جز رسوایی دعوتکننده نخواهد داشت، و هیچ انسان عاقلی بدون اطمینان به این میدان قدم نمیگذارد.<br> | |||
وجه اهمیت دیگر ظهور حقانیت اسلام در برابر مسیحیت است. این اثبات حقانیت به حدی قاطع بود که تا به امروز نیز هیچ عالم و عابد مسیحى نخواسته است که بار دیگر به میدان مباهله با مسلمانان درآید و مسیحیان علایم پیغمبر خاتم را که در کتب آسمانى خودخوانده بودند، بر پیامبر اسلام (صلیالله علیه و آله) منطبق دیدند و او را در ادعاى نبوت بر حق دانستند، ولى نخواستند از دین خود و موقعیت ویژهاى که نزد مردم خود پیدا کردهاند دست بکشند. به تعبیر قرآن «الّذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و إن فریقاً منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون» <ref>(بقره، 146) أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج 2، ص 21)</ref>کسانی که به ایشان کتاب دادهایم او را همچون پسران خود میشناسند، و بهیقین گروهی از ایشان حقیقت را نهفته میدارند، درحالیکه خودشان میدانند.<br> | |||
یکی دیگر از وجوه اهمیت مباهله اثبات فضیلتى عظیم براى على (علیهالسلام) و زهرا (علیهاالسلام) و حسنین (علیهماالسلام) که تنها همراهان رسول خدا در این ماجرا بودند و اینکه پیامبر اینان را از میان فرزندان و زنان و اصحاب خود برگزید بهترین دلیل بر علو مرتبه و منزلت آنها نزد خدا و رسول خداست.<br> | |||
واقعه مباهله و آیه مباهله بهروشنی بر برتری و فضیلت اهلبیت و آلعبا دلالت دارد.<ref>( الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 1، ص 370)</ref> حتی بهجرئت میتوان گفت آیه در فضیلت اهلبیت پیامبر نازل شده است. <ref>(تفسیر نمونه، ج 2، ص 582 )</ref> سند این امر روایات و تفاسیری است که بهوفور در تفاسیر شیعه و اهلسنت یافت میشوند. <ref>(البرهان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 631؛ نیز: مفاتیح الغیب، ج 8، ص 247)</ref> و نمونۀ بارز آن سخن امام رضا (علیهالسلام) در این باره است: «خداوند بندگان پاک خود را در آیۀ مباهله مشخص ساخته و به پیامبرش دستور انجام مباهله با مسیحیان را داده است. به دنبال نزول این آیه، پیامبر اکرم، علی و فاطمه و حسنین (صلواتالله علیهم اجمعین) را با خود به مباهله برد. این مزیتی است که هیچکس در آن، بر اهلبیت (علیهمالسلام) پیشی نگرفته و فضیلتی است که هیچ انسانی به آن نرسیده و شرافتی است که قبل از آن هیچکس از آن برخوردار نبوده است». <ref>(البرهان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 631؛ نیز: مفاتیح الغیب، ج 8، ص 247)</ref><br> | |||
در این آیه از اهلبیت تعبیر به «انفس» و «نساء» و «ابناء» شده است؛ یعنى از میان همه مردان و زنان و فرزندان، فقط این بزرگواران به این تعابیر خوانده شدهاند و این از مناقب ارزشمند برای آنان است؛ بهخاطر همین، حضرت على علیهالسلام در روز تعیین جانشین برای خلیفه دوم، با این منقبت، بر اهل شورى استدلال کرد که: «شما را سوگند مىدهم به خدا که هیچکدام از شما به رسول در نسب نزدیکتر از من هست و غیر از من کسى دیگر در میان شما هست که اولاد او، اولاد رسول اللَّه و نساء او، نساء رسول اللَّه باشد»؟ گفتند: نه هیچکدام از ما این منزلت ندارد .<ref>( میر حامد حسین، عبقات الانوار فى امامه الائمه الاطهار، کتابخانه عمومی امام امیرالمؤمنین علیهالسلام، اصفهان، ج۱۷، ص ۷۴۶.)</ref><br> | |||
وجه اهمیت بعدی دلالت آیۀ مباهله بر امامت على (علیهالسلام) است. چرا که کلمۀ «انفسنا» در آیۀ مذکور شاهد بر وجود مقام و منزلتى براى خصوص على (علیهالسلام) نزد رسول خداست که هیچکس بدان نرسیده است و نخواهد رسید و هموست که در لسان وحى نفس پیغمبر شمرده شده است و از اینجاست که مىتوان گفت على (علیهالسلام) افضل صحابه بلکه افضل خلق بعد از رسولخدا (صلیالله علیه و آله) است و طبعاً همۀ کمالاتى که براى رسول خدا (صلیالله علیه و آله) ثابت است، براى او نیز ثابت مىگردد، مگر اصل نبوت.<br> | |||
روز بیست و چهارم ذیحجّه از این لحاظ شریف است که علاوه بر ثابت شدن نبوت پیامبر خدا (ص)، ولایت را نیز تثبیت کرد که با اوّلی ( ثابت شدن نبوت پیامبر خدا (ص)بنای اسلام استوار گردید و با دوّمی ( ثابت شدن ولایت ) مبانی ایمان تحکیم یافت. در سوالات مأمون از حضرت رضا (ع) نقل شده که مأمون به حضرت گفت:« دلیل بر خلافت جدت علی ابن ابیطالب علیهماالسلام چیست؟ حضرت فرمود: آیه (انفسنا) مأمون گفت: اگر (نسائنا) نباشد حضرت فرمود: اگر (ابنائنا) نبود. حضرت فرمود: در آیه (انفسنا) منظورش آن است که در این آیه خداوند حکیم نفس علی (ع) را مانند و به منزله نفس پیامبر (ص) قرار داده است و این که مأمون گفت اگر (نسائنا) نباشد, منظورش این بود که کلمه (نسائنا) در آیه دلیل است که مراد از (انفسنا) مردها است و در این صورت فضیلتی برای علی (ع) نیست حضرت (ع) ایراد او را با وجود کلمه (ابنائنا) رد کرد و فهماند که اگر منظور از (انفسنا) مردها می بود دیگر ذکر ابنائنا زاید است؛ زیرا روی حساب ابنائنا داخل و تحت انفسنا می شد».<ref>( طرائف المقال : ج ۲ ص ۳۰۲)</ref> | |||
=پانویس= | =پانویس= |