پرش به محتوا

جنگ: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۵۹۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:
هر یک از ابزارهاى مادى که براى آغاز و یا ادامه جنگ به کار میرود، اگر با هدف و انگیزه مذهبى، الهى، خدمت به انسانیّت و نظایر آن به کار رود، در چارچوب علل معنوى جنگ قرار میگیرد. آنچه موجب شده است، علل زیر جزء علل مادى جنگ محسوب شود آن است که هرگاه جنگ، فقط با انگیزه‏ها و هدفهاى اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و مانند آن همراه باشد، در آن صورت علل مادى جنگ را تشکیل خواهند داد.
هر یک از ابزارهاى مادى که براى آغاز و یا ادامه جنگ به کار میرود، اگر با هدف و انگیزه مذهبى، الهى، خدمت به انسانیّت و نظایر آن به کار رود، در چارچوب علل معنوى جنگ قرار میگیرد. آنچه موجب شده است، علل زیر جزء علل مادى جنگ محسوب شود آن است که هرگاه جنگ، فقط با انگیزه‏ها و هدفهاى اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و مانند آن همراه باشد، در آن صورت علل مادى جنگ را تشکیل خواهند داد.


# علل سیاسى جنگ: برخى عقیده دارند، هر گاه سیاست توانایى خود را در حل و فصل اختلافات از دست بدهد، جنگ آخرین وسیل‌ه‏اى است که براى دستیابى به اهداف سیاسى مورد استفاده قرار میگیرد. به بیان دیگر، زمانى که سیاست در حل مسائل با شکست رو به رو شود، جنگ تنها راه باقیمانده براى تحقق هدفهاى سیاسى است. اگر چه نمونه هایى از جنگ را میتوان براى نظریه فوق پیدا کرد؛ ولى جنگ فقط به دلایل و علل سیاسى انجام نمیشود. به بیان دیگر، تصور این که پس از شکست سیاست، جنگ صورت میگیرد اشتباه است؛ زیرا پس از شکست سیاست، ممکن است جنگ صورت گیرد؛ امّا وقوع آن حتمى نیست؛ زیرا به عنوان مثال، توسل به راههاى اقتصادى میتواند راه حل مناسبى براى حل اختلافات دو طرف جنگ در این شرایط باشد. همچنین اگر جنگ ادامه سیاست است<ref>(کلاوزویتس) جنگ را ادامه سیاست مى‏دانست، در حالى که لنین جنگ را همان سیاست و هیتلر سیاست را همان جنگ مى‏دانست.</ref> و پس از شکست سیاست ادامه مییابد، پس باید موقعى که جنگ در جریان است هیچ گونه روابط سیاسى بین متخاصمین در جریان نباشد، در حالى که در شدیدترین جنگ‌ها، روابط سیاسى ضعیفى بین طرفین درگیر برقرار است. دولتها و کشورها براى تحقق اهداف سیاسى با گسترش حاکمیت ملّى و همچنین امپریالیست‌ها براى تحقق سلطه‏‌گرى، فقط متکى به جنگ نیستند؛ بلکه ممکن است از ابزارهاى دیگرى چون پاداش و تنبیه نیز استفاده کنند. علاوه بر این، باید یادآور شد که به هم خوردن هر توازن قوایى منجر به جنگ نمیشود. به عنوان مثال، پس از فروپاشى شوروى و با به هم خوردن توازن بین آمریکا و روسیه، جنگى بین این دو کشور صورت نگرفت.
# علل سیاسى جنگ: برخى عقیده دارند، هر گاه سیاست توانایى خود را در حل و فصل اختلافات از دست بدهد، جنگ آخرین وسیل‌ه‏اى است که براى دستیابى به اهداف سیاسى مورد استفاده قرار میگیرد. به بیان دیگر، زمانى که سیاست در حل مسائل با شکست رو به رو شود، جنگ تنها راه باقیمانده براى تحقق هدفهاى سیاسى است. اگر چه نمونه هایى از جنگ را میتوان براى نظریه فوق پیدا کرد؛ ولى جنگ فقط به دلایل و علل سیاسى انجام نمیشود. به بیان دیگر، تصور این که پس از شکست سیاست، جنگ صورت میگیرد اشتباه است؛ زیرا پس از شکست سیاست، ممکن است جنگ صورت گیرد؛ امّا وقوع آن حتمى نیست؛ زیرا به عنوان مثال، توسل به راههاى اقتصادى میتواند راه حل مناسبى براى حل اختلافات دو طرف جنگ در این شرایط باشد. همچنین اگر جنگ ادامه سیاست است<ref>(کلاوزویتس) جنگ را ادامه سیاست میدانست، در حالى که لنین جنگ را همان سیاست و هیتلر سیاست را همان جنگ میدانست.</ref> و پس از شکست سیاست ادامه مییابد، پس باید موقعى که جنگ در جریان است هیچ گونه روابط سیاسى بین متخاصمین در جریان نباشد، در حالى که در شدیدترین جنگ‌ها، روابط سیاسى ضعیفى بین طرفین درگیر برقرار است. دولتها و کشورها براى تحقق اهداف سیاسى با گسترش حاکمیت ملّى و همچنین امپریالیست‌ها براى تحقق سلطه‏‌گرى، فقط متکى به جنگ نیستند؛ بلکه ممکن است از ابزارهاى دیگرى چون پاداش و تنبیه نیز استفاده کنند. علاوه بر این، باید یادآور شد که به هم خوردن هر توازن قوایى منجر به جنگ نمیشود. به عنوان مثال، پس از فروپاشى شوروى و با به هم خوردن توازن بین آمریکا و روسیه، جنگى بین این دو کشور صورت نگرفت.
#  
#  
# علل اقتصادى جنگ: تلاش براى دستیابى به امکانات اقتصادى، منابع زیرزمینى، از بین بردن منابع تجارى و گمرکى و مانند آن، از علل اقتصادى جنگ معرفى شده‏‌اند. به عنوان مثال، عده‏‌اى جنگ جهانى اوّل را ناشى از تلاش کشورهاى آلمان و [[ایتالیا]] براى دستیابى به بازارهاى جهانى مواد خامِ لازم، دانسته‌‏اند<ref>آلوین و هایدى تافلر، جنگ و ضد جنگ، ترجمه شهیندخت خوارزمى، نشر سیمرغ، تهران، 1372، ص11.</ref>. مهمترین نظریه‌‏اى که ریشه جنگ را فقط در مؤلفه‌‏هاى اقتصادى جستجو میکند، تفسیر مارکسیستى از جنگ است. [[مارکسیست‌]]ها از یک سوء عقیده دارند تقسیم کار و برقرارى اصل مالکیت خصوصى، طبقات مختلفى را در جامعه بشرى ایجاد کرده است و تا زمانى که این طبقات باقى باشند، جنگ نیز وجود خواهد داشت و از سوى دیگر، آنها براى تحقق [[کمونیسم]] جهانى، جنگ را لازم میدانند؛ و آن جنگى است که بین طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار روى خواهد داد<ref>بازشناسى جنبه‏هاى تجاوز و دفاع، پیشین، ص 202.</ref>. شکى نیست که عامل اقتصادى میتواند در بروز جنگ نقش داشته باشد؛ امّا چنین عاملى نمیتواند به صورت مطلق، ریشه همه جنگهاى بشرى، مانند جنگهایى که در جهت گسترش دین و یا حفاظت از آن انجام میشود باشد. چنان که از نظر تاریخى، ایجاد طبقات اجتماعى به آن صورت که مارکسیست‌ها میگویند آن هم در تمام دنیا که جنگ در آن کم و بیش جریان داشته است، به اثبات نرسیده است. البتّه فروپاشى شوروى، خود دلیلى بر بطلان عقاید [[مارکسیسم]] و [[لنینیسم]] ـ بخصوص نظریه علل اِقتصادى جنگ ـ به شمار می‏رود.
# علل اقتصادى جنگ: تلاش براى دستیابى به امکانات اقتصادى، منابع زیرزمینى، از بین بردن منابع تجارى و گمرکى و مانند آن، از علل اقتصادى جنگ معرفى شده‏‌اند. به عنوان مثال، عده‏‌اى جنگ جهانى اوّل را ناشى از تلاش کشورهاى آلمان و [[ایتالیا]] براى دستیابى به بازارهاى جهانى مواد خامِ لازم، دانسته‌‏اند<ref>آلوین و هایدى تافلر، جنگ و ضد جنگ، ترجمه شهیندخت خوارزمى، نشر سیمرغ، تهران، 1372، ص11.</ref>. مهمترین نظریه‌‏اى که ریشه جنگ را فقط در مؤلفه‌‏هاى اقتصادى جستجو میکند، تفسیر مارکسیستى از جنگ است. [[مارکسیست‌]]ها از یک سوء عقیده دارند تقسیم کار و برقرارى اصل مالکیت خصوصى، طبقات مختلفى را در جامعه بشرى ایجاد کرده است و تا زمانى که این طبقات باقى باشند، جنگ نیز وجود خواهد داشت و از سوى دیگر، آنها براى تحقق [[کمونیسم]] جهانى، جنگ را لازم میدانند؛ و آن جنگى است که بین طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار روى خواهد داد<ref>بازشناسى جنبه‏هاى تجاوز و دفاع، پیشین، ص 202.</ref>. شکى نیست که عامل اقتصادى میتواند در بروز جنگ نقش داشته باشد؛ امّا چنین عاملى نمیتواند به صورت مطلق، ریشه همه جنگهاى بشرى، مانند جنگهایى که در جهت گسترش دین و یا حفاظت از آن انجام میشود باشد. چنان که از نظر تاریخى، ایجاد طبقات اجتماعى به آن صورت که مارکسیست‌ها میگویند آن هم در تمام دنیا که جنگ در آن کم و بیش جریان داشته است، به اثبات نرسیده است. البتّه فروپاشى شوروى، خود دلیلى بر بطلان عقاید [[مارکسیسم]] و [[لنینیسم]] ـ بخصوص نظریه علل اِقتصادى جنگ ـ به شمار می‏رود.
#  
#  
# سایر علل مادى جنگ: جنگ داراى ریشه‏‌هاى مادى دیگرى هم هست که به برخى از آنها به اختصار اشاره مى‏شود.  
# سایر علل مادى جنگ: جنگ داراى ریشه‏‌هاى مادى دیگرى هم هست که به برخى از آنها به اختصار اشاره میشود.  
 
'''الف) علل زیستى جنگ''':
 
این نظریه به چند صورت مطرح شده است:
اوّل این که جمعیت جهانى در مقایسه با منابع غذایى، از رشد بیشترى برخوردار است. بنابراین براى برقرارى تعادل بین این دو، چاره‌‏اى جز جنگ نیست. این نظر نمیتواند درست باشد؛ زیرا بررسی‌هاى به عمل آمده نشان میدهد که مواد غذایى موجود در زمین، براى تغذیه پانصد برابر جمعیت فعلى کافى است<ref>همایون الهى، امپریالیسم و عقب ماندگى، اندیشه، تهران، 1376، ص58.</ref>. دیگر آن که، تلاش در جهت دستیابى به فضاى بیشتر به منظور بهره‏‌مندى از امکانات افزون‌تر منجر به جنگ میشود. این نظریه که ناشى از افکار برتری طلبى نژادى است، یک دلیل عقلى و منطقى براى شروع جنگ محسوب نمیشود. چنان که تعداد کمى از کشورهاى جهان مانند آلمان نازى، اسرائیل غاصب، نژادپرستان سابق آفریقاى جنوبى به چنین اصلى اعتقاد دارند.
 
'''ب) امپریالیسم''':
 
امپریالیسم هم در بعضى موارد به عنوان عامل اصلى براى آغاز جنگ معرفى شده است. در این دیدگاه، امپریالسیم در دو صورت، علت جنگ محسوب میشود.
 


=پانویس=
=پانویس=
confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴

ویرایش