۲۲٬۷۳۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
چند روز بعد تحقیقات از پسر هفده ساله آغاز شد تا متوجه شد که همکلاسی اش مصطفی عبدالرحمن که یک سال از او بزرگتر است نام او را برده است. و من هیچ کاری نکردم! همکارش مصطفی پاسخ داد من نمی خواهم تنها باشم، گفتم زکریا یونسنی. | چند روز بعد تحقیقات از پسر هفده ساله آغاز شد تا متوجه شد که همکلاسی اش مصطفی عبدالرحمن که یک سال از او بزرگتر است نام او را برده است. و من هیچ کاری نکردم! همکارش مصطفی پاسخ داد من نمی خواهم تنها باشم، گفتم زکریا یونسنی. | ||
در جریان تحقیقات، بازجو از زکریا پرسید: آیا تصمیم انحلال | در جریان تحقیقات، بازجو از زکریا پرسید: آیا تصمیم انحلال [[اخوانالمسلمین]] را می دانید؟ جوان خارج نشین پاسخ داد: بله.. همه ما از تصمیم انحلال گروه آگاه هستیم.. اما خود اخوان تشخیص می دهند که چگونه، یعنی دفاتر تعطیل شده اند، افراد خوب.. برادران یعنی خودشان منحل می شوند، بنابراین تصمیم نمی گیرد. برای آنها به عنوان فردی اعمال شود.. | ||
این را استاد زکریا خودجوش گفته بود، اما بازپرس زیر این سخنان خط کشی کرد تا پسر جوان را خطری برای کشور بداند و به مجازات ده سال لاغری در زندان های ناصر محکوم شود و در آن زمان توسط دادگاه به آنها محکوم شد. قاضی: سرلشکر صلاح هاتا. | این را استاد زکریا خودجوش گفته بود، اما بازپرس زیر این سخنان خط کشی کرد تا پسر جوان را خطری برای کشور بداند و به مجازات ده سال لاغری در زندان های ناصر محکوم شود و در آن زمان توسط دادگاه به آنها محکوم شد. قاضی: سرلشکر صلاح هاتا. |