۸۷٬۸۰۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' گیری' به 'گیری') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''بررسی روایت الله الله فی أصحابی''' عنوان مقالهای است به زبان فارسی که در | '''بررسی روایت الله الله فی أصحابی''' عنوان مقالهای است به زبان فارسی که در پژوهشگاه مطالعات تقریبی به نگارش در آمده است. <ref>نویسنده: عبدالعلی باقری</ref> این مقاله پیرامون آراء و دیدگاههای علما و اندیشمندان شیعی و سنی حول مساله "[[عدالت صحابه|عدالت جمیع صحابه]]" با نگاهی مقارَن و تقریبی پرداخته است. | ||
=متن حدیث دوم= | =متن حدیث دوم= | ||
قال رسول الله ص: الله الله فی اصحابی لا تتخذوهم غرضا فمن احبهم فبحبی احبهم فمن ابغضهم فببغضی ابغضهم و من آذاهم فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله و من آذی الله فیوشک ان یاخذه | قال رسول الله ص: الله الله فی اصحابی لا تتخذوهم غرضا فمن احبهم فبحبی احبهم فمن ابغضهم فببغضی ابغضهم و من آذاهم فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله و من آذی الله فیوشک ان یاخذه »<ref>(مسند احمد ج 5 ص 54 و کنزالعمال ج 11 ص 532 و سنن ترمذی ج 12 ص 362)</ref> | ||
پیامبر اکرم ص فرموده است: خدا را خدا را درباره | پیامبر اکرم ص فرموده است: خدا را خدا را درباره اصحابم، آنان را پس از من هدف قرار ندهید هر کس آنان را دوست داشته باشد پس به محبت من آنان را دوست میدارد و هر کس نسبت به آنان بغض داشده باشد پس به بغض من به آنان بغض داشته باشد هر کس آنان را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا اذیت کند به تحقیق خدا را اذیت کرده و هر که خدا را اذیت کند به زودی خداوند او را اخذ میکند. اهل سنت این حدیث را دلیل بر عدالت صحابه قرار دادند. | ||
=بررسی و نقد آن= | =بررسی و نقد آن= | ||
==ابن حجر عسقلانی== | ==ابن حجر عسقلانی== | ||
ابن حجر عسقلانی در الاصابه چنین مینویسد: | ابن حجر عسقلانی در الاصابه چنین مینویسد: | ||
« والاحادیث الوارده فی تفضیل الصحابه | « والاحادیث الوارده فی تفضیل الصحابه کثیرة، من ادلها علی المقصود ما رواه الترمذی و ابنحبان فی صحیحه، من حدیث عبدالله بن مغفل قال: قال رسول الله ص الله الله فی اصحابی لاتتخذوهم غرضا فمن احبهم فبحبی احبهم فمن ابغضهم فببغضی ابغضهم و من آذاهم فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله و من آذی الله فیوشک ان یاخذه »<ref>(الاصابة فی تمییز الصحابةج 1 ص 7)</ref> | ||
پس ملاحظه شد که | پس ملاحظه شد که ابنحجر این حدیث را برای فضیلت صحابه آورده است نه عدالت صحابه | ||
. | . | ||
واضح است که میان فضیلت صحابه تا عدالت صحابه بسیار فرق است وهیچ عاقلی منکر فضیلت صحابه بر دیگران نیست در حالی که مدعای آنان عدالت صحابه بود نه فضیلت صحابه . | واضح است که میان فضیلت صحابه تا عدالت صحابه بسیار فرق است وهیچ عاقلی منکر فضیلت صحابه بر دیگران نیست در حالی که مدعای آنان عدالت صحابه بود نه فضیلت صحابه. | ||
و از طرفی دیگر با صرف نظر از دلالت | و از طرفی دیگر با صرف نظر از دلالت حدیث، سند این حدیث را مورد بررسی قرار میدهیم. | ||
==جرجانی== | ==جرجانی== | ||
این حدیث را در کتاب الکامل فی الضعفاء آورده و مینویسد:ثنا الجنیدی حدثنا البخاری قال: لی یحیی بن قزعة و ابراهیم بن مهدی تابعه قالا: ثنا ابراهیم بن سعد ثنا عبیدة یعنی ابی رائطه عن عبدالله بن عبدالرحمن بن مغفل عن النبی ص: من احب اصحابی | این حدیث را در کتاب الکامل فی الضعفاء آورده و مینویسد:ثنا الجنیدی حدثنا البخاری قال: لی یحیی بن قزعة و ابراهیم بن مهدی تابعه قالا: ثنا ابراهیم بن سعد ثنا عبیدة یعنی ابی رائطه عن عبدالله بن عبدالرحمن بن مغفل عن النبی ص: من احب اصحابی فبحبی، وقال البخاری حدثنا عبدان المروزی حدثنا ابراهیم عن عبیدة بن ابی رائطه عن عبدالرحمن بن زیاد عن عبدالله بن مغفل عن النبی ص بهذا و هو اسناد لایعرف سمعت ابنحماد یقول: قال البخاری: عبدالله بن عبدالرحمن عن ابنمغفل عن النبی ص قال: لا تتخدوا اصحابی غرضا » فیه نظر »<ref>(الکامل فی الضعفاءج 4 ص 167)</ref> | ||
==جنیدی== | ==جنیدی== | ||
به سند خود به نقل از عبدالله بن مغفل مینویسد که گفت: پیامبر ص فرمود: هر کس اصحاب مرا دوست بدارد پس به محبت من ( آنان را دوست میدارد ) | به سند خود به نقل از عبدالله بن مغفل مینویسد که گفت: پیامبر ص فرمود: هر کس اصحاب مرا دوست بدارد پس به محبت من ( آنان را دوست میدارد) | ||
==بخاری== | ==بخاری== | ||
از عبدالله بن مغفل نقل میکند که پیامبرص همین مطلب را فرمودند سند این روایت شناخته شده نیست از | از عبدالله بن مغفل نقل میکند که پیامبرص همین مطلب را فرمودند. سند این روایت شناخته شده نیست. از ابنحماد شنیدم که خود به نقل از بخاری میگفت: عبدالله بن عبدالرحمن از ابنمغفل از پیامبر ص ( نقل کردند که ) فرمود: اصحاب مرا هدف قرار ندهید » این حدیث محل نظر است. | ||
ملاحظه شد که این حدیث در ذیل احوالات عبدالله بن عبدالرحمن طائفی در کتب رجالی به | ملاحظه شد که این حدیث در ذیل احوالات عبدالله بن عبدالرحمن طائفی در کتب رجالی به ویژه، کتابهایی که پیرامون راویان ضعیف نوشته شده، آمده و تضعیف و طرد شده است | ||
عجیت است که خود | عجیت است که خود ابنحجر عسقلانی در لسان المیزان درباره عبدالله بن عبدالرحمن مینویسد: عبدالله بن عبدالرحمن لا یعرف له عن عبدالله بن مغفل، قال البخاری: فیه نظر »<ref>(لسان المیزان ج 3 ص 306 و میزاان الاعتدال ج 2 ص 452)</ref> نقل روایت عبدالله بن عبدالرحمن از عبدالله بن مغفل شناخته شده نیست، بخاری گفته است: عبدالله بن عبدالرحمن محل نظر است. | ||
این در حالی است که همین | این در حالی است که همین ابنحجر در کتاب الاصابه همین حدیث ضعیف و نا معتبررا در زمره احادیثی میداند که بیشترین دلالت را بر مقصود ( یعنی اثبات عدالت صحابه ) دارد | ||
=متن حدیث سوم= | =متن حدیث سوم= | ||
قال رسول الله ص دعوا لی اصحابی فوالذی نفسی بیده لوانفقتم مثل احد او الجبال ذهبا ما بلغتم اعمالهم | قال رسول الله ص دعوا لی اصحابی فوالذی نفسی بیده لوانفقتم مثل احد او الجبال ذهبا ما بلغتم اعمالهم »<ref>(مسند احمد ج 3 ص 266 و مجمع الزوائد ج 10 ص 15)</ref> | ||
=نقد و بررسی= | =نقد و بررسی= | ||
اولا: این حدیث بصورت ناقص روایت شد وکامل آن همانست که حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین آورده است: اخبرنا ه ابوالعباس محمد بن احمد المحبوبی بمرو ثنا سعید بن مسعود ثنا یزید | اولا: این حدیث بصورت ناقص روایت شد وکامل آن همانست که حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین آورده است: اخبرنا ه ابوالعباس محمد بن احمد المحبوبی بمرو ثنا سعید بن مسعود ثنا یزید بنهارون ثنا العوام بن حوشب حدثنی ثلمة بن کهیل عن علقمة عن خالد بن الولید قال: کان بینی و بین عمار بن یاسر کلام فاغلظت له فانطلق عمار یشکونی الی النبی ص فجاء خالد و هو یشکوه فجعل یغلظ له و لا یزیده الا غلظة و النبی ص ساکت فبکی عمار و قال: یا رسولالله الا تراه ؟ قال: فرفع النبی ص راسه و قال: من عادی عمارا عاداه الله و من ابغض عمارا ابغضه الله »<ref>(المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 391)</ref> | ||
ابوالعباس محمد بن احمد محبوبی به سند خود از خالد بن ولید نقل میکند که گفت میان من و عمار نزاعی در گرفت و من بر او درشتی کردم عمار نزد پیامبر رفت و از من شکایت کرد پی خالد آمد در حالی که او از وی شکایت میکرد از این روخالد شروع به درشتی کرد و مرتب درشتی او بیشتر | ابوالعباس محمد بن احمد محبوبی به سند خود از خالد بن ولید نقل میکند که گفت میان من و عمار نزاعی در گرفت و من بر او درشتی کردم عمار نزد پیامبر رفت و از من شکایت کرد پی خالد آمد در حالی که او از وی شکایت میکرد از این روخالد شروع به درشتی کرد و مرتب درشتی او بیشتر میشد و در این میان پیامبر ساکت بود عمار به گریه افتار و عرض کرد ای رسول خدا، آیا او را نمی بینی ؟ راوی گفت پیامبر سرش را بلند کرد و فرمود: هر کس با عمار دشمنی کند خدا وند او را دشمن میدارد و هر کس نسبت به عمار بغض داشته باشد خداوند او را مبغوض میدارد » | ||
در برخی روایات آمده است که پیامبر در همین جریان به خالد فرمود: دعوا لی اصحابی فوالذی نفسی بیده لو انفقتم مثل احد او مثل الجبال ذهبا ما بلغتم اعمالهم » | در برخی روایات آمده است که پیامبر در همین جریان به خالد فرمود: دعوا لی اصحابی فوالذی نفسی بیده لو انفقتم مثل احد او مثل الجبال ذهبا ما بلغتم اعمالهم » | ||
پس در این حدیث هم مخاطب خاص است و هم درباره شخص خاصی سفارش شده است از این | پس در این حدیث هم مخاطب خاص است و هم درباره شخص خاصی سفارش شده است از این جهت، این حدیث را نمیتوان دلیل بر عدالت تمامی صحابه دانست | ||
ثانیا: | ثانیا: | ||
نکته جالب دیگر اینکه همین داستان درباره عبدالرحمن بن عوف نیز روایت شده است لذا احمد بن حنبل در مسندش مینویسد: حدثنا احمد بن عبدالملک حدثنا زهیر بن حمید الطویل عن انس قال: کان بین خالد بن الولید و عبدالرحمن بن عوف کلام فقال خالد لعبدالرحمن تستطیلون علینا بایام سبقتمونا بها ؟ فبلغنا ان ذلک ذکر للنبی ص فقال: دعوا لی اصحابی فوالذی نفسی بیده لو انفقتم مثل احد او مثل الجبال ذهبا ما بلغتم اعمالهم | نکته جالب دیگر اینکه همین داستان درباره عبدالرحمن بن عوف نیز روایت شده است لذا احمد بن حنبل در مسندش مینویسد: حدثنا احمد بن عبدالملک حدثنا زهیر بن حمید الطویل عن انس قال: کان بین خالد بن الولید و عبدالرحمن بن عوف کلام فقال خالد لعبدالرحمن تستطیلون علینا بایام سبقتمونا بها ؟ فبلغنا ان ذلک ذکر للنبی ص فقال: دعوا لی اصحابی فوالذی نفسی بیده لو انفقتم مثل احد او مثل الجبال ذهبا ما بلغتم اعمالهم »<ref>(مسند احمد ج 3 ص 266)</ref> | ||
احمد بن عبدالمالک به سند خود از انس روایت کرده است که گفت میان خالد بن ولید و عبدالرحمن بن عوف درگیری لفظی پدید آمد خالد به عبدالرحمن گفت به سبب ایامی که در اظهار اسلام از ما پیشی | احمد بن عبدالمالک به سند خود از انس روایت کرده است که گفت میان خالد بن ولید و عبدالرحمن بن عوف درگیری لفظی پدید آمد خالد به عبدالرحمن گفت به سبب ایامی که در اظهار اسلام از ما پیشی گرفتی، فخ فروشی میکنید ؟ یه ما رسیده است که این جریان برای پیامبر بیان شد آنگاه پیامبر فرمود: اصحاب مرا به خاطر من راحت بگذارید پس قسم به آن کس که جانم بدست اوست چنانچ به وزن احد یا به وزن کوهها طلا انفاق کنید به ثواب اعمال آنها نمیرسید » | ||
در این روایت به چند نکته باید توجه کرد: | در این روایت به چند نکته باید توجه کرد: | ||
نکته اول: با یک نگاه گذرا به شرح حال خالد بن | نکته اول: با یک نگاه گذرا به شرح حال خالد بن ولید، معلوم میشودکه شخصیتی بسیار جسور و هتاک بوده است و این صفت، صفت ثابتی چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام بوده است | ||
نکته دوم: اینکه خالد در تمام | نکته دوم: اینکه خالد در تمام جنگهای مشرکین علیه رسول خدا در صف مشرکین بوده بلکه امیر لشکر آنان بوده است لذا ابنحجر در شرح حال او مینویسد: خالد بن الولید...کان احد اشراف قریش فی الجاهلیة وکان الیه اعنةالخیل فی الجاهلیة و شهد مع کفار قریش الحروب الی عمرة الحدیبییة کما ثبت فی الصحیح انه کان علی خیل قریش طلیعة ثم اسلم فی سنة سبع بعد خبیر و قیل قبلها ووهم من زعم انه اسلم سنةخمس »<ref>(الاصابة فی تمییز الصحابة ج 2 ص 98)</ref> | ||
خالد بن ولید ... یکی از اشراف قریش در جاهلیت بوده و در تمام | خالد بن ولید... یکی از اشراف قریش در جاهلیت بوده و در تمام جنگها تا صلح حدیبییه همرا کفار قریش بوده است چنان که در صحیح ثبت شده، او طلیعه دار لشکر قریش بود سپس در سال هفتم پس از جنگ خیبر اسلام آورد قول ضعیفی گفته استکه پیش از آن اسلام آورد و هر که گمان کند که او در سال پنجم اسلام آورده، توهم است. | ||
با صرف نظر از این نکات و | با صرف نظر از این نکات و تحلیل، آنچه در این بحث اهمیت دارد، بی ارتباط بودن این حدیث با مدعای آنان یعنی عدالت تمامی صحابه است. | ||
زیرا این حدیث بر فرض اثبات سند ودلالت | زیرا این حدیث بر فرض اثبات سند ودلالت آن، بر عدهای از صحابه دلالت دارد نه تمامی صحابه پس دلیل اخص از مدعاست و با این دلیل نمیتوان عدالت تمامی صحابه را ثابت نمود. | ||
=متن حدیث چهارم= | =متن حدیث چهارم= | ||
قال رسول الله ص لعل الله اطلع علی اهل بدر فقال: اعملوا ما شئتم فقد وجبت لکم الجنة او قد غفرت لکم »<ref>(صحیح بخاری ج 3 ص 11)</ref> | قال رسول الله ص لعل الله اطلع علی اهل بدر فقال: اعملوا ما شئتم فقد وجبت لکم الجنة او قد غفرت لکم »<ref>(صحیح بخاری ج 3 ص 11)</ref> | ||
پیامبر ص فرمود: خداوند در مورد اهل بدر ( اصحابی که در بدر با دشمنان خدا جنگیدند ) فرمود: هر کاری که | پیامبر ص فرمود: خداوند در مورد اهل بدر ( اصحابی که در بدر با دشمنان خدا جنگیدند ) فرمود: هر کاری که میخواهید انجام دهید زیرا بهشت برای شما واجب شده است یا اینکه همه گناهان شما را بخشیدم. | ||
اهل سنت این حدیث را برای عدالت تمامی صحابه استدلال کردند | اهل سنت این حدیث را برای عدالت تمامی صحابه استدلال کردند. | ||
=نقد و بررسی= | =نقد و بررسی= | ||
هر چند که بخاری این حدیث را به علی بن ابیطالب اسناد میدهد ولی شان علی بن ابیطالب اجل است از اینکه این حدیث را از پیامبر ص نقل کند زیرا مضمون این حدیث شهادت بر کذب است چطور ممکن است که پیامبر ص به تعدادی از صحابه که تعدادشان سیصد | هر چند که بخاری این حدیث را به علی بن ابیطالب اسناد میدهد ولی شان علی بن ابیطالب اجل است از اینکه این حدیث را از پیامبر ص نقل کند زیرا مضمون این حدیث شهادت بر کذب است چطور ممکن است که پیامبر ص به تعدادی از صحابه که تعدادشان سیصد نفرند، اجازه بدهد که هر کاری که دلشان خواست، انجام دهند اگر چه مرتکب گناهان و معاصی کبیره بشوند ویا اینکه زمین را با ریختن خون دیگران، رنگین کنند | ||
در حالیکه خداوند در قدآن کریم به شخص پیامبر میفرماید: اگر مشرک بشوی تمام اعمالت نابود میشود و از زیان کاران خواهی بود « وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ | در حالیکه خداوند در قدآن کریم به شخص پیامبر میفرماید: اگر مشرک بشوی تمام اعمالت نابود میشود و از زیان کاران خواهی بود « وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ »(زمر/65 ). | ||
آیا معقول است که خداوند نسبت به پیامبر خاتم و سایر | آیا معقول است که خداوند نسبت به پیامبر خاتم و سایر پیامبران، این طور سختگیری کند اما نسبت به اصحاب بدر این طور صحبت کند و آنها رادر انجام هر کاری و لو گناه کبیره آزاد بگذارد و آنها را بشارت به بهشت بدهد ؟ | ||
و از طرفی دیگر این حدیث نسبت به حاطب بن ابی بلتعة است که برای مشرکین جاسوسی میکرد چطور میتوان قبول کرد ؟ که این شخص وارد بهشت شود ؟ در حالی که در اسلام | و از طرفی دیگر این حدیث نسبت به حاطب بن ابی بلتعة است که برای مشرکین جاسوسی میکرد چطور میتوان قبول کرد ؟ که این شخص وارد بهشت شود ؟ در حالی که در اسلام کسی که مسلمان باشد و برای کفار و به مصلت مشرکین جاسوسی نماید کشته یا شکنجه یا تعزیر میشود ( بر حسب اختلاف در مذاهب ) | ||
چون اصل حدیث که بخاری از علی بن | چون اصل حدیث که بخاری از علی بن ابیطالب، نقل کرده، چنین است: اخرج البخاری عن علی ع قال: بعثنی رسول الله ص و ابامرشد و الزبیر و کلنا فارس، قال: انطلقوا حتی تاتوا روضة خاخ، فان بها امراة من المشرکین معها کتاب من حاتب بن ابی بلتعة الی المشرکین فادرکناها تسیر علی بعیر لها حیث قال رسول الله فقلنا: الکتاب، فقالت: ما منا کتاب فانخناها فالتمسنا فلم نر کتابا فقلنا: ما کذب رسول الله لتخرجن الکتاب او لنجردنک فلما رات...»<ref>(الموسوعة الفقیهة ج 10 ص 163)</ref> | ||
پس بنا بر | پس بنا بر این، این حدیث که حاطب برای مشرکین و بر علیه مسلمانان و پیامبر ص جاسوسی میکرد هر چند که حاطب جزو بدریین بوده و در جنگ بدر حضور داشته است اما بعد از جنگ بدر منحرف شده است و صحت این حدیث و اسناد آن به پیامبر نمیتواند درست باشد و در نهایت این حدیث نمیتواند دلیل برای عدالت صحابه باشد. | ||
=متن حدیث پنجم= | =متن حدیث پنجم= | ||
اخرج البخاری فی کتاب فضائل اصحاب النبی ص عن عمران بن حصین یقول: قال رسول الله ص: «خیر امتی قرنی ثم الذین یلونهم قال عمران: فلا ادری اذکر بعد قرنه قرنین او ثلاثا ثم ان بعدکم قوما یشهدون و لایستشهدون ویخونون و لا یؤتمنون و ینذرون و لا یفون و ینظر فیهم اسمن »<ref>(صحیح بخاری ج 2 ص 249 و مسند احمد ج 5 ص 357 و صحیح مسلم ج 7 ص 185)</ref> | |||
بخاری در کتاب فضائل صحابه از قول پیامبر نقل کرده که فرموده است: بهترین امت من، امت قرن من است سپس امت بعد از آن که نزدیک امت من بودهاند و سپس امت پس از آن که شامل تمام صحابه و تابعین و پس از آن میشود سپس عمران میگوید: نمی دانم آیا پیامبر بعد از قرن خویش، دو قرن را گفت یا سه قرن ؟ و از طریق دیگر از پیامبر چنین نقل میکند: قال ص: خیر الناس قرنی، ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم ثم یجیء اقوام تسبق شهادة احدهم یمینه و یمینه شهادته »<ref>(صحیح بخاری ج9 ص 442) | |||
بخاری در کتاب فضائل صحابه از قول پیامبر نقل کرده که فرموده است: بهترین امت | |||
</ref> | </ref> | ||
=بررسی و نقد= | =بررسی و نقد= | ||
در این حدیث میگوید: بهترین مردم، مردم زمان من هستند سپس گروهی که پس از آنان میآیند آنگاه کسانی که در مرتبه بعدی هستند سپس مردمی میآیند که شهادت و سوگند آنه ارزشی ندارد. | |||
در این حدیث | |||
==ابن حجر== | ==ابن حجر== | ||
در <ref>کتاب فتح الباری ج 7 ص 6</ref> که شرحی بر صحیح بخاری است، قرن را به معنای زمان گرفته است و میگوید: واتفقوا ان آخر من کان من اتباع التابعین ممن یقبل قوله من عاش الی حدود العشرین و ماتین و حتی هذا الوقت ظهرت البدع ظهورا فاشیا و اطلقت المعتزلة...» | |||
در <ref>کتاب فتح الباری ج 7 ص 6</ref> که شرحی بر صحیح بخاری | |||
آخرین فرد از طبقه سوم ( تابعان تابعین ) در سال 220 هجری درگذشته است و این مقدار | آخرین فرد از طبقه سوم ( تابعان تابعین ) در سال 220 هجری درگذشته است و این مقدار زمان، بهترین زمانها ست و پس از آن بدعتها آشکار شد معتزله آزاد گشتند فلاسفه سر بلند کردند و محدثان مورد امتحان قرار گرفتند و پیوسته این کاهش تا به زمان ما جریان دارد. | ||
ابن حجر در صدق واژه | ابن حجر در صدق واژه قرن، را جمعی میداند که در یک زمان معین میتواند صد و یا کمتر از آن باشد، قرار گرفته اند وحال آنکه از منظر قرآن، مقیاس در صدق این واژه بر هر گروهی، چیز دیگری است | ||
کلمه قرن در | کلمه قرن در قرآن، بسیار بکار برده شده است وقتی با دقت در آن، چه بصورت مفرد و یا جمع، بدست میآید، مینگریم واژه قرن بسان اقتران بمعنی نزدیکی و همراهی است و ملاک و معیار در صدق آن بر هر گروهی، وجود یک رابطه فرهنگی یا حکومتی و یا عقیدتی در میان آنها ست تا روزی کمه منقرض شوند | ||
بنا بر این ممکن است بشتر و یا کمتر از صد سال باشد و لذا نفس صد سال ملاک نیست | بنا بر این ممکن است بشتر و یا کمتر از صد سال باشد و لذا نفس صد سال ملاک نیست. | ||
ابن منظور در لسان العرب چنین | ابن منظور در لسان العرب چنین میگوید: القرن: الامة تاتی بعد الامة »<ref>(لسان العرب ج 13 ص 333)</ref> | ||
قرن، امتی پس از امت است | |||
ولی ا زهری در تهذیب اللغة چنین | ولی ا زهری در تهذیب اللغة چنین میگوید: ان القرن اهل کل مدة کان فیها نبی او کان فیها طبقة من اهل العلم »<ref>(تهذیب اللغة ج 5 ص 84)</ref> قرن امتی است که در میان آنان پیامبر ی ظاهر شده یا در میان آنان دانشمند سرشناسی وجود داشته باشد | ||
آنچه ازهری گفته درست مطابق قرآن است مفهوم قرآنی قرن عبارت است از جمعی که با پیوندی خاص و به تعبیر علمی با رابطه خاصی کنار هم زندگی کنند این رابطه گاهی دین و گاهی حکومت و احیانا وجود پیامبر و یا دانشمندی است که به آن جمع و حدت | آنچه ازهری گفته درست مطابق قرآن است مفهوم قرآنی قرن عبارت است از جمعی که با پیوندی خاص و به تعبیر علمی با رابطه خاصی کنار هم زندگی کنند این رابطه گاهی دین و گاهی حکومت و احیانا وجود پیامبر و یا دانشمندی است که به آن جمع و حدت میبخشد. | ||
پس خیرالقرون که در حدیث آمده باعتبار وجود پیامبر اسلام است که مثل نوری در میان ظلمت و گمراهی و تاریکی درخشید و بوسیله | پس خیرالقرون که در حدیث آمده باعتبار وجود پیامبر اسلام است که مثل نوری در میان ظلمت و گمراهی و تاریکی درخشید و بوسیله آن، شرک و بت پرستی از بین رفته و توحید و یکتاپرستی جای آن را گرفت | ||
پس ظاهر روایت چنین است: 1 – الصحابه ( در قرنی که پیامبر مبعوث شد و حضور داشت ) 2 – التابعون ( آن کسانی که نزدیک صحابه زمان پیامبر بودهاند ) 3 – تابعوالتابعین ( آن کسانی که بعد از تابعین آمده اند ) | پس ظاهر روایت چنین است: 1 – الصحابه ( در قرنی که پیامبر مبعوث شد و حضور داشت ) 2 – التابعون ( آن کسانی که نزدیک صحابه زمان پیامبر بودهاند ) 3 – تابعوالتابعین ( آن کسانی که بعد از تابعین آمده اند ) | ||
پس هر کسی که نزدیک به زمان پیامبر ص | پس هر کسی که نزدیک به زمان پیامبر ص بوده، او افضل از افراد پس از خودش است این سه قسم را میتوان از ظاهر روایت فهمید و بر داشت کرد. | ||
ولی آنچه که در تاریخ اتفاق افتاد خلاف آن است زیرا منظور از | ولی آنچه که در تاریخ اتفاق افتاد خلاف آن است زیرا منظور از یلونهم، تابعین است و در میان همین تابعین، امویها وجود دارند آیا عصر امویها را براستی میتوان بهترین قرنها نامید در حالیکه در میان همین امویها افرادی بودند که خون بسیاری از افراد پاک و بی گناه را ریختند و حتی فرزند پیامبر اسلام یعنی حسین بن علی بن ابیطال ع را در سرزمین کربلا بقتل رساندند و اولاد و اصحاب و یاران آن امام را نیز به قتل رساندند و حرمت کعبه، خانه خدارا هتک کردند. | ||
و هم چنین حجاج بن یوسف سقفی چه جنایاتی را که در طول تاریخ مرتکب شد آیا همه | و هم چنین حجاج بن یوسف سقفی چه جنایاتی را که در طول تاریخ مرتکب شد آیا همه اینها را میتوان نادیده گرفت ؟ و این عصر را بهترین عصر نامید و مردم آن را بهترین مردم دانست ؟ | ||
و بر فرض صحت این روایت و نادیده گرفتن همه حوادث | و بر فرض صحت این روایت و نادیده گرفتن همه حوادث تاریخی، با این روایت نمیتوان عدالت جمیع صحابه را ثابت کرد زیرا این حدیث فثط عدهای از صحابه را ستایش میکند نه همه آنان را. و فضیلت برخی صحابه را بیان میکند و ثابت میکند که برخی صحابه افضل از غیرشان بودند. | ||
=متن حدیث ششم= | =متن حدیث ششم= | ||
پیامبر در حجه الوداع چنین فرمود: «نصرالله امرا سمع مقالتی فوعاها و حفظها و بلغها من تبلغه یا ایها الناس لیبلغ الشاهد الغائب فرب حامل فقه لیس بفقیه و رب حامل فقه الی من هو افقه منه | پیامبر در حجه الوداع چنین فرمود: «نصرالله امرا سمع مقالتی فوعاها و حفظها و بلغها من تبلغه یا ایها الناس لیبلغ الشاهد الغائب فرب حامل فقه لیس بفقیه و رب حامل فقه الی من هو افقه منه »<ref>(المستدرک علی اصحیحین ج 1 ص 284 و مند احمد ج 4 ص 80 و کنزالعمال ج 10 ص 228 و الکافی ج 1 ص 403</ref> | ||
خداوند یاری کند هر | خداوند یاری کند هر بندهای را که سخن مرا شنید و آن را حفظ کرد و سپس به کسی که آن را نشنیده، رساند...» | ||
=استدلال اهل سنت= | =استدلال اهل سنت= | ||
اهل سنت به این حدیث استدلال کردند به اینکه اگر اصحاب عادل نبودند چگونه پیامبر به آنها اعتماد میکرد ؟ پس چون که آنها عادل بودند پیامبر به آنها اعتماد کردند که هر یک از آنها سخن اورا به کسانی که نشنده | اهل سنت به این حدیث استدلال کردند به اینکه اگر اصحاب عادل نبودند چگونه پیامبر به آنها اعتماد میکرد ؟ پس چون که آنها عادل بودند پیامبر به آنها اعتماد کردند که هر یک از آنها سخن اورا به کسانی که نشنده اند، برساند. | ||
البته این حدیث در کتب معتبر تاریخی و حدیثی شیعه و سنی مانند سیره | البته این حدیث در کتب معتبر تاریخی و حدیثی شیعه و سنی مانند سیره ابنهشام، کافی، خصال صدوق، بحار الانوار و تحف العقول و طبقات ابنسعد و مسند احمد وکنزالعمال والمستدرک وسایر منابع حدیثی اهل سنت آمده است | ||
=نقد و بررسی= | =نقد و بررسی= | ||
اولا: در این روایت پیامبر ص به اصحاب فرمودند: این حدیث را حفظ کنید و به دیگران که غائب هستند و این حدیث را | اولا: در این روایت پیامبر ص به اصحاب فرمودند: این حدیث را حفظ کنید و به دیگران که غائب هستند و این حدیث را نشنیدند، منتقل کنیدواین کلام پیامبر فقط تشویقی است برای نقل احادیث برای صحابه نه تایید صد در صد آنان. | ||
واینکه گفته میشود که اگر صحابه عادل نبودند چگونه پیامبر به آنها اعتماد میکرد ؟ در جواب باید گفت این اعتماد پیامبر به تک تک افراد صحابه از کجای کلام پیامبر بدست میآید ؟ واگر در میان صحابه تعداد زیادی قابل اعتماد بوده و تعدادی هم قابل اعتماد نبوده باشند آیا معقول نیست که پیامبر بفرماید: شما این حدیث مرا حفظ کنید و به دیگران منتقل کنید و خداوند شمارا یاری کند ؟ | واینکه گفته میشود که اگر صحابه عادل نبودند چگونه پیامبر به آنها اعتماد میکرد ؟ در جواب باید گفت این اعتماد پیامبر به تک تک افراد صحابه از کجای کلام پیامبر بدست میآید ؟ واگر در میان صحابه تعداد زیادی قابل اعتماد بوده و تعدادی هم قابل اعتماد نبوده باشند آیا معقول نیست که پیامبر بفرماید: شما این حدیث مرا حفظ کنید و به دیگران منتقل کنید و خداوند شمارا یاری کند ؟ | ||
ثانیا: این روایت اصلا ارتباطی به عدالت صحابه ندارد . زیرا پیامبر میفرماید: ای اصحاب من شما که حاضر هستید و کلام مرا | ثانیا: این روایت اصلا ارتباطی به عدالت صحابه ندارد. زیرا پیامبر میفرماید: ای اصحاب من شما که حاضر هستید و کلام مرا میشنوید به آن افراد غائب برسانید و لذا در ذیل حدیث میفرماید: فرب حامل فقه لیس بفقیه و رب حامل فقه الی من هو افقه منه » | ||
که این جمله شاهد است که حامل علم و دانش و فقه و رساندن آن به دیگران چه قرب و منزلتی دارد . | که این جمله شاهد است که حامل علم و دانش و فقه و رساندن آن به دیگران چه قرب و منزلتی دارد. | ||
پس تا این جای | پس تا این جای بحث، حدیث مهم و معتبری وجود نداشته است تا بوسیله آن بتوان عدالت جمیع صحابه را ثابت نمود و آنچه که بیان شد یا از حیث سند ضعیف و مردود بود ویا اینکه از حیث دلالت تمام نبوده است ویا اینکه از حیث متن مخدوش بوده است و از مجموع این احادیث و سایر احادیث دیگر، فضیلت و مدح و ستایش صحابه بدست میآید و ثابت میشود که بسیاری از صحابه از افراد عادی دیگر ممتاز بودهاند اما عدالت آنها بوسیله این احادیث ثابت نشد | ||
=پانویس= | =پانویس= | ||
{{پانویس|2}} | {{پانویس|2}} | ||
[[رده: مقالات]] | [[رده: مقالات]] |