پرش به محتوا

انسان: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۵ سپتامبر ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'ى' به 'ی'
جز (جایگزینی متن - 'ى' به 'ی')
خط ۹: خط ۹:
'''انسان''' در لغت از واژه «اِنس» گرفته شده است، و إنس به معنای اُلْفَت و محبت است. اطلاق نام انسان بر او بخاطر این است كه با هر چیزی كه به او پیوسته و همراه است اُلفت دارد و اُنس می گیرد. واژه انسان به بشر و بنی آدم از این رو اطلاق می شود كه وجودش و خلقتش تنها با محبتِ به یكدیگر، قوام و ثبات خواهد داشت و لذا گفته اند انسانها فطرتاً اجتماعی هستند زیرا قوام  و دوام وجودشان به یكدیگر پیوسته است و ممكن نیست، انسان به تنهائی بتواند تمام نیازها و اسباب زندگی خود را فراهم نماید.
'''انسان''' در لغت از واژه «اِنس» گرفته شده است، و إنس به معنای اُلْفَت و محبت است. اطلاق نام انسان بر او بخاطر این است كه با هر چیزی كه به او پیوسته و همراه است اُلفت دارد و اُنس می گیرد. واژه انسان به بشر و بنی آدم از این رو اطلاق می شود كه وجودش و خلقتش تنها با محبتِ به یكدیگر، قوام و ثبات خواهد داشت و لذا گفته اند انسانها فطرتاً اجتماعی هستند زیرا قوام  و دوام وجودشان به یكدیگر پیوسته است و ممكن نیست، انسان به تنهائی بتواند تمام نیازها و اسباب زندگی خود را فراهم نماید.
=واژه شناسی انسان=
=واژه شناسی انسان=
انسان اصلش از «إِنْسيان» است، زيرا لغت شناسان عربى، مصغّر آن را «اُنيسيانْ» دانسته اند. «ياى» آخر در تصغير بر وجود آن در اصل، دلالت مى كند و به سبب كثرت استعمال حذف شده است. <ref>لسان العرب، ج1، ص231؛ مجمع البحرين، ج1، ص121</ref> در وجه تسميه انسان به اين نام گفته شده است: با توجه به اين كه انسان اصلش «انسيان» بوده و آن هم از «نسيان» است و انسان چون با خداى خود عهدى بست و فراموش كرد، بدين نام ناميده شد. <ref>تاج العروس، ج4، ص102؛ لسان العرب، ج1، ص232ـ231</ref>
انسان اصلش از «إِنْسيان» است، زيرا لغت شناسان عربی، مصغّر آن را «اُنيسيانْ» دانسته اند. «يای» آخر در تصغير بر وجود آن در اصل، دلالت می كند و به سبب كثرت استعمال حذف شده است. <ref>لسان العرب، ج1، ص231؛ مجمع البحرين، ج1، ص121</ref> در وجه تسميه انسان به اين نام گفته شده است: با توجه به اين كه انسان اصلش «انسيان» بوده و آن هم از «نسيان» است و انسان چون با خدای خود عهدی بست و فراموش كرد، بدين نام ناميده شد. <ref>تاج العروس، ج4، ص102؛ لسان العرب، ج1، ص232ـ231</ref>


يا بدان جهت انسان ناميده شد كه مى تواند بين خود و ساير مخلوقات اُنس و الفت برقرار كند. <ref>تفسير صدرالمتألهين، ج2، ص301</ref> اصطلاحات انسان، بشر و آدم هر سه تقريباً بر افراد انسان صدق مى كند لكن به لحاظى با هم فرق دارند، در بين اهل لغت كلمه انسان و بشر عَلَمْ براى نوع انسان بكار رفته است لكن اكثر اهل لغت واژه «آدم» را عَلَمْ براى شخص گرفته اند. برخى هم آن را مثل انسان و بشر براى «نوع» بكار برده اند.
يا بدان جهت انسان ناميده شد كه می تواند بين خود و ساير مخلوقات اُنس و الفت برقرار كند. <ref>تفسير صدرالمتألهين، ج2، ص301</ref> اصطلاحات انسان، بشر و آدم هر سه تقريباً بر افراد انسان صدق می كند لكن به لحاظی با هم فرق دارند، در بين اهل لغت كلمه انسان و بشر عَلَمْ برای نوع انسان بكار رفته است لكن اكثر اهل لغت واژه «آدم» را عَلَمْ برای شخص گرفته اند. برخی هم آن را مثل انسان و بشر برای «نوع» بكار برده اند.


در قرآن هر كجا كلمه بشر بكار رفته منظور جسم ظاهرى، پوست و بدن انسان است و هر كجا كلمه «انسان» بكار رفته است مراد باطن، كمالات و استعدادهاى درونى او است. <ref>قاموس قرآن، ص38 و 132 و 192</ref>  كلمه «انسان» در قرآن شصت و پنج بار و كلمه «بشر» سى و پنج بار و كلمه آدم بيست و پنج بار بكار رفته است.
در قرآن هر كجا كلمه بشر بكار رفته منظور جسم ظاهری، پوست و بدن انسان است و هر كجا كلمه «انسان» بكار رفته است مراد باطن، كمالات و استعدادهای درونی او است. <ref>قاموس قرآن، ص38 و 132 و 192</ref>  كلمه «انسان» در قرآن شصت و پنج بار و كلمه «بشر» سی و پنج بار و كلمه آدم بيست و پنج بار بكار رفته است.
=تعریف انسان=
=تعریف انسان=


خط ۶۵: خط ۶۵:


سرّ آن که شرح و بسط گوهر انسان، همراه با تفسیر و تحلیل حقیقت اوست، آن است که اصل معرفت در نهان او نهفته است و با گسترش حقیقت و شرح صدر انسان، جریان معرفت او نیز باز و شفاف می شود و همین معرفتِ مشروح و شناخت مبسوط، نسبت به انسان شناسی کارآمد خواهد بود. در واقع شناخت کنهِ انسان، بلکه هر موجودی، جز برای ذات اقدس الهی محال است، چون کنه اشیا فیض خاص خداست. البته هر موجودی چون مستفیض از ذات الهی است به اندازه خود از فیض برخوردار می شود؛ اما باز هم پی بردن به کنه اشیا برایش امکان پذیر نیست؛ مگر کسی که خود «وجیه نزد خدا» و «وجه الله»<ref>«نحن وجه الله»؛ بحار الانوار، ج4، ص 7 و 5.</ref> باشد.
سرّ آن که شرح و بسط گوهر انسان، همراه با تفسیر و تحلیل حقیقت اوست، آن است که اصل معرفت در نهان او نهفته است و با گسترش حقیقت و شرح صدر انسان، جریان معرفت او نیز باز و شفاف می شود و همین معرفتِ مشروح و شناخت مبسوط، نسبت به انسان شناسی کارآمد خواهد بود. در واقع شناخت کنهِ انسان، بلکه هر موجودی، جز برای ذات اقدس الهی محال است، چون کنه اشیا فیض خاص خداست. البته هر موجودی چون مستفیض از ذات الهی است به اندازه خود از فیض برخوردار می شود؛ اما باز هم پی بردن به کنه اشیا برایش امکان پذیر نیست؛ مگر کسی که خود «وجیه نزد خدا» و «وجه الله»<ref>«نحن وجه الله»؛ بحار الانوار، ج4، ص 7 و 5.</ref> باشد.
هدف انبیا، اولیا و فرشتگان که مأمور شرح انسان اند، از شرح آسمان، زمین و جهان هستی، در واقع، آگاهی یافتن و شناخت آدمی نسبت به خویشتن خویش است. خدا نیز مقصود از آفرینش آسمان ها و زمین را عالِم شدن انسان اعلام می کند و با تعریفی کوتاه و گویا از ذات اقدس خویش، چنین می فرماید: (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَینَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْمًا)<ref>سوره طلاق، آیه 12.</ref>؛ یعنی خدا، مجموعه نظام آسمان ها و زمین را به این دلیل آفرید که شما عالم شوید و با علم و عمل، امت اسلامی را هدایت و انسان را شرح کنید تا دست بیگانگان از تحریف کتاب انسانیت کوتاه شود.
هدف انبیا، اولیا و فرشتگان که مأمور شرح انسان اند، از شرح آسمان، زمین و جهان هستی، در واقع، آگاهی یافتن و شناخت آدمی نسبت به خویشتن خویش است. خدا نیز مقصود از آفرینش آسمان ها و زمین را عالِم شدن انسان اعلام می کند و با تعریفی کوتاه و گویا از ذات اقدس خویش، چنین می فرماید: (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَینَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْمًا)<ref>سوره طلاق، آیه 12.</ref>؛ یعنی خدا، مجموعه نظام آسمان ها و زمین را به این دلیل آفرید که شما عالم شوید و با علم و عمل، امت اسلامی را هدایت و انسان را شرح کنید تا دست بیگانگان از تحریف کتاب انسانیت کوتاه شود.


=گونه گونی تعریف انسان در قرآن=
=گونه گونی تعریف انسان در قرآن=


خداوند در [[قرآن]]، تعاریف متعددی از انسان ارائه کرده است؛ در جایی انسان را سراسر فقر و نیاز می خواند و او را عین ربط و فقر وجودی می داند، یعنی همه هستی او به خدا وابسته است: (یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ )<ref>سوره فاطر، آیه 15.</ref>. همچنین خدا، انسان را خلیفه‌ی خود می خواند.
خداوند در [[قرآن]]، تعاریف متعددی از انسان ارائه کرده است؛ در جایی انسان را سراسر فقر و نیاز می خواند و او را عین ربط و فقر وجودی می داند، یعنی همه هستی او به خدا وابسته است: (یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ )<ref>سوره فاطر، آیه 15.</ref>. همچنین خدا، انسان را خلیفه‌ی خود می خواند.
در جایی دیگ[[ر قرآن کریم]]، کتابِ وجودی انسان را در دو مقام تدوین کرده است: در مقام نخست، از هویّت انسان سخن می گوید و او را بر خلاف تعریف رایج که وی را حیوان ناطق می دانند، «حیّ متألّه»، یعنی موجود زنده ای دانسته است که حیات او در تألّه وی تجلّی دارد و تألّه، همان ذوب شدن در ظهورِ الهیّت است و مقام دوم که در ادامه به صورت مفصل از آن بحث می شود، در این باره است که گوهر ملکوتی انسان، یعنی «حیات و تألّه»، چگونه بارور و شکوفا می شود و راه رسیدن وی به کمالات انسانی کدام است، شرایط سهولت و موانع صعوبت طیّ طریق چیست، همرهان یان راه چه گروهی و رهزنان آن کدام اند و... .
در جایی دیگ[[ر قرآن کریم]]، کتابِ وجودی انسان را در دو مقام تدوین کرده است: در مقام نخست، از هویّت انسان سخن می گوید و او را بر خلاف تعریف رایج که وی را حیوان ناطق می دانند، «حیّ متألّه»، یعنی موجود زنده ای دانسته است که حیات او در تألّه وی تجلّی دارد و تألّه، همان ذوب شدن در ظهورِ الهیّت است و مقام دوم که در ادامه به صورت مفصل از آن بحث می شود، در این باره است که گوهر ملکوتی انسان، یعنی «حیات و تألّه»، چگونه بارور و شکوفا می شود و راه رسیدن وی به کمالات انسانی کدام است، شرایط سهولت و موانع صعوبت طیّ طریق چیست، همرهان یان راه چه گروهی و رهزنان آن کدام اند و... .


خط ۸۱: خط ۸۱:
بنابراین انسان باید از ناحیه موجود مستقل که خداوند است، تعریف شود و مقصود اساسی از این تعریف، همان ایجاد معرفت در نهاد انسان و تعلیم تکوینی او به حقیقت خویش است؛ وگرنه تعریف لفظی چندان کار آمد نخواهد بود.
بنابراین انسان باید از ناحیه موجود مستقل که خداوند است، تعریف شود و مقصود اساسی از این تعریف، همان ایجاد معرفت در نهاد انسان و تعلیم تکوینی او به حقیقت خویش است؛ وگرنه تعریف لفظی چندان کار آمد نخواهد بود.


خدا این موصوف (انسان) را سراپا فقر معرفی می کند و می فرماید: (یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ )<ref>همان.</ref>. پس هستی انسان به آفرینش حق وابسته است و معرفت او نیز با معرّفی حق حاصل خواهد شد، ممکن نیست که انسان در اصل هستی، به خدا نیازمند باشد؛ ولی در معرفت نفس از او بی نیاز. از این رو خداوند همان گونه که انسان را آفریده است، او را نیز به خودش معرفی می کند.
خدا این موصوف (انسان) را سراپا فقر معرفی می کند و می فرماید: (یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ )<ref>همان.</ref>. پس هستی انسان به آفرینش حق وابسته است و معرفت او نیز با معرّفی حق حاصل خواهد شد، ممکن نیست که انسان در اصل هستی، به خدا نیازمند باشد؛ ولی در معرفت نفس از او بی نیاز. از این رو خداوند همان گونه که انسان را آفریده است، او را نیز به خودش معرفی می کند.
اگر چه در حدیثی نورانی، شناخت پروردگار، به شناخت نفس انسان متوقف شده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»<ref>بحار الانوار، ج 2، ص 32.</ref>، اما بهترین راه حصول همین انسان شناسی (که مقدمه خداشناسی است) رجوع به قرآن کریم است، تا انسان نخست خود را آن گونه که خدا تعریف می کند، بشناسد. با اینکه برای شناخت خود، راه های فراوانی فراسوی آدمی است؛ اما انسان با مراجعه به قرآن، هم خود را به خوبی می شناسد و هم در نتیجه، خدای خویش و آغاز و انجامش را. آن گاه می یابد که کجاست و به کجا می رود و این راه را چگونه باید بپیماید.
اگر چه در حدیثی نورانی، شناخت پروردگار، به شناخت نفس انسان متوقف شده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»<ref>بحار الانوار، ج 2، ص 32.</ref>، اما بهترین راه حصول همین انسان شناسی (که مقدمه خداشناسی است) رجوع به قرآن کریم است، تا انسان نخست خود را آن گونه که خدا تعریف می کند، بشناسد. با اینکه برای شناخت خود، راه های فراوانی فراسوی آدمی است؛ اما انسان با مراجعه به قرآن، هم خود را به خوبی می شناسد و هم در نتیجه، خدای خویش و آغاز و انجامش را. آن گاه می یابد که کجاست و به کجا می رود و این راه را چگونه باید بپیماید.


خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:
از قرآن کریم چنین استنباط می شود که خدای انسان آفرین، آدمی را فطرتاً «حی متألّه» آفریده است. از منظر شریف قرآن، انسان حقیقی کسی است که در محدوده حیات حیوانی و طبیعی نایستد؛ حتی انسانیت خویش را تنها به نطق یا تفکّر محدود نکند، بلکه باید حیات الهی، جاودانی، تألّه و خدا خواهی فطری خویش را به فعلیت برساند و همچنان در سیر بی انتهای تألّه گام بردارد و مراحل تکامل انسان را تا مقام خلافت و مظهریت اسمای حسنای الهی و تخلّق به اخلاق الله بپیماید.
از قرآن کریم چنین استنباط می شود که خدای انسان آفرین، آدمی را فطرتاً «حی متألّه» آفریده است. از منظر شریف قرآن، انسان حقیقی کسی است که در محدوده حیات حیوانی و طبیعی نایستد؛ حتی انسانیت خویش را تنها به نطق یا تفکّر محدود نکند، بلکه باید حیات الهی، جاودانی، تألّه و خدا خواهی فطری خویش را به فعلیت برساند و همچنان در سیر بی انتهای تألّه گام بردارد و مراحل تکامل انسان را تا مقام خلافت و مظهریت اسمای حسنای الهی و تخلّق به اخلاق الله بپیماید.


در نگاه فطری و باطنی، همه انسان ها «حی متألّه» اند؛ یعنی حیات الهی و تألّه ملکوتی در فطرت همه انسان ها نهادینه شده است؛ ولی با نظر به مسیر شکوفایی و تکاملی فطرت، بسیاری حیات متألّهانه فطری خویش را زیر خاک های تیره و ظلمانی جهل و عصیان مدفون کرده و تألّه خدادادی خویش را در قالب نامقدّس بردگی خویشتن و سرسپردگی به امیالِ اغیار و شیاطین، زنده به گور کرده اند. اینان را قرآن «حی » نمی داند، بلکه خارج از جرگه حیات قلمداد می کند: (لِینْذِرَ مَنْ کَانَ حَیا وَیحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکَافِرِینَ )<ref>سوره یس، آیه 70.</ref>. تقابل «حی» و «کافر» در این آیه نشان می دهد که حیّ، غیر کافر است و کافر، غیر حی و حیات واقعی ندارد، بنابراین مرده است.
در نگاه فطری و باطنی، همه انسان ها «حی متألّه» اند؛ یعنی حیات الهی و تألّه ملکوتی در فطرت همه انسان ها نهادینه شده است؛ ولی با نظر به مسیر شکوفایی و تکاملی فطرت، بسیاری حیات متألّهانه فطری خویش را زیر خاک های تیره و ظلمانی جهل و عصیان مدفون کرده و تألّه خدادادی خویش را در قالب نامقدّس بردگی خویشتن و سرسپردگی به امیالِ اغیار و شیاطین، زنده به گور کرده اند. اینان را قرآن «حی » نمی داند، بلکه خارج از جرگه حیات قلمداد می کند: (لِینْذِرَ مَنْ کَانَ حَیا وَیحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ )<ref>سوره یس، آیه 70.</ref>. تقابل «حی» و «کافر» در این آیه نشان می دهد که حیّ، غیر کافر است و کافر، غیر حی و حیات واقعی ندارد، بنابراین مرده است.


البته در قرآن کریم در مواردی، از تغییر خلق و تبدیل نعمت سخن به میان آمده است، چنان که پیروان شیطان را از سوی او، مأمور دگرگون ساختن خلق خدا معرفی کرد و چنین فرمود: (فَلَیغَیرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ)<ref>سوره نساء، آیه 119.</ref>. نیز با اشاره به عقاب شدید آل فرعون فرمود: این کیفر سخت از آن روست که خدا هیچ نعمتی از مردمان را دگرگون نمی سازد، مگر آنکه آنان به تغییر خود بپردازند: (ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یکُ مُغَیرًا نِعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)<ref> سوره انفال، آیه 53.</ref>. چنین معنایی را در جای دیگر این گونه بیان فرمود: (إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ )<ref>سوره رعد، آیه 11.</ref>.
البته در قرآن کریم در مواردی، از تغییر خلق و تبدیل نعمت سخن به میان آمده است، چنان که پیروان شیطان را از سوی او، مأمور دگرگون ساختن خلق خدا معرفی کرد و چنین فرمود: (فَلَیغَیرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ)<ref>سوره نساء، آیه 119.</ref>. نیز با اشاره به عقاب شدید آل فرعون فرمود: این کیفر سخت از آن روست که خدا هیچ نعمتی از مردمان را دگرگون نمی سازد، مگر آنکه آنان به تغییر خود بپردازند: (ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یکُ مُغَیرًا نِعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)<ref> سوره انفال، آیه 53.</ref>. چنین معنایی را در جای دیگر این گونه بیان فرمود: (إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ )<ref>سوره رعد، آیه 11.</ref>.
باید توجه داشت که در همه این موارد که از تغییر خلقت سخن به میان می آید، تضعیف فطرت مراد است؛ نه اعدام و تبدیل آن؛ از این رو در هنگامه خطر و قطع همه اسباب ظاهری، نه تنها مؤمنان، بلکه ملحدان و مشرکان نیز متوجه مبدأ هستی می شوند و با تخلیص از آلودگی های اعتقادی و عملی، و رهایی از هر چه غیر خداست، مخلصانه به سوی معبود یگانه رو می کنند.
باید توجه داشت که در همه این موارد که از تغییر خلقت سخن به میان می آید، تضعیف فطرت مراد است؛ نه اعدام و تبدیل آن؛ از این رو در هنگامه خطر و قطع همه اسباب ظاهری، نه تنها مؤمنان، بلکه ملحدان و مشرکان نیز متوجه مبدأ هستی می شوند و با تخلیص از آلودگی های اعتقادی و عملی، و رهایی از هر چه غیر خداست، مخلصانه به سوی معبود یگانه رو می کنند.
قرآن کریم در این باره، از کشتی نشستگانی یاد می کند که به هنگام خطر و هجوم امواج سهمگین دریا، خدایی را که همواره انکار کرده اند، مخلصانه می خوانند؛ اگر چه پس از نجات الهی و رهیابی به ساحل، راه دیگر می روند و شرک، ستم و طغیان را، چون گذشته، پیش می گیرند: (فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّئهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یشْرِکُونَ )<ref>سوره عنکبوت، آیه 65.</ref>؛ (وَإِذَا غَشِیهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّئهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ<ref> سوره لقمان، آیه 32.</ref>؛ (هُوَ الَّذِی یسَیرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَینَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیبَهٍ وَ فَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَ جَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ * فَلَمَّا أَنْجَئهُمْ إِذَا هُمْ یبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ... )<ref> سوره یونس، آیه 22- 23.</ref>.
قرآن کریم در این باره، از کشتی نشستگانی یاد می کند که به هنگام خطر و هجوم امواج سهمگین دریا، خدایی را که همواره انکار کرده اند، مخلصانه می خوانند؛ اگر چه پس از نجات الهی و رهیابی به ساحل، راه دیگر می روند و شرک، ستم و طغیان را، چون گذشته، پیش می گیرند: (فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّئهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یشْرِکُونَ )<ref>سوره عنکبوت، آیه 65.</ref>؛ (وَإِذَا غَشِیهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّئهُمْ إِلَی الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ<ref> سوره لقمان، آیه 32.</ref>؛ (هُوَ الَّذِی یسَیرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّی إِذَا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَینَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیبَهٍ وَ فَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَ جَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ * فَلَمَّا أَنْجَئهُمْ إِذَا هُمْ یبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ... )<ref> سوره یونس، آیه 22- 23.</ref>.


=اشکال تعریف حیّ متألّه=
=اشکال تعریف حیّ متألّه=
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۷۵

ویرایش