پرش به محتوا

خلیل ابو غضیب: تفاوت میان نسخه‌ها

۳٬۰۰۹ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۴ سپتامبر ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۴: خط ۳۴:
==زندگی‌نامه==
==زندگی‌نامه==
وی پس از تجاوزات [[رژیم صهیونیستی]] به اعراب و اشغال بقیه [[فلسطین]] در ژوئن 1967 م، به اردوگاه عسکر قدیم در نزدیکی [[نابلس]] رفت و در آنجا سکونت داشت. او تا زمان مرگش بزرگ خاندان خود بود که خاندانش حدود 500 نفر بودند.  
وی پس از تجاوزات [[رژیم صهیونیستی]] به اعراب و اشغال بقیه [[فلسطین]] در ژوئن 1967 م، به اردوگاه عسکر قدیم در نزدیکی [[نابلس]] رفت و در آنجا سکونت داشت. او تا زمان مرگش بزرگ خاندان خود بود که خاندانش حدود 500 نفر بودند.  
ایشان ابتدا در یک پمپ‌بنزین و سپس در دفتر یک تاجر فلسطینی در [[نابلس]] مشغول به کار شد و در تربیت پسران و دختران خود که اکثراً لیسانس گرفتند کار کرد. و یکی از پسرانش به نام عمار، دکترای مهندسی عمران گرفت.
ایشان ابتدا در یک پمپ‌بنزین و سپس در دفتر یک تاجر فلسطینی در [[نابلس]] مشغول به کار شد و در تربیت پسران و دختران خود که اکثراً لیسانس گرفتند کار کرد. و یکی از پسرانش به نام عمار، دکترای مهندسی عمران گرفت.<br>


=== بیان کمال ابراهیم علونه ===
دکتر''کمال ابراهیم علونه'' استاد علوم سیاسی دربارۀ وی می‌گوید: حاج خلیل ابوغضیب یکی از شخصیت‌های منعطف [[اسلامی]] بود که با مردم در ارتباط بود. او در مراسمات و اعیاد اسلامی شرکت می‌نمود.
دکتر''کمال ابراهیم علونه'' استاد علوم سیاسی دربارۀ وی می‌گوید: حاج خلیل ابوغضیب یکی از شخصیت‌های منعطف [[اسلامی]] بود که با مردم در ارتباط بود. او در مراسمات و اعیاد اسلامی شرکت می‌نمود.
 
با ایشان در سال 1986 م، آشنا شدم. او مسلمان فرهیخته‌ای بود؛ بویژه در اعیاد اسلامی و دیگر مناسبت‌های اجتماعی تا زمان رحلت ایشان مرتب به دیدار ایشان می‌رفتم. وی دو بار به [[مکه مکرمه]] رفت و [[حج]] بجا آورد. ایشان مورد احترام همۀ کسانی بود که او را می‌شناختند.<br>
با ایشان در سال 1986 م، آشنا شدم او مرد مسلمان فرهیخته‌ای بود و به ویژه در اعیاد اسلامی و دیگر مناسبت‌های اجتماعی تا زمان رحلت ایشان مرتب به دیدار ایشان می‌رفتم. را که دو بار به حج مکرمه مکرمه رفت و یکی از شخصیت های بزرگواری که با نشاط و محبت و برادری مرتب از میهمانان و زائران پذیرایی می کرد، اعم از اسلامی، ملی، حرفه ای را در وجود ایشان لمس کردم. و شخصیت های اجتماعی و جایگاه ویژه ای در اردوگاه عسکر قدیم دارد. او مورد احترام همه کسانی بود که او را می شناختند.
 
او در زندگی اسلامی متجدد و با تدبیر و منعطف است و به حزب خاصی متعصب نیست و راست می گوید و از سرزنش ملامت کننده در خداوند هراسی ندارد. وقتی از فوتش مطلع شدم، برای نماز میت در مسجد صلاحی بزرگ، پسرم هلال و برادرم کاید به نماز میت رفتم و از مرگ او متاثر شدم و با اشک پنهان در قبرستان گریستم و چند عکس گرفتم. برای تشییع جنازه و در جریان مداحی اسلامی برای وی توسط یک شخصیت اسلامی، نصوح الرامینی، که توسط دکتر عبدالرحیم الحنبلی، رئیس کمیته صحبت شد، زکات در نابلس از او و زندگی شریف اسلامی او قدردانی کرد.
 
برای عیادت سریع به خانه اش رفتیم... فکر می کردیم سلامتی او بعد از گذشت هشتاد و پنج سال بیشتر از یک احوالپرسی اجازه نمی دهد، خوش گذشت و ما را به جایی رساندیم که خاطرات داغ و تاریخ فراموش شده با شکوه ما را به حضرت البناء برد و سید ما را به مسابقات اخوان در سال 48 برد. به اولین هسته اخوت در سرزمین الاسراء.. بین بیسان و حیفا ما را گشت. ما را به نابلس برگرداند. چند بار سخن گفت و چه چیزی او را پاکیزه کرد، با صحبت‌های او از قدمت دعوت احساس کردیم و قدیمی ترین ما در آن وابستگی حافظه ای آهنین دارد،
 
او ده‌ها مطلب برای ما گفت و ده‌ها داستان با ریزترین جزییات برایمان تعریف کرد و با دقیق ترین رازهایش از ما کوتاهی نکرد و با او به سینماهای حیفا و بیسان و شراب های آن و به روستاهای جوانان رفتیم. در [[اورشلیم]] و چگونه جوانان در فلسطین راه مساجد را نمی دانستند. پیشاهنگان الکل و اخوان شروع به شکار پسران جوان باشگاهی کردند و آنها را با آسودگی و محبت به مساجد خالی منتقل کردند. خانه ای در بیسان یا حیفا بدون اخوان باقی نماند. فراخوانی برای ورود به آن، و فراخوان اخوان به قوی ترین.. بلکه تنها رابط سیاسی در فلسطین تبدیل شد.
 


==در صف اخوان==
==در صف اخوان==
 
ایشان در سال 1945 م، با مشاهده صداقت گفتار و کردار آنها به [[اخوان المسلمین|اخوان]] ملحق شد و باید توقف کرد تا به شیخ بگوییم چگونه به این گروه پیوسته است و می گوید: تربیت من در ابتدا آواز خواندن و مهمانی در قهوه خانه ها بود. از استعداد صدایی که داشتم و در بیسان مجالس عروسی می‌کردم، او بر سنت «محمد عبدالوهاب» مسلط بود.
شیخ خلیل در سال 1945 میلادی با مشاهده صداقت گفتار و کردار آنها به [[اخوان المسلمین|اخوان]] ملحق شد و باید توقف کرد تا به شیخ بگوییم چگونه به این گروه پیوسته است و می گوید: تربیت من در ابتدا آواز خواندن و مهمانی در قهوه خانه ها بود. از استعداد صدایی که داشتم و در بیسان مجالس عروسی می‌کردم، او بر سنت «محمد عبدالوهاب» مسلط بود.


در مورد خودم، من به دین گرایش داشتم و همیشه چیزی به من انگیزه می دهد و مرا به فکر دوری از این گناهان وا می دارد و در سال 1945 میلادی در حالی که در خیابانی در بیسان قدم می زدم از رادیو خبر افتتاح این مسجد را شنیدم. بخش اخوان در اورشلیم، که مرا ترغیب کرد تا بدانم اخوان چیست. پس از اینکه تقسیمات اخوان یکی پس از دیگری گشوده شد، هیجان زده بودم که درباره این جنبش بیشتر بدانم.
در مورد خودم، من به دین گرایش داشتم و همیشه چیزی به من انگیزه می دهد و مرا به فکر دوری از این گناهان وا می دارد و در سال 1945 میلادی در حالی که در خیابانی در بیسان قدم می زدم از رادیو خبر افتتاح این مسجد را شنیدم. بخش اخوان در اورشلیم، که مرا ترغیب کرد تا بدانم اخوان چیست. پس از اینکه تقسیمات اخوان یکی پس از دیگری گشوده شد، هیجان زده بودم که درباره این جنبش بیشتر بدانم.