منصور عباسی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
[[رده:شخصیتها]] | [[رده:شخصیتها]] | ||
[[رده:تاریخ]] | [[رده:تاریخ]] | ||
[[رده:خلفای | [[رده:خلفای عباسی]] |
نسخهٔ ۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۰۰
منصور عباسی | |
---|---|
نام کامل | ابوجعفر عبدالله ابن محمد ابن علی |
نامهای دیگر | منصور دوانقی |
اطلاعات شخصی | |
محل تولد | حمیمه |
روز درگذشت | ۷ ذیالحجه |
محل درگذشت | مکه |
دین | اسلام |
فعالیتها | دومین خلیفه عباسی |
ابوجعفر، منصور بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، پس از مرگ برادرش ابوالعباس سفّاح در ذیالحجه سال 136 قمری، به خلافت رسید. وی دوّمین نفری است که از طائفه بنی عباس به این مقام رسیده بود.
در سالهای خلافت منصور رویدادهای مهمی در عالم اسلام به وقوع پیوست و این خلیفه خشن و سختگیر بسیاری از معاریف و صاحب نفوذان را با بهانه های واهی کشت و بر محرومان و مستضعفان ترحمی نشان نداد و با همه مردم با سنگدلی و سختگیری برخورد میکرد.
منصور به خاطر سکونت راوندیه (هواداران ابومسلم خراسانی) در هاشمیه اقامت در این شهر را به مصلحت خویش نمیدید و هم چنین به خاطر شیعیان و محبان اهلبیت (علیهالسلام) در کوفه، انتقال خلافت به این شهر بزرگ اسلامی را ناخوش مىدانست و بدین جهت در صدد ساختن شهری جدید برآمد. وی در سال 145 قمری ساختن شهر بغداد را آغاز کرد.
منصور عباسی (منصور دوانقی)
عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب در سال ۹۵ق. در حمیمه متولد شد. [۱] مادرش کنیزی از نژاد بربر بود و سلامه نام داشت. کنیهاش ابوجعفر و لقبش منصور بود[۲].
در جریان جنبش عباسیان برای به دست گرفتن خلافت، ابراهیم امام، سفاح را با وجود آنکه از منصور کوچکتر بود جانشین خود و نامزد تصدی خلافت قرار داد؛ زیرا مادر منصور کنیز بود. [۳] بدین سبب منصور به ولیعهدی برگزیده شد. منصور در زمان خلافت برادرش سفاح، استاندار جزیره (شمال عراق)، ارمنستان و آذربایجان بود[۴].
جنایات هولناک منصور
منصور دوانیقی در سال ١٥٨ ه. ق از دنیا رفت. او در سالها یا ماههای آخر عمر کلیدهای یکی از خزانههایش را به عروسش همسر مهدی عباسی به نام ریطه سپرد و به او وصیت کرد که تا زنده هستم آن خزانه را باز نکن و بعد از من با حضور خلیفهی من (مهدی عبّاسی) آن را باز کن.
منصور از دنیا رفت، ریطه گمان میکرد در آن خزانه جواهرات و گنجینههای بسیار و بینظیر وجود دارد، سرانجام پس از مرگ منصور همراه شوهرش به سوی آن خزانه رفت و درِ آن را گشود، ناگاه دیدند پیکر مقدّس بیش از صد نفر از سادات علوی که کشته شدهاند در آنجا کنار هم چیده شده و نام و نشان هر کدام در کنار آنها نوشته شده است...
منصور عباسی با این وصیت میخواست، پسرش را بر ضدّ علویان تحریک کند و به او بگوید که اگر میخواهی در سلطنت باقی باشی، همین سیاست خشن را نسبت به امامان، اهلبیت (علیهالسلام) و منسوبان آنها اختیار کن[۵].
رفتار منصور با امام صادق
اولین کسی که امام ششم را ملقب به صادق نمود، منصور بود، زیرا پیشگویی آن حضرت را دربارهی سلطنت خود صحیح یافت و همچنین محمد و ابراهیم دو فرزند عبدالله بن حسن را ـ که حضرت صادق خبر داده بودند منصور میکشد ـ منصور کشت و صدق گفتار آن حضرت روشن گردید[۶].
منصور در میان علویان، از امام صادق (علیهالسلام) بیشتر از همه بیم داشت؛ از این رو با آنکه امام روی مصالحی خود را به ظاهر از مناقشات و کشمکشهای سیاسی دور نگه داشته و به عبادت و تعلیم و تربیت افراد و گسترش فرهنگ اسلامی مشغول بودند، بارها آن حضرت را احضار میکرد و تصمیم به قتل ایشان میگرفت. این در صورتی بود که منصور اعتراف میکرد و میگفت: جعفر بن محمد از آنهایی است که خداوند درباره آنها فرموده: ﴿ثُمَّ أوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا﴾ وارث کتاب آسمانی بندگانی هستند که ما برگزیدهایم. در هر خاندانی محدّثی وجود دارد، اکنون محدِّت ما جعفر بن محمد است[۷].
نمونه دیگر از اعترافات منصور نسبت به امام صادق (علیهالسلام) این است که وی در طی نامهای به یکی از علویان، به وضوح به مقام و شأن ومنزلت امام اعتراف کرده است. او در نامهاش خطاب به آن سید علوی چنین نوشته است:
«… در میان شما علویان بعد از رسول خدا، بهتر و برتر از علی بن الحسین نیامده که او، از جد تو بهتر بود و بعد از او، در میان شما بهتر از محمد بن علی نبود. که او هم بهتر از پدر تو بود و نه مانندی برای فرزندش جعفر صادق بود، که او هم از تو بهتر بوده و هست[۸]».
رفتار منصور عباسی با مردم
مردمی که در دوران حکومت فشار و اختناق امویان، در نهایت سختی و گرفتاری زندگی میکردند و برای سرنگونی آن رنجهای فراوان کشیدند، امیدوار بودند با روی کار آمدن عباسیان وضع بهتری پیدا کرده و به رفاه و آسایش دست یابند، ولی این پندار و خوابی بیش نبود.
دکتر احمد محمود صبحی مینویسد: «آن نمونه اعلای عدالت و مساواتی که مردم از عباسیان انتظار داشتند، به خیالی باطل و پوچ تبدیل شد. درنده خویی منصور و رشید و حرص و آزمندی آنان و ستمشان بر فرزندان علی بن عیسی و بازیچه قرار دادن بیتالمال مسلمانان، ما را به یاد حجاج، هشام و یوسف بن عمر ثقفی میاندازد، و پس از آنکه سفاح و منصور به صورتی که پیش از آن دیده نشده بود، به افراط و زیادهروی در خونریزی دست و پا زدند، تباهی دامنگیر همه افراد ملت شد[۹]».
مورخان، استواری پایههای حکومت منصور را مرهون کشتارهای فراوان وی دانسته و نوشتهاند: منصور افراد زیادی را کشت تا حکومتش استقرار یافت[۱۰].
وی برای کشتن مردم روشهای مختلفی در پیش میگرفت؛ نوشتهاند او یک پزشک مسیحی را به کار گرفته بود و به کمک او افرادی را که نمیتوانست آشکارا بکشد، از طریق سمّ، تحت پوشش دارو آنان را به قتل میرسانید. برادر زاده خود، محمد بن سفاح را با این حیله کشت[۱۱].
یکی دیگر از فشارهایی که در زمان منصور بر مردم وارد شد، فشار کشتار و شکنجه بود. منصور علاوه بر فشار اقتصادی، موجی از کشتار و شکنجه به وسیله عمال و دژخیمان خود به راه انداخت و هر روز گروهی قربانی این موج خون میشدند.
«روزی عموی منصور به وی گفت: تو چنان با عقوبت و خشونت به مردم هجوم آوردهای که انگار کلمه عفو به گوش تو نخورده است! وی پاسخ داد: هنوز استخوانهای بنی مروان نپوسیده و شمشیرهای آل ابیطالب در غلاف نرفته است، و ما در میان مردمی به سر میبریم که دیروز، ما را اشخاص عادی میدیدند و امروز خلیفه، بنابراین هیبت ما جز با فراموشی عفو و به کارگیری عقوبت، در دلها جا نمیگیرد[۱۲]».
ساختن شهر بغداد بدستور منصور عباسی
منصور به خاطر سکونت راوندیه (هواداران ابومسلم خراسانی) در هاشمیه، اقامت در این شهر را به مصلحت خویش نمیدید و هم چنین به خاطر شیعیان و محبان اهلبیت (علیهالسلام) در کوفه، انتقال خلافت به این شهر بزرگ اسلامی را ناخوش مىدانست و بدین جهت، در صدد ساختن شهری جدید برآمد.
وی در سال 145 قمری، ساختن شهر بغداد را آغاز کرد و پس از آمادگی نسبی آن، خلافتش را بدان مکان، منتقل نمود و از آن پس، بغداد دارالخلافه عباسیان گردید[۱۳].
هلاکت منصور عباسی
منصور دوانقی، پس از بیست و دو سال خلافت، در ششم ذی حجه سال 158قمری، در بازگشت از مراسم حج، در مکانی به نام بئر میمون بر اثر بیماری سوء هاضمه که مدتها بدان مبتلا بود به هلاکت رسید و جنازهاش را به مکه معظمه حمل کرده و در آن جا به خاک سپردند[۱۴].
پانویس
- ↑ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۲ق، ص۲۷۷
- ↑ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۲ق، ص۲۷۷؛ زرکلی، الاعلام، ۱۹۹۲م، ج۴، ص۱۱۷
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۵، ص۳۸۲
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، نشر اساطیر، ج۲، ص۳۵۸
- ↑ الائمة الاثنی عشر (هاشم معروف)، ص ٣٢٤ و ٣٢٥
- ↑ شیعه و زمامداران خودسر، محمد جواد مغنیه، ترجمه مصطفی زمانی، ص۲۷۸٫
- ↑ فراهانی، ولی الله، قانعی، سعید، زندگانی چهارده معصوم، بهار ۱۳۸۷، ص۴۷۳٫
- ↑ فراهانی، ولی الله، قانعی، سعید، زندگانی چهارده معصوم، بهار ۱۳۸۷، ص۴۷۳٫
- ↑ نظریهًْ الامامه، ص۳۸۱، به نقل الحیاهًْ السیاسهًْ للامام الرضا، ص۱۰۸٫
- ↑ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص۲۵۹٫
- ↑ الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج ۱، ص۴۲٫
- ↑ پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص۳۹۴٫
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 283
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 319