ابوسفیان: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '=پانویس=↵{{پانویس|3}}↵↵[[رده:' به '== پانویس == {{پانویس}} [[رده:') |
جز (جایگزینی متن - '[[حضرت محمد (ص)' به '[[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)') |
||
(۲۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شخصیت | |||
| عنوان = اَبوسُفیان | |||
| تصویر = ابوسفیان.jpg | |||
| نام = صَخر بن حَرب بن اُمَیـَّة بن عبدشمس بن عبدمَناف | |||
| نامهای دیگر = اَبوسُفیان، ابوحنظله | |||
| سال تولد = سال پیش از [[عام الفیل]] (۵۶۰ م) | |||
| تاریخ تولد = | |||
| محل تولد = [[مکه]] | |||
| سال درگذشت = ۳۱ هجری | |||
| تاریخ درگذشت = | |||
| محل درگذشت = | |||
| استادان = | |||
| شاگردان = | |||
| دین = [[اسلام]] | |||
| مذهب = [[اهل سنت و جماعت|اهل سنت]] | |||
| آثار = | |||
| فعالیتها = جزء دشمنان [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر (صلی الله علیه)]]؛ حامی خلافت [[عثمان]] | |||
| وبگاه = | |||
}} | |||
'''ابوسفیان''' در آغاز دعوت [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر (صلی الله علیه)]] جزء دشمنان ایشان بود و در جنگهای [[بدر]]، [[احد]] و [[خندق]]، علیه [[مسلمانان]] حضوری فعال داشت. پسر او [[معاویه]] نقش سیاسی مهمی در سده اول قمری ایفا کرد و سلسله [[امویان|خلافت اموی]] را بنیاد نهاد. | |||
== زندگینامه ابوسفیان == | |||
کنیه و نام و نسب او ابوسفیان ابوحنظله صخر بن حرب بن امیة بن عبدشمس اموی است<ref>المقتنی، ج۱، ص۲۷۷</ref>. مادرش صَفیه دختر حَزَن هلالیه عمه میمونه همسر پیامبر(صلی الله علیه) بوده است<ref>الاصابه، ج۳، ص۳۳۳</ref>. بنا بر سخن مشهور ۱۰ سال پیش از [[عام الفیل]] در [[مکه]] زاده شد<ref>الاصابه، ج۳، ص۳۳۳</ref>. بر این اساس تولد او را باید در حدود سال ۵۶۰.م دانست. | |||
</ | |||
== شخصیت سیاسی و اجتماعی ابوسفیان == | |||
بهرغم شهرت ابوسفیان در تاریخ صدر اسلام از زندگی او خاصه پیش از اسلام آگاهی دقیق و کاملی در دست نیست. از برخی اشارات مورخان چنین بر میآید که وی پیش از [[اسلام]] از بزرگان [[قریش]] بوده و پیشه بازرگانی داشته است<ref>فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی. ، ص۱۲۹</ref>. ابنحبیب او را از حکام قریش خوانده است<ref>المنمق فی اخبار القریش، بغدادی، محمد بن حبیب، تحقیق خورشید احمد فاروق، بیروت: عالم الکتب، ۱۹۸۵ میلادی. ، ص۳۶۸</ref>. | |||
به هنگام ظهور اسلام ابوسفیان به عنوان یکی از مخالفان پیامبر (صلی الله علیه) به شمار میآمد و جزء سرسختترین دشمنان او شد و با برخی از بزرگان [[مکه]] در چند فعالیت بر ضد دعوت اسلام شرکت جست، ولی در مقایسه با دیگر سران [[قریش|قریش]] مانند [[ابوجهل]] و [[ابولهب]]، ظاهرا عداوت کمتری نشان میداد و شدت مخالفت او کمتر بود<ref>جمل منانساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۱۴۱</ref>. | |||
پس از مهاجرت پیامبر (صلی الله علیه) از مکه به [[مدینه]]، ابوسفیان احتمالا برای جبران مافات دوباره به فعالیت تجاری روی آورد. در دومین سال هجرت در راس کاروانی تجاری از [[شام]] بازمیگشت. پیامبر (صلی الله علیه) با سپاهیانی آهنگ حمله به آن کرد اما ابوسفیان از یکسو از [[قریش|قریشیان]] مکه یاری خواست و از سوی دیگر خود با زیرکی تغییر مسیر داده کاروان را به سلامت به مکه رساند. | |||
او مایل به درگیری با مسلمانان نبود. با اینکه کاروان از خطر رسته بود، [[ابوجهل]] از تهدیدِ پیامبر چنان در خشم شد که تصمیم گرفت به مکه باز نگردد تا با یثربیان پیکار کند<ref>مغازی رسوال الله، عروه بن زبیر، به کوشش محمد مصطفی اعظمی، ریاض: نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۱ قمری/ ۱۹۸۱ میلادی. (صلی الله علیه)، ص۱۳۱-۱۳۷</ref>. با وقوع نبرد بدر که قریشیان شکست خوردند و شماری از [[مشرک|مشرکان]] و سران [[بنیامیه]] از جمله فرزند ابوسفیان حنظله کشته شدند <ref>السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۲، ص۳۰۵-۳۰۶؛ المعارف، ص۳۴۴-۳۴۵</ref>. این شکست چنان بر آنان گران آمد که تصمیم گرفتند دوباره به پیکار با پیامبر (صلی الله علیه) و مسلمانان مدینه روند. | |||
چنانکه برخی از محققان بهدرستی گفتهاند نبرد بدر به رقابت یا دشمنی بنیامیه با [[بنیهاشم|بنیهاشم]] چهرهای خونین داد به خصوص که سران بنیامیه به دست [[علی بن ابی طالب|حضرت علی (علیه السلام)]] و [[حمزه]] کشته شده بودند و خاطره تلخ و گزنده آن برای قریش تا سالهای دور حتی در اندیشه نسلهای بعدی باقی ماند و در پارهای حوادث قرن اول هجری نقش داشت<ref>تاریخ قریش، مونس، حسین، جده: ۱۴۰۸ قمری / ۱۹۹۸ میلادی، ص۱۴۳</ref>. | |||
=== آتش زدن نخلهای مدینه === | |||
بعد از شکست بدر ابوسفیان خود در راس [[مشرکان|مشرکان]] قرار گرفت. او با ۲۰۰ سوار از قریش آهنگ مدینه کرد و پس از مذاکره با سلّام بن مِشکَم رئیس بنینضیر، کسانی را به مدینه فرستاد و آنان در جایی به نام ”عُرَیض“ نخلستانهایی را به آتش کشیدند و گریختند. پیامبر (صلی الله علیه) به تعقیب ابوسفیان پرداخت اما به او دست نیافت و بازگشت<ref>السیر و المغازی، ص۳۱۰-۳۱۲؛ المغاری، واقدی، محمد بن عمر، تحقیق مارسدن جونس، قم: نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۱، ص۱۸۱؛انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۳۱۰</ref>. | |||
=== جنگ احد === | |||
در سال سوم هجری ابوسفیان در راس سپاهی بزرگ به قصد انتقام از مسلمانان به سوی مدینه حرکت کرد<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۳۱۲</ref>. او در بسیج مکّیان برای نبرد احد نقش اصلی را ایفا کرد. در [[احد]] نزدیکی مدینه جنگ سختی روی داد و مسلمانان شکست خوردند و نخبگانی از آنان چون [[حمزه سیدالشهدا]] عموی پیامبر (صلی الله علیه) به [[شهادت]] رسیدند. | |||
=== جنگ بدر و خندق === | |||
پس از شکست مسلمانان در اُحد ابوسفیان بر فراز کوه بر آمد و ضمن ستایش بتان، پیامبر (صلی الله علیه) را به نبردی دوباره در [[بدر]] وعده داد<ref> السیر و المغازی، ص۳۳۳-۳۳۴؛ السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۲، ص۳۰۵-۳۰۶؛انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۳۲۷</ref>. سال بعد پیامبر به [[غزوه بدر|بدر]] آمد، اما ابوسفیان پیش از رسیدن به وعدهگاه قریشیان را متقاعد کرد که به مکه باز گردند<ref>السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۳، ص۲۲۰-۲۲۱</ref>. سال دیگر ابوسفیان با یاری [[یهودیان]] مدینه پیکار [[غزوه خندق|خندق]] را بر ضد مسلمانان ترتیب داد<ref>السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۲، ص۲۲۵-۲۲۶</ref> اما با تدبیر و هوشمندی پیامبر (صلی الله علیه) سپاه ابوسفیان و متحدانش ناکام برگشتند و مدینه رهایی یافت<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۵</ref>. | |||
== ابوسفیان قبل از فتح مکه == | |||
ابوسفیان از بزرگان قریش در [[جاهلیت|دوران جاهلیت]] بود که به مانند بسیاری از ساکنان مکه به تجارت میپرداخت و کاروانهایی را به نقاط مختلف تجاری آن زمان به خصوص شام میبرد<ref>الاستیعاب، ج 4، ص 1677</ref>. | |||
بزرگ قریش در زمان جاهلیت سه نفر بودهاند؛ [[عتبه]]، [[ابوجهل]] و ابوسفیان. | |||
دو نفر اول در جنگ بدر کشته شدند و پس از این جنگ، ابوسفیان به تنهایی رهبری قریش را برعهده گرفت<ref>مقریزی، تقی الدین، إمتاع الأسماع، تحقیق، نمیسی، محمد عبدالحمید، ج 1، ص 137، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق</ref>. و عموم دشمنیهایی که پس از بدر علیه مسلمانان شکل گرفت زیر نظر او بود. | |||
اما این بزرگ قریش، به جایی رسید که روزی [[ابوبکر]] به دلیل چیزی که درباره او شنیده بود، احضارش کرد و بر سرش فریاد میزد و ابوسفیان به نرمی برخورد میکرد! در همین کشاکش، ابوقحافه آمد و گفت پسرم بر سر چه کسی فریاد میزند؟ | |||
اما این بزرگ قریش، به جایی رسید که روزی [[ابوبکر]] | |||
گفتند: بر سر ابوسفیان! | گفتند: بر سر ابوسفیان! | ||
ابوقحافه به ابوبکر نزدیک شد و گفت: صدایت را بر ابوسفیانی بلند میکنی که تا دیروز در دوران جاهلیت پیشوای قریش بوده است؟! | ابوقحافه به ابوبکر نزدیک شد و گفت: صدایت را بر ابوسفیانی بلند میکنی که تا دیروز در دوران جاهلیت پیشوای قریش بوده است؟! | ||
ابوبکر و حضار خندیدند و ابوبکر گفت: | ابوبکر و حضار خندیدند و [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] گفت: | ||
پدر جان! خدا به وسیله اسلام کسانی را برتری داده و کسان دیگری را پایین آورده است | پدر جان! خدا به وسیله اسلام کسانی را برتری داده و کسان دیگری را پایین آورده است<ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 2، ص 299، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق</ref>. | ||
با اینکه کاروان تجاری ابوسفیان علت به وجود آمدن جنگ بدر بود، اما او رساندن کاروان تجاری را بر جنگ با مسلمانان ترجیح داده اما بعد از شکست [[مشرکان]] در این جنگ، مردم مکه را به جهت روحی، آماده جنگ با مسلمانان کرد <ref>امتاع الأسماع، ج 1، ص 123</ref> و گریه و عزاداری بر کشتهشدگان بدر را ممنوع دانست | با اینکه کاروان تجاری ابوسفیان علت به وجود آمدن جنگ بدر بود، اما او رساندن کاروان تجاری را بر جنگ با مسلمانان ترجیح داده اما بعد از شکست [[مشرکان]] در این جنگ، مردم مکه را به جهت روحی، آماده جنگ با مسلمانان کرد<ref>امتاع الأسماع، ج 1، ص 123</ref> و گریه و عزاداری بر کشتهشدگان بدر را ممنوع دانست<ref>قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 1، ص 111، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق</ref>. | ||
دشمنیهای ابوسفیان؛ دشواریهای بسیاری را برای پیامبر( | دشمنیهای ابوسفیان؛ دشواریهای بسیاری را برای پیامبر (صلی الله علیه) و مسلمانان ایجاد کرد و بسیاری از آیات [[قرآن]] در نکوهش کردار او و پیروانش نازل شد<ref>واحدی علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، تحقیق، کمال بسیونی زغلول، ص 129، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1411ق</ref>. | ||
در برخی [[روایات]] آمده است که پیامبر اسلام هفت مرتبه در مناطق مختلف، ابوسفیان را نفرین کرد | در برخی [[روایات]] آمده است که پیامبر اسلام هفت مرتبه در مناطق مختلف، ابوسفیان را نفرین کرد<ref>شیخ صدوق، الخصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 397، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق، مصحح، خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 274، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق</ref>. | ||
او جنگهایی؛ مانند احد و خندق را به فرماندهی خود علیه مسلمانان به راه انداخت <ref> شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 95، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الإشراف، تصحیح، صاوی، عبدالله اسماعیل، ص 211، قاهره، دار الصاوی، بیتا</ref> و این دشمنی تا فتح مکه ادامه داشت تا هنگامی که شکست را قطعی دید اسلام آورد و مردم مکه را به تسلیم در مقابل سپاه اسلام ترغیب کرد و پیامبر( | او جنگهایی؛ مانند احد و خندق را به فرماندهی خود علیه مسلمانان به راه انداخت<ref> شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 95، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الإشراف، تصحیح، صاوی، عبدالله اسماعیل، ص 211، قاهره، دار الصاوی، بیتا</ref> و این دشمنی تا فتح مکه ادامه داشت تا هنگامی که شکست را قطعی دید اسلام آورد و مردم مکه را به تسلیم در مقابل سپاه اسلام ترغیب کرد و پیامبر (صلی الله علیه) نیز خانه او را محل امنی برای مکیان اعلام داشت<ref>قشیری نیشابوری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، محقق، عبدالباقی، محمد فؤاد، ج 3، ص 1405، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بیتا؛ أزدی، سلیمان بن الأشعث، سنن أبی داود، محقق، عبدالحمید، محمد محیی الدین، ج 3، ص 162، بیروت، المکتبة العصریة، بیتا</ref>. | ||
=ابوسفیان پس از فتح مکه= | == ابوسفیان پس از فتح مکه == | ||
ابوسفیان پس از فتح مکه، مسلمان شد و پیامبر برای اینکه قلب او را بیشتر به سمت اسلام متمایل کند - در قالب {{متن قرآن |الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم |سوره = توبه |آیه = 60 }} ... و کسانی که دلشان به دست آورده میشود.... به او و هر یک از دو فرزندش، صد شتر و مقداری نقره داد<ref>صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 5، ص 398، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق</ref>. و به همین دلیل مورد اعتراض برخی [[صحابه]] قرار گرفت<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 411، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق</ref>. | |||
بعد از آن بود که او در شمار سپاه اسلام درآمده و بر اساس برخی نقلها در جنگ با اهل [[طائف]] و [[جنگ یرموک]]، چشمان خود را از دست داد<ref>الاستیعاب، ج 4، ص 1680؛ الأعلام، ج 3، ص 201</ref>. | |||
برخی از مورّخان معتقدند که پیامبر (صلی الله علیه) او را والی نجران کرده که تا زمان رحلتشان، او بر نجران حکومت میکرد<ref>الاستیعاب، ج 2، ص 714</ref> البته این خبر مخالفانی هم دارد<ref>الإصابة، ج 3، ص 333</ref>. و به نظر میرسد اگر چنین چیزی واقعیت داشت، بازتاب بیشتری در منابع تاریخی از آن به چشم میخورد. | |||
== ایمان ابوسفیان == | |||
ابوسفیان پس از اسلام، مانند گذشته دیگر چهره برجستهای نبود؛ زیرا او که علناً تمام تلاشهایش را برای نابودی اسلام کرده بود، نمیتوانست بزرگ [[مسلمانان]] گردد و تنها رحمانیت اسلام بود که به او و امثال او اجازه حیات داده و حتی امکانات نسبتاً خوبی در اختیارشان قرار گرفت. | |||
با اینکه برخی نویسندگان [[اهل سنت]] او را از مسلمانان واقعی دانسته و در زمره صحابیان به شمار آوردند، <ref>ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، محقق، عطا، محمد عبدالقادر، عطا، مصطفی عبدالقادر، ج 5، ص 27، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق</ref> اما [[شیعیان]]<ref>ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج 2، ص 563، تحقیق، شیری، علی، بیروت، دار الاضواء، 1411ق</ref> و بسیاری از اندیشمندان اهل سنت<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبوالفضل، ج 10، ص 57، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق</ref>، اسلام او را ظاهری دانسته و او را در زمره [[منافقان]] قرار میدهند. | |||
این نفاق را میتوان از برخی گفتار و کردارش به دست آورد: | |||
* او همان است که گفته: «من به [[بهشت]] و [[جهنم]] اعتقادی ندارم<ref> الاستیعاب، ج 4، ص 1679</ref>!» | |||
* او بارها میلش را به نابودی اسلام ابراز داشت<ref>ابن الأثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 414، بیروت، دار صادر، دار بیروت، 1385ق</ref>. | |||
* او پس از وفات پیامبر اسلام و جریان [[سقیفه]] به امام علی (علیه السلام) پیشنهاد خلافت داد، اما به دلیل منافقانه بودن این پیشنهاد با واکنش شدید امام مواجه شد<ref>شیخ مفید، الفصول المختارة، محقق، مصحح، میر شریفی، علی، ص 248، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق</ref>. | |||
پیامبر خدا (صلی الله علیه) در زمان حیاتشان روزی ابوسفیان را دید که بر جلوی الاغی راه میرود که فرزندش معاویه بر روی آن سوار است و فرزندش [[یزید]] در پشت آن میآید، پیامبر (صلی الله علیه) فرمود: «خدا لعنت کند، آنکه در جلو میآید، آنکه سوار بر آن است و آنکه در پشت آن قرار دارد<ref>تاریخ الطبری، ج 10، ص 58</ref>». | |||
بعد از بهخلافترسیدن [[عثمان]]، ابوسفیان و افرادی از بنیامیه نزد او رفتند. ابوسفیان خطاب به امویان گفت: | |||
او | |||
ای بنیامیه؛ خلافت را مانند گوی، دست به دست بگردانید، به خدایی که ابوسفیان به او [[قسم]] میخورد من پیوسته امید داشتم خلافت به شما رسد و میان فرزندان شما موروثی گردد<ref>مروج الذهب، ج 2، ص 343؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 5، ص 12، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق</ref>». | |||
علی (علیه السلام) پس از پیامبر (صلی الله علیه) در مورد ابوسفیان میگوید: «ما زلت عدوّا للإسلام و أهله»؛ بیوقفه در دشمنی با اسلام و مسلمانان هستی<ref>حمیری، أبوبکر عبدالرزاق بن همام، المصنف، محقق، اعظمی، حبیب الرحمن، ج 5، ص 450، هند، المجلس العلمی، چاپ دوم، 1403ق</ref> و همچنین معاویه را [[منافق]] فرزند منافق مینامد که اشاره به نفاق این پدر و پسر دارد<ref>نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق، مصحح، هارون، عبدالسلام محمد، ص 314، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق</ref>. | |||
[[زبیر]] نیز خطاب به ابوسفیان میگوید: «قاتله الله یأبی إلا نفاقا»؛ خداوند او را بکشد که رویکردی جز نفاق ندارد. | |||
[[زبیر]] | |||
در نهایت نتیجه میگیریم که ابوسفیان، [[ایمان]] واقعی در قلب خود نداشته و نمیتوان او را در صراط مستقیم و تابع حق و حقیقت بر شمرد. | در نهایت نتیجه میگیریم که ابوسفیان، [[ایمان]] واقعی در قلب خود نداشته و نمیتوان او را در صراط مستقیم و تابع حق و حقیقت بر شمرد. | ||
=مرگ ابوسفیان= | == مرگ ابوسفیان == | ||
در نهایت، ابوسفیان در اواخر حکومت [[عثمان]] درگذشت<ref>مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 5، ص 108، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا</ref>. | |||
در نهایت، ابوسفیان در اواخر حکومت عثمان درگذشت | البته در سال فوت او اختلافاتی وجود دارد و برخی از محققان سال ۳۱ هجری را ذکر کردهاند<ref>أسد الغابة، ج 2، ص 392</ref>. | ||
البته در سال فوت او اختلافاتی وجود دارد و برخی از محققان سال ۳۱ هجری را ذکر کردهاند | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:شخصیتها]] | ||
[[رده: | [[رده:شخصیتهای تاریخی]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۳۶
اَبوسُفیان | |
---|---|
نام کامل | صَخر بن حَرب بن اُمَیـَّة بن عبدشمس بن عبدمَناف |
نامهای دیگر | اَبوسُفیان، ابوحنظله |
اطلاعات شخصی | |
محل تولد | مکه |
دین | اسلام، اهل سنت |
فعالیتها | جزء دشمنان پیامبر (صلی الله علیه)؛ حامی خلافت عثمان |
ابوسفیان در آغاز دعوت پیامبر (صلی الله علیه) جزء دشمنان ایشان بود و در جنگهای بدر، احد و خندق، علیه مسلمانان حضوری فعال داشت. پسر او معاویه نقش سیاسی مهمی در سده اول قمری ایفا کرد و سلسله خلافت اموی را بنیاد نهاد.
زندگینامه ابوسفیان
کنیه و نام و نسب او ابوسفیان ابوحنظله صخر بن حرب بن امیة بن عبدشمس اموی است[۱]. مادرش صَفیه دختر حَزَن هلالیه عمه میمونه همسر پیامبر(صلی الله علیه) بوده است[۲]. بنا بر سخن مشهور ۱۰ سال پیش از عام الفیل در مکه زاده شد[۳]. بر این اساس تولد او را باید در حدود سال ۵۶۰.م دانست.
شخصیت سیاسی و اجتماعی ابوسفیان
بهرغم شهرت ابوسفیان در تاریخ صدر اسلام از زندگی او خاصه پیش از اسلام آگاهی دقیق و کاملی در دست نیست. از برخی اشارات مورخان چنین بر میآید که وی پیش از اسلام از بزرگان قریش بوده و پیشه بازرگانی داشته است[۴]. ابنحبیب او را از حکام قریش خوانده است[۵].
به هنگام ظهور اسلام ابوسفیان به عنوان یکی از مخالفان پیامبر (صلی الله علیه) به شمار میآمد و جزء سرسختترین دشمنان او شد و با برخی از بزرگان مکه در چند فعالیت بر ضد دعوت اسلام شرکت جست، ولی در مقایسه با دیگر سران قریش مانند ابوجهل و ابولهب، ظاهرا عداوت کمتری نشان میداد و شدت مخالفت او کمتر بود[۶].
پس از مهاجرت پیامبر (صلی الله علیه) از مکه به مدینه، ابوسفیان احتمالا برای جبران مافات دوباره به فعالیت تجاری روی آورد. در دومین سال هجرت در راس کاروانی تجاری از شام بازمیگشت. پیامبر (صلی الله علیه) با سپاهیانی آهنگ حمله به آن کرد اما ابوسفیان از یکسو از قریشیان مکه یاری خواست و از سوی دیگر خود با زیرکی تغییر مسیر داده کاروان را به سلامت به مکه رساند.
او مایل به درگیری با مسلمانان نبود. با اینکه کاروان از خطر رسته بود، ابوجهل از تهدیدِ پیامبر چنان در خشم شد که تصمیم گرفت به مکه باز نگردد تا با یثربیان پیکار کند[۷]. با وقوع نبرد بدر که قریشیان شکست خوردند و شماری از مشرکان و سران بنیامیه از جمله فرزند ابوسفیان حنظله کشته شدند [۸]. این شکست چنان بر آنان گران آمد که تصمیم گرفتند دوباره به پیکار با پیامبر (صلی الله علیه) و مسلمانان مدینه روند.
چنانکه برخی از محققان بهدرستی گفتهاند نبرد بدر به رقابت یا دشمنی بنیامیه با بنیهاشم چهرهای خونین داد به خصوص که سران بنیامیه به دست حضرت علی (علیه السلام) و حمزه کشته شده بودند و خاطره تلخ و گزنده آن برای قریش تا سالهای دور حتی در اندیشه نسلهای بعدی باقی ماند و در پارهای حوادث قرن اول هجری نقش داشت[۹].
آتش زدن نخلهای مدینه
بعد از شکست بدر ابوسفیان خود در راس مشرکان قرار گرفت. او با ۲۰۰ سوار از قریش آهنگ مدینه کرد و پس از مذاکره با سلّام بن مِشکَم رئیس بنینضیر، کسانی را به مدینه فرستاد و آنان در جایی به نام ”عُرَیض“ نخلستانهایی را به آتش کشیدند و گریختند. پیامبر (صلی الله علیه) به تعقیب ابوسفیان پرداخت اما به او دست نیافت و بازگشت[۱۰].
جنگ احد
در سال سوم هجری ابوسفیان در راس سپاهی بزرگ به قصد انتقام از مسلمانان به سوی مدینه حرکت کرد[۱۱]. او در بسیج مکّیان برای نبرد احد نقش اصلی را ایفا کرد. در احد نزدیکی مدینه جنگ سختی روی داد و مسلمانان شکست خوردند و نخبگانی از آنان چون حمزه سیدالشهدا عموی پیامبر (صلی الله علیه) به شهادت رسیدند.
جنگ بدر و خندق
پس از شکست مسلمانان در اُحد ابوسفیان بر فراز کوه بر آمد و ضمن ستایش بتان، پیامبر (صلی الله علیه) را به نبردی دوباره در بدر وعده داد[۱۲]. سال بعد پیامبر به بدر آمد، اما ابوسفیان پیش از رسیدن به وعدهگاه قریشیان را متقاعد کرد که به مکه باز گردند[۱۳]. سال دیگر ابوسفیان با یاری یهودیان مدینه پیکار خندق را بر ضد مسلمانان ترتیب داد[۱۴] اما با تدبیر و هوشمندی پیامبر (صلی الله علیه) سپاه ابوسفیان و متحدانش ناکام برگشتند و مدینه رهایی یافت[۱۵].
ابوسفیان قبل از فتح مکه
ابوسفیان از بزرگان قریش در دوران جاهلیت بود که به مانند بسیاری از ساکنان مکه به تجارت میپرداخت و کاروانهایی را به نقاط مختلف تجاری آن زمان به خصوص شام میبرد[۱۶]. بزرگ قریش در زمان جاهلیت سه نفر بودهاند؛ عتبه، ابوجهل و ابوسفیان. دو نفر اول در جنگ بدر کشته شدند و پس از این جنگ، ابوسفیان به تنهایی رهبری قریش را برعهده گرفت[۱۷]. و عموم دشمنیهایی که پس از بدر علیه مسلمانان شکل گرفت زیر نظر او بود.
اما این بزرگ قریش، به جایی رسید که روزی ابوبکر به دلیل چیزی که درباره او شنیده بود، احضارش کرد و بر سرش فریاد میزد و ابوسفیان به نرمی برخورد میکرد! در همین کشاکش، ابوقحافه آمد و گفت پسرم بر سر چه کسی فریاد میزند؟ گفتند: بر سر ابوسفیان! ابوقحافه به ابوبکر نزدیک شد و گفت: صدایت را بر ابوسفیانی بلند میکنی که تا دیروز در دوران جاهلیت پیشوای قریش بوده است؟! ابوبکر و حضار خندیدند و ابوبکر گفت:
پدر جان! خدا به وسیله اسلام کسانی را برتری داده و کسان دیگری را پایین آورده است[۱۸]. با اینکه کاروان تجاری ابوسفیان علت به وجود آمدن جنگ بدر بود، اما او رساندن کاروان تجاری را بر جنگ با مسلمانان ترجیح داده اما بعد از شکست مشرکان در این جنگ، مردم مکه را به جهت روحی، آماده جنگ با مسلمانان کرد[۱۹] و گریه و عزاداری بر کشتهشدگان بدر را ممنوع دانست[۲۰]. دشمنیهای ابوسفیان؛ دشواریهای بسیاری را برای پیامبر (صلی الله علیه) و مسلمانان ایجاد کرد و بسیاری از آیات قرآن در نکوهش کردار او و پیروانش نازل شد[۲۱].
در برخی روایات آمده است که پیامبر اسلام هفت مرتبه در مناطق مختلف، ابوسفیان را نفرین کرد[۲۲]. او جنگهایی؛ مانند احد و خندق را به فرماندهی خود علیه مسلمانان به راه انداخت[۲۳] و این دشمنی تا فتح مکه ادامه داشت تا هنگامی که شکست را قطعی دید اسلام آورد و مردم مکه را به تسلیم در مقابل سپاه اسلام ترغیب کرد و پیامبر (صلی الله علیه) نیز خانه او را محل امنی برای مکیان اعلام داشت[۲۴].
ابوسفیان پس از فتح مکه
ابوسفیان پس از فتح مکه، مسلمان شد و پیامبر برای اینکه قلب او را بیشتر به سمت اسلام متمایل کند - در قالب الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم [توبه–60] ... و کسانی که دلشان به دست آورده میشود.... به او و هر یک از دو فرزندش، صد شتر و مقداری نقره داد[۲۵]. و به همین دلیل مورد اعتراض برخی صحابه قرار گرفت[۲۶].
بعد از آن بود که او در شمار سپاه اسلام درآمده و بر اساس برخی نقلها در جنگ با اهل طائف و جنگ یرموک، چشمان خود را از دست داد[۲۷]. برخی از مورّخان معتقدند که پیامبر (صلی الله علیه) او را والی نجران کرده که تا زمان رحلتشان، او بر نجران حکومت میکرد[۲۸] البته این خبر مخالفانی هم دارد[۲۹]. و به نظر میرسد اگر چنین چیزی واقعیت داشت، بازتاب بیشتری در منابع تاریخی از آن به چشم میخورد.
ایمان ابوسفیان
ابوسفیان پس از اسلام، مانند گذشته دیگر چهره برجستهای نبود؛ زیرا او که علناً تمام تلاشهایش را برای نابودی اسلام کرده بود، نمیتوانست بزرگ مسلمانان گردد و تنها رحمانیت اسلام بود که به او و امثال او اجازه حیات داده و حتی امکانات نسبتاً خوبی در اختیارشان قرار گرفت.
با اینکه برخی نویسندگان اهل سنت او را از مسلمانان واقعی دانسته و در زمره صحابیان به شمار آوردند، [۳۰] اما شیعیان[۳۱] و بسیاری از اندیشمندان اهل سنت[۳۲]، اسلام او را ظاهری دانسته و او را در زمره منافقان قرار میدهند.
این نفاق را میتوان از برخی گفتار و کردارش به دست آورد:
- او همان است که گفته: «من به بهشت و جهنم اعتقادی ندارم[۳۳]!»
- او بارها میلش را به نابودی اسلام ابراز داشت[۳۴].
- او پس از وفات پیامبر اسلام و جریان سقیفه به امام علی (علیه السلام) پیشنهاد خلافت داد، اما به دلیل منافقانه بودن این پیشنهاد با واکنش شدید امام مواجه شد[۳۵].
پیامبر خدا (صلی الله علیه) در زمان حیاتشان روزی ابوسفیان را دید که بر جلوی الاغی راه میرود که فرزندش معاویه بر روی آن سوار است و فرزندش یزید در پشت آن میآید، پیامبر (صلی الله علیه) فرمود: «خدا لعنت کند، آنکه در جلو میآید، آنکه سوار بر آن است و آنکه در پشت آن قرار دارد[۳۶]».
بعد از بهخلافترسیدن عثمان، ابوسفیان و افرادی از بنیامیه نزد او رفتند. ابوسفیان خطاب به امویان گفت:
ای بنیامیه؛ خلافت را مانند گوی، دست به دست بگردانید، به خدایی که ابوسفیان به او قسم میخورد من پیوسته امید داشتم خلافت به شما رسد و میان فرزندان شما موروثی گردد[۳۷]».
علی (علیه السلام) پس از پیامبر (صلی الله علیه) در مورد ابوسفیان میگوید: «ما زلت عدوّا للإسلام و أهله»؛ بیوقفه در دشمنی با اسلام و مسلمانان هستی[۳۸] و همچنین معاویه را منافق فرزند منافق مینامد که اشاره به نفاق این پدر و پسر دارد[۳۹].
زبیر نیز خطاب به ابوسفیان میگوید: «قاتله الله یأبی إلا نفاقا»؛ خداوند او را بکشد که رویکردی جز نفاق ندارد. در نهایت نتیجه میگیریم که ابوسفیان، ایمان واقعی در قلب خود نداشته و نمیتوان او را در صراط مستقیم و تابع حق و حقیقت بر شمرد.
مرگ ابوسفیان
در نهایت، ابوسفیان در اواخر حکومت عثمان درگذشت[۴۰]. البته در سال فوت او اختلافاتی وجود دارد و برخی از محققان سال ۳۱ هجری را ذکر کردهاند[۴۱].
پانویس
- ↑ المقتنی، ج۱، ص۲۷۷
- ↑ الاصابه، ج۳، ص۳۳۳
- ↑ الاصابه، ج۳، ص۳۳۳
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی. ، ص۱۲۹
- ↑ المنمق فی اخبار القریش، بغدادی، محمد بن حبیب، تحقیق خورشید احمد فاروق، بیروت: عالم الکتب، ۱۹۸۵ میلادی. ، ص۳۶۸
- ↑ جمل منانساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۱۴۱
- ↑ مغازی رسوال الله، عروه بن زبیر، به کوشش محمد مصطفی اعظمی، ریاض: نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۱ قمری/ ۱۹۸۱ میلادی. (صلی الله علیه)، ص۱۳۱-۱۳۷
- ↑ السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۲، ص۳۰۵-۳۰۶؛ المعارف، ص۳۴۴-۳۴۵
- ↑ تاریخ قریش، مونس، حسین، جده: ۱۴۰۸ قمری / ۱۹۹۸ میلادی، ص۱۴۳
- ↑ السیر و المغازی، ص۳۱۰-۳۱۲؛ المغاری، واقدی، محمد بن عمر، تحقیق مارسدن جونس، قم: نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۱، ص۱۸۱؛انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۳۱۰
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۳۱۲
- ↑ السیر و المغازی، ص۳۳۳-۳۳۴؛ السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۲، ص۳۰۵-۳۰۶؛انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۳۲۷
- ↑ السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۳، ص۲۲۰-۲۲۱
- ↑ السیرةالنبویه، ابنهشام، محمدبن عبدالملک، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قم: انتشارات ایران، ۱۳۶۳ شمسی. النبویه ابن هشام، ج۲، ص۲۲۵-۲۲۶
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۵
- ↑ الاستیعاب، ج 4، ص 1677
- ↑ مقریزی، تقی الدین، إمتاع الأسماع، تحقیق، نمیسی، محمد عبدالحمید، ج 1، ص 137، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق
- ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 2، ص 299، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق
- ↑ امتاع الأسماع، ج 1، ص 123
- ↑ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 1، ص 111، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق
- ↑ واحدی علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، تحقیق، کمال بسیونی زغلول، ص 129، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1411ق
- ↑ شیخ صدوق، الخصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 397، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق، مصحح، خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 274، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق
- ↑ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 95، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الإشراف، تصحیح، صاوی، عبدالله اسماعیل، ص 211، قاهره، دار الصاوی، بیتا
- ↑ قشیری نیشابوری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، محقق، عبدالباقی، محمد فؤاد، ج 3، ص 1405، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بیتا؛ أزدی، سلیمان بن الأشعث، سنن أبی داود، محقق، عبدالحمید، محمد محیی الدین، ج 3، ص 162، بیروت، المکتبة العصریة، بیتا
- ↑ صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 5، ص 398، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 411، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق
- ↑ الاستیعاب، ج 4، ص 1680؛ الأعلام، ج 3، ص 201
- ↑ الاستیعاب، ج 2، ص 714
- ↑ الإصابة، ج 3، ص 333
- ↑ ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، محقق، عطا، محمد عبدالقادر، عطا، مصطفی عبدالقادر، ج 5، ص 27، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق
- ↑ ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج 2، ص 563، تحقیق، شیری، علی، بیروت، دار الاضواء، 1411ق
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبوالفضل، ج 10، ص 57، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق
- ↑ الاستیعاب، ج 4، ص 1679
- ↑ ابن الأثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 414، بیروت، دار صادر، دار بیروت، 1385ق
- ↑ شیخ مفید، الفصول المختارة، محقق، مصحح، میر شریفی، علی، ص 248، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق
- ↑ تاریخ الطبری، ج 10، ص 58
- ↑ مروج الذهب، ج 2، ص 343؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 5، ص 12، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق
- ↑ حمیری، أبوبکر عبدالرزاق بن همام، المصنف، محقق، اعظمی، حبیب الرحمن، ج 5، ص 450، هند، المجلس العلمی، چاپ دوم، 1403ق
- ↑ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق، مصحح، هارون، عبدالسلام محمد، ص 314، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق
- ↑ مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 5، ص 108، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا
- ↑ أسد الغابة، ج 2، ص 392