ابومسلم خراسانی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'عبد ' به 'عبد') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰۷: | خط ۱۰۷: | ||
=پانویس= | =پانویس= | ||
{{پانویس| | {{پانویس|1}} | ||
[[رده:جنبش سیاهجامگان]] | [[رده:جنبش سیاهجامگان]] | ||
[[رده:قیامکنندگان علیه امویان]] | [[رده:قیامکنندگان علیه امویان]] | ||
[[رده:فرماندهان نظامی مسلمان]] | [[رده:فرماندهان نظامی مسلمان]] |
نسخهٔ ۲۴ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۵۷
نام | ابومسلم خراسانی |
---|---|
نام کامل | بهزادان پور ونداد هرمزد |
لقب | امیر آلمحمد • صاحب الدعوة امین آل محمد • امیر آل محمد • صاحب الدولة العباسیة |
تولد | حوالی سال ۱۰۰ یا ۱۰۵ هجری قمری |
نام اصلی | بهزادان (پسر ونداد) |
شناختهشده برای | براندازی امویان و روی کار آوردن عباسیان |
مخالفان | بنیامیه • بعدها بنیعباس |
دین | اسلام |
منصب | امیر خراسان • داعی بنیعباس در خراسان |
محل زندگی | اصفهان • کوفه • مرو |
رهبری | جنبش سیاهجامگان |
اقدامات مهم | داعی بنیعباس • رهبر قیام علیه بنیامیه |
درگذشت | ۱۳۷ق • بغداد |
عبدالرحمن بن مسلم معروف به ابومسلم خراسانی یکی از بزرگترین سرداران عباسی در ابتدای خلافت آنها و از ارکان اصلی قدرت یافتن آنها محسوب می شود. وی در سال 100 هجری در روستایی به نزدیکی اصفهان متولد شد.
در جوانی با ابراهیم امام • ابراهیم عباسی که برای سقوط امویان و برپایی خلافتی جدید تلاش می کرد ملاقات کرد و پس از نشان دادن مهارت، کارآیی و وفاداری خود، از سوی ابراهیم مأموریت یافت که به خراسان رفته و مردم را به طور علنی به سوی ابراهیم و نهضتش و قیام علیه امویان دعوت کند.
در کوفه به سن رشد رسید و در نوزده سالگى به جمع یاران «ابراهیم امام» (فرزند محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب) پیوست. او بعد از جنگها و نبردهای فراوانی که داشت سرانجام در سال 137ق و در زمان خلافت منصور دوانقی کشته شد. ابومسلم یکی از افراد مبهم تاریخ اسلام است که تعابیر ضد و نقیضی از وی در دورههای تاریخی و حکومتهای مختلف منتشر شده است.
مختصر شرح حال ابو مسلم خراسانی
عبدالرّحمن بن مسلم (یا عثمان) بن یسار بن شذوس بن جودرن از فرزندان بزرگمهر بن بختکان، معروف به ابومسلم خراسانی در سال 100ق در اصفهان پاى به عرصه وجود نهاد و در کوفه به سن رشد رسید. [۱] او در نوزده سالگى به خدمت ابراهیم امام (فرزند محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب) درآمد. [۲] وى که آثار هوش و زیرکى را در او مىدید در احترامش کوشید و بدو پیشنهاد کرد تا نام و کنیه هاى دیگر برگزیند و او نام و کنیه عبدالرحمن و ابومسلم را بر خود نهاد. [۳]
گزارش شده است که نام پدر او پیش از آنکه اسلام بیاورد بنداذ هرمز و نام خودش «بهزادان» بود. [۴]
ابومسلم در سال 137ق، و در زمان خلافت منصور دوانقی(دوانیقی) و هنگامی که به ملاقات او رفته بود کشته شد، [۵] بدین ترتیب که افرادی با علامت این خلیفه عباسی از پشت پرده بیرون ریخته و وى را با خنجر تکهتکه کردند. [۶]
ابومسلم، بیشترین نقش را در برافتادن امویان و برآمدن عباسیان برعهده داشت. افراد زیادی سعی در نابودی دولت اموی داشته و در این راه، سپاهیان زیادی جمعآوری کردند، ولی در نهایت شکست خوردند.
«ابراهیم امام» که یکی از مبارزان بود، ابومسلم را به فرماندهی پیروانش گماشت و در سال 124ق وى را براى گرفتن بیعت به خراسان گسیل داشت. او چند سالى در آغاز به طور نهانى براى بنیعباس از مردم بیعت گرفت. در سال 128 ق ابراهیم امام نامههایى به پیروانش در خراسان نگاشت و به موجب آن نامهها، سرزمین خراسان را رسماً تحت فرمان ابومسلم گذاشت و تأکید کرد که وى در امور مربوط به حکومت و بیعت، استقلال تام دارد و ابو مسلم همچنان بیعت پنهانى را پى گرفت. [۷]
او در فصاحت و بلاغت، کمنظیر و مسلط به زبانهای فارسى و عربى بود. [۸] از وى پرسیدند چگونه بدین مقام رسیدى پاسخ داد: «کار امروز را به فردا نگذاشتم». [۹] پس از مرگ ابومسلم یارانش ادعا کردند که وى نمرده است. این گروه به مسلمیه معروفاند و ابومسلم را امام میدانستند. [۱۰]
شخصیت مبهم ابومسلم خراسانی در تاریخ
در مورد شخصیت ابومسلم، گزارشهای ضد و نقیضی در دورههای تاریخی و حکومتهای مختلف وجود دارد، از جمله اینکه در برخی منابع، او را امین آل محمد نامیدهاند! [۱۱] با آنکه سقوط امویان مرهون تلاشهای خستگیناپذیر ابومسلم بود، اما در نهایت جانب عباسیان را گرفت، همانانی که اندکی بعد پس از تسلط بر امور هم او را کشتند و هم امامان معصوم را!
او همچنین شمار زیادی از مردم خراسان و نواحی دیگر را به قتل رساند، و حتی به سرکوب قیام شیعی شریک بن شیخ پرداخته و او و یارانش را به قتل رساند. [۱۲] یکی از نوادگان جعفر بن ابیطالب به نام عبدالله بن معاویه به سبب اینکه رقیب عباسیان بود، به دست ابومسلم کشته شد. [۱۳] او هرچند جسد یحیی بن زید علوی را که امویان کشته و بر دار کرده بودند، به زیر آورد و احترام کرد و بسیاری از قاتلانش را نیز کشت. [۱۴]
اما با این همه، در ایام دعوت نیز اگر مردی علوی بر ضدّ امویان قیام میکرد و پیروزیهایی به دست میآورد و برای آینده عباسیان خطری به شمار میآمد، او در سرکوبشان درنگ نمیکرد، برای نمونه؛ عبدالله بن معاویه علوی که در اواخر ایام امویان قیام کرد و برخی از شهرهای جبال و فارس را گرفت، به دستور ابومسلم گرفتار و کشته شد و یا در زندانش درگذشت. [۱۵]
دیدگاه شهید مطهری درباره ابومسلم خراسانی
از اینرو است که برخی اندیشمندان معاصر معتقدند: «البته ابومسلم سردار خیلى لایقى است، به مفهوم سیاسى، ولى فوق العاده آدم بدى بود؛ یعنى آدمى بود که اساساً بویى از انسانیت نبرده بود. ابومسلم نظیر حجاج بن یوسف است... ابومسلم را میگویند: ششصد هزار نفر آدم کشته. به اندک بهانهاى همان دوست بسیار صمیمى خودش را میکشت و هیچ این حرفها سرش نمیشد که این ایرانى است یا عرب که بگوییم تعصب ملى در او بوده است». [۱۶]
فعالیتهای ابومسلم خراسانی
وی بهعنوان رهبر داعیان عباسی در سال 128 هجری به خراسان اعزام شد و در سال بعد قیام سیاه جامگان را در خراسان رهبری کرد و توانست از ظرفیتهای موجود در شرق قلمرو اسلامی بهرهبرداری و با همراه کردن مخالفان امویان، آنان را شکست داده و عباسیان را روی کار آورد. نقش وی در دعوت عباسی به گونهای بود که به او لقب «امیرآل محمد» داده بودند. [۱۷]
ابومسلم در خلافت چهار ساله ابوالعباس سفاح (132_ 136ق) در تثبیت خلافت او و برادرش منصور نقش بارزی داشت. کشتن ابوسلمه خلال (مشهور به وزیر آل محمد) در کوفه به دستور سفاح و نیز نبرد با عبدالله بن علی عبدالله بن عباس عموی این دو خلیفه که در شام ادعای خلافت کرده بود از آن جمله است. [۱۸]
فعالیت برای حجاز
اقدامات او در حجاز و مسیر حج عبارت بود از:
- حفر چاههای آب و رفع کمود آب
- کمک به اعراب در منازل مختلف
- هموار کردن راه حج. [۱۹]
گفته شده وی هنگامی که به حرم رسید با پای برهنه وارد شد و در مسعی افرادی را مامور کرد تا از سعی کنندگان با شربت پذیرایی کنند. [۲۰]
امام صادق(ع) و قیام ابومسلم خراسانی
روابط میان امام صادق(ع) و ابومسلم، روابط حسنهای نبود، حتی گزارش شده است که حضرتشان نامه دعوت به همکاری او را آتش زده است. [۲۱]
امام صادق(ع)، با همراهی و شرکت شیعیان در قیام ابومسلم، موافقت نکرد. او دست کم دو نامه به حضور آنحضرت فرستد که در آنها اینگونه نگاشت: «هزار جنگجو در اختیارم بوده و در انتظار فرمانت هستم!». «من مردم را به دوستى اهلبیت پیامبر(ص) دعوت میکنم. کسى براى خلافت بهتر از شما نیست!». اما امام صادق(ع) چنین پاسخی داد: «نه تو از یاران من هستى و نه این زمان، زمان من است!». [۲۲] کاملاً آشکار است که امام صادق(ع) به او پاسخى نمیدهد و عکس العمل امام در برابر این حرکت، احتیاط و عدم موافقت با مفاد دعوت بود. [۲۳]
در سخن دیگرى از آنحضرت نیز همین مطلب ذکر شده است؛ در زمانى که پرچمهاى سیاه ابومسلم بر افراشته شده بود و هنوز بنىعباس به خلافت نرسیده بود، نامههایى از عبدالسلام بن نعیم، سدیر و تعداد دیگرى خدمت امام صادق(ع) بردند. آنها نوشته بودند: ما موقعیت را براى خلافت شما مساعد میبینیم. نظر شما چیست؟ امام صادق(ع) نامهها را به زمین کوبید و فرمود: «افسوس! من امام و پیشواى آنها (ابومسلم و پیروانش) نیستم». [۲۴]
چنانچه، ابوسلمه از سردمداران قیام بنیعباس، که در ادامه حرکت بنیعباس از امام صادق(ع) ناامید شده بود، طبق دستور به خانه عبدالله محض از فرزندان اهلبیت، میرود و نامه دوم را به او میرساند. عبدالله خوشحال میشود و صبحگاهان به خانه امام صادق(ع) میرود. عبدالله به امام صادق(ع) میگوید: ابوسلمه نوشته است که همه شیعیان ما در خراسان آماده قیام هستند و از من خواسته است که خلافت را بپذیرم. امام به عبدالله فرمود: «چه زمانى اهل خراسان شیعه تو بودند؟ آیا تو ابومسلم را به آنجا فرستادى؟ آیا تو به آنها دستور دادى لباس سیاه بپوشند؟ آیا اینها که براى حمایت از بنىعباس از خراسان آمدهاند تو آنها را به اینجا آوردهاى؟ آیا کسى از آنان را میشناسى؟». [۲۵]
پانویس
- ↑ ابن عساکر، على بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 35، ص 410-408، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1415ق؛ ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ج 3، ص 145، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، صفدى، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج 18، ص 271، بیروت، دار النشر فرانز شتاینر، چاپ دوم، 1401ق؛ قدیانی، عباس، فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج 1، ص 79، تهران، آرون، چاپ ششم، 1387ش
- ↑ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 254، بیروت، دار صادر، 1385ق
- ↑ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 254، بیروت، دار صادر، 1385ق
- ↑ یاقوت حموى، یاقوت بن عبدالله، معجم الأدباء، ج 4، ص 1753، بیروت، دار الغرب الإسلامی، چاپ اول، 1993م
- ↑ خطیب بغدادى، احمد بن على، تاریخ بغداد، ج 10، ص 208 – 209، بیروت، دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون، چاپ اول، 1417ق
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج 35، ص 424
- ↑ الکامل،ج 5، ص 255 – 258
- ↑ الوافی بالوفیات، ج 18، ص 271
- ↑ فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج 1، ص 79
- ↑ فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج 1، ص 79؛ مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامى، ص 19، مشهد، آستان قدس رضوى، چاپ دوم، 1372ش
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 7، ص 450، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق؛ نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج 22،ص 55، قاهره، دار الکتب و الوثائق القومیة، چاپ اول، 1423ق
- ↑ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 10، ص 56، بیروت، دار الفکر، 1407ق
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج 33، ص 213
- ↑ ابن عماد، عبدالحى بن احمد، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ج 2، ص 109، دمشق، دار ابن کثیر، چاپ اول، 1406ق
- ↑ زرکلى، خیر الدین، الأعلام، ج 4، ص 139، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 33، ص 213
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 18، ص 55، تهران، صدرا
- ↑ ابن کثیر، 1407، ج10، ص54؛ ابن خلدون، 1408، ج3، ص222
- ↑ یعقوبی، 1415، ج2، ص356_ 357
- ↑ جزیری، 1966، ج2، ص375
- ↑ جزیری، 1966، ص209
- ↑ در زمینه روابط امام صادق(ع) و ابومسلم، نک: طوسی، نصیرالدین، تلخیص المحصل، ص 415، بیروت، دار الاضواء، چاپ دوم، 1405ق؛ شهرستانى، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج 1، ص 179، قم، الشریف الرضی، چاپ سوم، 1364ش؛ ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج 4، ص 229، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق
- ↑ فخر رازی، محمد بن عمر، المحصل، ص 591، قاهره، مکتبه دار التراث، چاپ اول، 1411ق
- ↑ جعفریان، رسول، حیات فکرى و سیاسى ائمه، ص 367، قم، انصاریان، چاپ ششم، 1381ش
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 8، ص 331، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق
- ↑ مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 254، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق