ابوایوب انصاری: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'در این باره' به 'در‌این‌باره')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۹: خط ۴۹:
</div>
</div>


'''ابوایوب انصاری''' با حضوری مستمر در جبهه‌های نبرد، عشق و ارادت کامل به [[اهل بیت]] پیامبر (ص) و پیروی از رهبری [[علی (ع)]] پس از [[پیامبر (ص)]]. با داشتن این خصلتها در بین یاران پیامبر (ص) از جایگاهی والا برخوردار است. این چهره فداکار و مخلص، که از اولین روزهای ورود پیامبر (ص) به [[مدینه]]، خانه و زندگی ساده اش را به آن حضرت تقدیم کرد،
'''ابوایوب انصاری''' با حضوری مستمر در جبهه‌های نبرد، عشق و ارادت کامل به [[اهل بیت]] پیامبر (ص) و پیروی از رهبری [[علی (ع)]] پس از [[پیامبر (ص)]]. با داشتن این خصلت‌ها در بین یاران پیامبر (ص) از جایگاهی والا برخوردار است. این چهره فداکار و مخلص از اولین روزهای ورود پیامبر (ص) به [[مدینه]]، خانه و زندگی ساده‌اش را به آن حضرت تقدیم کرد.


به شدت مورد احترام و عنایت شخص پیامبر (ص)، علی (ع) و [[اصحاب]] و [[تابعین]] بود; به گونه‌ای که پیامبر برای مادرش [[دعا]] کرد و چشمان نابینایش [[شفا]] یافت. هنگامی که [[امیرمومنان (ع)]] زمام امور [[مسلمانان]] را به دست گرفت، عطای او را پنج برابر افزایش داد. وقتی [[ابن عباس]] تمام دارایی اش را که در منزل داشت، به احترام کاری که ابوایوب درباره پیامبر (ص) انجام داده بود، به وی واگذار کرد. میزان این [[انفاق]] را حدود چهل هزار نگاشته‌اند.  
او به شدت مورد احترام و عنایت شخص پیامبر (ص)، علی (ع) و [[اصحاب]] و [[تابعین]] بود; به گونه‌ای که پیامبر برای مادرش [[دعا]] کرد و چشمان نابینایش [[شفا]] یافت. هنگامی که [[امیرمومنان (ع)]] زمام امور [[مسلمانان]] را به دست گرفت، عطای او را پنج برابر افزایش داد. وقتی [[ابن عباس]] تمام دارایی‌اش را که در منزل داشت، به احترام کاری که ابوایوب درباره پیامبر (ص) انجام داده بود، به وی واگذار کرد. میزان این [[انفاق]] را حدود چهل هزار نگاشته‌اند.  


ابوایوب [[امامت]] جماعت [[مسجد النبی]] مدینه را عهده دار بود و پس از قتل [[عثمان]] از نخستین کسانی بود که با امام علی (ع) [[بیعت]] کرد.  
ابوایوب [[امامت]] جماعت [[مسجد النبی|مسجد‌النبی]] مدینه را عهده‌دار بود و پس از قتل [[عثمان]] از نخستین کسانی بود که با امام علی (ع) [[بیعت]] کرد.  


او از آن پس در کنار [[ امیرالمؤمنین (ع)]] در سه نبرد [[جنگ جمل]]، [[جنگ صفین]] و [[جنگ نهروان]] حضور یافت، با پیمان شکنان، ستم پیشگان و یاغیان ِ از [[دین]] برگشته جنگید و در این سه نبرد حماسه‌ها آفرید. به عنوان نمونه می‌توان به کشتن [[حرقوص بن زهیر سعدی]]، بنیان‌گذار [[خوارج]] در جنگ نهروان، اشاره کرد.
او از آن پس در کنار [[ امیرالمؤمنین (ع)]] در سه نبرد [[جنگ جمل]]، [[جنگ صفین]] و [[جنگ نهروان]] حضور یافت، با پیمان شکنان، ستم پیشگان و یاغیان ِ از [[دین]] برگشته جنگید و در این سه نبرد حماسه‌ها آفرید. به عنوان نمونه می‌توان به کشتن [[حرقوص بن زهیر سعدی]]، بنیان‌گذار [[خوارج]] در جنگ نهروان، اشاره کرد.


پس از [[شهادت]] امام علی و در زمان حکومت [[معاویه]]، ابوایوب انصاری برای جنگ به [[قسطنطنیه]] ([[استانبول]] فعلی) رفت و سرانجام در سال 52، در هنگام محاصره قسطنطنیه بیمار شد و در گذشت. بنا به وصیتش او را در پای دیوار شهر قسطنطنیه به خاک سپردند. پس از استیلای ترکان بر قسطنطنیه، در محل دفن ابوایوب [[مسجد]] بزرگی بنا نهاده شد، و اکنون نیز مرقدش در شهر استانبول [[زیارتگاه]] [[شیعه]] و [[سنّی]] است.  
پس از [[شهادت]] امام علی و در زمان حکومت [[معاویه]]، ابوایوب انصاری برای جنگ به [[قسطنطنیه]] ([[استانبول]] فعلی) رفت و سرانجام در سال 52، در هنگام محاصره قسطنطنیه بیمار شد و در‌گذشت. بنا به وصیتش او را در پای دیوار شهر قسطنطنیه به خاک سپردند. پس از استیلای ترکان بر قسطنطنیه، در محل دفن ابوایوب [[مسجد]] بزرگی بنا نهاده شد، و اکنون نیز مرقدش در شهر استانبول [[زیارتگاه]] [[شیعه]] و [[سنّی]] است.  


=مادر ابوایوب انصاری=
=مادر ابوایوب انصاری=


مادر ابوایوب زنی پرهیزکار بود و با اینکه نابینا بود، بسیار دوست داشت خدمتگزار [[پیامبر خدا]] باشد (که پیامبر برای مادرش دعا کرد و چشمان نابینایش شفا یافت. آورده‌اند: چون به سبب شلوغی و ازدحام استقبال کنندگان، دستش به رسول خدا (ص) نرسید، وسایل پیامبر را از روی شترش برداشت و به خانه ی خود برد تا پیامبر به آنجا برود. وقتی پیامبر سراغ وسایل را گرفت، گفتند: "مادر ابوایوب انصاری آنها را به خانه ی خود برد". حضرت فرمودند: " انسان باید همراه بار خود باشد ". و به خانه ابوایوب رفتند. <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاء و...، ج2، ص 140</ref>
مادر ابوایوب زنی پرهیزکار بود و با اینکه نابینا بود، بسیار دوست داشت خدمتگزار [[پیامبر خدا]] باشد (که پیامبر برای مادرش دعا کرد و چشمان نابینایش شفا یافت. آورده‌اند: چون به سبب شلوغی و ازدحام استقبال کنندگان، دستش به رسول خدا (ص) نرسید، وسایل پیامبر را از روی شترش برداشت و به خانه خود برد تا پیامبر به آنجا برود. وقتی پیامبر سراغ وسایل را گرفت، گفتند: "مادر ابوایوب انصاری آنها را به خانه خود برد". حضرت فرمودند: " انسان باید همراه بار خود باشد ". و به خانه ابوایوب رفتند. <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاء و...، ج2، ص 140</ref>


=شرافت نسبی ابوایوب=
=شرافت نسبی ابوایوب=
خط ۶۹: خط ۶۹:
=ابوایوب انصاری؛ خدمتکار=
=ابوایوب انصاری؛ خدمتکار=


از آن هنگام که پیامبر خدا به منزل ابوایوب وارد شدند، وی با همه وجود به خدمت حضرت کمر بست. ابوایوب، تنها بزغاله اش را سر ذبح نمود و با اندکی جو که در خانه داشت، نان تهیه کرد. به این ترتیب، غذایی برای [[پیامبر اکرم (ص)]] و همراهان ایشان آماده ساخت و از ایشان پذیرایی کرد. در تمام مدت اقامت پیامبر، ابوایوب همچون خدمتکاری فداکار در خدمت حضرت بود. وی از چاه‌های أنس و مالک بن نضر برای حضرت آب آشامیدنی می‌آورد. او همواره غذایی مناسب تهیه می‌کرد و با دقت فراوان می‌کوشید غذایی فراهم کند که پیامبر دوست داشته باشند. تا [[رسول خدا (ص)]] غذا نمی خوردند، او و مادرش به غذا دست نمی زدند.
از آن هنگام که پیامبر خدا به منزل ابوایوب وارد شدند، وی با همه وجود به خدمت حضرت کمر بست. ابوایوب، تنها بزغاله‌اش را سر ذبح نمود و با اندکی جو که در خانه داشت، نان تهیه کرد. به این ترتیب، غذایی برای [[پیامبر اکرم (ص)]] و همراهان ایشان آماده ساخت و از ایشان پذیرایی کرد. در تمام مدت اقامت پیامبر، ابوایوب همچون خدمتکاری فداکار در خدمت حضرت بود. وی از چاه‌های أنس و مالک بن نضر برای حضرت آب آشامیدنی می‌آورد. او همواره غذایی مناسب تهیه می‌کرد و با دقت فراوان می‌کوشید غذایی فراهم کند که پیامبر دوست داشته باشند. تا [[رسول خدا (ص)]] غذا نمی‌خوردند، او و مادرش به غذا دست نمی‌زدند.


ابوایوب می‌گوید: "شبی غذایی آماده کردیم که در آن پیاز و سیر بود. پیامبر از آن غذا نخورند. نزد ایشان رفتم و گفتم: پدر و مادرم به فدایت چرا چیزی میل نکردید؟ حضرت فرمودند: غذای امروز سیر داشت و من چون با مردم دیدار می‌کنم، از خوردن این غذا معذورم، ولی خوردن آن برای شما اشکالی ندارد. از آن پس همواره غذایی آماده می‌کردیم که پیامبر خدا بپسندند". <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاءو...، ج2، ص 144</ref>
ابوایوب می‌گوید: "شبی غذایی آماده کردیم که در آن پیاز و سیر بود. پیامبر از آن غذا نخورند. نزد ایشان رفتم و گفتم: پدر و مادرم به فدایت چرا چیزی میل نکردید؟ حضرت فرمودند: غذای امروز سیر داشت و من چون با مردم دیدار می‌کنم، از خوردن این غذا معذورم، ولی خوردن آن برای شما اشکالی ندارد. از آن پس همواره غذایی آماده می‌کردیم که پیامبر خدا بپسندند". <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاءو...، ج2، ص 144</ref>


ابوایوب و مادر بزرگوارش، در طول میزبانی از رسول خدا (ص) با دقت، ادب و احترام کامل از آن حضرت پذیرایی می‌کردند و همواره مراقب بودند کاری برخلاف آداب اسلامی انجام ندهند. روزی ابوایوب با خود اندیشید، مبادا راه رفتن او و مادرش در طبقه ی بالا، رسول خدا (ص) را در طبقه پایین آزار دهد. این بود که نزد پیامبر آمد و در‌این‌باره پرس و جو کرد. حضرت فرمودند: "من در طبقه پایین راحت ترم". با این همه، ابوایوب در رفت و آمدها و انجام کارهای مربوط به نظافت خانه، پخت و پز و... بسیار دقت می‌کرد تا مبادا موجب برهم خوردن آسایش پیامبر اکرم (ص) گردد.
ابوایوب و مادر بزرگوارش، در طول میزبانی از رسول خدا (ص) با دقت، ادب و احترام کامل از آن حضرت پذیرایی می‌کردند و همواره مراقب بودند کاری برخلاف آداب اسلامی انجام ندهند. روزی ابوایوب با خود اندیشید، مبادا راه رفتن او و مادرش در طبقه بالا، رسول خدا (ص) را در طبقه پایین آزار دهد. این بود که نزد پیامبر آمد و در‌این‌باره پرس و جو کرد. حضرت فرمودند: "من در طبقه پایین راحت ترم". با این همه، ابوایوب در رفت و آمدها و انجام کارهای مربوط به نظافت خانه، پخت و پز و... بسیار دقت می‌کرد تا مبادا موجب برهم خوردن آسایش پیامبر اکرم (ص) گردد.


=یاری پیامبر (ص) پس از میزبانی=
=یاری پیامبر (ص) پس از میزبانی=
خط ۹۱: خط ۹۱:
پس از جنگ خیبر، زنی یهودی به جان پیامبر خدا سوء قصد کرد. از این روی، بسیاری از یاران پیامبر نگران بودند که دشمن بار دیگر جان ایشان را به خطر اندازد. آورده‌اند که در بازگشت از جنگ خیبر، سپاه اسلام شب را در منزلی میان راه اطراق کرد. ابوایوب که بیش از دیگران نگران جان پیامبر بود، بر آن شد که از پیامبر نگاهبانی کند.
پس از جنگ خیبر، زنی یهودی به جان پیامبر خدا سوء قصد کرد. از این روی، بسیاری از یاران پیامبر نگران بودند که دشمن بار دیگر جان ایشان را به خطر اندازد. آورده‌اند که در بازگشت از جنگ خیبر، سپاه اسلام شب را در منزلی میان راه اطراق کرد. ابوایوب که بیش از دیگران نگران جان پیامبر بود، بر آن شد که از پیامبر نگاهبانی کند.


هنگامی که خیمه‌ها را برپا کردند و رسول خدا (ص) به خیمه خود رفتند، ابوایوب بی درنگ برای مراقبت از جان ایشان نزدیک خیمه پیامبر آمد و آماده باش و مسلح گرد خیمه قدم زد و تا صبح بیدار ماند. چون سحرگاه پیامبر از خیمه بیرون آمدند، ابوایوب را دیدند که آماده باش ایستاده است. وقتی ابوایوب پیامبر را سالم دید، تکبیر گفت. پیامبر پرسیدند: " ای ابوایوب، چه خبر شده است؟ "
هنگامی که خیمه‌ها را برپا کردند و رسول خدا (ص) به خیمه خود رفتند، ابوایوب بی‌درنگ برای مراقبت از جان ایشان نزدیک خیمه پیامبر آمد و آماده باش و مسلح گرد خیمه قدم زد و تا صبح بیدار ماند. چون سحرگاه پیامبر از خیمه بیرون آمدند، ابوایوب را دیدند که آماده باش ایستاده است. وقتی ابوایوب پیامبر را سالم دید، تکبیر گفت. پیامبر پرسیدند: " ای ابوایوب، چه خبر شده است؟ "


ابوایوب پاسخ داد: " ای رسول خدا، ترسیدم که از سوی دشمن به شما گزندی برسد. به همین سبب مراقب شما بودم ". رسول خدا (ص) تبسمی‌ کرده و فرمودند: " پروردگارا ابوایوب را محافظت فرما؛ همان گونه که او از من محافظت کرد". <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاءو...، ج3، ص 355</ref>
ابوایوب پاسخ داد: " ای رسول خدا، ترسیدم که از سوی دشمن به شما گزندی برسد. به همین سبب مراقب شما بودم ". رسول خدا (ص) تبسمی‌ کرده و فرمودند: " پروردگارا ابوایوب را محافظت فرما؛ همان گونه که او از من محافظت کرد". <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاءو...، ج3، ص 355</ref>
خط ۹۹: خط ۹۹:
=رویارویی با منافقان=
=رویارویی با منافقان=


منافقان از خطرناک ترین دشمنان جامعه ی اسلامی به شمار می‌آیند. آنان به ظاهر همراه و هم مسلک نظام‌اند، ولی در عمل با دشمنان هماهنگ و هم عقیده‌اند. در زمان رسول خدا (ص) نیز این گروه‌ها ضربه‌های فراوانی به جامعه اسلامی وارد کردند.
منافقان از خطرناک ترین دشمنان جامعه اسلامی به شمار می‌آیند. آنان به ظاهر همراه و هم مسلک نظام‌اند، ولی در عمل با دشمنان هماهنگ و هم عقیده‌اند. در زمان رسول خدا (ص) نیز این گروه‌ها ضربه‌های فراوانی به جامعه اسلامی وارد کردند.


گروهی از پیروان [[ادیان]] دیگر به ظاهر اسلام آورده بودند، ولی در باطن با یهودیان همراه بودند. آنان در مسجد سخنان پیامبر را می‌شنیدند و سپس در جمع خود، ایشان را مسخره می‌کردند. روزی پیامبر خدا گروهی از آنان را دید که در مسجد کنار هم نشسته بودند و نجوا می‌کردند. پس دستور دادند که آنان را از مسجد بیرون کنند. چون سخن پیامبر خدا به گوش ابوایوب رسید، دو تن را که از خاندان بنی النجار و هم قبیله او بودند، از مسجد بیرون انداخت و به ایشان گفت: " اف بر شما ای منافقان ناپاک، از آن راهی که آمده اید، از مسجد رسول خدا بیرون روید". <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاء و...، ج2، ص 174، 175</ref>
گروهی از پیروان [[ادیان]] دیگر به ظاهر اسلام آورده بودند، ولی در باطن با یهودیان همراه بودند. آنان در مسجد سخنان پیامبر را می‌شنیدند و سپس در جمع خود، ایشان را مسخره می‌کردند. روزی پیامبر خدا گروهی از آنان را دید که در مسجد کنار هم نشسته بودند و نجوا می‌کردند. پس دستور دادند که آنان را از مسجد بیرون کنند. چون سخن پیامبر خدا به گوش ابوایوب رسید، دو تن را که از خاندان بنی النجار و هم قبیله او بودند، از مسجد بیرون انداخت و به ایشان گفت: " اف بر شما ای منافقان ناپاک، از آن راهی که آمده اید، از مسجد رسول خدا بیرون روید". <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاء و...، ج2، ص 174، 175</ref>
خط ۱۰۷: خط ۱۰۷:
=ارادت ابوایوب به امیر مؤمنان علی (ع)=
=ارادت ابوایوب به امیر مؤمنان علی (ع)=


پس از پیامبر، [[ایمان]] و ارادت ابوایوب انصاری هیچ گاه به ولایت امام علی (ع) کم نشد و همواره به توصیه‌های رسول خدا (ص) درباره ی [[اهل بیت]] گوش می‌سپرد. او از یاران ویژه ی امام علی (ع) بود
پس از پیامبر، [[ایمان]] و ارادت ابوایوب انصاری هیچ گاه به ولایت امام علی (ع) کم نشد و همواره به توصیه‌های رسول خدا (ص) درباره [[اهل بیت]] گوش می‌سپرد. او از یاران ویژه امام علی (ع) بود


از دیگر ویژگی‌های ابوایوب انصاری این بود که نه تنها [[حدیث غدیر]] را منکر نشد و پنهان نکرد، بلکه به موقع از آن ماجرا یاد می‌کرد و بر درستی آن شهادت می‌داد. او در تاریخ اسلام از راویان حدیث غدیر شمرده می‌شود. روزی که جنگ جمل در [[بصره]] خاتمه یافت و امیرمومنان همراه [[امام حسن]] و [[امام حسین]] علیهماالسلام و [[عمار]] و زید و ابوایوب انصاری وارد بصره شد، ابوایوب در جمع سی نفر از بزرگان و شیوخ بصره چنین روایت کرد: به خدا [[سوگند]]، شنیدم رسول خدا(ص) فرمود: «انک تقاتل الناکثین والقاسطین والمارقین بعدی مع علی بن ابی‌طالب»؛ تو پس از من، در کنار [[علی بن ابی‌طالب]] با پیمان شکنان و ستمگران و گمراهان جنگ خواهی کرد.
از دیگر ویژگی‌های ابوایوب انصاری این بود که نه تنها [[حدیث غدیر]] را منکر نشد و پنهان نکرد، بلکه به موقع از آن ماجرا یاد می‌کرد و بر درستی آن شهادت می‌داد. او در تاریخ اسلام از راویان حدیث غدیر شمرده می‌شود. روزی که جنگ جمل در [[بصره]] خاتمه یافت و امیرمومنان همراه [[امام حسن]] و [[امام حسین]] علیهماالسلام و [[عمار]] و زید و ابوایوب انصاری وارد بصره شد، ابوایوب در جمع سی نفر از بزرگان و شیوخ بصره چنین روایت کرد: به خدا [[سوگند]]، شنیدم رسول خدا(ص) فرمود: «انک تقاتل الناکثین والقاسطین والمارقین بعدی مع علی بن ابی‌طالب»؛ تو پس از من، در کنار [[علی بن ابی‌طالب]] با پیمان شکنان و ستمگران و گمراهان جنگ خواهی کرد.
خط ۱۴۶: خط ۱۴۶:
'''جنگ صفین'''
'''جنگ صفین'''


امیر [[شام]] در جنگ صفین برای ابوایوب انصاری نامه‌ای تهدید آمیز نوشت، اما ابوایوب بی اعتنا به تهدید، علی (ع) را در جنگ صفین یاری نمود و در رکاب حضرت با جان و دل جنگید.
امیر [[شام]] در جنگ صفین برای ابوایوب انصاری نامه‌ای تهدید آمیز نوشت، اما ابوایوب بی‌اعتنا به تهدید، علی (ع) را در جنگ صفین یاری نمود و در رکاب حضرت با جان و دل جنگید.


[[علقمه]] و اسود می‌گویند: هنگامی که ابوایوب انصاری از جنگ صفین بازگشت، نزد او رفتیم و به وی گفتیم: "ای ابوایوب خداوند تو را گرامی‌داشت به اینکه محمد (ص) در مدینه به خانه تو آمد و ناقه او در خانه تو زانو زد و این برتری ویژه خدای تعالی برای تو بود و دیگران در آن نقشی ندارند. اما چه شد که تو شمشیر خود را برداشتی و به جنگ اهل شام که لا اله الا الله می‌گفتند، رفتی؟"
[[علقمه]] و اسود می‌گویند: هنگامی که ابوایوب انصاری از جنگ صفین بازگشت، نزد او رفتیم و به وی گفتیم: "ای ابوایوب خداوند تو را گرامی‌داشت به اینکه محمد (ص) در مدینه به خانه تو آمد و ناقه او در خانه تو زانو زد و این برتری ویژه خدای تعالی برای تو بود و دیگران در آن نقشی ندارند. اما چه شد که تو شمشیر خود را برداشتی و به جنگ اهل شام که لا اله الا الله می‌گفتند، رفتی؟"
خط ۱۶۷: خط ۱۶۷:
ابن اعثم کوفی می‌نویسد: ابوایوب در یکی از روزهای جنگ صفین از صف لشکر امیرمؤمنان (ع) بیرون آمد و در میدان جنگ هم آورد طلبید. هر چند آواز داد، کسی از لشکر معاویه به جنگ او روی نیاورد. ابوایوب به اسب خود تازیانه زد و بر لشکر شامیان حمله ور شد، اما همچنان کسی در مقابلش قرار نگرفت. ناگزیر به سراپرده [[معاویه]] روی آورد. وقتی معاویه، ابوایوب را دید گریخت و از طرف دیگر بیرون رفت. ابوایوب همچنان ایستاده بود و مبارز می‌طلبید تا این که گروهی از شامیان به جنگ وی شتافتند.
ابن اعثم کوفی می‌نویسد: ابوایوب در یکی از روزهای جنگ صفین از صف لشکر امیرمؤمنان (ع) بیرون آمد و در میدان جنگ هم آورد طلبید. هر چند آواز داد، کسی از لشکر معاویه به جنگ او روی نیاورد. ابوایوب به اسب خود تازیانه زد و بر لشکر شامیان حمله ور شد، اما همچنان کسی در مقابلش قرار نگرفت. ناگزیر به سراپرده [[معاویه]] روی آورد. وقتی معاویه، ابوایوب را دید گریخت و از طرف دیگر بیرون رفت. ابوایوب همچنان ایستاده بود و مبارز می‌طلبید تا این که گروهی از شامیان به جنگ وی شتافتند.


ابوایوب بر آن‌ها حمله برد، چند تن را مجروح ساخت و به سلامت به صف لشکر (ع) پیوست. معاویه با چهره‌ای دگرگون به سراپرده خویش بازگشت و سپاهیان را به شدت نکوهش کرد که سواری از صف لشکر علی (ع) چنین تاخت تا به سراپرده ما آمد و هیچ یک از شما واکنش نشان نداد. مگر دست‌هایشان را بسته بودند که هیچ کس را یارای آن نبود. مشتی خاک بردارد و به روی اسب وی بپاشد؟! مردی از شامیان به نام مترفع بن منصور گفت: ای معاویه! نگران مباش، همان گونه که آن سوار حمله کرد و به سراپرده تو آمد، من نیز به سراپرده علی یورش می‌برم. اگر بر او دست یابم، زخمی اش می‌کنم و شادمانت می‌سازم. آنگاه سوار اسب شد و به سراپرده علی (ع) تاخت. چون ابوایوب انصاری او را دید، به سویش شتافته، با یکدیگر درگیر شدند. ابوایوب ضربتی بر دست و گردنش وارد کرد و او را به قتل رسانید. سپاهیان علی (ع) که این شجاعت بی نظیر را شاهد بودند، بر ابوایوب آفرین گفتند.
ابوایوب بر آن‌ها حمله برد، چند تن را مجروح ساخت و به سلامت به صف لشکر (ع) پیوست. معاویه با چهره‌ای دگرگون به سراپرده خویش بازگشت و سپاهیان را به شدت نکوهش کرد که سواری از صف لشکر علی (ع) چنین تاخت تا به سراپرده ما آمد و هیچ یک از شما واکنش نشان نداد. مگر دست‌هایشان را بسته بودند که هیچ کس را یارای آن نبود. مشتی خاک بردارد و به روی اسب وی بپاشد؟! مردی از شامیان به نام مترفع بن منصور گفت: ای معاویه! نگران مباش، همان گونه که آن سوار حمله کرد و به سراپرده تو آمد، من نیز به سراپرده علی یورش می‌برم. اگر بر او دست یابم، زخمی اش می‌کنم و شادمانت می‌سازم. آنگاه سوار اسب شد و به سراپرده علی (ع) تاخت. چون ابوایوب انصاری او را دید، به سویش شتافته، با یکدیگر درگیر شدند. ابوایوب ضربتی بر دست و گردنش وارد کرد و او را به قتل رسانید. سپاهیان علی (ع) که این شجاعت بی‌نظیر را شاهد بودند، بر ابوایوب آفرین گفتند.


'''در انتظار جنگ با مارقین هستم'''
'''در انتظار جنگ با مارقین هستم'''


محمد بن سلیمان می‌گوید: وقتی ابوایوب انصاری بر ما وارد شد و اطراق کرد، خدمتش رفتیم، قدری علوفه برای اسبش بردیم و گفتیم: ای ابوایوب! تو با همین شمشیری که همراه داری در رکاب رسول خدا (ع) با [[کفار]] جنگیدی؛ اکنون با مسلمانان می‌جنگی؟! گفت: رسول خدا ما را به جنگ با قاسطین و مارقین و ناکثین فرمان داد. من، طبق دستور او، با دو گره جنگ کردم و در آینده نیز با گروه سوم... در نهروان خواهم جنگید؛ ولی نمی دانم این در کجاست؟ ابوایوب در جنگ نهروان
محمد بن سلیمان می‌گوید: وقتی ابوایوب انصاری بر ما وارد شد و اطراق کرد، خدمتش رفتیم، قدری علوفه برای اسبش بردیم و گفتیم: ای ابوایوب! تو با همین شمشیری که همراه داری در رکاب رسول خدا (ع) با [[کفار]] جنگیدی؛ اکنون با مسلمانان می‌جنگی؟! گفت: رسول خدا ما را به جنگ با قاسطین و مارقین و ناکثین فرمان داد. من، طبق دستور او، با دو گره جنگ کردم و در آینده نیز با گروه سوم... در نهروان خواهم جنگید؛ ولی نمی‌دانم این در کجاست؟  
 
'''ابوایوب در جنگ نهروان'''


وقتی خوارج به بهانه‌های پوچ در محلی به نام «حرورا» توقف کردند، امیرمومنان به میان آن‌ها رفت تا شبهه‌هایشان را پاسخ دهد و آنان را به راه راست فراخواند. آن گاه پرچم امان را به دست ابوایوب انصاری سپرد تا هر که می‌خواهد برگردد، خود را به ابوایوب رساند. ابوایوب فریاد برآورد: هر که به طرف این پرچم بیاید تا از بین این گروه بیرون رود ایمن خواهد بود. هشت هزار نفر از آن‌ها برگشتند. خوارج بر طغیان و سرکشی خود پای فشردند و منطقه را به قصد نهروان ترک گفتند.
وقتی خوارج به بهانه‌های پوچ در محلی به نام «حرورا» توقف کردند، امیرمومنان به میان آن‌ها رفت تا شبهه‌هایشان را پاسخ دهد و آنان را به راه راست فراخواند. آن گاه پرچم امان را به دست ابوایوب انصاری سپرد تا هر که می‌خواهد برگردد، خود را به ابوایوب رساند. ابوایوب فریاد برآورد: هر که به طرف این پرچم بیاید تا از بین این گروه بیرون رود ایمن خواهد بود. هشت هزار نفر از آن‌ها برگشتند. خوارج بر طغیان و سرکشی خود پای فشردند و منطقه را به قصد نهروان ترک گفتند.
خط ۱۸۱: خط ۱۸۳:
'''سخنان پرشور ابوایوب در جمع سپاهیان'''
'''سخنان پرشور ابوایوب در جمع سپاهیان'''


وقتی مردم سخنان امیرمؤمنان ‌علیه‌السلام را نایده گرفته، از حضور در جنگ و جهاد با دشمنان خودداری ورزیدند، ابوایوب از جای برخاسته، لب به سخن گشاد و چنین گفت: ای مردم! بدانید امیرمومنان (ع) پیام خود را به کسانی که گوش شنوا و قلب آگاه و بیدار داشتند، رساند. خدای متعال به شما کرامتی ارزانی داشت؛ اما چنان که سزاوار بود، نپذیرفتید. به درستی که عموزاده پیامبرتان در بین شما فرود آمده تا از دین آگاهتان سازد و شما را به [[جهاد]] با پیمان شکنان فراخواند. گویا گوش شنوا ندارید و بر دل‌هاتان مهر زده شده است؛ مگر خرد از دست داده‌ای د؟ مردم! چرا شرم نمی کنید؟!  
وقتی مردم سخنان امیرمؤمنان ‌علیه‌السلام را نایده گرفته، از حضور در جنگ و جهاد با دشمنان خودداری ورزیدند، ابوایوب از جای برخاسته، لب به سخن گشاد و چنین گفت: ای مردم! بدانید امیرمومنان (ع) پیام خود را به کسانی که گوش شنوا و قلب آگاه و بیدار داشتند، رساند. خدای متعال به شما کرامتی ارزانی داشت؛ اما چنان که سزاوار بود، نپذیرفتید. به درستی که عموزاده پیامبرتان در بین شما فرود آمده تا از دین آگاهتان سازد و شما را به [[جهاد]] با پیمان شکنان فراخواند. گویا گوش شنوا ندارید و بر دل‌هاتان مهر زده شده است؛ مگر خرد از دست داده‌ای د؟ مردم! چرا شرم نمی‌کنید؟!  


آیا همین دیروز نبود که ستم همه جا را فراگرفته بود. چه بسیار کسانی که از حقشان محروم گشته، سیلی خوردند و گرسنه و سرگردان در بیابان‌ها رها شدند؛ گردبادها بر آن‌ها می‌وزید و در برابر گرما و نور آفتاب، جز همان لباس‌های کهنه و چادرهای موئینی پوسیده، هیچ پوشش و سرپناهی نداشتند. تا این که خدای، امیرمؤمنان ‌علیه‌السلام را بدین جا آورد. او حقیقت را آشکار ساخته، داد گستراند و به کتاب خدا عمل کرد. مردم! خدای را بر این نعمتی که به شما ارزانی داشته، سپاس گزارید و چون کسانی که گفتند: شنیدیم، اما نشنیدند، نباشید. شمشیرها را تیز کنید و آماده نبرد با دشمنانتان باشید. اگر فراخوانده شدید، اجابت کنید، و اگر فرمانی رسید، بشنوید و پیروی کنید و آنچه او می‌گوید حرف دلتان بدانید تا از راستگویان باشید.
آیا همین دیروز نبود که ستم همه جا را فراگرفته بود. چه بسیار کسانی که از حقشان محروم گشته، سیلی خوردند و گرسنه و سرگردان در بیابان‌ها رها شدند؛ گردبادها بر آن‌ها می‌وزید و در برابر گرما و نور آفتاب، جز همان لباس‌های کهنه و چادرهای موئینی پوسیده، هیچ پوشش و سرپناهی نداشتند. تا این که خدای، امیرمؤمنان ‌علیه‌السلام را بدین جا آورد. او حقیقت را آشکار ساخته، داد گستراند و به کتاب خدا عمل کرد. مردم! خدای را بر این نعمتی که به شما ارزانی داشته، سپاس گزارید و چون کسانی که گفتند: شنیدیم، اما نشنیدند، نباشید. شمشیرها را تیز کنید و آماده نبرد با دشمنانتان باشید. اگر فراخوانده شدید، اجابت کنید، و اگر فرمانی رسید، بشنوید و پیروی کنید و آنچه او می‌گوید حرف دلتان بدانید تا از راستگویان باشید.
خط ۱۸۹: خط ۱۹۱:
امیرشام به "بسره بن ارطاه" فرمان داد راه [[حجاز]] ([[مکه]] و [[مدینه]]) تا یمن را در پیش گرفته و دستورات او را اجرا نماید. وقتی که وی به نزدیکی مدینه رسید قبیله "قضاعه" به پیشواز آمده و تعدادی شتر را برای آنان قربانی کردند.
امیرشام به "بسره بن ارطاه" فرمان داد راه [[حجاز]] ([[مکه]] و [[مدینه]]) تا یمن را در پیش گرفته و دستورات او را اجرا نماید. وقتی که وی به نزدیکی مدینه رسید قبیله "قضاعه" به پیشواز آمده و تعدادی شتر را برای آنان قربانی کردند.


وی و لشگریانش بصورت غافل کننده‌ای وارد مدینه شدند.
وی و لشگریانش بصورت غافلگیرکننده‌ای وارد مدینه شدند.


ابوایوب انصاری که آن زمان کارگزار امام علی (ع) در مدینه بود و بهیچ وجه خود را برای رویارویی آماده نکرده بود جهت اجتناب از خونریزی سریعا از مدینه خارج گردید.
ابوایوب انصاری که آن زمان کارگزار امام علی (ع) در مدینه بود و بهیچ وجه خود را برای رویارویی آماده نکرده بود جهت اجتناب از خونریزی سریعا از مدینه خارج گردید.


بسره- خانه‌های بسیاری، از جمله خانه ی "ابوایوب انصاری"، "زراره بن حرون" و "رفاعه بن رافع زرقی" را آتش زده و ویران کرد.
بسره- خانه‌های بسیاری، از جمله خانه "ابوایوب انصاری"، "زراره بن حرون" و "رفاعه بن رافع زرقی" را آتش زده و ویران کرد.


سپس سراغ جابربن عبدالله انصاری رفت، اما جابر پیش از اینکه به او دست یابند، از صحنه گریخت. بسره همه طایفه جابربن عبدالله انصاری را که از قبیله بنی سلمه بودند، به مرگ تهدید کرد.
سپس سراغ جابربن عبدالله انصاری رفت، اما جابر پیش از اینکه به او دست یابند، از صحنه گریخت. بسره همه طایفه جابربن عبدالله انصاری را که از قبیله بنی سلمه بودند، به مرگ تهدید کرد.


جابر برای دفع شر از عشیره اش به ام المومنین ام سلمه همسر پیامبر متوسل گردید. <ref>عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، ج2، ص 3</ref>  
جابر برای دفع شر از عشیره‌اش به ام المومنین ام سلمه همسر پیامبر متوسل گردید. <ref>عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، ج2، ص 3</ref>  


'''صراحت ابوایوب در برابر امیرشام'''
'''صراحت ابوایوب در برابر امیرشام'''
خط ۲۰۵: خط ۲۰۷:
ابوایوب نیز با کمال جرئت گفت: "من او را کشتم؛ زیرا تو و پدرت بر شتری قرمز رنگ سوار بودید و پرچم [[کفر]] را حمل می‌کردید".
ابوایوب نیز با کمال جرئت گفت: "من او را کشتم؛ زیرا تو و پدرت بر شتری قرمز رنگ سوار بودید و پرچم [[کفر]] را حمل می‌کردید".


معاویه که نمی پنداشت ابوایوب این گونه آشکارا درباره دوران [[جاهلیت]] و کفر او سخن گوید، از سربه زیر انداخت. شامیان نیز بر ابوایوب خشمگین شدند. سپس معاویه سر بلند کرد و گفت: "رها کن، رها کن، به جان خودم من درباره این موضوع از تو نپرسیدم و قصدم نیز این نبود". <ref>سیدمحسن الامین، اعیان الشیعه، ج6، ص 286</ref>
معاویه که نمی‌پنداشت ابوایوب این گونه آشکارا درباره دوران [[جاهلیت]] و کفر او سخن گوید، از سربه زیر انداخت. شامیان نیز بر ابوایوب خشمگین شدند. سپس معاویه سر بلند کرد و گفت: "رها کن، رها کن، به جان خودم من درباره این موضوع از تو نپرسیدم و قصدم نیز این نبود". <ref>سیدمحسن الامین، اعیان الشیعه، ج6، ص 286</ref>


=مقام علمی ابوایوب=
=مقام علمی ابوایوب=
خط ۲۱۳: خط ۲۱۵:
او از راویان مهم و معتبر است که روایت‌های بسیاری را از رسول اکرم (ص) و امیر مؤمنان، علی (ع) نقل نموده است.
او از راویان مهم و معتبر است که روایت‌های بسیاری را از رسول اکرم (ص) و امیر مؤمنان، علی (ع) نقل نموده است.


'''اقامه ی نماز جماعت به جای عثمان'''
'''اقامه نماز جماعت به جای عثمان'''


در سال 35 هجری، [[مهاجران]] و انصار [[عثمان]] را به سبب انحراف‌ها و بدعت‌هایی که گذاشته بود، از ورود به [[مسجد]] و اقامه ی [[نماز]] بازداشتند. «سعد قرظ»، [[اذان]] گوی مسجد نزد امام علی (ع) آمد و گفت: «اکنون که [[خلیفه]] را از امامت نماز بازداشته‌اند، چه کسی باید نماز بگزارد؟»
در سال 35 هجری، [[مهاجران]] و انصار [[عثمان]] را به سبب انحراف‌ها و بدعت‌هایی که گذاشته بود، از ورود به [[مسجد]] و اقامه [[نماز]] بازداشتند. «سعد قرظ»، [[اذان]]<nowiki/>‌گوی مسجد نزد امام علی (ع) آمد و گفت: «اکنون که [[خلیفه]] را از امامت نماز بازداشته‌اند، چه کسی باید نماز بگزارد؟»


حضرت فرمود: «به خالدبن زید(ابوایوب انصاری) بگویید که نماز جماعت را با مردم اقامه کند». <ref>عزالدین ابوالحسن علی بن محمدبن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 300</ref>
حضرت فرمود: «به خالدبن زید(ابوایوب انصاری) بگویید که نماز جماعت را با مردم اقامه کند». <ref>عزالدین ابوالحسن علی بن محمدبن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 300</ref>
خط ۲۲۳: خط ۲۲۵:
روزی نزد رسول خدا (ص) رفتم و عرض کردم: "ای رسول خدا، مرا نصیحتی کنید". حضرت فرمود: "به تو پنج سفارش می‌کنم:
روزی نزد رسول خدا (ص) رفتم و عرض کردم: "ای رسول خدا، مرا نصیحتی کنید". حضرت فرمود: "به تو پنج سفارش می‌کنم:


#از آنچه در دست دیگران است، نا امید باش که این کار، خود برترین گونه بی نیازی است؛
#از آنچه در دست دیگران است، نا امید باش که این کار، خود برترین گونه بی‌نیازی است؛
#از طمع بپرهیز که آن نیازی همیشگی به شمار می‌آید؛
#از طمع بپرهیز که آن نیازی همیشگی به شمار می‌آید؛
#وقتی نماز می‌خوانی، همانند شخص وداع کننده (کسی که آخرین نمازش را می‌خواند) نماز بخوان؛
#وقتی نماز می‌خوانی، همانند شخص وداع کننده (کسی که آخرین نمازش را می‌خواند) نماز بخوان؛
خط ۲۳۶: خط ۲۳۸:


.یاران ابوایوب از او در بستر بیماری پرسیدند: "چه حاجت یا وصیتی داری؟" وی گفت: " هیچ حاجت و نیاز دنیوی ندارم، ولی اگر مُردم، جنازه ام را روی دست بگیرید و تا جایی که می‌توانید در خاک دشمن به پیش برید و مرا در واپسین نقطه به خاک بسپارید؛ زیرا شنیدم که رسول خدا (ص) فرمود: در کنار دیوار قلعه قسطنطنیه، مردی صالح از اصحاب من دفن می‌شود و من امید دارم که همان شخص باشم". <ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج22، ص 113</ref>
.یاران ابوایوب از او در بستر بیماری پرسیدند: "چه حاجت یا وصیتی داری؟" وی گفت: " هیچ حاجت و نیاز دنیوی ندارم، ولی اگر مُردم، جنازه ام را روی دست بگیرید و تا جایی که می‌توانید در خاک دشمن به پیش برید و مرا در واپسین نقطه به خاک بسپارید؛ زیرا شنیدم که رسول خدا (ص) فرمود: در کنار دیوار قلعه قسطنطنیه، مردی صالح از اصحاب من دفن می‌شود و من امید دارم که همان شخص باشم". <ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج22، ص 113</ref>
وی پس از چندی که از بیماری شان می‌گذشت دارفانی را وداع گفته و رحلت نمودند.
وی پس از چندی که از بیماری‌شان می‌گذشت دارفانی را وداع گفته و رحلت نمودند.


بنابر [[وصیت]] ابوایوب، جنازه او را تا پای حصار قسطنطنیه پیش بردند و در آنجا به خاک سپردند. مسلمانان می‌ترسیدند دشمن به سبب کینه و دشمنی با مسلمانان، [[قبر]] ابوایوب انصاری را نبش قبر کند. از این روی، آنان را تهدید کرده و به رومیان گفتند: " اگر قبر ابوایوب را نبش کنید، همه ناقوس‌های رومیان را در بلاد اسلامی خاموش خواهیم کرد".
بنابر [[وصیت]] ابوایوب، جنازه او را تا پای حصار قسطنطنیه پیش بردند و در آنجا به خاک سپردند. مسلمانان می‌ترسیدند دشمن به سبب کینه و دشمنی با مسلمانان، [[قبر]] ابوایوب انصاری را نبش قبر کند. از این روی، آنان را تهدید کرده و به رومیان گفتند: " اگر قبر ابوایوب را نبش کنید، همه ناقوس‌های رومیان را در بلاد اسلامی خاموش خواهیم کرد".


مزار این صحابی پاک رسول خدا (ص) و سردار رشید و با اخلاص اسلام، هم اکنون در شهر [[استانبول]] واقع بوده و [[زیارتگاه]] بسیاری از مسلمانان از اقصی نقاط جهان می‌باشد.
مزار این صحابی‌پاک رسول خدا (ص) و سردار رشید و با اخلاص اسلام، هم اکنون در شهر [[استانبول]] واقع بوده و [[زیارتگاه]] بسیاری از مسلمانان از اقصی نقاط جهان می‌باشد.


=دفن در کنار دیوار=
=دفن در کنار دیوار=
خط ۲۵۷: خط ۲۵۹:
{{پانویس|4}}
{{پانویس|4}}


[[رده:انصار]]
[[رده: انصار]]
[[رده:مسلمانان سنی]]
[[رده:صحابه محبوب شیعه]]
[[رده: صحابه]]
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۹۳۹

ویرایش