عمر بن خطاب: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'عبد الله' به 'عبدالله') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۷۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شخصیت | |||
| نام = فارسی عمر بن خطاب عربی: أبوحفص عمر بن الخطاب العدوی القرشی | |||
| نامهای دیگر = ابوحفص | |||
| سال تولد = سیزده عام الفیل در مکه | |||
| | | تاریخ درگذشت = ۲۳ه. | ||
| محل درگذشت = [[مدینه]] | |||
| استادان = | |||
| | | شاگردان = | ||
| | | مذهب = | ||
| آثار = | |||
| فعالیتها = | |||
| وبگاه = | |||
}} | |||
'''عمر بن الخطاب''' (به عربی: أبوحفص عمر بن الخطاب العدوی القرشی) ملقب به عمر فاروق (متوفی ۲۳ ق)، [[عمر بن خطاب|خلیفه دوم]] از خلفای نخستین است. وی بنا به وصیت [[ابوبکر بن ابی قحافه|خلیفه اول]] به مدت ۱۰ سال (۱۳-۲۳ ق) [[خلیفه]] [[مسلمان|مسلمانان]] بود. در زمان او اعراب موفق شدند بخشهای عظیمی از امپراطوری [[ساسانیان|ساسانی]] و امپراطوری [[روم]] را به تصرف خود درآوردند. [[صحابه|صحابهٔ]] [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر (صلی الله علیه)]]، فرمانده نظامی در سپاه صدر اسلام و خلیفه دوم از [[خلفای راشدین]] بود. مورخین تاریخ اسلام گاهی وی را خلیفه عمر اول و عمر بن عبدالعزیز را عمر دوم مینامند. در دوران حکومت عمر بن خطاب گستردگی سرزمین اسلامی به شکل بیسابقهای وسیع شد و بیشتر سرزمینهای تحت حکومت ساسانیان بهجز تبرستان، دو سوم امپراتوری روم شرقی را در بر میگرفت. حملات وی به شاهنشاهی ایران در دوران ساسانی در مدت کمتر از ۲ سال موجب سقوط این دودمان گردید. | |||
|درگذشت | == معرفی عمر بن خطاب == | ||
نام او عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزى بن ریاح بن عبدالله بن قرط بن رزاح بن عدى بن کعب است و کنیه اش ابو حفص و مادرش حنتمه دختر هاشم بن مغیرة بن عبدالله بن عمر بن محزوم میباشد<ref>الطبقات الکبرى، ج۳،ص:۲۰۱</ref>. البته مورخان، نفیل، جد عمر را نه از [[قریش|قبیله قریش]] بلکه از احفاد قبیله میدانند. تاریخ تولد وی را سال ۱۳ عام الفیل ذکر کردهاند. | |||
| | |||
| | |||
| | |||
| | |||
| | |||
| | |||
|خلیفه دوم | |||
|- | |||
| | |||
| | |||
</ | |||
در زمان [[جاهلیت]] شغل عمر بن خطاب را مسؤول کرایه دادن حیواناتی مانند شتر و الاغ به مردم ذکر کردهاند. عبدالرحمن بن حاطب میگوید با عمر به منطقه ضجنان رسیدیم عمر گفت: اگر مرا در اینجا میدیدی درحالیکه شترهای خطاب که مردی خشن، تندخو و سنگدلی بود را میچرانیدم، مرتبه ای بر شتر هیزم بار میزدم و مرتبه ای دیگر برگ درختان را جمع میکردم. اما امروز به آنجا رسیدم که احدی از من برتر و بالاتر نیست.<ref>طبقات الکبری ج۳ص۲۶۷</ref> ؛همچنین در حدیثی آمده است که عمر در دوران جاهلیت مبرطش بوده، یعنی کسی که شتر و الاغ و استر افراد را به مردم کرایه میداده و در مقابل مبغلی جهت دلالی میگرفته است<ref>طبقات الکبری ج۳ص۲۶۷</ref>. | |||
== ویژگیهای شکلی و شخصیتی عمر بن خطاب == | |||
در شکل و شمایل عمر نوشتهاند: عمر مردی بسیار قد بلند و درشت هیکل بود. عمر سرش به شدّت طاس بود، یعنی هیچ مویی بر سرش دیده نمیشد. رنگ چهره عمر سیاه و قرمز بسیار تند و تیره بوده است. یعقوبی مینویسد که او مردی بلند قامت، پیش سر بى موى، کژچشم و سخت گندمگون بود، با هر دو دست کار مى کرد، ریش خود را رنگ زرد مى بست و بقولى آن را با رنگ و حنا تغییر مى داد.<ref> تاریخ یعقوبى/ترجمه، ج۲،ص:۵۱،الطبقات الکبرى/ترجمه، ج۳،ص:۲۸۱</ref> | |||
عمر بن خطاب شخصیتی تندمزاج داشت <ref> ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۱۸۳، محقق و مصحح:ابراهیم، محمد ابوالفضل، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق</ref>و حتی در دوران خلافتش کمتر کسی جرأت میکرد از او سؤالی بپرسد؛ به این سبب مردم هرگاه مشکلی برایشان پیش میآمد و ناچار بودند نظر عمر را بخواهند عثمان بن عفان یا عبدالرحمن بن عوف را واسطه میکردند و هرگاه موضوع بسیار دشواری بود، از عباس استمداد نموده او را نزد عمر میفرستادند. <ref> ابن طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ص۱۰۶، ترجمه: گلپایگانی، محمد وحید، تهران، ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش</ref> | |||
در [[صلح حدیبیّه|حُدیبیّه]] پیامبر (صلی الله علیه) از عمر خواستند که به [[مکه]] رفته و با مکیان گفتوگو کند؛ اما عمر در جواب پیامبر گفت: یا رسول الله! همانا قریش به شدت با من دشمن هستند و اگر به من دست یابد، مرا خواهند کشت. <ref> ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۶۵۱، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق</ref> | |||
پیامبر بعد از شنیدن این سخنان از فرستادن او منصرف شده و عثمان را فرستاد. با این وجود، او با صلح حدیبیه نیز مخالف بود، مخالفتی که بعدها سبب پشیمانی خود او گردید: گفتوگو برای صلح تمام شده و تنها نگارش متن صلح باقی مانده بود. عمر بن خطاب بلند شد و پیش پیامبر (صلی الله علیه) آمد و گفت: مگر تو پیامبر خدا نیستی؟! پیامبر: آری؛ هستم! عمر: مگر ما مسلمان نیستیم؟! پیامبر: آری! عمر: مگر آنها مشرک نیستند؟! پیامبر: آری! عمر: پس چرا در کار دین خویش خوار و کوچک شویم؟! | |||
پیامبر: من بنده و فرستاده خدایم و خلاف فرمان وی عمل نمیکنم، او نیز مرا وا نخواهد گذاشت. سپس همین گفتار را خطاب به ابوبکر گفت و او نیز در جواب گفت: ای عمر! مطیع وی باش؛ من شهادت میدهم که او پیامبر خدا است. <ref>مقریزی، تقیالدین، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۹۱، تحقیق:نمیسی، محمد عبدالحمید، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۰ق</ref> | |||
در موارد دیگری هم میبینیم که عمر در غیر از صحنه نبرد، دست به شمشیر و تهدیدش زیاد بود. به عنوان نمونه، گزارش شده است که او از پیامبر خواست تا اجازه دهد که گردن اسیران را بزند! <ref>مقریزی، تقیالدین، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۹۱، تحقیق:نمیسی، محمد عبدالحمید، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۰ق</ref> | |||
در موارد دیگری هم میبینیم که عمر در غیر از صحنه نبرد، دست به شمشیر و تهدیدش زیاد بود. به عنوان نمونه، گزارش شده است که او از پیامبر خواست تا اجازه دهد که گردن اسیران را بزند! <ref>مقریزی، تقیالدین، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۹۱، تحقیق:نمیسی، محمد | |||
== فرزندان و همسران عمر بن خطاب == | |||
فرزندان عمر عبارت اند از: | فرزندان عمر عبارت اند از: | ||
عبدالله و عبدالرحمن و حفصه که مادرشان زینب دختر مظعون بن حبیب بن وهب بن حذاقة بن جمح است. | # عبدالله و عبدالرحمن و حفصه که مادرشان زینب دختر مظعون بن حبیب بن وهب بن حذاقة بن جمح است. | ||
# زید اکبر که از او فرزندى باقى نمانده است. | |||
زید اکبر که از او فرزندى باقى نمانده است. | # رقیه که مادر این دو ام کلثوم دختر على بن ابى طالب (علیه السلام) است. | ||
# زید اصغر و عبیدالله که در جنگ صفین همراه معاویه بود و کشته شد و مادر این دو ام کلثوم دختر جرول بن مالک بن مسیب بن ربیعة از خزاعه است. | |||
رقیه که مادر این دو ام کلثوم دختر على بن ابى طالب ( | # اسلام میان عمر و ام کلثوم دختر جرول جدایى افکند، و عاصم که مادرش جمیله دختر ثابت بن ابى افلح از خاندان اوس از انصار است. | ||
# عبدالرحمن اوسط که پدر مجبّر است و مادرش کنیزى به نام لهیة است. | |||
زید اصغر و عبیدالله که در جنگ صفین همراه معاویه بود و کشته شد و مادر این دو ام کلثوم دختر جرول بن مالک بن مسیب بن ربیعة از خزاعه است. | # عبدالرحمن اصغر که مادر او هم کنیز است. | ||
# فاطمه که مادرش ام حکیم دختر حارث بن هشام بن مغیره است. | |||
اسلام میان عمر و ام کلثوم دختر جرول جدایى افکند، و عاصم که مادرش جمیله دختر ثابت بن ابى افلح از خاندان اوس از انصار است. | # زینب که کوچکترین فرزند عمر است و مادرش کنیزى به نام فکیهه است. | ||
# عیاض بن عمر که مادرش عاتکه دختر زید بن عمرو بن نفیل است.<ref> الطبقات الکبرى/ترجمه، ج۳،ص:۲۲۸</ref> | |||
عبدالرحمن اوسط که پدر مجبّر است و مادرش کنیزى به نام لهیة است. | |||
عبدالرحمن اصغر که مادر او هم کنیز است. | |||
فاطمه که مادرش ام حکیم دختر حارث بن هشام بن مغیره است. | |||
زینب که کوچکترین فرزند عمر است و مادرش کنیزى به نام فکیهه است. | |||
عیاض بن عمر که مادرش عاتکه دختر زید بن عمرو بن نفیل است.<ref> الطبقات الکبرى/ | |||
عمر | البته در مسئله ازدواج ام کلثوم با عمر اختلافهایی بین علمای [[شیعه]] و [[سنی]] وجود دارد. برخی از علمای شیعه مانند [[شیخ مفید]] در دو رساله مجزا به نامهای المسائل العُکبریة و المسائل السرویة بر این باورند که اصلاً ازدواجی رخ نداده است. برخی دیگر همچون [[آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی]] بنا بر روایت نووی عالم اهلسنت در کتاب تهذیب الاسماء بر این عقیده اند که ام کلثومی که با عمر ازدواج کرده است در واقع دختر [[ابوبکر]] و ربیبة حضرت علی (علیه السلام) بوده است. دسته دیگر از علمای شیعه نیز مانند رضی الدین حلی، علامه مقرّم و علامه باقر شریف القرشی اصل وجود دختری به نام امّ کلثوم را برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) منکر شدهاند. گروهی نیز چون سید مرتضی این ازدواج را امری اجباری و زوری تلقی کردهاند. | ||
=اسلام آوردن عمر بن | == اسلام آوردن عمر بن الخطاب == | ||
عمر در ابتدای ظهور اسلام، از مخالفان سرسخت [[مسلمانان]] بود و بر افرادی که از قبیلهاش به اسلام میگرویدند، با خشونت رفتار میکرد تا جایی که خواهر و دامادش، اسلام خود را از عمر مخفی نگه میداشتند. <ref> بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۸۶، تحقیق:زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق</ref> با این حال در حدود سال ششم بعثت <ref>مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۸، پورسعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا.</ref> و پس از اسلام آوردن نزدیک به شصت نفر، اسلام آورد. <ref>ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۶۴۳، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق</ref> او بعدها با ازدواج دخترش حفصه با پیامبر، با حضرتشان خویشاوندی پیدا کرد. | |||
بسیاری از منابع، اسلام آوردن او را سال ششم بعثت گفتهاند،<ref>، رسائل الشریف المرتضی، دارالقرآن، ج۳، ص۱۴۹. | بسیاری از منابع، اسلام آوردن او را سال ششم بعثت گفتهاند،<ref>، رسائل الشریف المرتضی، دارالقرآن، ج۳، ص۱۴۹. | ||
جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۱</ref> ولی مسعودی، تاریخنگار قرن چهارم هجری، سال نهم بعثت را ذکر کرده است.<ref>مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۲۱</ref> بنابر نقل ابن حجر عسقلانی، محدث سنی قرن نهم، عمر قبل از اسلام آوردن، مسلمانان را آزار میداد<ref>ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۴۸۴؛ طقوش، تاریخ الخلفاء الراشدین، ۱۴۲۴ق، ص۱۷۴</ref> و برخی از آنان را شکنجه میکرد.<ref>الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر ،ج۲، ص۶۹</ref> از خود او نیز نقل شده است که بیش از همه با رسول خدا دشمنی داشته است.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱ق، ص۱۱۱</ref> | جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۱</ref> ولی مسعودی، تاریخنگار قرن چهارم هجری، سال نهم بعثت را ذکر کرده است.<ref>مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۲۱</ref> بنابر نقل ابن حجر عسقلانی، محدث سنی قرن نهم، عمر قبل از اسلام آوردن، مسلمانان را آزار میداد<ref>ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۴۸۴؛ طقوش، تاریخ الخلفاء الراشدین، ۱۴۲۴ق، ص۱۷۴</ref> و برخی از آنان را شکنجه میکرد.<ref>الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر ،ج۲، ص۶۹</ref> از خود او نیز نقل شده است که بیش از همه با رسول خدا دشمنی داشته است.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱ق، ص۱۱۱</ref> | ||
درباره ماجرای اسلام آوردن عمر نقل شده است که روزی شمشیر برداشت تا پیامبر( | درباره ماجرای اسلام آوردن عمر نقل شده است که روزی شمشیر برداشت تا پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به قتل برساند، ولی خواهر تازهمسلمانش، او را از این کار منصرف کرد و عمر پس از شنیدن آیاتی از [[قرآن]]، اسلام آورد.<ref>ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۷۴</ref> پس از هجرت مسلمانان به مدینه، پیامبر(صلی الله علیه و آله) بین عمر و ابوبکر، عقد اخوت بست. <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۲۰۶</ref> | ||
در برخی منابع [[اهلسنت]] همچون المنتظم اثر ابن جوزی، مورخ و مفسر اهل سنت قرن ششم، آمده است که پس از اسلام آوردن عمر در سال ششم [[بعثت]] بود که دعوت به اسلام علنی شد و مسلمانان توانستند در [[مسجدالحرام]] جمع شوند و بر گرد [[کعبه]] طواف کنند و حق خود را از کسانی که به مسلمانان ستم کرده بودند، بگیرند.<ref>ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۳۵</ref> سید جعفر مرتضی در این زمینه گفته است چگونه ممکن است قریش پیش از هجرت مسلمانان به [[مدینه]] از عمر واهمه داشته باشد، در حالی که عمر در سال ششم هجری در ماجرای صلح حدیبیه از رفتن نزد قریش واهمه داشت و درخواست پیامبر برای مذاکره با قریش را به این دلیل که ممکن است قریش به او آسیب برسانند، نپذیرفت.<ref>عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ۱۴۲۶ق، ج۱۵، ص۲۹۹-۳۰۰</ref> | |||
=== حضور در غزوات === | |||
عمر طبق نقل سیوطی دوره پیامبر در غزوات حضور داشت. <ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱ق، ص۱۱۶(به نقل از ویکی شیعه).</ref> برخی گزارشات تاریخی از فرار یا شکست او در این جنگها حکایت دارد از جمله طبری از خود عمر نقل کرده که در جنگ احد فرار کرده است.<ref>طبری، جامع البیان،ج ۷، ص۳۲۷؛ سیوطی، جامع الاحادیث، ج۱۴، ص۵۲۹(به نقل از ویکی شیعه).</ref> در جنگ خیبر که پیامبر(ص) عمر را پس از ابوبکر، مامور فتح قلعه خیبر کرد، عمر نیز همچون ابوبکر شکست خورد و سپس امام علی(ع) مامور فتح خیبر شد و به پیروزی رسید.[<ref>مقریزی، امتاع الاسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱۱، ص۲۸۹؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۴۱۲ (به نقل از ویکی شیعه)</ref>.] در نبرد حنین هم عمر جزو کسانی بود که از میدان گریختند.[<ref>دلائل النبوة، البیهقی ،ج۵، ص۱۴۸؛ عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ج۶، ص۱۸۹(به نقل از ویکی شیعه).</ref>] | |||
= | === ماجرای صلح حدیبیه === | ||
عمر بن خطاب در زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله)، در ماجرای صلح حدیبیه، بر رسول خدا(صلی الله علیه) به سبب صلح کردن با قریش خُرده گرفت و تصریح کرد که به نبوت او شک کرده است.<ref> ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۷۱</ref> | |||
==ماجرای | === ماجرای دوات و قلم === | ||
بنابر منابع تاریخی و روایی، هنگامی که پیامبر اسلام در آخرین روزهای حیات خود(در ۲۵ صفر سال ۱۱ هجری) در بستر بیماری بود قلم و دواتی خواست تا سفارشی بنویسد که مانع گمراهی مسلمانان پس از خود شود. این خواسته، با مخالفت یکی از حاضران مواجه شد و وصیت پیامبر ناگفته ماند. یکی از حاضران گفت: پیامبر هذیان میگوید و کتاب خدا ما را بس است. سپس میان اصحاب اختلاف افتاد. پیامبر با مشاهده اختلاف اصحاب از آنان خواست از نزد او بروند. بیشتر منابع شخص مخالفتکننده با پیامبر را، خلیفه دوم معرفی کردهاند<ref>بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۳۷، ج۴، ص۶۶، ج۵، ص۱۳۷-۱۳۸، ج۷، ص۹؛ مسلم، صحیح مسلم، دارالفکر، ج۵، ص۷۵-۷۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، دارالصادر، ج۲، ص۲۴۲-۲۴۵</ref> اما برخی منابع به نام وی اشاره نکردهاند.<ref>ابن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، ۲۰۰۸م، ج۲، ص۴۵؛ بیهقی، السنن الکبری، دارالفکر، ج۹، ص۲۰۷</ref> | |||
عمر بن خطاب در | == دوران حکومت عمر بن خطاب == | ||
عمر بن خطاب پس از ابوبکر و به وصیت او در سال سیزدهم هجرت به خلافت رسید. بنابر نقلی وی اولین نفری است که خود را امیرالمؤمنین نامید.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۵۱</ref> عمر در این دوره، بهرغم رفتار خشونتآمیز با مردم، زندگی سادهای داشت. وی به تجارت میپرداخت و از تجمّلگرایی و استفاده شخصی از بیتالمال، به شدت متنفّر بود؛ ازاینرو بارها کارگزاران خود را به دلیل تجمّلگرایی، برکنار یا توبیخ و جریمه کرد. اما معاویه را از این امر معاف داشت و او را کسرای عرب خواند.<ref> الطبقاتالکبری، ج۳، صص ۲۷۵ - ۲۷۸؛ نثرالدر، آبی، ج۱، ص۱۱۹؛ العقدالفرید، اندلسی، ج۱، ص۳</ref> | |||
=== گسترش فتوحات === | |||
عمر در طول ده سال خلافت خود، سیاست توسعه فتوحات را پی گرفت و به تصرّف سایر مناطق در [[شامات]]، [[عراق]] و [[ایران]] ادامه داد. مردم این مناطق نیز از سویی با ضعف حکومت مرکزی خود و قاطعیت مسلمانان مواجه شدند و از سوی دیگر از ظلم و ستم دیرین پادشاهان به تنگ آمده بودند؛ به همین سبب، به سرعت به اسلام روی آوردند و یا درخواست صلح کردند. برخی از شهرها و مناطق فتح شده در شام، عراق و ایران، عبارتند از: اردن، [[فلسطین]]، [[مصر]]، اسکندریه، حمص، قنسرین حلب، منبج، قادسیه، [[بصره]]، حیره، نهاوند، [[آذربایجان]]، اهواز، اصطخر، همدان و [[اصفهان]].<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، صص ۱۴۱-۱۵۷</ref> | |||
==گسترش فتوحات== | |||
عمر در طول ده سال خلافت خود، سیاست توسعه فتوحات را پی گرفت و به تصرّف سایر مناطق در [[شامات]] | |||
مسلمانان با فتح این مناطق، به گسترش اسلام، در جهان کمک کردند؛ امّا یکی از انگیزههای مهمّ اعراب برای حضور چشمگیر در این فتوحات، دستیابی به غنایم و دریافت خراج بود.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ص۱۱۶؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۴</ref> این امر سبب شد تا به تدریج فرهنگ تجمّلگرایی و دنیاطلبی بر فضای زهد جامعه اسلامی غلبه یابد و مسائلی را بهویژه در روزگار خلیفه سوم به وجود آورد.<ref>مروجالذّهب، ج۱، ص۳۰۵</ref> | مسلمانان با فتح این مناطق، به گسترش اسلام، در جهان کمک کردند؛ امّا یکی از انگیزههای مهمّ اعراب برای حضور چشمگیر در این فتوحات، دستیابی به غنایم و دریافت خراج بود.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ص۱۱۶؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۴</ref> این امر سبب شد تا به تدریج فرهنگ تجمّلگرایی و دنیاطلبی بر فضای زهد جامعه اسلامی غلبه یابد و مسائلی را بهویژه در روزگار خلیفه سوم به وجود آورد.<ref>مروجالذّهب، ج۱، ص۳۰۵</ref> | ||
==اقدامات حکومتی== | === اقدامات حکومتی === | ||
خلیفه دوم، افزون بر ادامه فتوحات و توسعه جغرافیایی جامعه اسلامی، اقدامات دیگری نیز انجام داد. از جمله اینکه در سال شانزده قمری برای سهولت در ثبت وقایع، به پیشنهاد حضرت علی(علیه السلام)، [[هجرت]] رسول خدا (صلی الله علیه) را مبدأ تاریخ قرار داد.<ref>طبری آورده است که اولین بار، شخص رسول خدا(صلی الله علیه)، پس از هجرت به مدینه، ماه ربیعالاول را مبدأ تاریخ قرار داد، (تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۱۰)</ref> همچنین به یمن ثروت هنگفتی که نصیب دستگاه خلافت شده بود، پیشنهاد تشکیل دیوان را به تقلید از ملوک شام به اجرا گذارد و برای افراد، به ترتیب سابقهای که در اسلام داشتند، مقرّری تعیین کرد. وی مناطقی مانند: مدینه، مصر، جزیره، [[کوفه]]، بصره، شام، [[فلسطین]]، موصل و قنسرین را نیز شهر و ناحیه نامید. [[یهودیان]] [[خیبر]] را هم از [[حجاز]] اخراج کرد و اعراب را به مناطق فتح شده کوچ داد. منابع سنّی، برخی از اقدامات او را ابتکار او دانسته و آوردهاند که وی، نخستین کسی بود که شلّاق به دست گرفت؛ برای زمین، مالیات و برای طبقات مختلف [[اهل کتاب]]، جزیه مشخّص کرد؛ امور قضاوت هر شهر را به فردی سپرد؛ مسجد النبی را تخریب کرد و در جهت خانه عباس بن عبدالمطلب توسعه بخشید؛ برای زنان و مردان مدینه، امام جماعت جداگانهای در نظر گرفت.<ref>طبری آورده است که اولین بار، شخص رسول خدا(صلی الله علیه)، پس از هجرت به مدینه، ماه ربیعالاول را مبدأ تاریخ قرار داد، (تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۱۰)</ref> | |||
=== اقدامات شخصی و نوآوری های عمر === | |||
عمر، نوآوریهایی را نیز بر پایه نظرات شخصی خود به وجود آورد؛ از جمله: | |||
[[متعه]] [[حج]] را [[حرام]] کرد۔<ref>ابن اثیر جزری، جامع الاصول،1/115 از نسائی ،السنن،5/153 حدیث صحیح آودرہ است۔نیزوی در جامع الاصول،3/116 از صحیح بخاری، صحیح مسلم و سنن نسائی با سند صحیح حدیث ذکر کردہ است</ref> | |||
متعه ازدواج را تحریم کرد که زمان رسول خدا(صلی الله علیه) و ابوبکر، حلال و رایج بود.<ref>ابن اثیر جزری در جامع الاصول،11/451 از صحیح مسلم صحیح السند حدیث روایت کردہ است</ref> | |||
متعه حج را حرام کرد۔<ref>ابن اثیر | [[نماز تراویح]] (که به جماعت خوانده میشود)۔<ref> ابن اثیر جزری، جامع الاصول،6/123 از موطا امام مالک و صحیح بخاری، حدیث صحیح السند روایت نقل کردہ۔</ref> | ||
متعه ازدواج را تحریم کرد که زمان رسول خدا( | |||
[[نماز تراویح]] (که به جماعت خوانده میشود)۔<ref> ابن اثیر | |||
دستور داد تا در نماز تکتف کرده و دستهای خود را بر سینه نهند. | دستور داد تا در نماز تکتف کرده و دستهای خود را بر سینه نهند. | ||
مردم را بعد از نماز | مردم را بعد از نماز عصر، از خواندن [[نماز مستحبی]]، منع کرد و برخی را نیز به همین دلیل شلاق زد.<ref>ابن اثیر جزری، جامع الاصول،6/30 از صحیح مسلم ۔صحیح بخاری،1/122/592</ref> | ||
=== جلوگیری از نقل حدیث === | |||
یکی از وقایع مهمّی که در دوره خلافت ابوبکر اتّفاق افتاد و از سوی عمر نیز با جدّیت تمام پیگیری شد، مسئله جلوگیری از نقل احادیث و سخنان رسول خدا (صلی الله علیه) بود. منابع آوردهاند که وی با این استدلال که استفاده از روایات یا نقل آنها ممکن است باعث کم و زیاد شدن حرفی از آنها و کنار گذاشتن کتاب خدا شود، هرگونه نوشتن یا گفتن حدیث را ممنوع کرد. همچنین دستور داد تا مردم، مجموعههای روایی خود را نزد خلیفه جمع کنند و سپس آنها را آتش زد | |||
عمر حتّی کسانی مانند [[عبدالله بن مسعود]]، [[ابودرداء]] و [[ابومسعود انصاری]] را تهدید کرد و از نقل فراوان حدیث برحذر داشت و اجازه خروج از مدینه را به آنان نداد. از [[ابوهریره]] و [[کعب الاحبار]] نیز خواست تا نقل حدیث را ترک کنند، در غیر این صورت به سرزمین دوس<ref>محلّی که در آن خرمن میکوبند، (لسان العرب، ابن منظور، ج۶، ص۹۰)</ref> و میمونها تبعید خواهند شد.<ref>الطبقاتالکبری، ج۳، ص۲۸۷؛ تاریخ مدینه دمشق، ا بن عساکر، ج۵۰، ص۱۷۲؛ تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج۱، ص۸؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۲۹۳؛ کتاب الام، شافعی، ج۷، ص۳۵۸</ref> این در حالی بود که وی برخی از منقولات کعبالاحبار از تورات را نیکو میشمرد و آنها را میپذیرفت<ref> البدایه والنّهایه، ا بن کثیر، ج۱، ص۱۹؛ حلیه الاولیاء، اصبهانی، ج۲، صص۴۴۰، ۴۴۸ و ۴۵۱</ref> و نیز برای اولین بار در اسلام به کسانی چون: عبید بن عمیر و تمیم بن اوس بن خارجه داری اجازه داد تا در [[مسجد]] رسول خدا (صلی الله علیه) حاضر شوند و قصّههای [[تورات]] و [[انجیل]] را برای مردم تعریف کنند.<ref>مسند احمد، ج۱، ص۱۷ و ج۳، ص۴۴۹؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۱۸۱</ref> | |||
=== کارگزاران === | |||
در دوره خلافت عمر، دامنه فتوحات گسترش یافت و سرزمینهای بسیاری تحت سیطره حکومت اسلامی قرار گرفتند؛ به همین دلیل، وی روش حکمرانی خود را بر پایه اقتدار حکومت مرکزی بنا نهاد و پس از تقسیم قلمرو خلافت، برای هر منطقه، امیری معین کرد. خلیفه دوم در امر انتخاب والی بسیار سختگیر بود؛ ازاینرو، والیان متعدّدی را عزل کرد و افراد جدیدی را جایگزین آنان ساخت. به صحابه برجسته و معروف نیز چندان توجّه نکرد و جز در مواردی اندک به آنان امارت نداد. او در مقابل اعتراض برخی از آنها، مانند ابی بن کعب گفت که نمیخواهد [[صحابه|اصحاب]] رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به امور حکومتی آلوده کند.<ref>الطبقات الکبری، ج۳، صص ۲۸۳ و ۴۹۹</ref> | |||
=== تشکیل شورای خلافت === | |||
عمر بن خطّاب برای تعیین خلیفه پس از خود، روشی مخالف انتخاب دو خلیفه قبل در پیش گرفت و با اعتراف به اینکه انتخاب ابوبکر با نظر مسلمانان نبود و از این پس باید با مشورت آنان باشد<ref> المصنف، ج۵، ص۴۴۵؛ الطبقاتالکبری، ج۳، ص۳۴۴</ref>، شورایی شش نفره متشکّل از علی (علیه السلام)، عثمان، عبدالرحمان بن عوف، زبیر، طلحه و سعد بن ابی وقاص را برای انتخاب خلیفه بعدی تعیین کرد و برای آن شرایطی قرار داد؛ از جمله اینکه اگرچهار نفر موافق فردی بودند و دو نفر مخالفت کردند، گردن آن دو را بزنید یا چنانچه دو گروه سه نفره، نظر متفاوتی درباره شخصی داشتند، رأی گروهی را بپذیرید که عبدالرحمان در آن است و سه مخالف را بکشید و اگر اعضای شورا نتوانستند پس از سه روز فردی را برگزینند، همه آنان را گردن بزنید.<ref>تاریخالیعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ انسابالاشراف، بلاذری، ج۲، ص۲۶۱</ref> نتیجه این شورا، انتخاب عثمان بن عفان به عنوان خلیفه سوم بود.<ref> تاریخالیعقوبی، ج۲، ص۱۶۲؛ تاریخ الامم والملوک، ج۳، ص۲۹۶ و ۳۰۲؛ المصنف، ج۵، ص۴۴۷؛ التّنبیه و الاشراف، صص ۲۵۲ و ۲۵۳؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج۱، ص۱۹۴؛ البدء و التّاریخ، ابن مطهّر، ج۵، ص۱۹۲؛ السقیفة و فدک، ص۸۷، (البتّه طبری به نقش عمرو عاص در این ماجرا و شرط ابن عوف اشاره کرده است)</ref> از دیدگاه امام علی(ع) ترکیب شورا بگونه ای بود که نتیجه اش(انتخاب عثمان)از ابتدا معلوم بود.<ref>نهجالبلاغه، دشتی، ص۳۰؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج۱، ص۱۸۸</ref> | |||
= | === قتل عمر === | ||
عمر بن خطّاب، پس از ده سال و شش ماه خلافت، در ۲۰ [[ذی الحجه|ذیحجّه]] سال ۲۳ق در ۶۰ یا ۶۳ سالگی به دست [[ابولؤلؤ]] مجروح شد و در اثر همین جراحت پس از سه روز، در ۲۳ ذیالحجه از دنیا رفت. صهیب بن سنان بر او نماز گزارد و پس از اذن گرفتن از [[عایشه]] کنار قبر ابوبکر دفن شد.<ref>الامامة و السیاسة، ج۱، ص۴۱ و ۴۲ و تاریخ الیعقوبی، ج۲، صص ۱۵۹ و۱۶۰؛ الاستیعاب، ج۳، صص ۱۱۵۵ و ۱۱۵۶</ref> عمر در روزهای پایانی عمر خود که مجروح افتاده بود، میگفت: «ای کاش من هیچ بودم، ای کاش مادرم مرا نزاییده بود، ای کاش به فراموشی سپرده شده بودم، ای کاش بافنده بودم و از دسترنج خود زندگی میکردم.<ref>الزهد و الرقائق، ص۷۹-۸۰ و ۱۴۵-۱۴۶؛ حیاة الصحابة، ج۲، ص۱۱۵، تاریخ المدینة المنورة، ج۲، ص۹۲۰ و...</ref> | |||
== پانویس == | |||
[[ | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[ur:عمر بن خطاب]] | ||
[[رده:خلفا]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۴۷
عمر بن خطاب | |
---|---|
نام کامل | فارسی عمر بن خطاب عربی: أبوحفص عمر بن الخطاب العدوی القرشی |
نامهای دیگر | ابوحفص |
اطلاعات شخصی | |
روز درگذشت | ۲۳ه. |
محل درگذشت | مدینه |
عمر بن الخطاب (به عربی: أبوحفص عمر بن الخطاب العدوی القرشی) ملقب به عمر فاروق (متوفی ۲۳ ق)، خلیفه دوم از خلفای نخستین است. وی بنا به وصیت خلیفه اول به مدت ۱۰ سال (۱۳-۲۳ ق) خلیفه مسلمانان بود. در زمان او اعراب موفق شدند بخشهای عظیمی از امپراطوری ساسانی و امپراطوری روم را به تصرف خود درآوردند. صحابهٔ پیامبر (صلی الله علیه)، فرمانده نظامی در سپاه صدر اسلام و خلیفه دوم از خلفای راشدین بود. مورخین تاریخ اسلام گاهی وی را خلیفه عمر اول و عمر بن عبدالعزیز را عمر دوم مینامند. در دوران حکومت عمر بن خطاب گستردگی سرزمین اسلامی به شکل بیسابقهای وسیع شد و بیشتر سرزمینهای تحت حکومت ساسانیان بهجز تبرستان، دو سوم امپراتوری روم شرقی را در بر میگرفت. حملات وی به شاهنشاهی ایران در دوران ساسانی در مدت کمتر از ۲ سال موجب سقوط این دودمان گردید.
معرفی عمر بن خطاب
نام او عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزى بن ریاح بن عبدالله بن قرط بن رزاح بن عدى بن کعب است و کنیه اش ابو حفص و مادرش حنتمه دختر هاشم بن مغیرة بن عبدالله بن عمر بن محزوم میباشد[۱]. البته مورخان، نفیل، جد عمر را نه از قبیله قریش بلکه از احفاد قبیله میدانند. تاریخ تولد وی را سال ۱۳ عام الفیل ذکر کردهاند.
در زمان جاهلیت شغل عمر بن خطاب را مسؤول کرایه دادن حیواناتی مانند شتر و الاغ به مردم ذکر کردهاند. عبدالرحمن بن حاطب میگوید با عمر به منطقه ضجنان رسیدیم عمر گفت: اگر مرا در اینجا میدیدی درحالیکه شترهای خطاب که مردی خشن، تندخو و سنگدلی بود را میچرانیدم، مرتبه ای بر شتر هیزم بار میزدم و مرتبه ای دیگر برگ درختان را جمع میکردم. اما امروز به آنجا رسیدم که احدی از من برتر و بالاتر نیست.[۲] ؛همچنین در حدیثی آمده است که عمر در دوران جاهلیت مبرطش بوده، یعنی کسی که شتر و الاغ و استر افراد را به مردم کرایه میداده و در مقابل مبغلی جهت دلالی میگرفته است[۳].
ویژگیهای شکلی و شخصیتی عمر بن خطاب
در شکل و شمایل عمر نوشتهاند: عمر مردی بسیار قد بلند و درشت هیکل بود. عمر سرش به شدّت طاس بود، یعنی هیچ مویی بر سرش دیده نمیشد. رنگ چهره عمر سیاه و قرمز بسیار تند و تیره بوده است. یعقوبی مینویسد که او مردی بلند قامت، پیش سر بى موى، کژچشم و سخت گندمگون بود، با هر دو دست کار مى کرد، ریش خود را رنگ زرد مى بست و بقولى آن را با رنگ و حنا تغییر مى داد.[۴]
عمر بن خطاب شخصیتی تندمزاج داشت [۵]و حتی در دوران خلافتش کمتر کسی جرأت میکرد از او سؤالی بپرسد؛ به این سبب مردم هرگاه مشکلی برایشان پیش میآمد و ناچار بودند نظر عمر را بخواهند عثمان بن عفان یا عبدالرحمن بن عوف را واسطه میکردند و هرگاه موضوع بسیار دشواری بود، از عباس استمداد نموده او را نزد عمر میفرستادند. [۶]
در حُدیبیّه پیامبر (صلی الله علیه) از عمر خواستند که به مکه رفته و با مکیان گفتوگو کند؛ اما عمر در جواب پیامبر گفت: یا رسول الله! همانا قریش به شدت با من دشمن هستند و اگر به من دست یابد، مرا خواهند کشت. [۷] پیامبر بعد از شنیدن این سخنان از فرستادن او منصرف شده و عثمان را فرستاد. با این وجود، او با صلح حدیبیه نیز مخالف بود، مخالفتی که بعدها سبب پشیمانی خود او گردید: گفتوگو برای صلح تمام شده و تنها نگارش متن صلح باقی مانده بود. عمر بن خطاب بلند شد و پیش پیامبر (صلی الله علیه) آمد و گفت: مگر تو پیامبر خدا نیستی؟! پیامبر: آری؛ هستم! عمر: مگر ما مسلمان نیستیم؟! پیامبر: آری! عمر: مگر آنها مشرک نیستند؟! پیامبر: آری! عمر: پس چرا در کار دین خویش خوار و کوچک شویم؟! پیامبر: من بنده و فرستاده خدایم و خلاف فرمان وی عمل نمیکنم، او نیز مرا وا نخواهد گذاشت. سپس همین گفتار را خطاب به ابوبکر گفت و او نیز در جواب گفت: ای عمر! مطیع وی باش؛ من شهادت میدهم که او پیامبر خدا است. [۸]
در موارد دیگری هم میبینیم که عمر در غیر از صحنه نبرد، دست به شمشیر و تهدیدش زیاد بود. به عنوان نمونه، گزارش شده است که او از پیامبر خواست تا اجازه دهد که گردن اسیران را بزند! [۹]
فرزندان و همسران عمر بن خطاب
فرزندان عمر عبارت اند از:
- عبدالله و عبدالرحمن و حفصه که مادرشان زینب دختر مظعون بن حبیب بن وهب بن حذاقة بن جمح است.
- زید اکبر که از او فرزندى باقى نمانده است.
- رقیه که مادر این دو ام کلثوم دختر على بن ابى طالب (علیه السلام) است.
- زید اصغر و عبیدالله که در جنگ صفین همراه معاویه بود و کشته شد و مادر این دو ام کلثوم دختر جرول بن مالک بن مسیب بن ربیعة از خزاعه است.
- اسلام میان عمر و ام کلثوم دختر جرول جدایى افکند، و عاصم که مادرش جمیله دختر ثابت بن ابى افلح از خاندان اوس از انصار است.
- عبدالرحمن اوسط که پدر مجبّر است و مادرش کنیزى به نام لهیة است.
- عبدالرحمن اصغر که مادر او هم کنیز است.
- فاطمه که مادرش ام حکیم دختر حارث بن هشام بن مغیره است.
- زینب که کوچکترین فرزند عمر است و مادرش کنیزى به نام فکیهه است.
- عیاض بن عمر که مادرش عاتکه دختر زید بن عمرو بن نفیل است.[۱۰]
البته در مسئله ازدواج ام کلثوم با عمر اختلافهایی بین علمای شیعه و سنی وجود دارد. برخی از علمای شیعه مانند شیخ مفید در دو رساله مجزا به نامهای المسائل العُکبریة و المسائل السرویة بر این باورند که اصلاً ازدواجی رخ نداده است. برخی دیگر همچون آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی بنا بر روایت نووی عالم اهلسنت در کتاب تهذیب الاسماء بر این عقیده اند که ام کلثومی که با عمر ازدواج کرده است در واقع دختر ابوبکر و ربیبة حضرت علی (علیه السلام) بوده است. دسته دیگر از علمای شیعه نیز مانند رضی الدین حلی، علامه مقرّم و علامه باقر شریف القرشی اصل وجود دختری به نام امّ کلثوم را برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) منکر شدهاند. گروهی نیز چون سید مرتضی این ازدواج را امری اجباری و زوری تلقی کردهاند.
اسلام آوردن عمر بن الخطاب
عمر در ابتدای ظهور اسلام، از مخالفان سرسخت مسلمانان بود و بر افرادی که از قبیلهاش به اسلام میگرویدند، با خشونت رفتار میکرد تا جایی که خواهر و دامادش، اسلام خود را از عمر مخفی نگه میداشتند. [۱۱] با این حال در حدود سال ششم بعثت [۱۲] و پس از اسلام آوردن نزدیک به شصت نفر، اسلام آورد. [۱۳] او بعدها با ازدواج دخترش حفصه با پیامبر، با حضرتشان خویشاوندی پیدا کرد.
بسیاری از منابع، اسلام آوردن او را سال ششم بعثت گفتهاند،[۱۴] ولی مسعودی، تاریخنگار قرن چهارم هجری، سال نهم بعثت را ذکر کرده است.[۱۵] بنابر نقل ابن حجر عسقلانی، محدث سنی قرن نهم، عمر قبل از اسلام آوردن، مسلمانان را آزار میداد[۱۶] و برخی از آنان را شکنجه میکرد.[۱۷] از خود او نیز نقل شده است که بیش از همه با رسول خدا دشمنی داشته است.[۱۸]
درباره ماجرای اسلام آوردن عمر نقل شده است که روزی شمشیر برداشت تا پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به قتل برساند، ولی خواهر تازهمسلمانش، او را از این کار منصرف کرد و عمر پس از شنیدن آیاتی از قرآن، اسلام آورد.[۱۹] پس از هجرت مسلمانان به مدینه، پیامبر(صلی الله علیه و آله) بین عمر و ابوبکر، عقد اخوت بست. [۲۰]
در برخی منابع اهلسنت همچون المنتظم اثر ابن جوزی، مورخ و مفسر اهل سنت قرن ششم، آمده است که پس از اسلام آوردن عمر در سال ششم بعثت بود که دعوت به اسلام علنی شد و مسلمانان توانستند در مسجدالحرام جمع شوند و بر گرد کعبه طواف کنند و حق خود را از کسانی که به مسلمانان ستم کرده بودند، بگیرند.[۲۱] سید جعفر مرتضی در این زمینه گفته است چگونه ممکن است قریش پیش از هجرت مسلمانان به مدینه از عمر واهمه داشته باشد، در حالی که عمر در سال ششم هجری در ماجرای صلح حدیبیه از رفتن نزد قریش واهمه داشت و درخواست پیامبر برای مذاکره با قریش را به این دلیل که ممکن است قریش به او آسیب برسانند، نپذیرفت.[۲۲]
حضور در غزوات
عمر طبق نقل سیوطی دوره پیامبر در غزوات حضور داشت. [۲۳] برخی گزارشات تاریخی از فرار یا شکست او در این جنگها حکایت دارد از جمله طبری از خود عمر نقل کرده که در جنگ احد فرار کرده است.[۲۴] در جنگ خیبر که پیامبر(ص) عمر را پس از ابوبکر، مامور فتح قلعه خیبر کرد، عمر نیز همچون ابوبکر شکست خورد و سپس امام علی(ع) مامور فتح خیبر شد و به پیروزی رسید.[[۲۵].] در نبرد حنین هم عمر جزو کسانی بود که از میدان گریختند.[[۲۶]]
ماجرای صلح حدیبیه
عمر بن خطاب در زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله)، در ماجرای صلح حدیبیه، بر رسول خدا(صلی الله علیه) به سبب صلح کردن با قریش خُرده گرفت و تصریح کرد که به نبوت او شک کرده است.[۲۷]
ماجرای دوات و قلم
بنابر منابع تاریخی و روایی، هنگامی که پیامبر اسلام در آخرین روزهای حیات خود(در ۲۵ صفر سال ۱۱ هجری) در بستر بیماری بود قلم و دواتی خواست تا سفارشی بنویسد که مانع گمراهی مسلمانان پس از خود شود. این خواسته، با مخالفت یکی از حاضران مواجه شد و وصیت پیامبر ناگفته ماند. یکی از حاضران گفت: پیامبر هذیان میگوید و کتاب خدا ما را بس است. سپس میان اصحاب اختلاف افتاد. پیامبر با مشاهده اختلاف اصحاب از آنان خواست از نزد او بروند. بیشتر منابع شخص مخالفتکننده با پیامبر را، خلیفه دوم معرفی کردهاند[۲۸] اما برخی منابع به نام وی اشاره نکردهاند.[۲۹]
دوران حکومت عمر بن خطاب
عمر بن خطاب پس از ابوبکر و به وصیت او در سال سیزدهم هجرت به خلافت رسید. بنابر نقلی وی اولین نفری است که خود را امیرالمؤمنین نامید.[۳۰] عمر در این دوره، بهرغم رفتار خشونتآمیز با مردم، زندگی سادهای داشت. وی به تجارت میپرداخت و از تجمّلگرایی و استفاده شخصی از بیتالمال، به شدت متنفّر بود؛ ازاینرو بارها کارگزاران خود را به دلیل تجمّلگرایی، برکنار یا توبیخ و جریمه کرد. اما معاویه را از این امر معاف داشت و او را کسرای عرب خواند.[۳۱]
گسترش فتوحات
عمر در طول ده سال خلافت خود، سیاست توسعه فتوحات را پی گرفت و به تصرّف سایر مناطق در شامات، عراق و ایران ادامه داد. مردم این مناطق نیز از سویی با ضعف حکومت مرکزی خود و قاطعیت مسلمانان مواجه شدند و از سوی دیگر از ظلم و ستم دیرین پادشاهان به تنگ آمده بودند؛ به همین سبب، به سرعت به اسلام روی آوردند و یا درخواست صلح کردند. برخی از شهرها و مناطق فتح شده در شام، عراق و ایران، عبارتند از: اردن، فلسطین، مصر، اسکندریه، حمص، قنسرین حلب، منبج، قادسیه، بصره، حیره، نهاوند، آذربایجان، اهواز، اصطخر، همدان و اصفهان.[۳۲]
مسلمانان با فتح این مناطق، به گسترش اسلام، در جهان کمک کردند؛ امّا یکی از انگیزههای مهمّ اعراب برای حضور چشمگیر در این فتوحات، دستیابی به غنایم و دریافت خراج بود.[۳۳] این امر سبب شد تا به تدریج فرهنگ تجمّلگرایی و دنیاطلبی بر فضای زهد جامعه اسلامی غلبه یابد و مسائلی را بهویژه در روزگار خلیفه سوم به وجود آورد.[۳۴]
اقدامات حکومتی
خلیفه دوم، افزون بر ادامه فتوحات و توسعه جغرافیایی جامعه اسلامی، اقدامات دیگری نیز انجام داد. از جمله اینکه در سال شانزده قمری برای سهولت در ثبت وقایع، به پیشنهاد حضرت علی(علیه السلام)، هجرت رسول خدا (صلی الله علیه) را مبدأ تاریخ قرار داد.[۳۵] همچنین به یمن ثروت هنگفتی که نصیب دستگاه خلافت شده بود، پیشنهاد تشکیل دیوان را به تقلید از ملوک شام به اجرا گذارد و برای افراد، به ترتیب سابقهای که در اسلام داشتند، مقرّری تعیین کرد. وی مناطقی مانند: مدینه، مصر، جزیره، کوفه، بصره، شام، فلسطین، موصل و قنسرین را نیز شهر و ناحیه نامید. یهودیان خیبر را هم از حجاز اخراج کرد و اعراب را به مناطق فتح شده کوچ داد. منابع سنّی، برخی از اقدامات او را ابتکار او دانسته و آوردهاند که وی، نخستین کسی بود که شلّاق به دست گرفت؛ برای زمین، مالیات و برای طبقات مختلف اهل کتاب، جزیه مشخّص کرد؛ امور قضاوت هر شهر را به فردی سپرد؛ مسجد النبی را تخریب کرد و در جهت خانه عباس بن عبدالمطلب توسعه بخشید؛ برای زنان و مردان مدینه، امام جماعت جداگانهای در نظر گرفت.[۳۶]
اقدامات شخصی و نوآوری های عمر
عمر، نوآوریهایی را نیز بر پایه نظرات شخصی خود به وجود آورد؛ از جمله:
متعه ازدواج را تحریم کرد که زمان رسول خدا(صلی الله علیه) و ابوبکر، حلال و رایج بود.[۳۸]
نماز تراویح (که به جماعت خوانده میشود)۔[۳۹]
دستور داد تا در نماز تکتف کرده و دستهای خود را بر سینه نهند.
مردم را بعد از نماز عصر، از خواندن نماز مستحبی، منع کرد و برخی را نیز به همین دلیل شلاق زد.[۴۰]
جلوگیری از نقل حدیث
یکی از وقایع مهمّی که در دوره خلافت ابوبکر اتّفاق افتاد و از سوی عمر نیز با جدّیت تمام پیگیری شد، مسئله جلوگیری از نقل احادیث و سخنان رسول خدا (صلی الله علیه) بود. منابع آوردهاند که وی با این استدلال که استفاده از روایات یا نقل آنها ممکن است باعث کم و زیاد شدن حرفی از آنها و کنار گذاشتن کتاب خدا شود، هرگونه نوشتن یا گفتن حدیث را ممنوع کرد. همچنین دستور داد تا مردم، مجموعههای روایی خود را نزد خلیفه جمع کنند و سپس آنها را آتش زد
عمر حتّی کسانی مانند عبدالله بن مسعود، ابودرداء و ابومسعود انصاری را تهدید کرد و از نقل فراوان حدیث برحذر داشت و اجازه خروج از مدینه را به آنان نداد. از ابوهریره و کعب الاحبار نیز خواست تا نقل حدیث را ترک کنند، در غیر این صورت به سرزمین دوس[۴۱] و میمونها تبعید خواهند شد.[۴۲] این در حالی بود که وی برخی از منقولات کعبالاحبار از تورات را نیکو میشمرد و آنها را میپذیرفت[۴۳] و نیز برای اولین بار در اسلام به کسانی چون: عبید بن عمیر و تمیم بن اوس بن خارجه داری اجازه داد تا در مسجد رسول خدا (صلی الله علیه) حاضر شوند و قصّههای تورات و انجیل را برای مردم تعریف کنند.[۴۴]
کارگزاران
در دوره خلافت عمر، دامنه فتوحات گسترش یافت و سرزمینهای بسیاری تحت سیطره حکومت اسلامی قرار گرفتند؛ به همین دلیل، وی روش حکمرانی خود را بر پایه اقتدار حکومت مرکزی بنا نهاد و پس از تقسیم قلمرو خلافت، برای هر منطقه، امیری معین کرد. خلیفه دوم در امر انتخاب والی بسیار سختگیر بود؛ ازاینرو، والیان متعدّدی را عزل کرد و افراد جدیدی را جایگزین آنان ساخت. به صحابه برجسته و معروف نیز چندان توجّه نکرد و جز در مواردی اندک به آنان امارت نداد. او در مقابل اعتراض برخی از آنها، مانند ابی بن کعب گفت که نمیخواهد اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به امور حکومتی آلوده کند.[۴۵]
تشکیل شورای خلافت
عمر بن خطّاب برای تعیین خلیفه پس از خود، روشی مخالف انتخاب دو خلیفه قبل در پیش گرفت و با اعتراف به اینکه انتخاب ابوبکر با نظر مسلمانان نبود و از این پس باید با مشورت آنان باشد[۴۶]، شورایی شش نفره متشکّل از علی (علیه السلام)، عثمان، عبدالرحمان بن عوف، زبیر، طلحه و سعد بن ابی وقاص را برای انتخاب خلیفه بعدی تعیین کرد و برای آن شرایطی قرار داد؛ از جمله اینکه اگرچهار نفر موافق فردی بودند و دو نفر مخالفت کردند، گردن آن دو را بزنید یا چنانچه دو گروه سه نفره، نظر متفاوتی درباره شخصی داشتند، رأی گروهی را بپذیرید که عبدالرحمان در آن است و سه مخالف را بکشید و اگر اعضای شورا نتوانستند پس از سه روز فردی را برگزینند، همه آنان را گردن بزنید.[۴۷] نتیجه این شورا، انتخاب عثمان بن عفان به عنوان خلیفه سوم بود.[۴۸] از دیدگاه امام علی(ع) ترکیب شورا بگونه ای بود که نتیجه اش(انتخاب عثمان)از ابتدا معلوم بود.[۴۹]
قتل عمر
عمر بن خطّاب، پس از ده سال و شش ماه خلافت، در ۲۰ ذیحجّه سال ۲۳ق در ۶۰ یا ۶۳ سالگی به دست ابولؤلؤ مجروح شد و در اثر همین جراحت پس از سه روز، در ۲۳ ذیالحجه از دنیا رفت. صهیب بن سنان بر او نماز گزارد و پس از اذن گرفتن از عایشه کنار قبر ابوبکر دفن شد.[۵۰] عمر در روزهای پایانی عمر خود که مجروح افتاده بود، میگفت: «ای کاش من هیچ بودم، ای کاش مادرم مرا نزاییده بود، ای کاش به فراموشی سپرده شده بودم، ای کاش بافنده بودم و از دسترنج خود زندگی میکردم.[۵۱]
پانویس
- ↑ الطبقات الکبرى، ج۳،ص:۲۰۱
- ↑ طبقات الکبری ج۳ص۲۶۷
- ↑ طبقات الکبری ج۳ص۲۶۷
- ↑ تاریخ یعقوبى/ترجمه، ج۲،ص:۵۱،الطبقات الکبرى/ترجمه، ج۳،ص:۲۸۱
- ↑ ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۱۸۳، محقق و مصحح:ابراهیم، محمد ابوالفضل، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق
- ↑ ابن طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ص۱۰۶، ترجمه: گلپایگانی، محمد وحید، تهران، ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش
- ↑ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۶۵۱، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق
- ↑ مقریزی، تقیالدین، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۹۱، تحقیق:نمیسی، محمد عبدالحمید، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۰ق
- ↑ مقریزی، تقیالدین، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۹۱، تحقیق:نمیسی، محمد عبدالحمید، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۰ق
- ↑ الطبقات الکبرى/ترجمه، ج۳،ص:۲۲۸
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۸۶، تحقیق:زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق
- ↑ مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۸، پورسعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا.
- ↑ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۶۴۳، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق
- ↑ ، رسائل الشریف المرتضی، دارالقرآن، ج۳، ص۱۴۹. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۱
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۲۱
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۴۸۴؛ طقوش، تاریخ الخلفاء الراشدین، ۱۴۲۴ق، ص۱۷۴
- ↑ الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر ،ج۲، ص۶۹
- ↑ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱ق، ص۱۱۱
- ↑ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۷۴
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۲۰۶
- ↑ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۳۵
- ↑ عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ۱۴۲۶ق، ج۱۵، ص۲۹۹-۳۰۰
- ↑ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱ق، ص۱۱۶(به نقل از ویکی شیعه).
- ↑ طبری، جامع البیان،ج ۷، ص۳۲۷؛ سیوطی، جامع الاحادیث، ج۱۴، ص۵۲۹(به نقل از ویکی شیعه).
- ↑ مقریزی، امتاع الاسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱۱، ص۲۸۹؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۴۱۲ (به نقل از ویکی شیعه)
- ↑ دلائل النبوة، البیهقی ،ج۵، ص۱۴۸؛ عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ج۶، ص۱۸۹(به نقل از ویکی شیعه).
- ↑ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۷۱
- ↑ بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۳۷، ج۴، ص۶۶، ج۵، ص۱۳۷-۱۳۸، ج۷، ص۹؛ مسلم، صحیح مسلم، دارالفکر، ج۵، ص۷۵-۷۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، دارالصادر، ج۲، ص۲۴۲-۲۴۵
- ↑ ابن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، ۲۰۰۸م، ج۲، ص۴۵؛ بیهقی، السنن الکبری، دارالفکر، ج۹، ص۲۰۷
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۵۱
- ↑ الطبقاتالکبری، ج۳، صص ۲۷۵ - ۲۷۸؛ نثرالدر، آبی، ج۱، ص۱۱۹؛ العقدالفرید، اندلسی، ج۱، ص۳
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، صص ۱۴۱-۱۵۷
- ↑ الاخبار الطوال، دینوری، ص۱۱۶؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۴
- ↑ مروجالذّهب، ج۱، ص۳۰۵
- ↑ طبری آورده است که اولین بار، شخص رسول خدا(صلی الله علیه)، پس از هجرت به مدینه، ماه ربیعالاول را مبدأ تاریخ قرار داد، (تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۱۰)
- ↑ طبری آورده است که اولین بار، شخص رسول خدا(صلی الله علیه)، پس از هجرت به مدینه، ماه ربیعالاول را مبدأ تاریخ قرار داد، (تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۱۰)
- ↑ ابن اثیر جزری، جامع الاصول،1/115 از نسائی ،السنن،5/153 حدیث صحیح آودرہ است۔نیزوی در جامع الاصول،3/116 از صحیح بخاری، صحیح مسلم و سنن نسائی با سند صحیح حدیث ذکر کردہ است
- ↑ ابن اثیر جزری در جامع الاصول،11/451 از صحیح مسلم صحیح السند حدیث روایت کردہ است
- ↑ ابن اثیر جزری، جامع الاصول،6/123 از موطا امام مالک و صحیح بخاری، حدیث صحیح السند روایت نقل کردہ۔
- ↑ ابن اثیر جزری، جامع الاصول،6/30 از صحیح مسلم ۔صحیح بخاری،1/122/592
- ↑ محلّی که در آن خرمن میکوبند، (لسان العرب، ابن منظور، ج۶، ص۹۰)
- ↑ الطبقاتالکبری، ج۳، ص۲۸۷؛ تاریخ مدینه دمشق، ا بن عساکر، ج۵۰، ص۱۷۲؛ تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج۱، ص۸؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۲۹۳؛ کتاب الام، شافعی، ج۷، ص۳۵۸
- ↑ البدایه والنّهایه، ا بن کثیر، ج۱، ص۱۹؛ حلیه الاولیاء، اصبهانی، ج۲، صص۴۴۰، ۴۴۸ و ۴۵۱
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۱۷ و ج۳، ص۴۴۹؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۱۸۱
- ↑ الطبقات الکبری، ج۳، صص ۲۸۳ و ۴۹۹
- ↑ المصنف، ج۵، ص۴۴۵؛ الطبقاتالکبری، ج۳، ص۳۴۴
- ↑ تاریخالیعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ انسابالاشراف، بلاذری، ج۲، ص۲۶۱
- ↑ تاریخالیعقوبی، ج۲، ص۱۶۲؛ تاریخ الامم والملوک، ج۳، ص۲۹۶ و ۳۰۲؛ المصنف، ج۵، ص۴۴۷؛ التّنبیه و الاشراف، صص ۲۵۲ و ۲۵۳؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج۱، ص۱۹۴؛ البدء و التّاریخ، ابن مطهّر، ج۵، ص۱۹۲؛ السقیفة و فدک، ص۸۷، (البتّه طبری به نقش عمرو عاص در این ماجرا و شرط ابن عوف اشاره کرده است)
- ↑ نهجالبلاغه، دشتی، ص۳۰؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج۱، ص۱۸۸
- ↑ الامامة و السیاسة، ج۱، ص۴۱ و ۴۲ و تاریخ الیعقوبی، ج۲، صص ۱۵۹ و۱۶۰؛ الاستیعاب، ج۳، صص ۱۱۵۵ و ۱۱۵۶
- ↑ الزهد و الرقائق، ص۷۹-۸۰ و ۱۴۵-۱۴۶؛ حیاة الصحابة، ج۲، ص۱۱۵، تاریخ المدینة المنورة، ج۲، ص۹۲۰ و...