کاربر:Hoosinrasooli/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:


== معانی صیحه ==
== معانی صیحه ==
صیحه، در لغت به معنی «صدای عظیمی» است، که معمولاً از دهان انسان یا حیوانی بیرون می‌آید، ولی اختصاص به آن ندارد، بلکه، هر گونه صدای عظیم را شامل می شود.
صیحه، در لغت به معنی «صدای عظیمی» است، که معمولاً از دهان انسان یا حیوانی بیرون می‌آید، ولی اختصاص به آن ندارد، بلکه، هر گونه صدای عظیم را شامل می‌شود.
در آیات [[قرآن]]، می‌خوانیم: چند قوم گنهکار به وسیله صیحه آسمانی مجازات شدند، یکی همین [[قوم ثمود]] بودند و دیگر قوم «لوط»<ref>حجر، آیه 73.</ref>. و دیگر قوم «شعیب»<ref>هود، آیه 94.</ref>.
در آیات [[قرآن]]، می‌خوانیم: چند قوم گنهکار به وسیله صیحه آسمانی مجازات شدند، یکی همین [[قوم ثمود]] بودند و دیگر قوم «لوط»<ref>حجر، آیه 73.</ref>. و دیگر قوم «شعیب»<ref>هود، آیه 94.</ref>.
از آیات دیگر قرآن در مورد قوم ثمود استفاده می‌شود که، مجازات آنها به وسیله صاعقه بود: {{متن قرآن |فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عاد وَ ثَمُود |سوره = فصلت |آیه = 13 }} و این نشان می دهد که منظور از «صیحه» صدای وحشتناک صاعقه است.
از آیات دیگر قرآن در مورد قوم ثمود استفاده می‌شود که، مجازات آنها به وسیله صاعقه بود: {{متن قرآن |فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عاد وَ ثَمُود |سوره = فصلت |آیه = 13 }} و این نشان می‌دهد که منظور از «صیحه» صدای وحشتناک صاعقه است.


== صیحه اعلام پایان جهان  ==
== صیحه اعلام پایان جهان  ==

نسخهٔ ‏۲۴ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۵۳

صیحه.jpg

صیحه آسمانی، یکی دیگر از نشانه‌های حتمی ظهور، صیحه آسمانی است. ندایی از آسمان که به حقانیت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) گواهی خواهد داد و دل‌های مؤمنان را مهیای ظهور و قیام مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه) خواهد نمود. بانگی بلند که نام مبارک قائم (عجل الله تعالی فرجه) را به گوش همه جهانیان در شرق و غرب خواهد رسانید و همگان آن را به زبان خود خواهند شنید.

معانی صیحه

صیحه، در لغت به معنی «صدای عظیمی» است، که معمولاً از دهان انسان یا حیوانی بیرون می‌آید، ولی اختصاص به آن ندارد، بلکه، هر گونه صدای عظیم را شامل می‌شود. در آیات قرآن، می‌خوانیم: چند قوم گنهکار به وسیله صیحه آسمانی مجازات شدند، یکی همین قوم ثمود بودند و دیگر قوم «لوط»[۱]. و دیگر قوم «شعیب»[۲]. از آیات دیگر قرآن در مورد قوم ثمود استفاده می‌شود که، مجازات آنها به وسیله صاعقه بود: Ra bracket.png فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عاد وَ ثَمُود [فصلت–13] La bracket.png و این نشان می‌دهد که منظور از «صیحه» صدای وحشتناک صاعقه است.

صیحه اعلام پایان جهان

زیرا می دانیم امواج صوتی از حد معینی که بگذرد، می‌تواند شیشه ها را بشکند، حتی بعضی از عمارت‌ها را ویران کند و ارگانیسم درون بدن انسان را از کار بیندازد. به هنگامی که هواپیماها دیوار صوتی را می‌شکنند (و با سرعتی بیشتر از سرعت امواج صوت، حرکت می‌کنند) افرادی بی‌هوش به روی زمین می‌افتند، یا زنانی سقط جنین می‌کنند و یا تمام شیشه‌های عمارت‌هائی که در آن منطقه قرار دارند می‌شکند. طبیعی است، اگر شدت امواج صوت، از این هم بیشتر شود، به آسانی ممکن است اختلالات کشنده‌ای در اعصاب و رگ‌های مغزی و حرکات قلب تولید کند و سبب مرگ انسان‌ها شود. طبق آیات قرآن، پایان این جهان نیز با یک صیحه همگانی خواهد بود، می‌فرماید: Ra bracket.png ما یَنْظُرُونَ إِلاّ صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ [یس–49] La bracket.png «جز این انتظار نمی‌کشند که یک صیحه عظیم آسمانی آنها را فراگیرد در حالی که مشغول در امور دنیا هستند». همان گونه که رستاخیز نیز با صیحه بیدارکننده‌ای آغاز می‌شود، می‌فرماید: Ra bracket.png إِنْ کانَتْ إِلاّ صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُون [یس–53] La bracket.png «صیحه واحدی بیش نیست ناگهان همگی نزد ما احضار می‌شوید».

کیفیت صیحه آسمانی

این صیحه هنگامی رخ می­‌دهد که در شرق و غرب اختلاف شدیدی پیدا شده است و بخاطر ترسی که از این فتنه‌­ها بر مردم وارد شده است، مردم روزگار سختی را می­‌گذرانند[۳]. و حتی بسیاری از زنان و مردان مومن دچار سرگردانی و نا امیدی شده‌­اند از اینکه فرجی رخ بدهد[۴] و دچار شک و شبهه شده‌­اند.

وضعیت مردم در آن زمان اینگونه است که سر دادن ندای امر فرج را از سال‌های دور و دراز انتظار می­‌کشیدند. در اکثر روایات شب جمعه یا شب بیست و سوم رمضان[۵] را هنگام آن ندا مشخص کرده‌­اند ولی همانطور که بیان شد علایم حتمی پنج تا است[۶] و بقیه علائم غیر حتمی است. بنابراین می‌­توان گفت که خود صیحه آسمانی حتمی است اما اینکه در شب جمعه و یا شب بیست و سوم رمضان باشد غیر حتمی است و ممکن است در روز دیگری اتفاق بیفتد.

کسی­‌که این ندا را می­‌دهد جبرئیل است که محتوای سخن او در روایات به صور مختلف ذکر شده است.

برخی از روایات اینگونه بیان می‌کنند که ندا می‌­دهد:

Ra bracket.png جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا [اسرا–81] La bracket.png [۷]. و برخی دیگر از روایات می‌گویند که ندا تصریح می‌کند که:

«الحق فی علی و شیعته[۸]».

حق با علی (علیه السلام) و پیروانش می‌باشد. و برخی دیگر از روایات می‌گوید:

« به نام قائم و پدرش ندا می‌دهد[۹]»

به هر حال ندای آسمانی وجودش حتمی است اگر چه محتوای آن در روایات مختلف است اما آثار آن یکی است.

وقتی که مردم این ندا را می­شنوند، فرد خوابیده بیدار می­‌شود و ایستاده می­‌نشیند و یا به حیاط خانه‌­اش می­‌رود و حتی دختران پرده نشین خارج می­‌شوند و پدران و برادرانشان را به یاری حضرت ولی عصر تشویق می­‌کنند[۱۰] و همچنین مردم طوری شگفت زده می­‌شوند و در بهت و ناباوری فرو می‌­روند که به فرموده امام صادق (علیه السلام):

« وقتی مردم صدای این صیحه را می‌شنوند همانند کسی که مرغی بر روی سرش دارد بی حرکت می‌شود و همچنین گردن تمام دشمنان الهی خاضع می‌گردد و اگر در هر موردی اشکال و تردید وارد کنند در این باره نمی توانند. ..[۱۱]».

همچنان که هم اکنون برخی اشکال می­‌کنند که چگونه ممکن است کسی در آسمان ندایی بدهد که تک تک افراد، در هر کجای عالم که باشند این صدا را بشنوند. شاید در جواب این افراد که امر خداوندی را از چیزهای ساخته دست بشر کمتر می دانند بشود این را گفت که آیا در عصر کنونی که ماهواره و دیگر رسانه­‌های صوتی و تصویری نتوانسته‌­اند این کار را انجام دهند؟ یعنی به تک تک منازل و افراد وارد شوند و پیامشان را برسانند؟ آیا حداقل به اندازه این کار که از بشر برآمده نه بیشتر از آن از ید پرقدرت خداوند بر نمی­‌آید؟

همچنین اگر این پدیده امکان وقوعش وجود نداشت خداوند در کتاب نورانیش در قالب این آیه Ra bracket.png ان نشا ننزل علیهم من السماء آیه فذلت اعناقهم لها خاضعین [شعرا–4] La bracket.png «اگر بخواهیم از آسمان نشانه ای را می فرستیم به گونه ای که همه در برابر آن سر تسلیم فرود آورند</ref> » اشاره نمی­‌کرد.

نشانه حتمی ظهور

طبق حدیث معتبر از امام صادق (علیه السلام) که درباره نشانه‌های حتمی پیش از قیام قائم (عجل الله تعالی فرجه) روایت شده، صیحه آسمانی در کنار چهار علامت دیگر از نشانه‌های حتمی ظهور است.« قبل قیام القائم خمس علامات محتومات، الیمانی و السفیانی و الصیحه و قتل النفس الزکیه و الخسف بالبیداء »؛ پیش از قیام قائم ۵ نشانه خواهد بود که همگی از علامات محتوم است، یمانی و سفیانی و صیحه آسمانی و قتل نفس زکیه و خسف بیداء[۱۲].

در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) این موضوع دوباره مورد تأکید قرار گرفته و بر حتمیت وقوع صیحه به همراه نشانه‌های دیگر مهر تأیید زده شده است: « النداء من المحتوم و السفیانی من المحتوم و الیمانی من المحتوم و قتل النفس الزکیه من المحتوم و کف یطلع من السماء من المحتوم قال و فزعه فی شهر رمضان توقظ النائم و تفزع الیقظان و تخرج الفتاه من خدرها »؛ ندای آسمانی از نشانه‌های حتمی است و خروج سفیانی از نشانه‌های حتمی است و خروج یمانی از نشانه‌های حتمی است و کشته شدن نفس زکیه نیز از نشانه‌های حتمی است و دستی که از آسمان آشکار می‌شود از نشانه‌های حتمی است و صدایی که در ماه رمضان خوابیده را بیدار کند و بیدار را بترساند و دختران پرده نشین را بیرون کشاند[۱۳].

با توجه به این احادیث و البته روایات متعدد دیگری که در این زمینه آمده است، یقینا صیحه آسمانی یکی از علامات حتمی قبل از ظهور حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه) خواهد بود که با فاصله زمانی اندکی از ظهور به وقوع خواهد پیوست و نام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) را بر دل‌ها و زبان‌ها خواهد نشاند.

پانویس

منابع

استان سیستان و بلوچستان

استان سیستان و بلوچستان در شرق جنوب شرقی ایران واقع است. این استان با حدود ۱۸۰٬۷۲۶ کیلومتر مربع وسعت، بیش از ۱۱ درصد وسعت این کشور را دربرمی‌گیرد. سیستان شامل زابل و شهرهای اطرافش است و بلوچستان دربرگیرنده بقیه شهرها از زاهدان تا چابهار می‌باشد.

سیستان و بلوچستان ۱۱۰۰ کیلومتر مرز با کشورهای پاکستان و افغانستان و ۳۰۰ کیلومتر مرز آبی با دریای عمان دارد و به دلیل قرار گرفتن در موقعیت راهبردی و ترانزیتی از اهمیت فراوانی برخوردار است به ویژه بندر چابهار که تنها بندر اقیانوسی ایران و آسانترین و بهترین راه دسترسی کشورهای آسیای میانه به آبهای آزاد است.

مردم استان سیستان و بلوچستان از قومیتهای بلوچ و سیستانی می‌باشد که بلوچ ها به زبان بلوچی با لهجه های متفاوت و اغلب با مذهب تسنن و سیستانی ها به گویش پارسی سیستانی صحبت می کنند و عموماً پیرو مذهب تشیع اند. این استان بیشتر آب و هوای گرم و خشک دارد اما در عین حال از تنوع آب و هوایی و اقلیمی ویژه‌ای برخوردار است و مناطق کوهستانی، جنگلی و باتلاقی نیز در این استان پهناور به چشم می‌خورد.

زاهدان مرکز این استان است که از طریق راه‌آهن با میرجاوه پاکستان ارتباط دارد و از سوی کرمان هم به راه‌آهن سراسری ایران متصل است. به زودی قرار است خط راه‌آهنی از سوی چابهار به مشهد و از آنجا به کشورهای آسیای میانه کشیده شود که این خط آهن نقش مهمی را در توسعهٔ این استان و خاور ایران ایفا خواهد کرد.

استان سیستان و بلوچستان با داشتن موقعیت راهبردی بازرگانی و ترانزیتی و دارا بودن کشاورزی و باغبانی (به ویژه میوه‌های استوایی و گرمسیری) و همچنین جاذبه‌های فراوان تاریخی و طبیعی و نیز صنعت در حال رشد از توانایی و ظرفیت فوق‌العاده‌ای برای توسعه و آبادانی برخوردار است

دلیل نامگذاری

سیستان که صورت تغییر یافته سجستان یا سکستان است به معنای سرزمین قوم سکا است و بلوچستان نیز محل سکونت قوم بلوچ است.

پیش از اسلام

سرزمین اساطیری سیستان و بلوچستان از دو ناحیه شمال و جنوب تشکیل شده‌است. سیستان امروزی که قسمت شمالی استان را در برمی گیرد، در کتاب اوستا، یازدهمین سرزمینی است که «اهورامزدا» آفریده. همچنین زادگاه رستم دستان قهرمان حماسی شاهنامه فردوسی می‌باشد. تاریخ نگاران سیستان را به گرشاسب، یکی از نوادگان کیومرث نسبت داده‌اند. نام سیستان از نام اقوام آریایی «سکا» اخذ شده‌است. «سکاها» در حدود سال ۱۲۸ قبل از میلاد، سیستان را به تصرف خود در آورده و در پهنه آن استقرار یافته‌اند.

«نیمروز» نام دیگر سیستان است. همچنین بنای بیشتر شهرهای سیستان را به پهلوانان اسطوره‌ای ایران چون زال، سام و رستم نسبت داده‌اند. زمانی سیستان جزو متعلقات دولت ساسانی به شمار می‌آمد که به دست اردشیر بابکان فتح شد و در سال ۲۳ هجری قمری، مسلمانان عرب این سرزمین را فتح کردند.

اولین فرمانروای معروف ایرانی این سرزمین بعد از اسلام، «یعقوب لیث» صفاری بود. همچنین یعقوب لیث صفاری پس از شکست اعراب زبان فارسی را به عنوان زبان رسمی کشور اعلام کرد بعد از صفاریان، سامانیان، غزنویان و سلجوقیان نیز هر یک، مدتی در این سرزمین فرمان رانده‌اند.

سر زمین سیستان دارای مکان‌های باستانی ودیدنی فراوانیست مانند کوه خواجه که نام دیگر آن به زبان پهلوی (اوشیدا) است و به معنای کوه ابدی است. این کوه تنها بلندی دشت سیستان است و مورد تقدس زرتشتیان هم قرار دارد زیرا آنان بر این باورند که پیامبر دین زرتشت از آنجا ظهور می‌کند. کوه خواجه از سه سلسله زمانی در خود آثاری بجا دارد از سه سلسله اشکانیان ساسانیان و حکومت‌های اسلامی بعد از آن.

سرزمینی که اکنون بلوچستان نام دارد، به اسم مکا «مکه» مشهور بوده که یونانی‌ها آن را «گدروزیا» نامیده اند. در زمان قدیم در سرزمین بلوچستان باتلاق بسیار وجود داشت و «اراینا» یا «ایرینا» در زبان سانسکریت به معنی باتلاق است و برخی معتقدند از ترکیب این کلمه با کلمه «مکا» کلمه‌ای پدید آمد که به مرور زمان به مکران تبدیل شد. کلمه بلوچستان نیز از زمانی به این سرزمین اطلاق شد که بلوچ‌ها در آن سکونت کردند.

در فرهنگ معین درباره قوم بلوچ آمده است:«قومی ایرانی، صحرانشین و دلیر ساکن بلوچستان، طوایف خارجی کمتر در آن ناحیه نفوذ کرده و ایشان در برابر بیگانگان مقاومت نموده‌اند. آنان لهجه خاصی دارند که به بلوچی معروف است در تپه‌های بلوچستان آثاری به دست آمده است که تاریخ این سرزمین را به سه هزار سال پیش از میلاد می‌رساند.

آنچه مسلم است، کورش هنگام لشکرکشی به هند، مکران را نیز تصرف کرد. فردوسی در شاهنامه، ازگردان بلوچ سخن گفته است یکی از وقایع مهم بلوچستان، عبور اسکندر مقدونی از این سرزمین در هنگام بازگشت از هندوستان است که در جریان آن در اثر وجود ریگ‌های روان، بیابان‌های خشک و بی‌‌آب و سرسختی مردمان این سرزمین‌، اکثر قوای خویش را از دست داد .

در زمان خلافت خلیفه دوم، این سرزمین به وسیله عرب‌ها فتح و یکی از سرداران عرب به عنوان حاکم آن منصوب شد، ولی در اثر مخالفت‌ها و جنگ‌های مردم بلوچستان با وی، سرانجام این سرزمین را ترک کرد در سال سی‌صد و چهار هجری قمری، سرزمین بلوچستان به وسیله دیلمیان فتح گردید.

در زمان حکومت سلجوقیان در کرمان، منطقه بلوچستان نیز توسط آنها اشغال و تابع کرمان شد بعد از حکومت نادر، بلوچستان اسماً جزو ایران بود، اما حکومت مرکزی تسلط کاملی بر آن نداشت.

پس از اسلام

از زمان ساسانیان به بعد این سرزمین همواره جزیی از ایران محسوب می‌شد تا اینکه با دخالت بریتانیا در قرن نوزدهم میلادی عملاً به دو بخش غربی و شرقی تقسیم شد. از این به بعد بلوچستان مانند سایر ایالت‌ها و ولایت‌های کشور حکومت خانی داشت تا در سال ۱۳۰۷ ه. ش. پس از شکست دوست‌محمدخان بارکزایی قدرت حکومت مرکزی در این بخش کشور تثبیت شد.

جغرافیای استان

استان سیستان و بلوچستان با وسعتی حدود ۱۸۷٬۵۰۲ کیلومتر مربع، پهناورترین استان ایران می‌باشد،که با قرار گرفتن در بین ۲۵ درجه و ۳ دقیقه تا ۳۱ درجه و ۲۷ دقیقه عرض شمالی از خطاستوا و ۵۸ درجه و ۵۰ دقیقه تا ۶۳ درجه و ۲۱ دقیقه طول شرقی از نصف‌النهار گرینویچ، از نظر جمعیتی از کم تراکم‌ترین استان‌های کشور است.

استان سیستان و بلوچستان از دو منطقه سیستان و بلوچستان تشکیل می‌شود و از شمال به استان خراسان جنوبی و کشور افغانستان، از شرق به کشورهای پاکستان و افغانستان، از جنوب بهدریای عمان و از مغرب به استان‌های کرمان و هرمزگان محدود می‌شود.

شمال استان، برآمده از آبرفتهای رودخانه هیرمند، که بزرگ‌ترین دریاچه آب شیرین جهان را در خویش جای داده‌است. کوه خواجه تنها پشتهٔ بلندی می‌باشد که در منطقه مسطح سیستان خود نمایی نموده و نزد اهالی از قداستی خاص برخوردار است. دشت سیستان که در گروه اقلیم بیابانی میانه قرار دارد، بارشی کمتر از ۶۵ میلی متر را در سال دریافت می‌کند و میزان تبخیر در آن به بیش از ۵۰۰۰ میلی متر می‌رسد. این شرایط در مجموع باعث خشکی فیزیکی شدید محیط بوده و در سالهایی که میزان ورودی آب رودخانه هیرمند کاهش می‌یابد، خشکسالی‌های مخرب توسعه پیدا می‌کند. شریان حیاتی منطقه یعنی هیرمند نوسانات سالیانه قابل ملاحظه‌ای را نشان می‌دهد. وزش بادهای ۱۲۰ روزه که از اواخر بهار تا پایان تابستان می‌وزد در تشدید نیاز و خشکی محیط موثر است.

جنوب استان که وسعت متنوع اش را با دریای عمان گره زده‌است. این وادی دارای طبیعتی کوهستانی می‌باشد. مناطق جنوبی استان با توجه به مجاورت با دریای عمان و بهره‌گیری از بادهای موسمی اقلیم متفاوتی دارند. بالا بودن میانگین دما و پایین بودن نوسانات آن از مشخصه‌های اساسی اقلیم منطقه‌است. با توجه به پایین بودن بارش و عدم وجود منابع برفی کوهستانی اکثر جریانات رودخانه‌ای، موقتی و فصلی بوده و در بخش وسیعی از استان منابع محدود آب‌های زیر زمینی تنها امکانات تأمین آب بشمار می‌آیند. وجود مخروط آتشفشانی تفتان با ۳۹۴۱ متر ارتفاع در شمال بلوچستان مرکزی، شرایط اقلیمی متنوع و جالبی را فراهم آورده‌است. با توجه به دوره آماری ۱۳۷۵- ۱۳۵۹ میانگین بارش سالیانه استان ۸/۱۳۹ میلی متر و میانگین دمای سالیانه ۶/۲۲ درجه سانتی گراد، می‌باشد.

شهرهای استان

آثار باستانی معروف

اقوام در سیستان و بلوچستان

لباس محلی

لباس محلی در بلوچستان بر می‌گردد به اقلیم و آب و هوای بلوچستان که حالت گرم و خشک دارد لباسشان هم را از قدیم‌الایام بیشتر برهمین اساس انتخاب کرده‌اند. پوشاک و لباس بلوچی نیز می‌تواند برای بررسی قدمت تاریخی این قوم و مطالعات فرهنگی و تبار شناسی مورد توجه قرار گیرد. لباس بلوچی، لباسی است که در یک منطقه بزرگ جغرافیایی از قدیم مورد استفاده مردم بوده است. مناطقی چون ناحیه سیستان و بلوچستان ایران، بخش‌هایی از خراسان (به خصوص جنوب آن)، بخش‌هایی از استان کرمان و هرمزگان، کشورهایی چون پاکستان، هندوستان، افغانستان و... از جمله نواحی هستند که مردمان ملبس به این لباس را در آن‌ها مشاهده می‌کنیم. شباهت لباس برخی دیگر از اقوام ایرانی با لباس بلوچ به دلیل ریشه‌های مشترک مردمی، قومی، تبارشناسی، فرهنگی و تاریخی مردم ایران است.

گویش سیستانی

گویش سیستانی یکی از گویش های مهم زبان فارسی است که مردم سیستان بدان تکلم می کنند. این گویش هم اکنون به صورت عمده در منطقه سیستان ایران، نیمروز و فراه افغانستان، سرخس ایران، ترکمنستان و دشت گرگان جاری می باشد.

این گویش از یک سو بیشترین خویشاوندی واژگانی و دستوری را با گویش موجود و گذشته خراسانی و فراتر از آن با لهجه های مرده ماوراءالنهری وتاجیکی کنونی دارد و از سوی دیگر واژه های مشترک بسیار با بلوچی دارد که با توجه به پیوندهای تاریخی و پیوستگی های جغرافیایی و مهاجرتهای قومی و خویشاوندی طایفه ای، امری طبیعی می باشد.

سابقه تاریخی

فرهنگ نویسان، سیستانی را یکی از چهار زبان متروک پارسی یاد کرده‌اند. ابوریحان بیرونی در الصیدنه، چند لغت از زبان قدیم سیستانی آورده است. بسیاری از واژگان سیستانی از هزار سال پیش تاکنون تفاوت چندانی نکرده است. اگرچه اصل زبان که احیاناً همان سکزی است، پیش از این منقرض شده و تنها گویش آن باقی‌مانده است.

یک سرود دینی به گویش سیستانی باقی‌مانده است که به اواخر دوره ساسانی نسبت داده می شود. سرود آتشکده کرکویه یکی از زیباترین سرودهای مذهبی زرتشتیان سیستان بوده است که به هنگام روشن کردن آتشگاه ها، به آواز بلند خوانده می شده است.

خاستگاه

گویش سیستانی از گویشهای وابسته به زبان‌های ایرانی غربی و از شاخه جنوبی آن است که به گروه زبانهای هندوایرانی تعلق دارند.

دکتر محمد معین در مقدمه کتاب برهان قاطع، گویش های سگزی و زاولی را زیرمجموعه زبانهای ایرانی قید کرده است.

نوشتار

گویش سیستانی هیچگاه یک زبان نوشتاری نبوده است، پس اثر مکتوبی که مستقلاً متعلق به گویش سیستانی باشد نیز وجود ندارد. در میان کتب ادبی به نوشتار سیستانی در صده اخیر نیز ناهماهنگی های بارزی در رسم الخط سیستانی به چشم می خورد. تلاش های اخیری که برای یکپارچه سازی رسم الخط سیستانی انجام شده است تاکنون با بی اقبالی مواجه شده است.

گونه های زبانی

چهار گونه فرعی می توان برای گویش سیستانی متصور شد که شامل گونه های زرگری، ادبی (ملّایی)، سیّدی و عربی می شود.

زرگری

در گونه زرگری، ساخت هجایی یک اصل زیربنایی بوده و گویش به هجاهای سازنده تقسیم می شود و پس از هر هجای اصلی، یک هجای تبعی با ساخت «ز+مصوت» ظاهر می شود. به عنوان مثال واژه پو (به معنی پا) به صورت پوزو تلفظ می شود.

ادبی

گونه ادبی سیستانی مورد کاربرد در مواردی از قبیل تقلید ادا، مداحی، متن خوانی، شبیه خوانی (تعزیه)، زبان ملایی و سخن گفتن از سر تأمل می باشد. این گونه از چند زاویه با گونه معیار گویش سیستانی در تفاوت می باشد، شامل: ساختمان تک واژ وجهی «می»، ساختمان تک واژ وجهی «ب»، جزء پیشین، ساختمان تک واژ نفی و نهی و تکیه فعل هایی که تک واژ «می» دارند.

سیدی

در گونه سیدی، واج «س» به جای واج نخست قرار گرفته و در پایان عبارت «واج نخست حذف شده + اِدی» افزوده می شود. مثلاً کتاب به ستابکدی تبدیل می شود.

عربی

گونه عربی تنها در میان طایفه شیخ (از طوایف سیستانی) دیده می شود و غالباً برای ایجاد ارتباط میان اعضای خانواده در حضور مهمان بیگانه به کار برده می شود و حالت خصوصی دارد. این گونه از لغات عربی بیشتری بهره می جوید.

زبان بلوچی

اولین محققی که لهجه‌های بلوچی را بیشتر بطور سیستماتیک مورد مطالعه قرارداد ویلهلم گیگر Wilhelm Geiger بود. او بلوچی را به دو لهجه اصلی تقسیم کرده و بلوچی شمالی (سرحدی) و بلوچی جنوبی (مکرانی) نامید. وی همچنین بلوچی جنوبی را به گروههای شرقی و غربی و بلوچی شمالی را به گروههای شمالی و جنوبی که بترتیب توسط طوایف لغاری Leghلri و مری Mari نمایندگی می‌شدند تقسیم کرد. گیگر برای نشان دادن تفاوت لغوی لهجه‌ها به این واقعیت اشاره می‌کند که بلوچی جنوبی به میزان بالایی از زبانهای هندی همسایه لغت اقتباس می‌کند در حالیکه بلوچی شمالی بیشتر دارای لغات اقتباس شده با ریشه فارسی می‌باشد.(ترجمه و نقل از جهانی (۸۹)) یکی دیگر از محققین لهجه‌های بلوچی “سر جرج گریرسون” Sir George Grierson می‌باشد. او لهجه‌های بلوچی را به شرقی و غربی تقسیم کرد. وی معتقد بود که بلوچی غربی در محدوده حکومتی بریتانیا دارای سه لهجه می‌باشد و آنهارا بر اساس منطقه عمده‌ای که در آن صحبت می‌شوند، لهجه کراچی karلči، کیچی kیči و پنجگوری panjguri نامید.

محقق برجسته دیگری که بصورت سیستماتیک لهجه‌های بلوچی را مطالعه کرده است پروفسور جوزف الفنبین Josef Elfenbein می‌باشد، او در کتاب “زبان بلوچی، لهجه شناسی بامتن” برای نشان دادن تفاوت بین لهجه‌های مختلف، لیستی شامل آواشناسی، دستور (صرف و نحو) و لغت تهیه کرده و آنرا بعنوان معیار مقایسه شباهت‌ها و تمایز لهجه‌ها بکار برده است.

مدارس دینی

این استان، یکی از استان‌هایی است که بیشترین مدارس علوم دینی اهل‌سنت را در خود جای داده است استان سیستان و بلوچستان است. در دوران پیش از انقلاب تعداد مدارس علمیه در استان سیستان و بلوچستان محدود بوده و حداکثر از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمی‌کرد و علاقمندان به تحصیل علوم دینی برای فراگیری این علوم اغلب به کشورهای هندوستان و پاکستان مهاجرت می‌کردند. کیفیت مدارس دینی نیز به دلیل محدودیت‌های مختلف و کمبود علمای برجسته در حد پایینی بود. پیش از انقلاب اسلامی در استان سیستان و بلوچستان 3 مدرسه دینی وجود داشت و اکنون 130 مدرسه دینی مخصوص برادران و 450 مدرسه دینی خواهران در استان در حال فعالیت هستند. با پیروزی انقلاب اسلامی و رشد روزافزون مدارس دینی در استان باعث شد طالبان علوم دینی از مهاجرت به کشورهای خارجی برای فراگیری علوم دینی بی‌نیاز گشته و مدارس متعددی در شهرهای مختلف استان راه‌اندازی گردید. هم اکنون تعداد مدارس دینی (مکاتب) و حوزه‌های علمیه در استان به بیش از 100واحد می‌رسد. رشد کیفی حوزه‌های علمیه باعث شده بسیاری از هموطنان اهل‌سنت از نقاط مختلف کشور و حتی کشور افغانستان و ایالت بلوچستان پاکستان برای تحصیل علوم دینی به مراکزدینی بلوچستان مراجعه کنند. تعداد محصلین علوم دینی در این استان 7000 نفر تخمین زده می‌شود، این در حالی است که رقم محصلین علوم دینی قبل از انقلاب در این استان از 300 نفر تجاوز نمی‌کرده است. هم اکنون عالی‌ترین سطوح دینی در حوزه‌های علمیه اهل‌سنت سیستان و بلوچستان تدریس می‌شود. در کنار مدارس علوم دینی اهل‌سنت در استان سیستان و بلوچستان موسسات و کانون‌های فرهنگی نیز فعال هستند. کتاب‌خانه‌های مجهز سالن‌های مطالعه خذمات بی‌نظیری را به اهل‌سنت ارائه می‌دهد.

منابع

  1. حجر، آیه 73.
  2. هود، آیه 94.
  3. علامه مجلسی، ملا محمد باقر ؛ بحار الأنوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 هجری قمری ؛ ج52، ص 235
  4. الغیبه، همان، ص439
  5. محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق، 1397 هجری قمری؛ ص25
  6. همان، ص 252
  7. یزدی حائری، علی ؛ الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب، تهران، بی نا، 1380، ص 199
  8. بحار الأنوار ؛همان، ج52، ص289 ؛الخرائج و الجرائح، همان، ج 3، ص1161؛ شیخ صدوق، کمال الدین، قم، دار الکتب الاسلامیه، 1359، ج 2، ص 652
  9. شیخ صدوق، کمال الدین، تصحیح، علی اکبر غفاری، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1405، ص 328
  10. محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق، 1397 هجری قمری؛ ص251 و 252 و 258
  11. همان، ص 263
  12. الشیخ الصدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۶۵۰، ح۷.
  13. نعمانی، الغیبه، ۲۵۲، ح۱۱