کاربر:Hoosinrasooli/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
 
{{ویرایش}}
[[پرونده:جنش حنوکا.jpeg|بی‌قاب|چپ]]
[[پرونده:جنش حنوکا.jpeg|بی‌قاب|چپ]]
'''جشن حنوکا یا حانوکا''' (به عبری: חֲנֻכָּה خَنوکَه – به انگلیسی: Hanukkah)، یا جشن روشنایی یکی از جشن‌های [[آیین یهودیت|یهودیان]] است که به‌مدت هشت‌روز (تقریباً مصادف با ایام [[کریسمس]] [[مسیحیت|مسیحیان]]) برگزار می‌شود.
'''جشن حنوکا یا حانوکا''' (به عبری: חֲנֻכָּה خَنوکَه – به انگلیسی: Hanukkah)، یا جشن روشنایی یکی از جشن‌های [[آیین یهودیت|یهودیان]] است که به‌مدت هشت‌روز (تقریباً مصادف با ایام [[کریسمس]] [[مسیحیت|مسیحیان]]) برگزار می‌شود.

نسخهٔ ‏۲۴ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۲۲

جنش حنوکا.jpeg

جشن حنوکا یا حانوکا (به عبری: חֲנֻכָּה خَنوکَه – به انگلیسی: Hanukkah)، یا جشن روشنایی یکی از جشن‌های یهودیان است که به‌مدت هشت‌روز (تقریباً مصادف با ایام کریسمس مسیحیان) برگزار می‌شود. واژه‌ی عبری «حانوکه» به‌معنای افتتاح و گشایش بوده و این عید یادآور خاطره‌ی پیروزی‌های کهن و یکی از معجزات در تاریخ یهود است. بر پایه‌ تاریخ یهود، حزب قدیسین که از اورشلیم گریختند متاتیاهو، بزرگ خانواده حشمونی را که کمی پس از آن درگذشت، به رهبری خود برگزیدند. جانشین او پسرش یهودا ملقب به مکابی (چکش) علیه سلوکیان شورش کرد و پس از چند بار نبرد، بر آنان پیروز شد.

زمان جنش

تقریبا از دوم آذر تا نهم آذر به مدت هشت روز (مطابق با ٢۵ کیسلو تا ٢ طبت ۵٧٨٠ عبری) ایام عید حنوکا یهود است.

تاریخچه برگزاری عید حنوکا

عید حنوکا در واقع از اعیاد ذکر شده در عهد عتیق نیست و در گذشته از اهمیت چندانی برخوردار نبود. به همین دلیل به استثنای عید نصیب (پوریم)، تنها عیدی است که کار کردن در آن حرام نیست. حنوکا که به‌عنوان جشن نور نیز شناخته می‌شود، در تورات، کتاب مقدس یهودیان وجود ندارد. این در مکابیان اول و دوم، مجموعه‌ای از نوشته‌های مذهبی متأخر، ثبت شده است. داستان در سال ۱۶۸ قبل از میلاد با پادشاه سوریه آنتیوخوس اپیفانس شروع می‌شود که ارتش خود را برای هتک حرمت معبد، مقدس ترین مکان برای مردم یهودی در این زمان، به اورشلیم فرستاد. آنتیوخوس هم‌چنین یهودیت را ملغی کرد و آداب و اعیاد یهودی را با یهودیان غیرقانونی اعلام کرد که تنها دو گزینه داشت: تغییر دین یا مرگ.

در بیست و پنجمین روز از ماه کیسلف در سال ۱۶۸ قبل از میلاد، معبد به نام خدای زئوس تغییر نام داد. یک جنبش مقاومت یهودی، به رهبری خانواده‌ای به نام مکابیان، رشد کرد تا اقدامات پادشاه را به چالش بکشد. یهودا مکابی و مبارزانش در دو نبرد بزرگ پیروز شدند و معبد به قوم یهود بازگردانده شد. هانوکا یادآور وقف مجدد معبد و پیروزی نیروهای یهودی بر مهاجم خود است. عید حنوکا در گذشته به شکل ساده‌ای برگزار می‌شد؛ به این ترتیب که در روز اول یک شمع و در روز دوم دو شمع و به همین شکل تا هشت شمع روشن می‌گردید و پدر خانواده دعایی می‌خواند و افراد خانه سرود ساده‌ای را با هم می‌خواندند که در آن از خداوند تشکر کرده، سلوکی‌ها را سگ می‌نامیدند! (دقیقاً می‌گفتند: دشمنانی که پارس می‌کنند).

کودکان نیز بازی ساده‌ای داشتند. روزهای عید حنوکا با سایر روزهای هفته فرقی نمی‌کرد. البته عید حنوکا به دلیل همزمان شدنش با عید کریسمس مسیحیان، اهمیت فوق العاده‌ای یافت؛ زیرا گروه‌های یهودی از فرهنگ پیرامون خود تأثیر می‌پذیرفتند. به همین دلیل این عید بی اهمیت به مهم ترین عید یهود و به پژواک کریسمس تبدیل شد؛ زیرا منورا در برابر درخت کریسمس قرار می‌گیرد و به کودکان یهودی هدیه می‌دهند. این دو عید، کاملاً سکولار شده و به مناسبتی برای شادی و تفریح تبدیل گشته است. عید حنوکا در تقلید از عید کریسمس تا آنجا پیش رفت که همه آداب و رسوم گذشته آن یعنی دعاها، سرودها و بازی‌های سنتی کودکان از یاد رفته و درخت حنوکا به عنوان همتای درخت کریسمس مطرح شد. در میان یهودیان مسئولیت توزیع هدایا با عمو_ماکس (همتا و معادل بابانوئل) است.

نکته جالب توجه این که اگر چه عید حنوکا، هویت یهودی خود را کاملاً از دست داده است، ولی در عین حال آن را مهم‌ترین نشانه هویت یهودی می‌دانند! عید حنوکا در اسرائیل به عنوان عیدی دینی-ملّی جشن گرفته می‌شود و در آن، شمعدان‌ها در میادین عمومی شهرها روشن شده، افرادی مشعل به دست در معابر عمومی به‌طور منظم و هماهنگ به راه می‌افتند و هزاران جوان در این مراسم به قلعه ماسادا صعود می‌کنند[۱].

فلسفه جشن حنوکا

جشن حنوکا به دوران آبادی معبد بیت‌المقدس دوم برمی‌گردد. معبد بیت‌المقدس اول توسط بخت النصر پادشاه بابل تخریب شد و یهودی ها به اسارت بابل (عراق امروز) درآمدند و نزدیک به هفتاد سال در عراق بودند. سپس به دنبال حمله کوروش کبیر به بابل و تسخیر آنجا یهودیان تحت حمایت امپراطوری ایران قرار گرفتند.

کوروش کبیر اجاره داد یهودیان به سرزمین مقدس برگردند و معبد را مجددا بازسازی کنند و به دنبال بازسازی معبد یک دورانی تحت سیطره ایران در مراسم عبادی خود آزادی داشتند. تا آنکه اسکندر مقدونی به فکر کشورگشایی افتاد و به ایران هم حمله کرد. سوریه و آن قسمت یهودی سرزمین مقدس هم تحت حکومت مقدونیه در آمد.

شخص اسکندر با یهودیان رابطه خوبی داشته و مزاحمتی در مراسم عبادی آنها و تقدیم قربانی در معبد نداشته است؛ اما به دنبال فوت اسکندر، سوریه و بیت‌المقدس تحت حکومت یکی از سرداران ارتش اسکندر قرار می‌گیرد و خاندان سلوکی‌ها را تشکیل می‌دهد. آنها به تدریج فشارهای زیادی به یهودیان وارد می‌کنند. آن زمان یونانی‌ها به الهه‌های فراوانی اعتقاد داشتند که زئوس در رأس آنها بوده است.

آنها با یکتاپرستی مخالف بودند و به همین خاطر یهودیان را تحت فشار قرار می‌دادند تا دست از اعتقادات خود بردارند. نهایتا با تسخیر خود معبد بیت‌المقدس در آنجا نیز بت قرار دادند و یک دوران جنگ و درگیری بین یهودیان و یونانیان شکل گرفت.

یهودیان چون قدرت نظامی چندانی نداشتند بیشتر جنگ‌هایشان به صورت پارتیزانی بود، در حالی که یونانیان قدرت و ارتش بسیار عظیم و قدرتمندی داشتند. این جنگ‌ها حدود ۵۲ سال ادامه داشت و نهایتا نظامی‌های یهود به سرکردگی افرادی از خاندان کاهنان از نسل حضرت هارون (علیه السلام) در جنگ پیروز شده و توانستند معبد بیت‌المقدس را بازپس بگیرند و آنجا را تطهیر کرده و مظاهر پرستی را از بین ببرند.

از اولین مراسم‌هایی که آنها بعد از این پیروزی انجام می‌دهند این است که شمعدان هفت شاخه طلا (مِنوُرا) در معبد بیت‌المقدس را روشن کنند. کاهنان هرشب آنجا، این چراغ روشن می‌کرده‌اند و این کار سمبل اعتقاد به خداوند بوده و نشان می‌داده که شریعت الهی مثل نوری است که روشنگر زندگی انسان است.

در تورات آیه‌ای شریعت الهی را به نور تشبیه می‌کند. آنها می‌خواستند این شمعدان را با روغن زیتون پاک و زلال و شفاف روشن کنند؛ اما چون درگیر جنگ بودند و به میت دست زده بودند فرد طاهری بین آنها نبود. بر اساس آیین یهود اگر کسی به میت دست بزند تا هفت روز طاهر نیست.

دنبال روغن زیتونی می‌گشتند که چنین شرایطی داشته باشد. نهایتاً به کوزه‌ای ممهور به مهر کاهن بزرگ که مربوط به پنجاه سال پیش‌ بود رسیدند. این کوزه مربوط به قبل از تصرف معبد به دست یونانیان بود. روغن در ظرف سفال بود و چون جذب ظرف شده بود، به اندازه روشنایی یک شب هم کفایت نمی‌کرد.

بحث پیش می‌آید که هشت روز طول می‌کشد تا ما روغن تازه پیدا کنیم این روغن به اندازه روشنایی یک شب است و این سبب وقفه در روشنایی شمعدان می‌شود. نهایتا به این نتیجه رسیدند که چیزی را که نقد دارند انجام دهند.

تصور این بوده که در چنین ایامی که شب‌ها طولانی است و این چراغ یک شب هم روشن نخواهد ماند. اما معجزه می‌شود و شمعدان هشت شبانه روز روشن می‌ماند و آنها می‌توانند خودشان را تطهیر کنند و روغن طاهر تازه‌ای تدارک ببینید.

به یاد آن معجزه که از نظر زمانی تقریبا ۲۲۵۰ سال پیش رخ داد، هرسال از تاریخ ۲۵ ماه کیسلو که نهمین ماه در تقویم عبری است به مدت هشت شب هر شب شمع روشن می‌کنند، در شب اول یک شمع و هرشب که گذشت شمعی اضافه می‌کنند تا میزان معجزه آشکارتر شود تا اینکه شب هشتم، هشت شمع روشن می‌کنند.

این آیین را هر خانواده یهودی هرشب انجام می‌دهد و دعاهایی برای شکرگزاری به درگاه خداوند می‌خوانند که چنین لطفی را شامل حال ما کرده است.

روشنی کردن شمع نماد چیست

نمادی از پیروزی روشنی بر تاریکی است؛ چون ما اعتقاد داریم راه خداپرستی راه هدایت و نور و روشنایی است در حالی که مسیری که غیر توحیدی باشد آن ظلمات و تاریکی است. این مسیر سختی و دشواری و پستی و بلندی دارد اما نهایتا پیروزی با نور است.

شمعدان هفت شاخه ولی شمع هشت تا

بخاطر اینکه تهیه روغن پاک و غیر نجس هشت روز طول کشیده است و طبق آیین یهود کسی که دست به میت می‌زند به مدت هفت روز ناپاک محسوب می‌شود که باید غسل بکند و بعد از روز هفتم تطهیر می‌شود. اگر روغن را فرد نجس تهیه می‌کرد آن هم نجس می‌شد و پاک باقی نمی‌ماند و چون آن معجزه که اتفاق افتاد و آن شمع با روغن کم هشت شب روشن باقی ماند، مدت این جشن هشت روز است. اما در معبد شمعدان هفت شاخه بوده است و این معجزه در هر هفت شاخه بوده است.

پنج حقیقت مهم در مورد حنوکا

حقایق شگفت انگیز زیادی در مورد حننوکا وجود دارد که در طول سال ها تکامل یافته است، ما فقط پنج مورد را در زیر انتخاب کرده ایم:

حنوکا به معنای پیشکش

حننوکا در زبان عبری به عنوان “وقف” ترجمه می‌شود. این جشن فداکاری و پیروزی شورش مکابیان بر پادشاه یونانی سوری و احیای معبد در اورشلیم است.

سکه های گلت

در حالی که سکه‌های شکلاتی اغلب به عنوان یک سنت کریسمس در نظر گرفته می‌شود، اهدای پول حنوکا یا جلت(gelt) کلمه ییدیش برای طلا، به کودکان به همین معنی بود. جلت اشاره به سکه‌های شکلاتی کوچکی دارد که در هانوکا به کودکان یهودی داده می‌شود. سنت کمی در پس دادن جلت وجود دارد و برخی از محققان عبری معتقدند که این یک اشاره به سنت کریسمس اروپایی است. جلت یهودی هم‌چنین به عنوان عنصر کلیدی بازی سنتی حنوکا، دریدل، استفاده می‌شود.

بازی سنتی دردیل

بازی سنتی دردیل، که در آن رقبا در حین بازی،برای قطعات خود را (اغلب جلت) شرط بندی می‌کنند. این بازی از یک فرفره چهار طرفه به نام دردیل استفاده می‌کند و هر طرف دارای یک حرف عبری متفاوت است. بازی دردیل مترادف با حنوکا است، اما نوعی از بازی سنتی کریسمس آلمان است که خود بر اساس بازی بریتانیایی،تیتوم (فرفره‌ای شبیه تاس teetotum) است. علیرغم تاریخچه پیچیده‌اش، همچنان بخش مرکزی جشن حنوکا در اکثر خانواده‌ها است.

اولین حنوکا رسما یک سوکوت (شجن آلونک)

یهودیان از نظر تاریخی جشن سوکوت را در ماه تیشری (نخستین ماه از سال مدنی عبری و هم‌چنین ماه هفتم از سال در تقویم مذهبی عبری محسوب می‌شود. این ماه پاییزی و سی روزه است) برگزار می‌کنند. با این حال، در قیام مکابیان، نیروها در سراسر تیشری در حال نبرد بودند، بنابراین در عوض جشنواره سوکوت را در کیسلف برگزار کردند. برخی از محققان باور دارند سوکوت دلیل برگزاری جشن هشت روزه حنوکا، نه معجزه روغن.

روشن کردن شمع ها به روش خاص

منورای سنتی حنوکا، باید به روش خاصی برای بزرگداشت و جشن گرفتن معجزه روغن روشن شود. هر شمع روی حنوکیا باید یکی یکی روشن شود تا نمادی از معجزه روغن و شعله‌ای باشد که تولید می‌کند و هر روز که می‌گذرد چشم‌گیرتر می‌شود. به طور سنتی شمع‌ها باید از راست به چپ در جای خود قرار داده شوند اما به صورت طولی به راست روشن شوند.

پیام جشن

بزرگ‌ترین پیامش این است که کسی که بر اساس ایمان به خداوند علیرغم وجود سختی‌ها و مشکلات پایداری و استقامت کرده و در این راه مبارزه می‌کند، به پیروزی خواهد رسید.

در آن زمان قابل باور نبود که یک جمعیت کم و بدون امکانات چندان در مقابل سپاه یونان که آن موقع برای خودش ابرقدرتی بود پیروز شود؛ اما با لطف و یاری خداوند و در درجه اول و سعی و تلاش خودشان در این مبارزه پیروز شدند.

زندگی امروز هم جریان دارد؛ در راه اجرای دستورات خداوند و ایمان و باور به اعتقادات‌مان شیطان‌های مختلفی وجود دارند؛ در دنیای امروز سختی‌هایی بر سر راه دینداری و یکتاپرستی وجود دارد و راهکار، تنها استقامت و مبارزه در این زمینه است.

پانویس

  1. دایرةالمعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، عبدالوهاب المسیری، جلد پنجم، صفحات ٢٨٧ و ٢٨٨

منابع

استان سیستان و بلوچستان

استان سیستان و بلوچستان در شرق جنوب شرقی ایران واقع است. این استان با حدود ۱۸۰٬۷۲۶ کیلومتر مربع وسعت، بیش از ۱۱ درصد وسعت این کشور را دربرمی‌گیرد. سیستان شامل زابل و شهرهای اطرافش است و بلوچستان دربرگیرنده بقیه شهرها از زاهدان تا چابهار می‌باشد.

سیستان و بلوچستان ۱۱۰۰ کیلومتر مرز با کشورهای پاکستان و افغانستان و ۳۰۰ کیلومتر مرز آبی با دریای عمان دارد و به دلیل قرار گرفتن در موقعیت راهبردی و ترانزیتی از اهمیت فراوانی برخوردار است به ویژه بندر چابهار که تنها بندر اقیانوسی ایران و آسانترین و بهترین راه دسترسی کشورهای آسیای میانه به آبهای آزاد است.

مردم استان سیستان و بلوچستان از قومیتهای بلوچ و سیستانی می‌باشد که بلوچ ها به زبان بلوچی با لهجه های متفاوت و اغلب با مذهب تسنن و سیستانی ها به گویش پارسی سیستانی صحبت می کنند و عموماً پیرو مذهب تشیع اند. این استان بیشتر آب و هوای گرم و خشک دارد اما در عین حال از تنوع آب و هوایی و اقلیمی ویژه‌ای برخوردار است و مناطق کوهستانی، جنگلی و باتلاقی نیز در این استان پهناور به چشم می‌خورد.

زاهدان مرکز این استان است که از طریق راه‌آهن با میرجاوه پاکستان ارتباط دارد و از سوی کرمان هم به راه‌آهن سراسری ایران متصل است. به زودی قرار است خط راه‌آهنی از سوی چابهار به مشهد و از آنجا به کشورهای آسیای میانه کشیده شود که این خط آهن نقش مهمی را در توسعهٔ این استان و خاور ایران ایفا خواهد کرد.

استان سیستان و بلوچستان با داشتن موقعیت راهبردی بازرگانی و ترانزیتی و دارا بودن کشاورزی و باغبانی (به ویژه میوه‌های استوایی و گرمسیری) و همچنین جاذبه‌های فراوان تاریخی و طبیعی و نیز صنعت در حال رشد از توانایی و ظرفیت فوق‌العاده‌ای برای توسعه و آبادانی برخوردار است

دلیل نامگذاری

سیستان که صورت تغییر یافته سجستان یا سکستان است به معنای سرزمین قوم سکا است و بلوچستان نیز محل سکونت قوم بلوچ است.

پیش از اسلام

سرزمین اساطیری سیستان و بلوچستان از دو ناحیه شمال و جنوب تشکیل شده‌است. سیستان امروزی که قسمت شمالی استان را در برمی گیرد، در کتاب اوستا، یازدهمین سرزمینی است که «اهورامزدا» آفریده. همچنین زادگاه رستم دستان قهرمان حماسی شاهنامه فردوسی می‌باشد. تاریخ نگاران سیستان را به گرشاسب، یکی از نوادگان کیومرث نسبت داده‌اند. نام سیستان از نام اقوام آریایی «سکا» اخذ شده‌است. «سکاها» در حدود سال ۱۲۸ قبل از میلاد، سیستان را به تصرف خود در آورده و در پهنه آن استقرار یافته‌اند.

«نیمروز» نام دیگر سیستان است. همچنین بنای بیشتر شهرهای سیستان را به پهلوانان اسطوره‌ای ایران چون زال، سام و رستم نسبت داده‌اند. زمانی سیستان جزو متعلقات دولت ساسانی به شمار می‌آمد که به دست اردشیر بابکان فتح شد و در سال ۲۳ هجری قمری، مسلمانان عرب این سرزمین را فتح کردند.

اولین فرمانروای معروف ایرانی این سرزمین بعد از اسلام، «یعقوب لیث» صفاری بود. همچنین یعقوب لیث صفاری پس از شکست اعراب زبان فارسی را به عنوان زبان رسمی کشور اعلام کرد بعد از صفاریان، سامانیان، غزنویان و سلجوقیان نیز هر یک، مدتی در این سرزمین فرمان رانده‌اند.

سر زمین سیستان دارای مکان‌های باستانی ودیدنی فراوانیست مانند کوه خواجه که نام دیگر آن به زبان پهلوی (اوشیدا) است و به معنای کوه ابدی است. این کوه تنها بلندی دشت سیستان است و مورد تقدس زرتشتیان هم قرار دارد زیرا آنان بر این باورند که پیامبر دین زرتشت از آنجا ظهور می‌کند. کوه خواجه از سه سلسله زمانی در خود آثاری بجا دارد از سه سلسله اشکانیان ساسانیان و حکومت‌های اسلامی بعد از آن.

سرزمینی که اکنون بلوچستان نام دارد، به اسم مکا «مکه» مشهور بوده که یونانی‌ها آن را «گدروزیا» نامیده اند. در زمان قدیم در سرزمین بلوچستان باتلاق بسیار وجود داشت و «اراینا» یا «ایرینا» در زبان سانسکریت به معنی باتلاق است و برخی معتقدند از ترکیب این کلمه با کلمه «مکا» کلمه‌ای پدید آمد که به مرور زمان به مکران تبدیل شد. کلمه بلوچستان نیز از زمانی به این سرزمین اطلاق شد که بلوچ‌ها در آن سکونت کردند.

در فرهنگ معین درباره قوم بلوچ آمده است:«قومی ایرانی، صحرانشین و دلیر ساکن بلوچستان، طوایف خارجی کمتر در آن ناحیه نفوذ کرده و ایشان در برابر بیگانگان مقاومت نموده‌اند. آنان لهجه خاصی دارند که به بلوچی معروف است در تپه‌های بلوچستان آثاری به دست آمده است که تاریخ این سرزمین را به سه هزار سال پیش از میلاد می‌رساند.

آنچه مسلم است، کورش هنگام لشکرکشی به هند، مکران را نیز تصرف کرد. فردوسی در شاهنامه، ازگردان بلوچ سخن گفته است یکی از وقایع مهم بلوچستان، عبور اسکندر مقدونی از این سرزمین در هنگام بازگشت از هندوستان است که در جریان آن در اثر وجود ریگ‌های روان، بیابان‌های خشک و بی‌‌آب و سرسختی مردمان این سرزمین‌، اکثر قوای خویش را از دست داد .

در زمان خلافت خلیفه دوم، این سرزمین به وسیله عرب‌ها فتح و یکی از سرداران عرب به عنوان حاکم آن منصوب شد، ولی در اثر مخالفت‌ها و جنگ‌های مردم بلوچستان با وی، سرانجام این سرزمین را ترک کرد در سال سی‌صد و چهار هجری قمری، سرزمین بلوچستان به وسیله دیلمیان فتح گردید.

در زمان حکومت سلجوقیان در کرمان، منطقه بلوچستان نیز توسط آنها اشغال و تابع کرمان شد بعد از حکومت نادر، بلوچستان اسماً جزو ایران بود، اما حکومت مرکزی تسلط کاملی بر آن نداشت.

پس از اسلام

از زمان ساسانیان به بعد این سرزمین همواره جزیی از ایران محسوب می‌شد تا اینکه با دخالت بریتانیا در قرن نوزدهم میلادی عملاً به دو بخش غربی و شرقی تقسیم شد. از این به بعد بلوچستان مانند سایر ایالت‌ها و ولایت‌های کشور حکومت خانی داشت تا در سال ۱۳۰۷ ه. ش. پس از شکست دوست‌محمدخان بارکزایی قدرت حکومت مرکزی در این بخش کشور تثبیت شد.

جغرافیای استان

استان سیستان و بلوچستان با وسعتی حدود ۱۸۷٬۵۰۲ کیلومتر مربع، پهناورترین استان ایران می‌باشد،که با قرار گرفتن در بین ۲۵ درجه و ۳ دقیقه تا ۳۱ درجه و ۲۷ دقیقه عرض شمالی از خطاستوا و ۵۸ درجه و ۵۰ دقیقه تا ۶۳ درجه و ۲۱ دقیقه طول شرقی از نصف‌النهار گرینویچ، از نظر جمعیتی از کم تراکم‌ترین استان‌های کشور است.

استان سیستان و بلوچستان از دو منطقه سیستان و بلوچستان تشکیل می‌شود و از شمال به استان خراسان جنوبی و کشور افغانستان، از شرق به کشورهای پاکستان و افغانستان، از جنوب بهدریای عمان و از مغرب به استان‌های کرمان و هرمزگان محدود می‌شود.

شمال استان، برآمده از آبرفتهای رودخانه هیرمند، که بزرگ‌ترین دریاچه آب شیرین جهان را در خویش جای داده‌است. کوه خواجه تنها پشتهٔ بلندی می‌باشد که در منطقه مسطح سیستان خود نمایی نموده و نزد اهالی از قداستی خاص برخوردار است. دشت سیستان که در گروه اقلیم بیابانی میانه قرار دارد، بارشی کمتر از ۶۵ میلی متر را در سال دریافت می‌کند و میزان تبخیر در آن به بیش از ۵۰۰۰ میلی متر می‌رسد. این شرایط در مجموع باعث خشکی فیزیکی شدید محیط بوده و در سالهایی که میزان ورودی آب رودخانه هیرمند کاهش می‌یابد، خشکسالی‌های مخرب توسعه پیدا می‌کند. شریان حیاتی منطقه یعنی هیرمند نوسانات سالیانه قابل ملاحظه‌ای را نشان می‌دهد. وزش بادهای ۱۲۰ روزه که از اواخر بهار تا پایان تابستان می‌وزد در تشدید نیاز و خشکی محیط موثر است.

جنوب استان که وسعت متنوع اش را با دریای عمان گره زده‌است. این وادی دارای طبیعتی کوهستانی می‌باشد. مناطق جنوبی استان با توجه به مجاورت با دریای عمان و بهره‌گیری از بادهای موسمی اقلیم متفاوتی دارند. بالا بودن میانگین دما و پایین بودن نوسانات آن از مشخصه‌های اساسی اقلیم منطقه‌است. با توجه به پایین بودن بارش و عدم وجود منابع برفی کوهستانی اکثر جریانات رودخانه‌ای، موقتی و فصلی بوده و در بخش وسیعی از استان منابع محدود آب‌های زیر زمینی تنها امکانات تأمین آب بشمار می‌آیند. وجود مخروط آتشفشانی تفتان با ۳۹۴۱ متر ارتفاع در شمال بلوچستان مرکزی، شرایط اقلیمی متنوع و جالبی را فراهم آورده‌است. با توجه به دوره آماری ۱۳۷۵- ۱۳۵۹ میانگین بارش سالیانه استان ۸/۱۳۹ میلی متر و میانگین دمای سالیانه ۶/۲۲ درجه سانتی گراد، می‌باشد.

شهرهای استان

آثار باستانی معروف

اقوام در سیستان و بلوچستان

لباس محلی

لباس محلی در بلوچستان بر می‌گردد به اقلیم و آب و هوای بلوچستان که حالت گرم و خشک دارد لباسشان هم را از قدیم‌الایام بیشتر برهمین اساس انتخاب کرده‌اند. پوشاک و لباس بلوچی نیز می‌تواند برای بررسی قدمت تاریخی این قوم و مطالعات فرهنگی و تبار شناسی مورد توجه قرار گیرد. لباس بلوچی، لباسی است که در یک منطقه بزرگ جغرافیایی از قدیم مورد استفاده مردم بوده است. مناطقی چون ناحیه سیستان و بلوچستان ایران، بخش‌هایی از خراسان (به خصوص جنوب آن)، بخش‌هایی از استان کرمان و هرمزگان، کشورهایی چون پاکستان، هندوستان، افغانستان و... از جمله نواحی هستند که مردمان ملبس به این لباس را در آن‌ها مشاهده می‌کنیم. شباهت لباس برخی دیگر از اقوام ایرانی با لباس بلوچ به دلیل ریشه‌های مشترک مردمی، قومی، تبارشناسی، فرهنگی و تاریخی مردم ایران است.

گویش سیستانی

گویش سیستانی یکی از گویش های مهم زبان فارسی است که مردم سیستان بدان تکلم می کنند. این گویش هم اکنون به صورت عمده در منطقه سیستان ایران، نیمروز و فراه افغانستان، سرخس ایران، ترکمنستان و دشت گرگان جاری می باشد.

این گویش از یک سو بیشترین خویشاوندی واژگانی و دستوری را با گویش موجود و گذشته خراسانی و فراتر از آن با لهجه های مرده ماوراءالنهری وتاجیکی کنونی دارد و از سوی دیگر واژه های مشترک بسیار با بلوچی دارد که با توجه به پیوندهای تاریخی و پیوستگی های جغرافیایی و مهاجرتهای قومی و خویشاوندی طایفه ای، امری طبیعی می باشد.

سابقه تاریخی

فرهنگ نویسان، سیستانی را یکی از چهار زبان متروک پارسی یاد کرده‌اند. ابوریحان بیرونی در الصیدنه، چند لغت از زبان قدیم سیستانی آورده است. بسیاری از واژگان سیستانی از هزار سال پیش تاکنون تفاوت چندانی نکرده است. اگرچه اصل زبان که احیاناً همان سکزی است، پیش از این منقرض شده و تنها گویش آن باقی‌مانده است.

یک سرود دینی به گویش سیستانی باقی‌مانده است که به اواخر دوره ساسانی نسبت داده می شود. سرود آتشکده کرکویه یکی از زیباترین سرودهای مذهبی زرتشتیان سیستان بوده است که به هنگام روشن کردن آتشگاه ها، به آواز بلند خوانده می شده است.

خاستگاه

گویش سیستانی از گویشهای وابسته به زبان‌های ایرانی غربی و از شاخه جنوبی آن است که به گروه زبانهای هندوایرانی تعلق دارند.

دکتر محمد معین در مقدمه کتاب برهان قاطع، گویش های سگزی و زاولی را زیرمجموعه زبانهای ایرانی قید کرده است.

نوشتار

گویش سیستانی هیچگاه یک زبان نوشتاری نبوده است، پس اثر مکتوبی که مستقلاً متعلق به گویش سیستانی باشد نیز وجود ندارد. در میان کتب ادبی به نوشتار سیستانی در صده اخیر نیز ناهماهنگی های بارزی در رسم الخط سیستانی به چشم می خورد. تلاش های اخیری که برای یکپارچه سازی رسم الخط سیستانی انجام شده است تاکنون با بی اقبالی مواجه شده است.

گونه های زبانی

چهار گونه فرعی می توان برای گویش سیستانی متصور شد که شامل گونه های زرگری، ادبی (ملّایی)، سیّدی و عربی می شود.

زرگری

در گونه زرگری، ساخت هجایی یک اصل زیربنایی بوده و گویش به هجاهای سازنده تقسیم می شود و پس از هر هجای اصلی، یک هجای تبعی با ساخت «ز+مصوت» ظاهر می شود. به عنوان مثال واژه پو (به معنی پا) به صورت پوزو تلفظ می شود.

ادبی

گونه ادبی سیستانی مورد کاربرد در مواردی از قبیل تقلید ادا، مداحی، متن خوانی، شبیه خوانی (تعزیه)، زبان ملایی و سخن گفتن از سر تأمل می باشد. این گونه از چند زاویه با گونه معیار گویش سیستانی در تفاوت می باشد، شامل: ساختمان تک واژ وجهی «می»، ساختمان تک واژ وجهی «ب»، جزء پیشین، ساختمان تک واژ نفی و نهی و تکیه فعل هایی که تک واژ «می» دارند.

سیدی

در گونه سیدی، واج «س» به جای واج نخست قرار گرفته و در پایان عبارت «واج نخست حذف شده + اِدی» افزوده می شود. مثلاً کتاب به ستابکدی تبدیل می شود.

عربی

گونه عربی تنها در میان طایفه شیخ (از طوایف سیستانی) دیده می شود و غالباً برای ایجاد ارتباط میان اعضای خانواده در حضور مهمان بیگانه به کار برده می شود و حالت خصوصی دارد. این گونه از لغات عربی بیشتری بهره می جوید.

زبان بلوچی

اولین محققی که لهجه‌های بلوچی را بیشتر بطور سیستماتیک مورد مطالعه قرارداد ویلهلم گیگر Wilhelm Geiger بود. او بلوچی را به دو لهجه اصلی تقسیم کرده و بلوچی شمالی (سرحدی) و بلوچی جنوبی (مکرانی) نامید. وی همچنین بلوچی جنوبی را به گروههای شرقی و غربی و بلوچی شمالی را به گروههای شمالی و جنوبی که بترتیب توسط طوایف لغاری Leghلri و مری Mari نمایندگی می‌شدند تقسیم کرد. گیگر برای نشان دادن تفاوت لغوی لهجه‌ها به این واقعیت اشاره می‌کند که بلوچی جنوبی به میزان بالایی از زبانهای هندی همسایه لغت اقتباس می‌کند در حالیکه بلوچی شمالی بیشتر دارای لغات اقتباس شده با ریشه فارسی می‌باشد.(ترجمه و نقل از جهانی (۸۹)) یکی دیگر از محققین لهجه‌های بلوچی “سر جرج گریرسون” Sir George Grierson می‌باشد. او لهجه‌های بلوچی را به شرقی و غربی تقسیم کرد. وی معتقد بود که بلوچی غربی در محدوده حکومتی بریتانیا دارای سه لهجه می‌باشد و آنهارا بر اساس منطقه عمده‌ای که در آن صحبت می‌شوند، لهجه کراچی karلči، کیچی kیči و پنجگوری panjguri نامید.

محقق برجسته دیگری که بصورت سیستماتیک لهجه‌های بلوچی را مطالعه کرده است پروفسور جوزف الفنبین Josef Elfenbein می‌باشد، او در کتاب “زبان بلوچی، لهجه شناسی بامتن” برای نشان دادن تفاوت بین لهجه‌های مختلف، لیستی شامل آواشناسی، دستور (صرف و نحو) و لغت تهیه کرده و آنرا بعنوان معیار مقایسه شباهت‌ها و تمایز لهجه‌ها بکار برده است.

مدارس دینی

این استان، یکی از استان‌هایی است که بیشترین مدارس علوم دینی اهل‌سنت را در خود جای داده است استان سیستان و بلوچستان است. در دوران پیش از انقلاب تعداد مدارس علمیه در استان سیستان و بلوچستان محدود بوده و حداکثر از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمی‌کرد و علاقمندان به تحصیل علوم دینی برای فراگیری این علوم اغلب به کشورهای هندوستان و پاکستان مهاجرت می‌کردند. کیفیت مدارس دینی نیز به دلیل محدودیت‌های مختلف و کمبود علمای برجسته در حد پایینی بود. پیش از انقلاب اسلامی در استان سیستان و بلوچستان 3 مدرسه دینی وجود داشت و اکنون 130 مدرسه دینی مخصوص برادران و 450 مدرسه دینی خواهران در استان در حال فعالیت هستند. با پیروزی انقلاب اسلامی و رشد روزافزون مدارس دینی در استان باعث شد طالبان علوم دینی از مهاجرت به کشورهای خارجی برای فراگیری علوم دینی بی‌نیاز گشته و مدارس متعددی در شهرهای مختلف استان راه‌اندازی گردید. هم اکنون تعداد مدارس دینی (مکاتب) و حوزه‌های علمیه در استان به بیش از 100واحد می‌رسد. رشد کیفی حوزه‌های علمیه باعث شده بسیاری از هموطنان اهل‌سنت از نقاط مختلف کشور و حتی کشور افغانستان و ایالت بلوچستان پاکستان برای تحصیل علوم دینی به مراکزدینی بلوچستان مراجعه کنند. تعداد محصلین علوم دینی در این استان 7000 نفر تخمین زده می‌شود، این در حالی است که رقم محصلین علوم دینی قبل از انقلاب در این استان از 300 نفر تجاوز نمی‌کرده است. هم اکنون عالی‌ترین سطوح دینی در حوزه‌های علمیه اهل‌سنت سیستان و بلوچستان تدریس می‌شود. در کنار مدارس علوم دینی اهل‌سنت در استان سیستان و بلوچستان موسسات و کانون‌های فرهنگی نیز فعال هستند. کتاب‌خانه‌های مجهز سالن‌های مطالعه خذمات بی‌نظیری را به اهل‌سنت ارائه می‌دهد.

منابع