معاویه: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) |
|||
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
[[رده:خلفا]] | [[رده:خلفا]] | ||
[[رده:صحابه | [[رده:صحابه]] | ||
نسخهٔ ۲۷ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۲۲
معاویه | |
---|---|
نام کامل |
|
نامهای دیگر | ابوعبدالرحمان |
اطلاعات شخصی | |
محل تولد | مکه |
روز درگذشت | ۶۰ هجری |
محل درگذشت | دمشق |
معاویة بن ابیسفیان نخستین خلیفه اموی است که از پس از صلح امام حسن تا سال ۶۰ ق حدود بیست سال در دمشق خلافت کرد. او در فتح مکه اسلام آورد و از طلقاء بود. او در زمان ابوبکر در فتح سرزمین شام حاضر بود و در زمان عمر بن خطاب استاندار اردن و سپس استاندار تمام سرزمین شام شد. در شورش علیه عثمان بن عفان علیرغم درخواست عثمان به یاری او نشتافت. در زمان خلافت امام علی (علیه السلام) به اسم خونخواهی عثمان جنگ صفین را به راه انداخت. پس از شهادت امام علی (علیه السلام) در معاهده صلح با امام حسن (علیه السلام) خلافت مسلمین را به دست گرفت و دمشق را پایتخت حکومت خود کرد. در زمان او فتوحات بیشتر در سرزمینهای غربی و شمال آفریقا بود و در سرزمینهای شرقی به تثبیت فتوحات پیشین تاکید داشت. معاویه خلافت را به سلطنت تغییر داد و برای بیعت گرفتن برای پسرش یزید تلاشهای فراوان کرد. برای اداره کشور، دیوانهای جدیدی را بنا نهاد. او با شورشهای خوارج و شیعیان مواجه بود و آنها را سرکوب کرد.
زندگی معاویه
ابوعبدالرحمان معاویة بن ابوسفیان صخر بن حرب بن امیة بن عبدشمس بن عبدمناف بن قصی قریشی اموی در سال پنجم پیش از بعثت متولد شد. تولد او در برخی منابع تاریخی، هفت یا ۱۳ سال قبل از بعثت ذکر شده است. مادرش هند دختر عتبة بن ربیعة بن عبد شمس بن عبد مناف است[۱] که دستور داد جنازه حمزه، عموی پیامبر را مثله کنند. سپس جگر او را به دندان گرفت و به هند جگرخوار (آکلة الأکباد) معروف شد.[۲] بر اساس منابع تاریخی معاویه به همراه پدر، مادر و برادرش در فتح مکه اسلام آورده و یکی از طلقاء و همچنین از مصادیق مؤلفة قلوبهم خوانده شده است.[۳] برخی منابع از معاویه نقل کردهاند که ادعا کرده پیش از آن اسلام آورده اما آن را از پدر و مادرش پنهان میکرده است. معاویه در برخی منابع از کاتبان پیامبر[۴] و در برخی دیگر از کاتبان قرآن کریم دانسته شده است.[۵] بسیاری از روایات حاوی تکریم و فضیلتهای وی، ساختگی دانسته شده است.[۶]
معاویه، برادر یکی از همسران پیامبر به نام ام حبیبه بود. با اینحال از میان برادران همسران پیامبر (صلی الله علیه) تنها او را خال المؤمنین خواندهاند.[۷] او از ابوبکر، عمر، عثمان و خواهرش ام حبیبه حدیث نقل کرده است. همچنین گروهی از صحابه و تابعین از او حدیث نقل کردهاند.[۸]
معاویه در جنگ یمامه شرکت کرد و پس از آن به همراه برادرش یزید در سپاه ابوبکر به شام رفت. در فتح شهرهای ساحلی صیدا، عرقه، جبیل، بیروت، عکا و صور حضور داشت.[۹]
معاویه اعتماد عمر بن خطاب را جلب کرد و عمر او را استاندار اردن و برادرش یزید را استاندار همه سرزمین شام کرد. پس از مرگ برادرش در حادثه طاعون عمواس، عمر همه قلم رو شام را نیز به معاویه سپرد و زمانی که عثمان بن عفان به خلافت رسید، معاویه را به استانداری همه سرزمین شام منصوب کرد و سرانجام پس از کشته شدن عثمان از بیعت با امام علی (علیه السلام) سر باز زد و به اسم خونخواهی عثمان به نزاع با امام برخاست. مردم شام به خونخواهی عثمان و جنگ با امام علی(علیه السلام) با او بیعت کردند.[۱۰] این اختلاف تا آخر دوران حکومت امام علی (علیه السلام) بود. پس از شهادت امام علی(علیه السلام)، میان معاویه و امام حسن(علیه السلام) صلح برقرار شد و امام حسن (علیه السلام) در این صلح، به نفع معاویه کنار رفت.[۱۱] او پس از صلح امام حسن(علیه السلام) تا آخر عمرش خلیفه مسلمین بود.
فرمانروایی شام تا حکومت بر تمام مسلمانان
بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه)، مسلمانان جنگهای مختلفی با رومیان و ایرانیان داشتند که به پیروزیهای بزرگی نیز دست یافتند. در غرب سرزمینهای اسلامی، فتوحات بزرگی؛ مانند فتح شامات و بیتالمقدس نصیب مسلمانان گشت. یزید بن ابیسفیان نیز یکی از فرماندهانی بود که برای جنگهای شامات به آن منطقه گسیل شده بود و به دنبال همین موضوع بود که از طرف حکومت مرکزی، فرماندار آن مناطق شد تا اینکه در سال هجدهم هجری بر اثر طاعون مرگش فرا رسید. خلیفه دوم، برادر یزید بن ابیسفیان و یا همان معاویه را به جانشینی برادرش برگزید و اینگونه بود که معاویه زمام امور شامات را در دستان خود گرفت.[۱۲]
به نظر میرسد که معاویه، نخستین زمامدار اسلامی بود که سادگی حکومت اولیه را تغییر داد و تجمّل را وارد حکومت اسلامی کرد. قبل از او و حتی در زمان او حکمرانان، سادهزیست بودند و خلیفه دوم نیز بر این امر اهتمام داشت. با این حال معاویه چندان به توصیههای او گوش فرا نمیداد، بلکه برای خود بساطی؛ مانند بساط پادشاهی ترتیب داد تا اندازهای که خلیفه دوم هنگام سفر به شام او را کسرای عرب نامید! او زمانی که شیوه زندگی معاویه و تجمّلات او را دید به وی گفت: آیا اینهمه مال تو است؟! معاویه پاسخ مثبت داد. خلیفه گفت: چنین بساطی فراهم کردهای در حالیکه به من خبر دادهاند نیازمندان کنار دروازهات میآیند؟! معاویه در جواب گفت که با علم به این مطلب، چنین رویکردی را انتخاب کردهام! و به دنبال جویا شدن دلیل از جانب خلیفه، معاویه کار خود را چنین توجیه کرد که ما در سرزمینی هستیم که جاسوسان بسیاری از دشمن در آنجا وجود دارند و به همین دلیل، لازم است قدرت حکمرانیمان را چنان نشان دهیم که سبب عزت اسلام و مسلمانان باشد. با این حال من مطیع فرمان شمایم!
خلیفه رو به معاویه کرد و گفت تو همیشه در پاسخهایت به شیوهای عمل میکنی که مرا در منگنه قرار میدهی! اگر دلیلی که گفتی واقعی باشد که تصمیم درستی گرفتی و اگر توجیهی غیر واقعی باشد، نیرنگی از جانب تو است![۱۳] البته نکته جالبی نیز در اینجا وجود دارد؛ خلیفه دوم در مورد فرمانداران و سختگیری بر آنها شهره بوده است و گاهی بدون دلیل و مدرکی، افراطهایی انجام میداد که مورد اعتراض صحابه قرار میگرفت، در مقابل معاویه، به نوعی کرنش به خرج داده است! با قتل خلیفه دوم و روی کار آمدن عثمان، اوضاع جامعه اسلامی کاملاً تغییر یافته و نوع حکمرانی معاویه که در زمان خلیفه قبل، مختص به او بود، هنگام خلافت عثمان همگانی شده و بیشتر فرمانداران به سمت تجمّل و دنیاگرایی روی آورده و معاویه نیز با قدرت به کار خود ادامه میداد.[۱۴]
پس از عثمان، امام علی (علیه السلام)، خلافت را به دست گرفت، اما هرگز به زمامداری معاویه راضی نشد، اما او در شام پایههای حکومتش را تحکیم کرده بود و به همین دلیل در خود، توانایی مقابله با حکومت مرکزی را مییافت. بر همین اساس گزینه نظامی را در برخورد با امام علی (علیه السلام) انتخاب کرده و برای اولین بار در تاریخ اسلام، فرمانداری از حکومت مرکزی تمرّد کرد! پس از شهادت امام علی (علیه السلام) او با زر و زور و تزویر، عرصه را بر امام حسن (علیه السلام) تنگ کرده و به نحوی حضرتشان را وادار به استعفا از حکومت نموده و بدین ترتیب، زمامداری ظاهری تمام مناطق اسلامی را در دستان خود گرفت.
او در مجموع حدود بیست سال به عنوان فرماندار شامات بود[۱۵] و پس از آن نیز حدود بیست سال دیگر حکمران تمام جامعه اسلامی بوده و بدون مخالفی قدرتمند، به کار خود ادامه داد. [۱۶] معاویه در طول این چهل سال، اگرچه در مواردی در نواحی مرزی به جنگ با دشمنانی؛ مانند رومیان پرداخته و آنان را از تعرض به مناطق اسلامی بازداشت، اما عملکردهای منفی او در مواردی؛ مانند غصب خلافت، جنگ با خلیفه برحق پیامبر (صلی الله علیه)، به شهادت رساندن صحابیان بزرگی؛ نظیر عمار بن یاسر و حجر بن عدی، تلاش برای جعل احادیث، مسموم کردن امام حسن (علیه السلام) و مقصّر بودن در شهادت امام حسین (علیه السلام) و ... بدان انجامید که نه تنها شیعه، بلکه بسیاری از افراد منصف اهل سنت نیز او را شدیداً مورد انتقاد قرار میدهند. در نهایت، معاویه در سال شصت هجری از دنیا رفت. [1
عهد سه خلیفه اول
یزید بن ابی سفیان در فتح شامات فرماندهی داشته و ابوبکر معاویه را در کنار برادرش ولایت داده بود.[۱۷] پس از مرگ یزید معاویه در دوره عمر، به ولایت شام منصوب شد. برخی مورخان از تسامح عمر نسبت به معاویه اظهار شگفتی کردهاند.[۱۸] حسن بصری میگوید معاویه از همان زمان عمر خود را برای خلافت آماده میکرد.[۱۹] عمر تمام شامات را به معاویه سپرد.[۲۰] معاویه میگفت: به خدا سوگند که او تنها با منزلتی که نزد عمر داشت این چنین بر مردم تسلط یافت.[۲۱] عثمان در برابر اعتراضاتی که نسبت به معاویه میشد میگفت: چگونه او را عزل کنم در حالیکه عمر او را نصب کرده است.[۲۲] در دوره عثمان، شام منطقه امن او به شمار میآمد. او قراء کوفه و نیز ابوذر را به آنجا تبعید کرد؛ گرچه معاویه برای حفظ موقعیت خود و جلوگیری از تأثیرگذاری اینان بر مردم، آنان را از شام بیرون کرد.[۲۳] شام تربیت شده معاویه بود، این امری است که در طی حکومت بنیامیه، در وفاداری کامل مردم شام به آنها، آشکار شد. گفتهاند که سران بنیامیه نزد سفاح شهادت دادند که جز بنیامیه اقوامی برای پیامبر (صلی الله علیه) نمیشناختند.[۲۴]
از معاویه نقل شده که گفته بود: نحن شجرة رسول الله[۲۵]. او همچنین با عنوان کاتب وحی و خال المؤمنین کوشید تا موقعیت دینی خود را تحکیم کند. او کسانی از راویان حدیث را واداشت تا دهها حدیث در فضیلت او بسازند و در میان مردم رواج دهند.[۲۶]
شورش علیه عثمان معاویه از آغاز شورش بر ضد عثمان، در پی بهرهبرداری از آن بود. او در برههای از زمان از عثمان خواست به شام نزد او بیاید تا از دست مخالفان در امان باشد. اما عثمان این پیشنهاد را نپذیرفت.[۲۷] بعدها که شورش سخت شد، معاویه تنها راه را در این دید که عثمان کشته شود. بنابراین هیچ کمکی به عثمان نکرد، تا جایی که عثمان در اوج گرفتاری خود متوجه این امر شد و نامه عتاب آمیزی به معاویه نوشت.[۲۸] معاویه بعدها امویان را وارث عثمان میدانسته و به خونخواهی وی علیه امام علی شورش کرد. پس از کشته شدن عثمان و فرار همسرش به شام، معاویه از او خواستگاری کرد؛ اما او نپذیرفت.[۲۹]
معاویه در نامههای خود به امام علی بر این امر تکیه داشت که: خلیفه ما عثمان مظلوم کشته شده و خدا فرمود: هر کسی مظلوم کشته شود، ما برای ولی او قدرتی قرار دادیم پس ما به عثمان و فرزندان او سزاوارتریم.[۳۰] معاویه با تبلیغات فراوان خود را وارث عثمان میخواند.
روش سیاسی معاویه
با صلح معاویه با امام حسن (علیه السلام)، دروان نخست خلافت پایان یافت و عصر اموی آغاز شد. معاویه دمشق را پایتخت حکومت قرار دارد. او با توجه به اهدافش سعی کرد پایههای حکومتش را استوار کند. مهمترین تلاشهای وی عبارتاند از: تغییر در شالوده نظام سیاسی و محور قرار دادن نقش ارتش، اداره و موازنه قبایلی و ایجاد ولایتعهدی و سرکوب مخالفان، خوشرفتاری و بذل و بخشش نسبت به شخصیتهای بزرگ اسلامی، ایجاد امنیت بوسیله والیان مستبد و قدرتمند، اداره مستقیم کارهای حکومتی و انعطاف و سیاستهای توسعهطلبانه او.[۳۱]
معاویه در زمان امام حسن
پس از شهادت امام علی(علیه السلام)، مردم شام در بیتالمقدس با معاویه به عنوان خلیفه بیعت کردند و او را امیرالمؤمنین نامیدند.[۳۲] امام حسن (علیه السلام) ابتدا برای تادیب معاویه به سمت او لشکرکشی نمود. اما نفاقها و خیانتهاى سپاه امام علیهالسلام موجب آن شد تا حسن بن على (علیه السلام) به ناچار با معاویه قرارداد ترک مخاصمه امضا کند. اما معاویه به هیچ یک از تعهدات صلحنامه وفا نکرد. به کشتار بىگناهان و دستگیرى و قتل یاران على (علیه السلام) پرداخت و هواداران اهلبیت (علیه السلام) را سرکوب و قلع و قمع نمود و عمال خویش را بر اموال و جانها و نوامیس مسلمین مسلط ساخت و دیکتاتورىترین شیوههاى حکومتى را در قالب تزویر و تبلیغات، اعمال مىکرد.[۳۳] سرانجام نیز به کمک مروان بن حکم، جعده دختر اشعث بن قیس که همسر آن حضرت بود را با وعدههایی به قتل امام حسن علیهالسلام واداشت.[۳۴]
بهره گیری از اصول دینی برای تثیبت خلافت
معاویه برای تثبیت خلافت خود، از برخی اصول دینی نیز بهره میبرد. وی به قدرت رسیدن خود را از سوی خدا میدانست؛ زیرا همه کارها در دست خداوند است.[۳۵] زمانی دیگر معاویه گفت: این خلافت امری از امر خداوند و قضایی از قضای الهی است.[۳۶]معاویه در برابر مخالفت عایشه با ولایتعهدی یزید گفت: این کار قضای الهی است و در قضای الهی کسی را اختیار نیست.[۳۷] و طبق برخی از نقلها عایشه را به قتل رساند.[۳۸]زیاد بن ابیه، حاکم معاویه در بصره و کوفه، ضمن خطبه معروف خود گفت: ای مردم! ما سیاستمدار و مدافع شما هستیم و شما را با سلطنتی که خداوند به ما داده سیاست میکنیم.[۳۹] یزید نیز در اولین خطبه خود گفت: پدرش بندهای از بندگان خدا بود، خداوند او را اکرام کرده خلافت را به او بخشید... و اکنون نیز خداوند این حکومت را بر عهده ما نهاده است.[۴۰] معاویه در برابر فرزند عثمان که به ولایتعهدی یزید اعتراض کرد و گفت تو به خاطر پدر ما سر کار آمدی، اظهار کرد: این ملکی است که خداوند آن را در اختیار ما قرار داد.[۴۱]
معاویه از به کار بردن کلمه مُلک درباره خود خشنود بود. معاویه میگفت: انا اول الملوک.[۴۲] وی نظام شاهی را صرفاً یک نظام سیاسی میدید و توضیح میداد که کاری به دینداری مردم ندارد. از او نقل شده است که میگفت: به خدا سوگند! جنگ من برای برپایی نماز، روزه داری و حج گزاری و زکات دادن نبود، اینها را شما انجام میدادید، من با شما جنگیدم تا بر شما امارت یابم و خداوند آن را به من داد، در حالی که شما از آن ناخشنود بودید.[۴۳]
جعل حدیث
معاویه در جعل حدیث دو روش را پیش گرفت. روش اول جعل احادیثی در مدح خود[۴۴] و دیگر رقبای اهل بیت(علیه السلام) و دوم جعل حدیث در ذم اهلبیت.[۴۵] جعل حدیث در مدح معاویه آنقدر زیاد است که ابن تیمیه نیز به آن اقرار دارد. وی در رد حدیث طیر مشوی میگوید:درباره فضائل معاویه احادیث زیادی نقل کردهاند و کتابهای مستقلی نیز نوشتهاند، اهل دانش حدیث، نه آن را صحیح میدانند و نه این را.[۴۶]
سیاست اداری معاویه
معاویه از توانایی خود در پیروی از شیوههای اداری سودمند و ایجاد دیوانها و ابزارهای اداری مفید برای استفاده در حکومت بهره برد. دیوانها، در دوران معاویه شاهد تحول بود. ارتباط با روم و ایران در این امر تأثیر داشت. امویان از نظام اداری عمر بن خطاب پیروی کردند، بدون اینکه آن را تکامل بخشند. معاویه از مسیحیانی که در حکومت روم کار میکردند مانند سرجون بن منصور رومی و پسرش منصور بن سرجون در تنظیم دیوان مالیه کمک گرفت.[۴۷]
معاویه دیوانهای خاتم و برید را تأسیس کرد. او دیوان خاتم را درست کرد تا نامهها بدون مهر نباشد، فردی به جز خلیفه، از اسرار آنها آگاه نشود، نامهها در معرض جعل و دگرگونی قرار نگیرد. افزون بر آن، دیوان خاتم گزارشهایی را دریافت میکرد که از سوی استانداران به جز خلیفه فرستاده میشد. دیوان برید نیز برای سرعت بخشیدن به ارتباط میان خلیفه و کارگزارنش درست شد. کارمندان این دو دیوان، علاوه بر ارسال و دریافت نامهها، جاسوسان خلیفه بودند و رفتارهای استانداران را زیر نظر داشتند و گزارشها را برای خلیفه میفرستادند. معاویه هزینه هنگفتی را صرف این دیوان کرد.
مرگ معاویه
در نیمه رجب سال ۶۰ هجری، معاویه در شهر دمشق از دنیا رفت؛ پسرش یزید که فردی بدعتگذار و بیمبالات نسبت به دین بود و طبق معاهده صلح معاویه با امام حسن (علیه السلام) حق خلافت نداشت، خلافت خود را اعلام کرد و مردم شام با او بیعت کردند. یزید به تمام شهرها از جمله مدینه نیز نوشت که برای او از مردم بیعت بگیرند[۴۸].
وصیت معاویه به یزید
در منابع تاریخی، وصیتی از معاویه به فرزندش یزید نقل شده است که ما را در شناخت بهتر معاویه و نوع حکمرانی او، آشنا میکند: زمانی که معاویه مرگ را احساس کرد، نامهای به عنوان وصیت نوشت و به ضحّاک بن قیس و مسلم بن عقبة داد تا به یزید برسانند. این وصیت اینگونه بوده:اى پسرک من! من تو را از مسافرت و راهنوردى بینیاز کردهام. من تمام کارها را براى تو آماده و راه را هموار نمودهام. سختیها را آسان و دشواریها را خوار کردم. دشمنان را ذلیل و مطیع نمودم. سرهاى عرب را فرود آوردم و آنها را نزد تو خم کردم. من همه چیز را براى تو فراهم و جمع کردم که تاکنون براى کسى جمع و میسر نشده بود.
تو به اهل حجاز نگاه کن که آنها اصل و اهل تو هستند... به اهل عراق هم توجه کن اگر آنها هر روز تغییر و تبدیل فرماندارشان را بخواهند، به میل آنها رفتار کن و هر روز یکى را عزل و دیگرى را نصب کن؛ زیرا عزل یک والى بهتر و آسانتر است از روبرو شدن با صد هزار شمشیر!
اهل شام را نیز از یاد مبر که آنها پشتیبان تو هستند. آنها زنبیل تو هستند؛ هرگاه دشمنان تو سر بلند کنند و تو را نگران نمایند از اهل شام یارى بخواه اگر دشمن را نابود کردند باز اهل شام را به محل خود برگردان؛ زیرا اگر در بلاد دیگر اقامت کنند اخلاق آنها تغییر خواهد کرد. من از اهل شام بر تو بیمى ندارم؛ زیرا آنها تا در محل خود باقى باشند هرگز با تو مخالفت و ستیز نخواهند کرد. من فقط از چهار شخص از قریش میترسم که با تو مخالفت کنند و این کار (خلافت) را براى خود بخواهند و آنها حسین بن على، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و عبدالرحمن بن ابیبکر هستند...[۴۹]
پانویس
- ↑ مبیّض، موسوعة حیاة الصحابه من کتب التراث، مکتبة الغزالی، ج۶، ص۳۴۷۸
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۹۶م، ج۴، ص۲۸۷
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ش، ج۳، ص۱۴۱۶
- ↑ ابن اثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۴۳۳.
- ↑ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۱۴۱۴ق، ج۳، ص۱۲۳
- ↑ شوکانی، الفوائد المجموعة، [۱۴۱۵ق]، ج۲، ص۴۹۶-۵۱۶
- ↑ اسکافی، المعیار و الموازنه، ۱۴۰۲ق، ص۲۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۵۹، ص۱۰۳.
- ↑ عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۱۰۵
- ↑ بلاذری، ابوالعباس احمد بن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، ص۱۷۳.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۸۶؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۴۴۴
- ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۶
- ↑ ابن قتیبة، عبدالله بن مسلم، المعارف، تحقیق، ثروت عکاشة، ص 345، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992م؛ الطبقات الکبری، ج 7، ص 285
- ↑ الاستیعاب، ج 3، ص 1417
- ↑ انساب الاشراف، ج 5، ص 13
- ↑ الطبقات الکبری، ج 7، ص 285
- ↑ الإصابة، ج 6، ص 121؛ هاشمى بغدادی، محمد بن حبیب بن امیة، المحبر، تحقیق، ایلزة لیختن شتیتر، ص 20، بیروت، دار الآفاق الجدیدة، بیتا
- ↑ رسائل جاحظ، الرسائل السیاسیه، ص ۳۴۴
- ↑ مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، ص ۲۴
- ↑ تثبیت دلائل النبوه، ص ۵۹۳
- ↑ مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، صص ۱۷، ۱۸، ۲۰؛ رسائل الجاحظ، الرسائل السیاسیه، ص ۳۴۴
- ↑ العقد الفرید، ج ۱، ص ۱۵، ج ۵، ص ۱۱۴؛ مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، ص ۱۸
- ↑ انساب الاشراف، ج ۴، ص ۵۵۰
- ↑ طبقات الکبری، ج ۴، ص ۲۲۹؛ الغدیر، ج ۶، ص ۳۰۴؛ ج ۹، ص ۳۷۳
- ↑ مروج الذهب، ج ۳، ص ۳۳؛ النزاع و التخاصم، ص ۲۸
- ↑ مختصر تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۸۷
- ↑ مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، صص ۵-۱۶
- ↑ ابن کثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۱۵۷
- ↑ ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، عهد الخلفاء الراشدین، ص ۴۵۰-۴۵۱؛ نیز رک: بلاذری، انساب الاشراف، ج ۴، ص ۱۹
- ↑ نثر الدر، ج ۴، ص ۶۲؛ بلاغات النساء، ص ۱۳۹؛ العقد الفرید، ج ۶، ص ۹۰
- ↑ الغارات، ص ۷۰
- ↑ محمدسهیل طقوش، دولت امویان، ترجمه حجت الله جودکی، ص ۱۸
- ↑ ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج ۱، ص۱۶۳؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۵، ص۱۶۱
- ↑ محدثی، فرهنگ عاشورا، ص ۴۲۸
- ↑ الفتوح، ج۴، ص۳۱۹
- ↑ کاندهلوی، حیاة الصحابه، ج ۳، ص ۶۳
- ↑ ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج ۹، ص ۸۵:هذه الخلافة امر من امرالله و قضاء من قضاء الله
- ↑ ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۱، ص ۲۰۵
- ↑ الصراط المستقیم، ج ۳، ص ۴۸
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج ۴، ص ۱۸۰؛ جاحظ، ابوعثمان عمرو، البیان و التبیین، ج ۲، ص ۴۹؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۵، ص ۲۲۰
- ↑ ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، چ۱، ص ۲۲۵؛ دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص ۲۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص ۲۹۹، ش ۷۹۸
- ↑ ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج ۱، ص ۲۱۴
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۳۲؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج ۱۱، ص ۱۴۷ (طبع هند)
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۱۶، ص ۴۶؛ ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، ص ۴۳ و ۴۵
- ↑ شوکانی، الفواید المجموعه فی الاحادیث الموضوعه، ص ۴۰۳-۴۰۷
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۴، ص ۶۳ باب
- ↑ ابن تیمیه منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۷۱
- ↑ الصَّلاَّبی، الدولة الأمویه، ۱۴۲۹ق، ج۱، ص۳۵۶ و ج۲، ص۵۷۹
- ↑ چکیده وقایع از مرگ معاویه تا بازگشت اهل بیت(علیه السلام) به مدینه ... https://www.mehrnews.com › news
- ↑ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 6، بیروت، دار صادر، 1385ق