بزیعیه: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'علیه السلام' به 'علیهالسلام') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''بزیعیه''' از «[[غلاة]]» و منشعب از | '''بزیعیه''' از «[[غلاة]]» و منشعب از فرق «[[خطابیه]]» و از پیروان بزیع بن موسى الحائک (بافنده) از اهل [[کوفه]] بودند. صاحب «بیان الادیان» نام او را بزیع بن یونس و [[ابوالحسن اشعرى]] در «[[مقالات الاسلامیین]]» نام او را بزیع بن موسى آورده است، بعضى از صاحبان فرق، «بزیعیه» را به حرف غین «بزیغیه» نوشتهاند که درست نیست. | ||
==پیدایش== | ==پیدایش== | ||
عده ای پس از کشته شدن ابوالخطّاب محمدبن ابی زینب الاسدی | عده ای پس از کشته شدن ابوالخطّاب محمدبن ابی زینب الاسدی الاَجدَع، «بَزیع» را امام دانسته گفتند که خداوند به صورت [[امام جعفر صادق|جعفر بن محمد علیهالسلام]] بر مردم ظاهر شد. <ref> شهرستانی محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۳۰۰، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره ۱۳۶۷ـ ۱۳۶۸/۱۹۴۸ـ ۱۹۴۹، چاپ افست بیروت (بی تا). | ||
</ref> | </ref> | ||
==ادعاهای بزیع== | ==ادعاهای بزیع== | ||
شغل بزیغ حائک (بافنده) بوده است. وی مدعی شده است که به آسمان رفته و خداوند دستی بر سرش کشیده و آب در دهانش انداخته است و حکمت از دل او مانند قارچ از زمین | شغل بزیغ حائک (بافنده) بوده است. وی مدعی شده است که به آسمان رفته و خداوند دستی بر سرش کشیده و آب در دهانش انداخته است و حکمت از دل او مانند قارچ از زمین میروید و [[امام علی|امام علی علیهالسلام]] را دیده که بر دست راست خداوند نشسته است. <ref> ر. ک. مقدسی مطهر بن طاهر، کتاب البَدءُ و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹ ـ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.</ref> | ||
==اعتقادات== | ==اعتقادات== | ||
بزیعیه [[امام صادق علیهالسلام]] را مظهر خدا | بزیعیه [[امام صادق علیهالسلام]] را مظهر خدا میپنداشتند و بزیع را همچون پیامبر مىدانستند که از طرف حضرت صادق مرسل شده است آن طور که پیامبری میان [[موسی]] و [[هارون]] مشترک است میان او و ابوالخطاب نیز مشترک است. | ||
از دیدگاه این فرقه قابل دریافت وحی است و در تفسیر این آیه «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ...» سوره یونس، آیه 100 | از دیدگاه این فرقه قابل دریافت وحی است و در تفسیر این آیه «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ...» سوره یونس، آیه 100 مدعى بود که به وى وحى مى شود، چنان که فرمود: «وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ ...» سوره نحل، آیه 68 و مى پنداشت که یاران و پیروان او بالاتر از [[جبرئیل|جبرئیل]] و [[میکائیل|میکائیل]] هستند. او مى گفت هرگاه آدمى به کمال برسد نمى توان گفت که مرده است و لیکن هرگاه یکى از یاران او در مى گذشت مى گفت که او به ملکوت اعلى پیوسته، همه ایشان ادعا مىکنند که مردگان خود را میتوانند ببینند چنان که هر بامداد و شامگاه آنان را میبینند. | ||
بزیع مى گفت که همه انبیاء و ائمه خدایان هستند و | بزیع مى گفت که همه انبیاء و ائمه خدایان هستند و نمیمیرند بلکه به آسمان مى روند چنان که خود او که بزیع باشد به آسمان عروج کرده و خداوند سر او را مسح نمود و آب دهان خود را در دهان او انداخته و حکمت را در سینه او تثبیت کرده است. <ref>محمد جوا مشکور،فرهنگ فرق اسلامی،مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، ص 102</ref> همچنین ابوالحس اشعری عقاید این فرقه را با شرحی که گذشت بیان کرده است.ر. ک. اشعری ابوالحسن، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ج۱، ص۱۲، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰. در کتاب دانشنامه اسلامی نیز به اعقتادات این فرقه اشاره شده است.<ref>دانشنامه جهان اسلام، ج3، ص 374</ref> | ||
==برخورد امام صادق با بزیغ== | ==برخورد امام صادق با بزیغ== | ||
مطابق با برخی از روایات، امام صادق علیهالسلام بریغ را لعنت کرده و بنا به روایتی دیگر، پس از شنیدن خبر قتل بزیع، خدا را شکر کرده است. <ref>ر. ک. کشی محمدبن عمر، اختیار معرفة الرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسی، ج۱، ص۳۰۵، نشر حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ ش</ref> | مطابق با برخی از روایات، امام صادق علیهالسلام بریغ را لعنت کرده و بنا به روایتی دیگر، پس از شنیدن خبر قتل بزیع، خدا را شکر کرده است. <ref>ر. ک. کشی محمدبن عمر، اختیار معرفة الرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسی، ج۱، ص۳۰۵، نشر حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ ش</ref> | ||
در کتاب کافی روایتی با سندی قوی موجود است که براساس آن، حضرت به کسی که شنیده بود خود را نبیّ | در کتاب کافی روایتی با سندی قوی موجود است که براساس آن، حضرت به کسی که شنیده بود خود را نبیّ میداند، فرموده بود که اگر بار دیگر این ادعا را از او شنید وی را بکشد.<ref> کلینی محمدبن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۲۵۸، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ ۱۴ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۴۳
بزیعیه از «غلاة» و منشعب از فرق «خطابیه» و از پیروان بزیع بن موسى الحائک (بافنده) از اهل کوفه بودند. صاحب «بیان الادیان» نام او را بزیع بن یونس و ابوالحسن اشعرى در «مقالات الاسلامیین» نام او را بزیع بن موسى آورده است، بعضى از صاحبان فرق، «بزیعیه» را به حرف غین «بزیغیه» نوشتهاند که درست نیست.
پیدایش
عده ای پس از کشته شدن ابوالخطّاب محمدبن ابی زینب الاسدی الاَجدَع، «بَزیع» را امام دانسته گفتند که خداوند به صورت جعفر بن محمد علیهالسلام بر مردم ظاهر شد. [۱]
ادعاهای بزیع
شغل بزیغ حائک (بافنده) بوده است. وی مدعی شده است که به آسمان رفته و خداوند دستی بر سرش کشیده و آب در دهانش انداخته است و حکمت از دل او مانند قارچ از زمین میروید و امام علی علیهالسلام را دیده که بر دست راست خداوند نشسته است. [۲]
اعتقادات
بزیعیه امام صادق علیهالسلام را مظهر خدا میپنداشتند و بزیع را همچون پیامبر مىدانستند که از طرف حضرت صادق مرسل شده است آن طور که پیامبری میان موسی و هارون مشترک است میان او و ابوالخطاب نیز مشترک است. از دیدگاه این فرقه قابل دریافت وحی است و در تفسیر این آیه «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ...» سوره یونس، آیه 100 مدعى بود که به وى وحى مى شود، چنان که فرمود: «وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ ...» سوره نحل، آیه 68 و مى پنداشت که یاران و پیروان او بالاتر از جبرئیل و میکائیل هستند. او مى گفت هرگاه آدمى به کمال برسد نمى توان گفت که مرده است و لیکن هرگاه یکى از یاران او در مى گذشت مى گفت که او به ملکوت اعلى پیوسته، همه ایشان ادعا مىکنند که مردگان خود را میتوانند ببینند چنان که هر بامداد و شامگاه آنان را میبینند. بزیع مى گفت که همه انبیاء و ائمه خدایان هستند و نمیمیرند بلکه به آسمان مى روند چنان که خود او که بزیع باشد به آسمان عروج کرده و خداوند سر او را مسح نمود و آب دهان خود را در دهان او انداخته و حکمت را در سینه او تثبیت کرده است. [۳] همچنین ابوالحس اشعری عقاید این فرقه را با شرحی که گذشت بیان کرده است.ر. ک. اشعری ابوالحسن، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ج۱، ص۱۲، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰. در کتاب دانشنامه اسلامی نیز به اعقتادات این فرقه اشاره شده است.[۴]
برخورد امام صادق با بزیغ
مطابق با برخی از روایات، امام صادق علیهالسلام بریغ را لعنت کرده و بنا به روایتی دیگر، پس از شنیدن خبر قتل بزیع، خدا را شکر کرده است. [۵] در کتاب کافی روایتی با سندی قوی موجود است که براساس آن، حضرت به کسی که شنیده بود خود را نبیّ میداند، فرموده بود که اگر بار دیگر این ادعا را از او شنید وی را بکشد.[۶]
پانویس
- ↑ شهرستانی محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۳۰۰، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره ۱۳۶۷ـ ۱۳۶۸/۱۹۴۸ـ ۱۹۴۹، چاپ افست بیروت (بی تا).
- ↑ ر. ک. مقدسی مطهر بن طاهر، کتاب البَدءُ و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹ ـ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
- ↑ محمد جوا مشکور،فرهنگ فرق اسلامی،مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، ص 102
- ↑ دانشنامه جهان اسلام، ج3، ص 374
- ↑ ر. ک. کشی محمدبن عمر، اختیار معرفة الرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسی، ج۱، ص۳۰۵، نشر حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ ش
- ↑ کلینی محمدبن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۲۵۸، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱.