عجلیه (زیدیه)

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۰۷ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها)

عجلیه‏ از شاخه‌های فرقه «زیدیه» و پیروان هارون‌بن‌سعید عجلی بودند.

شرح حال موسس

رهبر فرقه عجلیه فردی به نام‌ هارون بن سعد (سعید) العجلی الکوفی [۱] [۲] [۳] بود. از این جهت فرقه به نام او منسوب است. هارون‌بن‌سعید بر مذهب زیدی بوده و بنابر نقل‌ها از شاگردان امام صادق علیه‌السلام به حساب می‌آمد. [۴] [۵] [۶] [۷] زیدیه او را از بهترین و با فضیلت‌ترین رجال خود می‌دانستند. [۸] امام صادق علیه‌السلام از او به عنوان سر کرده عجیله نام می‌برد. [۹]

از مقدار سن او اطلاع دقیقی در دست نیست، اما وفات اسماعیل فرزند امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) را -که در زمان حیات امام رخ داده است- درک کرده و به همین دلیل بر مسیر امامت در شیعه خرده گرفته که با جواب کوبنده و اعجاز گونه امام صادق (علیه‌السّلام) شبهه و تحلیل ناصواب او منتفی می‌شود.

جایگاه علمی

اعضای این فرقه چون آثار قابل توجه علمی قابل ارائه‌ای نداشتند، از این جهت نمی‌توان آنان را با سران زیدیه قیاس کرد. عجلیه در محافل آن روز به عنوان ضعفای زیدیه مشهور بودند. [۱۰] مشی کورکورانه عجلیه در تقلید از مبانی زیدیه همراه با عدم احاطه علمی ایشان در مقایسه با دیگر فرقه‌های منحرف، امری ثابت شده بود، زیرا در فرقه‌های زیر شاخه زیدیه کم نبودند افرادی که مدعی علم، اجتهاد و فتوا بودند. از این رو می‌بینیم که رهبران‌شان، از اهل بیت (علیهم‌السّلام) و خاندان ایشان) استفاده علمی می‌بردند، ولی این مسأله در این مکتب کمرنگ و نادیدنی بود. این ادعا در روایتی که ابوعمرو کشی در رجال خویش نقل می‌کند، روشن می‌شود. امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: ما احد اجهل منهم یعنی العجلیة ان فی المرجئة فتیا و علما و فی‌الخوارج فتیا و علما و ما احد اجهل منه هیچ کس از ایشان (عجلیه) نادان‌تر نیست. در فرقه مرجئه و خوارج (با تمام کج‌روی‌های خود) علم و عالم وجود دارد در حالی که نادان‌تری از این فرقه نیست. [۱۱] بنابراین، حاصل مطالعات مربوط به این گروه نشان می‌دهد که عجلیه افرادی عوام و مقلد بوده‌اند و تنها تلاش می‌کردند تا خود را با وضعیت انقلابی زیدیه همراه کنند. این همرنگی تا زمان شهادت زیدبن علی وجود داشت و پس از آن عجلیه از زیدیه فاصله گرفتند و البته مطابق با عادت سابق خود، از تقلید عوامانه اشان دست برنداشته مدافع نهضت فرزندان امام حسن علیه‌السلام شدند و مهدویت از جمله محمد بن عبدالله را باور کردند.

عقاید عجلیه

عجلیه چون از زیدیه بودند و یا خود را از حامیان این فرقه می‌دانستند، از این جهت دارای همان عقاید بودند. شیعیان معقتدند که شمشیر و زره... پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نزد امام (علیه‌السّلام) می‌باشد و کسی که این اشیاء نزد اوست، وارث امامت است. [۱۲] اما عجلیه می‌گویند که سلاح پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نزد فرزندان امام حسن (علیه‌السّلام) است. [۱۳] و عبدالله بن حسن شمشیر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را در اختیار دارد. [۱۴] و یا خود او مدعی چنین ارثی است. [۱۵] عجلیه با این عقیده زمینه را برای امامت محمد بن عبدالله بن حسن محض آماده می‌کردند و با این حیله در برابر امامت به حق اهل بیت علیهم‌السلام قرار می‌گرفتند تا آن جا که این نوع ادعاها به اطلاع امام جعفر صادق علیه‌السلام رسید و حضرت شدیدا آن را انکار کرده فرمودند به خدا سوگند که او دروغ می‌گوید و او هرگز شمشیر پیامبر را ندیده چه رسد که ادعا بکند که شمشیر نزد اوست نه خودش (عبدالله محض) آن را دارد و نه پدرش (حسن مثنی) آن را داشت، مگر اینکه او (حسن) آن را نزد علی بن الحسین زین‌العابدین (علیه‌السّلام) دیده باشد [۱۶] و در روایت دیگر، آن را نزد امام حسین بن علی (علیه‌السّلام) دیده باشد. ص[۱۷] سپس می‌افزایند: والله اگر اهل زمین جمع شوند تا امامت را از مسیر حقیقی‌اش خارج کنند، نمی‌توانند و اگر همه خلایق کافر شوند و حتی یک نفر-در مسیر امامت حقه- باقی نماند، خداوند این امر را با اهلش می‌آورد.[۱۸] در روایتی دیگر به هدایت شیعه پرداخته تا از این ادعاهای بی‌جا نهراسند. به این مضمون فرمودند که باید از علائمی که در طرف راست و چپ شمشیر است باخبر باشند اگر راست می‌گویند و از ایشان در این مورد سوال کنید. (که در جوابش می‌مانند) [۱۹] بنابراین، عجلیه فرقه‌ای است که در مسیر انحراف از امامیه قرار داشته و به رهبری شخصی جاهل و شبهه پراکن درغگو تن داده بودند و این گونه در پیروی از او ممحض شده و گمراهی را برای خویش خریده بودند. چنانچه امام صادق (علیه‌السّلام) راه این فرقه را به رهبری هارون بن سعد با تاویل به این آیه بیان فرمود: ان الذین اتخذوا العجل سینالهم غضب من ربهم و ذلة فی الحیاة الدنیا و کذلک نجزی المفترین. سوره اعراف(7) آیه 152

یعنی کسانی که گوساله را (معبود خود) قرار دادند، به زودی خشم پروردگارشان، و ذلّت در زندگی دنیا به آنها می‌رسد؛ و این‌چنین کسانی را که (بر خدا) افترا می‌بندند، کیفر می دهیم!

سر انجام

هارون بن سعد همراه با ابراهیم بن عبداللّه بن حسن محض در سال 145 هجری کشته شد[۲۰] [۲۱][۲۲].

پانویس

  1. نوبختی حسن بن موسی، فرق الشیعه، قم، نشر مکتبة الفقیه، ص۶۹
  2. علامه حلی، رجال العلام، قم، نشر دار الذخایر، سال 1411 هجری قمری، ص 263
  3. شیخ طوسی، رجال، قم، نشر جامعه مدرسین، سال 1415 قمری، ص 318
  4. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 323
  5. رجال کشى (فهرست)، ص 303.
  6. اشعری قمی سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، تحقیق دکتر محمد جواد مشکور، تهران، سال 1963میلادی، ص 73 و 204.
  7. حلی ابن داود، رجال ابن داود، تهران، نشر دانشگاه تهران، سال ۱۳۸۳ هجری قمری، ص۵۳۵
  8. مجلسی محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، نشر موسسة الوفا، سال ۱۴۰۴ هجری قمری، ج۴۹ ص 18
  9. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، نشر موسسة الوفا، سال ۱۴۰۴ هجری قمری، ج۴۹ ص 18
  10. نوبختی حسن بن موسی، فرق الشیعه، قم، مکتبة الفقیه، ص۶۹
  11. حمدویه کشی محمد بن عمر، رجال کشی، مشهد، نشر دانشگاه مشهد، سال ۱۳۴۸ هجری شمسی، ص 229
  12. صفار قمی محمد بن حسن، بصائر الدرجات، قم، نشر کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، سال 1404 قمری، ص۱۷۵
  13. صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، قم، نشر کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، سال 1404 قمری، ص۱84
  14. صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، قم، نشر کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، سال 1404 قمری، ص175 - 177
  15. صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، قم، نشر کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، سال 1404 قمری، ص۱84
  16. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، موسسة الوفا، ۱۴۰۴، ج۲۶، ص۲۰۴
  17. فار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، قم، نشر کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، سال 1404 قمری، ص۱۷۵
  18. مجلسی محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، موسسة الوفا، ۱۴۰۴، ج۲۶، ص۲۰۴
  19. صفار قمی محمد بن حسن، بصائر الدرجات، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، قم، سال ۱۴۰۴ هجری قمری، ص۱۷۵،
  20. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 323
  21. رجال کشى (فهرست)، ص 303.
  22. شعری قمی سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، تحقیق دکتر محمد جواد مشکور، تهران، سال 1963 میلادی، ص 73 و 204.