یونس بن عبدالرحمن
یونس بن عبدالرحمن | |
---|---|
نام | یونس بن عبدالرحمن |
نام کامل | یونس بن عبدالرحمن |
محل تولد | قم |
هم عصر امام | اصحاب امام صادق (علیهالسلام)، امام کاظم (علیهالسلام) و خصوصا امام رضا(علیهالسلام)، از اصحاب اجماع |
اساتید |
|
شاگردان |
|
آثار | کتاب السهو، الادب، الزکاة، جوامع الآثار، فضل القرآن، کتاب النکاح، الحدود، الصلوه، العلل الکبیر، التجارات و کتاب یوم و لیلة |
یونس بن عبدالرحمن از یاران امام رضا (علیهالسلام) و از راویان ثقه شیعه و از اصحاب اجماع است. وی امام صادق (علیهالسلام) را ملاقات کرده ولی تنها از امام کاظم (علیهالسلام) و امام رضا (علیهالسلام) روایت نقل کرده است. منابع رجالی او را ستودهاند. امام رضا (علیهالسلام) سه بار بهشت را برای یونس ضمانت کرده است. یونس بن عبدالرحمن آثار مکتوب بسیاری از خود بر جای گذاشته است. وی در سال ۲۰۸ه.ق وفات یافت.
نسب و خاندان
کنیه یونس بن عبدالرحمن، ابومحمد[۱] است، وی معروف به «مولی آل یقطین» بوده[۲]و نسبش، قمّی است.[۳] جمعی از عالمان رجالی تاریخ ولادتش را نیمه اول از سده دوم هجرت و دوران زمامداری هشام بن عبدالملک(بین سالهای ۱۰۵ تا ۱۲۵ق[۴]) ذکر کردهاند.[۵]
جایگاه علمی
جایگاه علمی یونس بن عبدالرحمن بهقدر ی است که دربارهاش گفتهاند: «انتهی علم الائمه ((علیهمالسلام)) الی اربعه نفر اولهم سلمان الفارسی و الثانی جابر، و الثالث السید، و الرابع یونس بن عبدالرحمن»[۶]. علم ائمه ((علیهمالسلام)) به چهار نفر پایان یافته است، سلمان فارسی، جابر بن یزید جعفی، سید اسماعیل حمیری، یونس بن عبدالرحمان. امام رضا (علیهالسلام) او را معتمد خود و ثقه در امور دینی و سؤالات علمی شیعیان معرفی میکرد.[۷]
فضل بن شاذان نیشابوری از عبدالعزیز مهتدی که از نیکان و خوبان قم بود نقل کرده که از حضرت امام رضا (علیهالسلام) پرسیدم: من در هر موقعیّتی نمیتوانم به حضور شما مشرّف شوم؛ برای فراگرفتن مسائل و احکام دینی خود، از چه کسی سؤال کنم؟ امام در جواب فرمود: یونس بن عبدالرحمن[۸].
در روایت دیگری از فضل بن شاذان آمده که گفت: از حضرت رضا (علیهالسلام)پرسیدم: آیا یونس بن عبدالرحمن نزد شما مورد اطمینان و اعتماد هست تا احکام دین را از او فرا گیرم؟ امام فرمود: بله [۹] جناب نجاشی بعد از نقل روایت فوق از عبدالعزیز چنین اظهارنظر میکند: این کلام امام، شأن و فضیلت والایی در حقّ یونس است [۱۰]
راویانی همانند یونس که ائمه دین، شیعیان را برای فراگرفتن آموزههای دینی و روایات آل پیغمبر (علیهمالسلام) به آنان ارجاع دادهاند، بین یاران امامان تنها چند نفر هستند؛ ابان بن تغلب، محمد بن مسلم، زرارة بن اعین، ابو بصیر، زکریا بن آدم، عثمان بن سعید و محمد بن عثمان بن سعید [۱۱]
یونس مورد مدح امام و ذم عوام
از منظر امامان شیعه یونس نزد امامان شیعه و بهخصوص امام رضا (علیهالسلام) جایگاه ویژهای داشت و بارها از وی با عنوان عبد صالح و بنده نیک خدا یاد شده است[۱۲].
روایات فراوانی در مدح و عظمت این عالم بزرگ صادر شده است: امام رضا (علیهالسلام) سه بار بهشت را از طرف خود و پدرانش برای وی ضمانت کرده است [۱۳].
امام رضا (علیهالسلام) فرمود: «یونس بن عبدالرحمن در زمان خود مانند سلمان در زمان خود بود.»[۱۴]
الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ، قَالَ حَدَّثَنِی الْمُهْتَدِی الْأَشْعَرِیُّ عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنِ الْمُهْتَدِی، وَ کَانَ خَیْرَ قُمِّیٍّ رَأَیْتُهُ، وَ کَانَ وَکِیلَ الرِّضَا (علیهالسلام) وَ خَاصَّتَهُ، قَالَ:، سَأَلْتُ الرِّضَا (علیهالسلام) فَقُلْتُ إِنِّی لَا أَلْقَاکَ فِی کُلِّ وَقْتٍ فَعَنْ مَنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِینِی قَالَ خُذْ مِنْ یُونُسَ بْنِ عبدالرحمن.» [۱۵]در این نقل راوی از امام رضا (علیهالسلام) میخواهد کسی را معرفی نماید که از او معالم دین را اخذ نماید. امام یونس را معرفی مینماید.
عن عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ الْمُهْتَدِی الْقُمِّیُّ، قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ نُصَیْرٍ: قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى، وَ حَدَّثَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ، بِذَلِکَ أَیْضاً، قَالَ:، قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیهالسلام) جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی لَا أَکَادُ أَصِلُ إِلَیْکَ أَسْأَلُکَ عَنْ کُلِّ مَا أَحْتَاجُ إِلَیْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِینِی، أَ فَیُونُسُ بْنُ عبدالرحمن ثِقَةٌ آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَیْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِینِی فَقَالَ نَعَمْ.[۱۶] در این نقل از وثاقت یونس سؤال شده است؛ امام فرمودند بله.
عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ الْمُهْتَدِی، قَالَ:، قُلْتُ لِلرِّضَا (علیهالسلام) إِنَّ شُقَّتِی بَعِیدَةٌ فَلَسْتُ أَصِلُ إِلَیْکَ فِی کُلِّ وَقْتٍ، فَآخُذُ مَعَالِمَ دِینِی مِنْ یُونُسَ مَوْلَى ابْنِ یَقْطِینٍ قَالَ: نَعَمْ. [۱۷]
جعفر بن عیسی این چنین گزارش میدهد: ما جمعی از شیعیان در محضر امام رضا (علیهالسلام) بودیم. یونس بن عبدالرحمن هم در این جمع حاضر بود. همان موقع چند نفر از اهل بصره، از امام اجازه ورود خواستند. حضرت به یونس اشاره کرد که به داخل اتاق برود، پرده را بیندازد و لحظاتی پشت پرده بماند و مبادا حرکتی کند تا هنگامی که خود به وی اجازه دهد. سپس آنها که از بصره آمده بودند، به خدمت امام رسیدند و درباره یونس سخنان بدین بر زبان راندند و از او بدگویی کردند و تهمتهایی به او روا داشتند. امام سر مبارکش را پایین انداخته و ساکت بود. در این هنگام آنها بلند شدند و رفتند. اینجا بود که حضرت به یونس اجازه داد از پشت پرده خارج شود و به جلسه بازگردد. یونس زمانی که آمد، قطرات اشک از گوشههای چشمانش جاری بود و گریه میکرد. عرض کرد: جانم به فدایت، من از آرمان شما اهلبیت دفاع میکنم و این است حال من در نزد بعضی از یارانم! حضرت فرمود: ای یونس، وقتی که امام و رهبرت از تو خشنود و راضی است، از این سخنان ناروا ناراحت و اندوهگین مباش. ای یونس! با این مردم بهاندازه فهم و درک آنان سخن بگو و در آن زمینههایی که بالاتر از درک و استعداد آنها است، ایشان را به حال خود واگذار. آن گاه امام مثال جالبی بیان کرد و فرمود: بر تو باکی نیست اگر در دست تو یک دُرّ و گوهر گرانبها باشد؛ ولی مردم بگویند: این چیز فاقد ارزش است؛ یا در دست تو چیز بیارزشی باشد و مردم بگویند: متاع بسیار گرانبهایی است. آیا به حال تو سودی دارد؟ عرض کرد: نه. فرمود: بله! تو هم این چنین هستی، هنگامی که در راه ولایت و پاسداری از مکتب و آیین اهلبیت هستی و امام از تو رضایت دارد، از آنچه مردم دربارهات بگویند، نگران مباش و با آنچه آنها بگویند، ضرری بر تو وارد نمیشود. [۱۸]
هنگامی که یونس از بدگویی مردم درباره خود و نزد امام هشتم شیعیان غمگین گردید، امام در دلجویی از او رضایت کامل خود را از وی اعلام کرد و عنوان نمود این قبیل بدگوییها از رضایت امام نسبت به او نمیکاهد. [۱۹]
احمد بن خلف این گونه گزارش میدهد: من بیمار بودم. حضرت جواد (علیهالسلام) به عیادتم آمد و در بالای سر من کتابی از یونس به نام «یوم و لیله» را دید. آن را برداشت و با دقّت ورق زد، صفحه به صفحه نگاه کرد تا کتاب به پایان رسید؛ آن گاه سه مرتبه، فرمود: خداوند یونس را رحمت کند رَحِمَ اللهُ یونُسَ، رَحِمَ اللهُ یونُسَ، رَحِمَ اللهُ یونُسَ. [۲۰]
ابوهاشم جعفری نقل میکند که: از امام جواد (علیهالسلام) در شأن و منزلت یونس سؤال کردم، فرمود: خداوند او را رحمت کند [۲۱] ابوهاشم جعفری که از یاران برجسته امامان شیعه است، میگوید: کتاب «یوم و لیله» یونس بن عبدالرحمن را نزد امام عسکری (علیهالسلام) بردم. حضرت با نظری دقیق به تمام کتاب نگاه کرد و تا آخر آن را ورق زد و فرمود: آنچه در این کتاب است، دین من و دین پدرانم است؛ تمام این کتاب حقّ و حقیقت است [۲۲]
بنا بر نقل مرحوم نجاشی، امام عسکری (علیهالسلام) فرمود: خداوند به یونس در عوض هر حرفی از این کتاب، نوری در روز قیامت عنایت فرماید [۲۳] باز میگوید: از امام جواد (علیهالسلام) پرسیدم: درباره یونس چه میفرمایید؟ فرمود: کدام یونس؟ گفتم: یونس بن عبدالرحمن. فرمود: گویا نظر تو مولی آل یقطین است؟ عرض کردم: بله. فرمود: خداوند متعال او را مشمول رحمت خود قرار دهد، او در مسیر و روش و سیره ما اهلبیت بود. یکبار دیگر فرمود: خدا رحمتش کند، بنده بسیار خوبی برای خدا بود. طبق گزارش دیگری فرمود: خدای متعال او را رحمت کند، بنده صالح خدا بود. [۲۴]
عدم صحت روایات ذم
بعضی از روایات در مذمّت و انتقاد از یونس وارد شده که البته اسناد آن روایات اعتبار ندارد. با نظر به همین نکته، حضرت رضا (علیهالسلام) به یونس توصیه فرمود که باید هر سخنی را برای هر کس نگویی. استعدادها، قریحهها و ظرفیتها مختلف است. حکمت را باید به اهلش یاد داد و از نااهل دریغ داشت؛ لذا پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) فرمود: ما پیامبران مأموریم که ظرفیتهای فکری مردم را مراعات کنیم و بهاندازه فهم و درکشان با آنان سخن بگوییم. [۲۵]
گویا یونس گاهی روایات و احادیث عمیق و سنگینی را که درباره مقامات معنوی ائمه دین بود، برای عده ای نقل میکرد و طبعاً آنان قدرت قهم و هضم و درک این معانی بلند را نداشتند؛ لذا گاهی امام از او انتقاد میفرمود. از منظر دیگر، این مذمّت ها و انتقادها برای این بود که شخصیت های بزرگ حدیثی و فقهی شیعه از تعرّض و هجمه مخالفان محفوظ و مصون بمانند و به آنها صدمه و زیانی وارد نشود. [۲۶]
یونس بن عبدالرحمن با وجود جلالت و عظمت فراوان، مورد طعن و تهمتهای فراوانی از سوی شیعیان واقع شده است که علت اصلی آن همان گونه که امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام به وی گوشزد نمودهاند بیان نابجای معارف بلند اهلبیت برای غیر اهلش و کسانی که ظرفیت فهم آن را نداشتهاند، بوده است. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقُتَیْبِیُّ، قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ، قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو جَعْفَرٍ الْبَصْرِیُّ، وَ کَانَ ثِقَةً فَاضِلًا صَالِحاً، قَالَ، دَخَلْتُ مَعَ یُونُسَ بْنِ عبدالرحمن عَلَى الرِّضَا علیهالسلام فَشَکَا إِلَیْهِ مَا یَلْقَى مِنْ أَصْحَابِهِ مِنَ الْوَقِیعَةِ! فَقَالَ الرِّضَا علیهالسلام: دَارِهِمْ فَإِنَّ عُقُولَهُمْ لَا تَبْلُغُ. [۲۷]
امام کاظم علیهالسلام در روایتی به یونس فرمودند: یَا یُونُسُ ارْفُقْ بِهِمْ فَإِنَّ کَلَامَکَ یَدِقُّ عَلَیْهِم. قال: قلت إنهم یقولون لی زندیق . قال: و ما یضرّک أن تکون فی یدک لؤلؤة فیقول لک النّاس هی حصاة، و ما کان ینفعک اذا کان فی یدک حصاة فیقول النّاس هی لؤلؤة» . [۲۸]
البته یونس بن عبدالرحمن با روح بلند خود بر اهل ولایت خرده نمیگرفت و آنان را بخشیده بود: عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِی الْفَضْلُ، قَالَ حَدَّثَنِی عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا أَنَّ یُونُسَ بْنَ عبدالرحمن قِیلَ لَهُ: إِنَّ کَثِیراً مِنْ هَذِهِ الْعِصَابَةِ یَقَعُونَ فِیکَ وَ یَذْکُرُونَکَ بِغَیْرِ الْجَمِیلِ! فَقَالَ: أُشْهِدُکُمْ أَنَّ کُلَّ مَنْ لَهُ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام نَصِیبٌ فَهُوَ فِی حِلٍّ مِمَّا قَالَ. [۲۹] البته باید توجه داشت که در برخی موارد ائمه (علیهمالسلام) عمدا از برخی از اصحاب خاص بدگویی میکردند تا دشمنان دست از سرشان بردارند و آنان را به خاطر قربشان به ائمه اذیت نکنند؛ چنانکه در مورد زراره این قضیه صادق است که امام صادق (علیهالسلام) عمدا از زراره بدگویی میکرد تا او را از گزند دشمنان حفظ کند و خود امام صادق (علیهالسلام) نیز به این امر تصریح نموده است: ” الجواب عمّا یوهم ذمّه هو ما أجابه الصادق علیهالسلام فی علّه ذمّه لزراره و أنّها لدفع الظلم عنه مثل ما صنع الخضر على نبیّنا و آله و علیهالسلام بالسفینه عابها لتسلم من السلطان [۳۰]
از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده که به فرزند زراره فرمود: ” عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَهَ، قَالَ، قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) اقْرَأْ مِنِّی عَلَى وَالِدِکَ السَّلَامَ، وَ قُلْ لَهُ إِنِّی إِنَّمَا أَعِیبُکَ دِفَاعاً مِنِّی عَنْکَ، فَإِنَّ النَّاسَ وَ الْعَدُوَّ یُسَارِعُونَ إِلَى کُلِّ مَنْ قَرَّبْنَاهُ وَ حَمِدْنَا مَکَانَهُ لِإِدْخَالِ الْأَذَى فِی مَنْ نُحِبُّهُ وَ نُقَرِّبُهُ، وَ یَرْمُونَهُ لِمَحَبَّتِنَا لَهُ وَ قُرْبِهِ وَ دُنُوِّهِ مِنَّا، وَ یَرَوْنَ إِدْخَالَ الْأَذَى عَلَیْهِ وَ قَتْلَهُ، وَ یَحْمَدُونَ کُلَّ مَنْ عِبْنَاهُ نَحْنُ وَ إِنْ نَحْمَدَ أَمْرَهُ، فَإِنَّمَا أَعِیبُکَ لِأَنَّکَ رَجُلٌ اشْتَهَرْتَ بِنَا وَ لِمَیْلِکَ إِلَیْنَا …. ” [۳۱] به پدرت از قول من سلام برسان، و بگو اگر من در بعضى از مجالس از تو بدگویى مىکنم بخاطر آن است که دشمنان ما مراقب این هستند که ما نسبت به چه کسى اظهار محبت مىکنیم، تا او را بخاطر محبتى که ما به او داریم مورد آزار قرار دهند، بعکس اگر ما از کسى مذمت کنیم آنها از او ستایش مىکنند، من اگر گاهى پشت سر تو بدگویى مىکنم بخاطر آن است که تو در میان مردم به ولایت و محبت ما مشهور شدهاى، و به همین جهت مخالفان ما از تو مذمت مىکنند، من دوست داشتم عیب بر تو نهم تا دفع شر آنها شود، آن چنان که خداوند از زبان دوست عالم موسى مىفرماید أَمَّا السَّفِینَهُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَهٍ غَصْباً … این مثل را درست درک کن، اما به خدا سوگند تو محبوبترین مردم نزد منى، و محبوبترین یاران پدرم اعم از زندگان و مردگان تویى، تو برترین کشتىهاى این دریاى خروشانى و پشت سر تو پادشاه ستمگر غاصبى است که دقیقا مراقب عبور کشتىهاى سالمى است که از این اقیانوس هدایت مىگذرد، تا آنها را غصب کند، رحمت خدا بر تو باد در حال حیات و بعد از ممات[۳۲].
روایاتی که بر مذمت ایشان دلالت دارد. برخی دال بر لعن و برائت امام رضا علیهالسلام از وی و برخی نسبت کذب و غیره به ایشان میدهند: مثلاً: روایت ضعیف کتاب مستطرفات چنین است که محمّد بن فضل بصرى میگوید: ” حضرت رضا علیهالسلام شبى به بصره آمد نماز مغرب را بالاى پشتبامی خواند شنیدم در سجده میگفت: «اللهم العن الفاسق بن الفاسق» از نماز که فراغت حاصل کرد گفتم: آقا چه کسى را لعنت فرمودید در سجده. گفت: یونس غلام ابن یقطین را. عرض کردم: او گروهى از دوستان شما را گمراه کرده فتوا میداد به آنها که نماز بعد از طلوع فجر تا طلوع خورشید و بعد از عصر تا خورشید غروب کند اشکالى ندارد فرمود: خدا او را لعنت کند دروغ بسته بر پدرم یا فرمود: پدرانم، چه ارزشى دارد یک غلام بیابانى.
نَزَلَ بِنَا أَبُو الْحَسَنِ (علیهالسلام) بِالْبَصْرَهِ ذَاتَ لَیْلَهٍ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ فَوْقَ سَطْحٍ مِنْ سُطُوحِنَا فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ فِی سُجُودِهِ بَعْدَ الْمَغْرِبِ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْفَاسِقَ بْنَ الْفَاسِقِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ قُلْتُ لَهُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ مَنْ هَذَا الَّذِی لَعَنْتَهُ فِی سُجُودِکَ فَقَالَ هَذَا یُونُسُ مَوْلَى ابْنِ یَقْطِینٍ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّهُ قَدْ أَضَلَّ خَلْقاً مِنْ مَوَالِیکَ إِنَّهُ کَانَ یُفْتِیهِمْ عَنْ آبَائِکَ (علیهمالسلام) أَنَّهُ لَا بَأْسَ بِالصَّلَاهِ بَعْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ بَعْدَ الْعَصْرِ إِلَى أَنْ تَغِیبَ الشَّمْسُ فَقَالَ کَذَبَ لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَى أَبِی أَوْ قَالَ عَلَى آبَائِی وَ مَا عَسَى أَنْ یَکُونَ قِیمَهُ عَبْدٍ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ [۳۳].
مرحوم آیت الله خویی تمامی این روایات را ضعیف میدانند و تنها دو روایت ذم را صحیحالسند میدانند اما میفرمایند علم آن را باید به اهلش واگذار کرد. علاوه بر این که این دو روایت توان معارضه با روایات مستفیضه متعاضده با تسالم فقها و بزرگان بر جلالت امر یونس را ندارد [۳۴].
ویژگیهای یونس بن عبدالرحمن
مبارزه با انحرافها
موضع یونس، در دفاع از امامت بسیار صریح بود بهطوری که از همان آغاز شهادت موسی بن جعفر (علیهالسلام) حتی برای یکلحظه هم در امامت حضرت رضا (علیهالسلام) تردید نکرد. چنان که گفتهاند یونس بن عبدالرحمان در مجلس عیسی بن سلیمان در بغداد نشسته بود که شخصی وارد شد و خبر از دنیا رفتن امام کاظم (علیهالسلام) را به حاضران ابلاغ نمود. یونس تا این خبر را شنید بلافاصله جمع حاضر را مورد خطاب قرار داد و گفت: «یا معشر اهل المجلس انه لیس بینی و بینالله امام الا علی بن موسی (علیهالسلام) فهو امامی»[۳۵]. «ای همه اهل مجلس بین من و خدا امامی جز علی بن موسیالرضا (علیهالسلام) نیست پس او امام من میباشد». دفاع یونس از امامت حضرت رضا (علیهالسلام) به این شکل بود که او در برابر بدعتها و انحرافها ساکت ننشیند و با شجاعت و قاطعیت به افشاگری پردازد.
احمد بن فضل از این محدّث جلیل، نقل میکند: وقتی حضرت موسی بن جعفر (علیهالسلام) به شهادت رسید و از دنیا رفت، نزد وکلای آن حضرت که در شهرها بودند، اموال فراوانی بود. وجود این اموال در نزد آنان، باعث شد آنها مذهب باطل «واقفیه» را اختراع کنند؛ لذا مرگ امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) را انکار کردند تا اموال را خود تصاحب کنند؛ زیاد قندی هفتاد هزار دینار و علی بن ابی حمزه سی هزار دینار نزد خود داشتند. هنگامی که من این انحراف آشکار را مشاهده کردم و امامت حضرت رضا (علیهالسلام) برای من ثابت و مسلّم شد، به تبلیغ و حمایت از شأن و منزلت و امامت حضرت رضا (علیهالسلام) پرداختم و شیعیان را بهسوی آن وجود گرامی دعوت کردم. آن دو نفر تا مبارزه سخت مرا دیدند، نمایندهای بهسوی من فرستادند و پرسیدند: به چه دلیل مردم را بهسوی او حضرت رضا (علیهالسلام) دعوت میکنی؟ اگر پول میخواهی، ما تو را بینیاز میکنیم. آنان متعهّد شدند که دههزار دینار به من بدهند تا از این تبلیغ و افشاگری دست بردارم. به آنان گفتم: این روایت از امامان شیعه به ما رسیده است که: «هر زمانی که دیدید در جامعه اسلامی انحراف و بدعت به وجود آمد، باید در مقابل آن بایستید، موضع بگیرید و ساکت و خاموش ننشینید وگرنه نور ایمان از شما سلب خواهد شد.» من هرگز جهاد و مبارزه در راه خدا را ترک نخواهم کرد. برایناساس بود که آنها کینه مرا در دل گرفتند و مبارزه سختی را بر علیه من شروع کردند. [۳۶]
یونس بن عبدالرحمان میگوید: آن گه که موسی بن جعفر (علیهالسلام) از دنیا رفت در نزد نمایندگان آن حضرت اموال فراوانی جمع شده بود تا جایی که در نزد زیاد قندی هفتاد هزار و نزد علی بن حمزه سیصد هزار دینار گرد آمده بود و همین اموال هم موجبات لغزش و انحراف این گونه نمایندگان را فراهم آورد و سرانجام به خاطر تصاحب اموال بر امامت موسی بن جعفر (علیهالسلام) توقف نموده و امامت حضرت رضا (علیهالسلام) را انکار کردند. یونس بن عبدالرحمان سخنان خود را چنین ادامه میدهد که: چون این حرکت انحرافی را مشاهده نمودم و برای من حقیقت امر مبنی بر انحراف واقفیه و اثبات امامت حضرت رضا آشکار گردید به افشاگری علیه این باند دنیاپرست زبان گشودم و مردم را از افتادن به دام انحراف واقفیه برحذر داشتم و به صراط مستقیم امامت که در شخصیت با عظمت علی بن موسی تجلی یافته بود دعوت کردم.
زیاد قندی و علی بن ابی حمزه چون موضعگیری مرا مطلع شدند طی پیامی برای من، اظهار داشتند که آنچه نیاز مالی دارم برآورده خواهند کرد بهشرط این که از مخالفت دست بردارم و مردم را به امامت حضرت رضا (علیهالسلام) دعوت نکنم بیست هزار دینار را ضمانت نمودند.
یونس میگوید: در پاسخ آنان گفتم: از امام باقر و امام صادق (علیهالسلام) شنیدهایم که میفرمودند: «اذا ظهرت البدع فعلی العالم ان یظهر علمه فان لم یفعل سلب نور الایمان و ما کنت لادع الجهاد و امر الله علی حال فناصبانی و اظهرا لی العداوة» [۳۷] «آن گاه که بدعتها آشکار گردید بر عالم است که علم خود را ظاهر کند و اگر رسالت خود را در برابر بدعت انجام نداد نور ایمان از او سلب میگردد. و من چنین نبودم که جهاد و مبارزه با بدعت را رها کنم زیرا فرمان خداوند را در انجام مسؤولیت در هر حالی لازم میداند، ولی واقفیه مرا طرد نموده و دشمنی خویش را نسبت به من ظاهر ساختند».
مرحوم نجاشی در مورد یونس گزارش میدهد که وی از کسانی بود که واقفیه تلاش فراوان نمودند او را از جادة حق منحرف سازند و حتی برای تطمیع ایشان مال فراوانی در اختیارش قرار دادند؛ اما او از پذیرش آن امتناع ورزید و ثابتقدم در مسیر حق باقی ماند: کان ممن بذل له على الوقف مال جزیل فامتنع من أخذه و ثبت على الحق. [۳۸]
پایبندی به صله رحم، عبادت و کتابت
حسن بن علویّه که شخصی موثّق است، میگوید: از فضل بن شاذان شنیدم که میگفت: یونس پنجاه و چهار حج و پنجاه و چهار عمره به جای آورد.[۳۹] محمد بن عیسی بن عبید نیز میگوید: یونس چند برادر داشت. هر روز به خانه آنان میرفت و احوالشان را می پرسید و بعد به خانه خود میآمد، مختصر غذایی تناول میکرد و کم کم آماده نماز میشد. بعد از انجام فریضه نماز، مینشست و کتاب تألیف میکرد. [۴۰]
یکی از برترین اصحاب اجماع
ایشان در بین یاران و اصحاب امامان شیعه، یکی از اصحاب اجماع هستند. مرحوم کشی بعد از ذکر اسامی دسته سوم اصحاب اجماع میفرماید: و أفقه هؤلاء یونس بن عبدالرحمن و صفوان بن یحیى. [۴۱] رجال شناس معروف، کشّی، از قول عالمان اصحاب شیعه روایت میکند. او در دو، سه مورد از کتاب خود مینویسد: «اصحاب ما، اتّفاق دارند بر صحیح شمردن روایاتی که از این جمع و گروه روایت شود و به مقام فقهی و دانش آنان اعتراف دارند. یکی از آنها یونس بن عبدالرحمن است. [۴۲]
مرجع دیگران
حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقُتَیْبِیُّ، قَالَ حَدَّثَنِی الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ، قَالَ حَدَّثَنِی الْمُهْتَدِی الْأَشْعَرِیُّ عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنِ الْمُهْتَدِی، وَ کَانَ خَیْرَ قُمِّیٍّ رَأَیْتُهُ، وَ کَانَ وَکِیلَ الرِّضَاعلیهالسلام وَ خَاصَّتَهُ، قَالَ، سَأَلْتُ الرِّضَاعلیهالسلام فَقُلْتُ إِنِّی لَا أَلْقَاکَ فِی کُلِّ وَقْتٍ فَعَنْ مَنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِینِیکم. قَالَ خُذْ مِنْ یُونُسَ بْنِ عبدالرحمن[۴۳] [۴۴] محمد بن یونس میگوید: حضرت امام رضا (علیهالسلام) سه بار، برای یونس بهشت را ضمانت کرد. از امام جواد (علیهالسلام) نیز نقل میکند که آن بزرگوار از طرف خود و پدران گرامی اش بهشت را برای یونس بن عبدالرحمن ضمانت کرد. [۴۵]
گره گشا از مسائل پیچیده حدیثی
ابن فضال که از بزرگان حدیث و از علمای بزرگ و باتقوا و همچنین از اصحاب اجماع میباشد خطاب به یونس میگوید: تو پیوسته گرهگشای مسائل پیچیده حدیثی هستی: ... قَالَ فَقَامَ ابْنُ فَضَّالٍ فَقَبَّلَ رَأْسَهُ وَ قَالَ رَحِمَکَ اللَّهُ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَا تَزَالُ تَجِیءُ بِالْحَدِیثِ الْحَقِّ الَّذِی یُفَرِّجُ اللَّهُ بِهِ عَنَّا. [۴۶]
مشایخ و راویان
صحابی ائمه (علیهمالسلام)
تمام دانشمندان شیعی او را از یاران حضرت موسی بن جعفر و حضرت رضا (علیهالسلام) میدانند خلاصه علامه، ص 184.. شیخ طوسی در یک مورد او را از یاران امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) و در جای دیگر از یاران و اصحاب حضرت امام رضا (علیهالسلام)می داند. [۴۷]همچنین نوشته اند: یونس در دو موقعیت توفیق ملاقات با امام صادق (علیهالسلام) را یافت؛ اولین بار در کنار قبر رسول کرم(صلیالله علیه وآله وسلّم) در مدینه و یکبار هم هنگام سعی بین صفا و مروه. خودش میگوید: برای من ممکن نشد از امام (علیهالسلام)حدیثی و روایتی بپرسم. [۴۸] حضرت رضا (علیهالسلام) موقعیت یونس بن عبدالرحمان را همانند موقعیت سلمان فارسی میداند و میفرماید: «یونس بن عبدالرحمن فی زمانه کسلمان الفارسی فی زمانه [۴۹] .«یونس بن عبدالرحمان در زمان خودش مانند سلمان فارسی در زمان خودش میباشد».
مشایخ
یکی از دلایل رشد و بالندگی این استوانه فقه و حدیث شیعه، داشتن استادانی برجسته بود که در درجه اول، امامان معصوم(علیهمالسلام) قرار داشتند. وی نهایت بهره و فیض را از وجود بابرکت آنان برد و بعد از امامان، اساتید بزرگی داشته که تعداد آنان حدوداً به 25نفر میرسد و نام بردن همه آنان در این نوشتار چندان ثمر بخش نخواهد بود؛ ولی به عنوان نمونه، به ذکر چند نفر از شاخص ترین آنان بسنده میکنیم:
- عبدالله بن سنان: محدّث و فقیه فرزانه که به گفته نجاشی: مسئولیت بیتالمال را در حکومت منصور و مهدی و هادی و هارون الرشید به عهده داشت. او روایتگری مورد اطمینان و از اصحاب و یاران ما و جلیل القدر است که هیچ گونه طعنی بر او روا نیست [۵۰]
- عبدالله بن مسکان: از نیکان و ستاره ای درخشان در آسمان علم و روایت و از اصحاب اجماع و محدّثی بسیار بزرگوار و مورد اطمینان است [۵۱]
- هشام بن سالم: محدّثی است که به طور کامل مورد توجه و اعتماد است و از یاران حضرت صادق و حضرت موسی بن جعفر (علیهالسلام) به شمار میرود. [۵۲]
- هشام بن حکم: همان کسی است که با عمرو بن عُبید در مسجد بصره پیرامون مسئله امامت و رهبری جامعه اسلامی مناظره کرد و او را از نظر استدلال و دلیل محکوم کرد [۵۳] میگویند در اصل اهل کوفه بود، ولی در بغداد به شغل تجارت پرداخت. از نظر روایت بسیار مورد اعتماد و از منظر اعتقاد به ولایت ائمه شیعی، بسیار پایبند و معتقد و در حقیقت یک شیعه راستین بود. وی در سال 179ه. ق در کوفه چشم از جهان فرو بست [۵۴]
- حمّاد بن عیسی: از راویان امام کاظم و حضرت رضا (علیهالسلام) و از اصحاب اجماع است [۵۵]
- حمّاد بن عثمان رواسی: از اصحاب اجماع و شخصی مورد اطمینان است. [۵۶]
- علی بن رئاب: جلیل القدر و محلّ اطمینان و اعتماد و صاحب کتاب و اصلی بزرگ است [۵۷]
- حارث بن مغیره: یار سه معصوم (حضرت امام باقر، امام صادق و امام کاظم (علیهالسلام)) و صاحب جایگاه رفیع و بلندی نزد رجال نویسان شیعی است. [۵۸]
راویان
تربیت شاگردان کارآمد یکی دیگر از نکات مثبت در زندگی یونس بن عبدالرحمن است. وی در این عرصه به توفیقات زیادی دست یازید و با پرورش شاگردان بسیار قدمهای بلندی در راه نشر حدیث و معارف اهلبیت برداشت. او دانش خود را از کوثر زلال و ناب امامان معصوم (علیهالسلام) فرا گرفته بود؛ لذا یافتههایش را به افراد لایق و مستعد میآموخت. در این راستا جمعی از دینباوران و دانشپژوهان، پروانهوار دور شمع وجودش را گرفتند و از محضرش بهره بردند. تعداد شاگردان او را تا چهل و پنج نفر نوشتهاند، که عدهای از آنان بدون تردید، از نخبگان و فرزانگان حوزه حدیث و معارف شیعه محسوب میشوند [۵۹]به نام چند تن از آنان اشاره میکنیم:
- محمد بن عیسی بن عبید یقطینی: بیشترین روایاتی که عیسی بن عبید نقل کرده، از یونس بن عبدالرحمن است. او از کسانی است که کتابهای یونس را گزارش داده و میگویند در روزگار خود، از نظر فضل و علم، نظیر نداشت و محلّ اعتماد و اطمینان است. [۶۰]
- عبدالعزیز مهتدی قمی: از وکلا و خاصّان حضرت رضا (علیهالسلام)بود و در قم زندگی میکرد. او مورد عنایت و اطمینان است. [۶۱]
- حسن بن علیّ الوشاء: یاز امام رضا (علیهالسلام)و از چهرهای برجسته و شاخص شیعه است. احمد بن محمد بن عیسی قمی میگوید: «هنگامی که برای طلب حدیث به کوفه رفتم، در آن جا با حسن بن علیّ الوشاء ملاقات کردم...» تا این که از قول استادش حسن بن علیّ وشاء نقل میکند. من در این مسجد نهصد محدّث و استاد حدیث را دیدم که هر یک میگفت: حدیث کرد مرا، جعفر بن محمّد (صلیالله علیه وآله وسلّم) [۶۲]
- عباس بن معروف قمی: از برجستگان حوزه حدیث، اهل قم و مورد اطمینان است. [۶۳]
- محمد بن خالد برقی قمی: پدر احمد بن محمد بن خالد است. محمد بن خالد را از یاران موسی بن جعفر و امام رضا و امام جواد (علیهالسلام) شمرده اند و به او اعتماد دارند [۶۴]
- ریان بن شبیب: سکن قم و از یاران حضرت رضا (علیهالسلام)بود. او موثّق و مورد اطمینان است. [۶۵]
- احمد بن محمد بن خالد برقی: صاحب کتاب محاسن. [۶۶]
یونس بن عبدالرحمن از منظر بزرگان
- ابن ندیم در کتاب معتبر و مشهور خود، هنگامی که فقیهان و عالمان برجسته شیعی را نام میبرد، این چنین میگوید: یونس بن عبدالرحمن از آنان است. او علّامه روزگار خویش بود. [۶۷]
- مرحوم شیخ طوسی در رجال میگوید: در نظر من محدّثی مورد اطمینان است. [۶۸]
- نجاشی مینگارد: یونس بن عبدالرحمن از برجستهترین و شاخصترین عالمان شیعی و صاحبمنزلت و مقامی رفیع است. حضرت رضا (علیهالسلام) یارانش را برای فراگیری فتوا و دانش به او ارجاع میداد و پیروان مذهب باطل وقف (واقفیه)، مال فراوانی به او پیشنهاد کردند، ولی وی از پذیرش اموال امتناع ورزید و بر روش مستقیم ثابت و پابرجا ماند [۶۹]
- فضل بن شاذان میگوید: در زمان زندگی پیامبر کرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) در میان یاران و صحابه پیامبر گرامی از منظر فقاهت و دانش دینی، کسی بهپای سلمان فارسی نرسید و فقیهترین و عالمترین دانشمند بعد از روزگار پیامبر در بین یاران امامان معصوم شیعی، یونس بن عبدالرحمن است [۷۰]
- علّامه حلّی میفرماید: او انسانی بزرگ و از پیشگامان مکتب تشیّع است. [۷۱]
آثار ارزشمند یونس بن عبدالرحمن
یونس در میدان مبارزه فکری با مخالفین، یکلحظه از پای ننشست و سرتاسر زندگانی او دفاع از خط ولایت و امامت علوی است تراجم نویسان بزرگ شیعه کتابهای فراوانی را از او نقل کردهاند تا جایی که فضل بن شاذان دربارهٔ او میگوید: «و الف الف جلد ردا علی المخالفین» [۷۲] «یونس، هزار جلد کتاب بر رد مخالفین تألیف کرده است».
مرحوم نجاشی میگوید: او کتابهای فراوانی دارد. آن گاه به ترتیب کتابهایش را نام میبرد: «کتاب السهو، الادب، الزکاة، جوامع الآثار، فضل القرآن، کتاب النکاح، الحدود، الصلوه، العلل الکبیر، التجارات و کتاب یوم و لیلة. [۷۳]
شیخ طوسی هم در این زمینه مینگارد: او دارای کتاب و تألیفات فراوانی است، همانند: کتابهای حسین سعید اهوازی؛ بلکه بیشتر از آنها [۷۴]
در بعضی از روایات آمده است که وقتی امام هادی (علیهالسلام) کتاب را مطالعه کرد برای یونس از خداوند طلب اجر نمود و فرمود: اعطاه الله بکل حرف نورا یوم القیامة [۷۵] «خداوند در مقابل هر حرفی که نوشته، روز قیامت نوری به او عطا نماید».
عن ابیهاشم الجعفری قال: ادخلت کتاب یوم و لیلة الذی الفه یونس بن عبدالرحمان علی ابیالحسن العسکری (علیهالسلام) فنظر فیه و تصفحه کله ثم قال! هذا دینی و دین ابائی و هو الحق کله [۷۶]ابوهاشم جعفری نقل کرده است: کتاب «یوم و لیله» یونس بن عبدالرحمن را نزد امام عسکری (علیهالسلام) بردم. حضرت با نظری دقیق به تمام کتاب نگاه کرد و تا آخر آن را ورق زد و فرمود: آنچه در این کتاب است، دین من و دین پدرانم است؛ تمام این کتاب حقّ و حقیقت است. خدواند به ازای هر کلمه از این کتاب نوری در قیامت به او عطا کند.
سفر آخر و سفر آخرت
یونس ۵۴ بار به حج تمتع و ۴۵ دفعه به عمره رفت.[۷۷] وی پس از عمری تلاش خالصانه، در آخرین حج خود که آن را به نیابت از امام رضا (علیهالسلام) انجام میداد[۷۸] در سال 208ه. ق جان به جان آفرین تسلیم کرد و به ملکوت اعلی پیوست.[۷۹] ضمنا مرحوم قاضی در مجالس، سال رحلت یونس را 280 ق نوشتهاند که این اشتباه ممکن است از ناسخین باشد. [۸۰] بدن پاک و مطهر او در کنار روضه مطهّره رسول اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) در مدینه منوره دفن شد.
پانویس
- ↑ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۷۷۹.
- ↑ رجال كشی، ج 2ص 777فهرست شیخ طوسی، ص 181رجال نجاشی، ص 311و الانساب سمعانی، ج 13ص 350.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۵، ص۶۲۹.
- ↑ حیوة الحیوان دمیری، ج 1ص 102و فرهنگ معین، ج 6بخش اعلام، ص 2278.
- ↑ نجاشی، رجال، ص۴۴۶ و تنقیح المقال، ج 3ص 338.
- ↑ رجال کشی، خ 917، ص 485؛ تنقیح المقال، ج 3، ص 339؛ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۷۸۰. و نجاشی، رجال، ص۴۴۷.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص.۲۵۱
- ↑ رجال كشی، ج 2ص 779.
- ↑ رجال كشی، ج 2ص 884.
- ↑ رجال نجاشی، ص 312.
- ↑ وسائلالشیعه، ج 18ص 110 - 107اصول اصلیه، سید عبدالله شبّر، ص 138و رجال.
- ↑ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۷۸۲ و ۷۸۳ و ۷۸۴.
- ↑ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۷۷۹
- ↑ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۷۸۱.
- ↑ الكشی، رجال الكشی، ص 483، حدیث 910.
- ↑ الكشی، رجال الكشی، ص 490، حدیث 935.
- ↑ الكشی، رجال الكشی، ص 491، حدیث 938
- ↑ رجال كشی، ج 2، ص 782.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۶۶.
- ↑ رجال كشی، ج 2ص 780.
- ↑ كشی، ج 2، ص 781.
- ↑ رجال كشی، ج 2ص 781.
- ↑ رجال نجاشی، ص 313.
- ↑ رجال كشی، ج 2، ص 783.
- ↑ (اصول كافی ، ج 1، ص 23.
- ↑ ر-ك : رجال كشی ، ج 1، ص 342. (حالات زراره).
- ↑ (رجال الکشی ج۱ ص۴۸۸؛ بحار الأنوار ج۲ ص۶۸؛مستدرك الوسائل ج۱۲ ص۲۱۵.)
- ↑ رجال الکشی ج۱ ص۴۸۸؛ نوادر الأخبار ج۱ ص۵۶؛ بحار الأنوار ج۲ ص۶۶.
- ↑ (رجال الكشی- إختیار معرفة الرجال، النص، ص: 488)
- ↑ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۸، ص: ۳۱۲
- ↑ رجال کشی ج ١ ص ٣۴٩
- ↑ تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص: ۵۱۸
- ↑ السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی (و المستطرفات)، ج۳، ص: ۵۸۰
- ↑ معجم رجال الحدیث ج : 20 ص : 215
- ↑ رجال کشی، خ 933، ص 489.
- ↑ رجال كشی، ج 2، ص 786.
- ↑ رجال کشی، خ 946، ص 493؛ المقالات و الفرق، ص 237.
- ↑ رجال نجاشی ص447
- ↑ رجال كشی، ج 2 ، ص 780 و بحارالانوار ، ج 48، ص 252.
- ↑ رجال كشی ، ج 2 ، ص 780.
- ↑ رجال الكشی – إختیار معرفة الرجال؛ النص؛ ص556
- ↑ رجال كشی، ج 2، ص 830، 673، 507.
- ↑ رجال الكشی – إختیار معرفة الرجال؛ النص؛ ص490
- ↑ وعده بهشتی بودن
- ↑ رجال كشی، ج 2ص 779.
- ↑ (کافی ج1 ص388)
- ↑ رجال شیخ طوسی، ص 343و 395.
- ↑ رجال كشی، ج 2ص 780و نجاشی، ص 343.
- ↑ رجال کشی، خ 919، ص 486 خ 926، ص 488.
- ↑ رجال نجاشی، ص 148.
- ↑ رجال نجاشی، ص 148.
- ↑ رجال نجاشی، ص 305.
- ↑ رجال كشی، ج 1ص 550.
- ↑ رجال نجاشی، ص 305و رجال كشی، ج 1ص 526.
- ↑ رجال كشی، ج 2ص 830و نجاشی، ص 104.
- ↑ رجال نجاشی، ص 106و رجال كشی، ج 2ص 830.
- ↑ فهرست شیخ طوسی، ص 87.
- ↑ رجال نجاشی، ص 101جامع الروات، ج 2ص 357و تنقیح المقال، ج 3ص 374.
- ↑ تنقیح المقال، ج 2ص 374.
- ↑ نجاشی، ص 235.
- ↑ رجال كشسی، ج 2ص 779.
- ↑ رجال نجاشی، ص 29.
- ↑ همان، ص 200.
- ↑ رجال شیخ طوسی، ص 386و 404.
- ↑ رجال نجاشی، ص 118.
- ↑ تنقیح المقال، ج 339 3.
- ↑ فهرست ابن ندیم، ص 376.
- ↑ رجال شیخ، ص 363.
- ↑ رجال نجاشی، ص 313.
- ↑ رجال كشی، ج 2، ص 780.
- ↑ خلاصه علامه، ص 184 و مجالس المومنین، ج 1 ، ص 411.
- ↑ تنقیح المقال، ج 3، ص 339؛ رجال کشی، خ 917، ص 485.
- ↑ رجال نجاشی، ص 313.
- ↑ فهرست شیخ طوسی، ص 181.
- ↑ تنقیح المقال، ج 3، ص 339؛ رجال کشی، خ 915، ص 484.
- ↑ رجال کشی، خ 910، ص 483.
- ↑ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲۰، ص۲۰۲.
- ↑ اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۷۸۲.
- ↑ خلاصه علامه ، ص 186 و چند ماخذ دیگر ،
- ↑ رجال كشی ، ج 2 ، ص 781 و مجالس المومنین، ج 1 ، ص 411.