آیین یهودیت
عبرانیان یا یهودیان مانند اعراب آشوریان، از نژاد سامی هستند. زبان، ادبیات، فرهنگ، آداب، رسوم و اعتقادات این اقوام چنان به یکدیگر نزدیک است که دانشمندان معتقد شدهاند اصل آنها به یک جا میرسد و برای بررسی و تحقیق در زمینه فرهنگ هر یک از این اقوام باید نظری هم به فرهنگ سایر اقوام سامی انداخت. مثلاً اگر به بررسی ادبیات عرب مشغول باشیم، با مطالعه و تحقیق در زبانهای عبری، سریانی و حبشی در کار خود موفقیت بیشتری کسب خواهیم کرد.
عبرانیان (یهودیان)
یهودیان مانند اعراب و آشوریان، از نژاد سامی هستند. زبان، ادبیات، فرهنگ، آداب، رسوم و اعتقادات این اقوام چنان به یکدیگر نزدیک است که دانشمندان معتقد شدهاند اصل آنها به یک جا میرسد و برای بررسی و تحقیق در زمینه فرهنگ سایر اقوام سامی انداخت. مثلاً اگر به بررسی ادبیات عرب مشغول باشیم، با مطالعه و تحقیق در زبانهای عبری، سریانی و حبشی در کار خود موفقیت بیشتری کسب خواهیم کرد.
از سابقه تاریخی قوم عبرانی اطلاع دقیقی در دست نیست. برخی دانشمندان معتقدند که نام “عبرانی “را که کنعانیان پس از ورود حضرت ابراهیم علیه السلام به سرزمین کنعان به او دادهاند و وی را عبرانی خواندهاند که بعدها جزو القاب او شد و لقب مذکور در خاندان وی باقی ماند؛ زیرا عبرانی از ماده “ع ب ر”به معنا گذر کردن از نهر میآید، به اعتبار این که حضرت ابراهیم علیه السلام از ورود فرات عبور کرد و وارد کنعان شد.
برخی نیز معتقدند که عبرانی منسوب به عابر نیای حضرت ابراهیم علیه السلام است. همچنین کسانی با توجه به نام آزر پدر (یا عموی) آن حضرت، گفتهاند اصل خاندان وی آریایی است. اما دانشمندان این نظریه را تأیید نمیکنند؛ زیرا از معنای لغوی واژه آزر در قرآن کریم و متون اسلامی اطلاع درستی نداریم. نام پدر ابراهیم علیه السلام در تورات تارح است.
حضرت ابراهیم علیه السلام
عظمت حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام به حدی است که وی همواره موجب نزاع یهودی و مسیحیت و اسلام بوده است و هر یک، آن حضرت را از خود میداند. از این رو، خدای متعال فرموده است: “ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لکن کان حنیفا مسلماً و ما کان من المشرکین “[۱]. وی حتی میان مشرکان مکانی بلند داشت و آثار وی در مکه مکرمه مورد زیارت و تقدیس آنان قرار میگرفت.
نسب حضرت ابراهیم علیه السلام تا حضرت آدم علیه السلام در تورات آمده است. نسب نامههای تورات به کتب اسلامی نیز راه یافته و بدون دقت در اصل و منشأ آن پذیرفته شده است.
به عقیده اهل کتاب (در نتیجه جمع بندی حوادث کتاب مقدس) حضرت ابراهیم علیه السلام حدود 2000 سال قبل از میلاد، یعنی حدود 4000 سال پیش در شهر آور به دنیا آمد و به گفته تورات در آغاز ابرام (یعنی پدر بلند مرتبه) نامیده میشد. خدای متعال نام وی را در سن نود و نه سالگی به ابراهیم (یعنی پدر اقوام) تبدیل کرد. شهر آور نزدیک یک قرن پیش در عراق در ساحل فرات از زیر خاک بیرون آمد و آثار باستانی بسیاری در آنجا یافت شد.
به گفته تورات پدر حضرت ابراهیم علیه السلام که "تارح" نامیده میشد، پسر خود ابراهیم علیه السلام و همسر وی ساره و نوه خویش حضرت لوط علیه السلام را برداشت و به سرزمین کنعان در غرب فلسطین عزیمت کرد. آنان در بین راه از ادامه سفر منصرف شدند و در شهر حران سکونت گزیدند. این شهر در جنوب ترکیه فعلی و در مرز سوریه قرار دارد.
پدر حضرت ابراهیم علیه السلام در تورات تارح خوانده میشود، ولی قرآن مجید وی را آزر بت پرستی معرفی کرده است [۲]. پدر حضرت ابراهیم علیه السلام در سلسله اجداد حضرت رسول اکرم (ص) قرار میگیرد.
علمای شیعه معتقدند همه پدران آن حضرت تا حضرت آدم علیه السلام یکتا پرست بودهاند، و به همین دلیل گفتهاند آزر عموی آن حضرت بوده و استعمال “آب “به جای “عم “در زبان عربی صحیح است، از آن جمله در قرآن کریم [۳] چنین چیزی دیده میشود.
تورات میگوید حضرت ابراهیم علیه السلام در 75 سالگی به امر خدا از شهر حران عازم کنعان شد. وی همسر خود ساره و برادر زادهاش حضرت لوط علیه السلام و چند نفر از مردم حران را برداشت و همگی به کنعان رفتند و در آنجا روی کوهی در شرق بیت ایل خیمه زدند.
حضرت ابراهیم علیه السلام پس از چندی در حبرون (الخلیل) ساکن شد و تا آخر عمر در آنجا بود و اکنون مقبره خانوادگی وی در آن مکان است. حضرت لوط علیه السلام به شهر سدوم و شهرهای مجاور آن رفت. مردم آن شهرها به سبب نافرمانی و بی اعتنایی به پیام وی به امر خداوند نابود شدند. این حادثه در قرآن مجید نیز آمده است.
دو موضوع بسیار مهم در تاریخ حضرت ابراهیم علیه السلام وجود دارد که در تورات کنونی اشارهای به آنها نشده است: یکی جریان بت شکنی و به آتش افکندن وی و دیگری داستان بنای کعبه.
قرآن مجید [۴] داستان بت شکنی و به آتش افکندن او را آورده است.
همچنین قرآن کریم از بنای کعبه به دست آن حضرت و به کمک حضرت اسماعیل علیه السلام سخن میگوید [۵]. از آنجا که این فرزند در پیری به او عطا شد [۶]، بنای کعبه در اواخر عمر شریف وی صورت گرفته باشد.
تورات داستان ذبح فرزند را میآورد و میگوید حضرت ابراهیم علیه السلام مأموریت یافت حضرت اسحاق علیه السلام را قربانی کند، ولی این مسأله را با وی در میان نگذاشت و به او گفت: “میخواهم گوسفندی قربانی کنم و آن گوسفند را خداوند برایم خواهد فرستاد.))... اما در قرآن مجید آمده است:
“فلما بلغ معه السعی قال یا بنیانی آری فی المنام انی اذبحک فانظر ماذا تری قال یا ابت افعل ما تؤ مر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین “[۷]. همان طور که می دانیم فرزند از مرگ نجات یافت و خداوند قوچی را فدیه او قرار داد...
اسماعیل و اسحاق علیهما السلام
درباره حضرت ابراهیم علیه السلام در تورات میخوانیم:
(1) بعد از این وقایع، کلام خداوند در رؤ یا به ابرام رسیده، گفت: “ای ابرام مترس من سپر تو هستم و اجر بسیار عظیم تو.”(2) ابرام گفت: “ای خداوند یهوه مرا چه خواهی داد و من بی اولاد میروم و مختار خانهام این العاذار دمشقی است.”(3) و ابرام گفت: “اینک مرا نسلی ندادی و خانه زادهام وارث من است.”(4) در ساعت کلام خداوند به وی رسیده، گفت:
“این وارث تو نخواهم بود بلکه کسی که از صلب تو درآید وارث تو خواهد بود.”(5) و او را بیرون آورده، گفت: “اکنون به سوی آسمان بنگر و ستارگان را بشمار هر گاه آنها را توانی شمرد.”پس به وی گفت: “ذریت تو چنین خواهد بود.))... (18) در آن روز خداوند به ابرام عمهد بست و گفت: “این زمین را از نهر مصر تا به نهر عظیم یعنی نهر فرات به نسل تو بخشیدهام.”(پیدایش 15: 1 - 18).
سپس تورات عهد یاد شده را به حضرت اسحاق علیه السلام، نیای بنی اسرائیل اختصاص میدهد و در همان سفر پیدایش میگوید:
(18) و ابراهیم به خدا گفت: “کاش که اسماعیل در حضور تو زیست کند.”(19) خدا گفت: “به تحقیق زوجهات ساره برای تو پسری خواهد زایید و او را اسحاق نام بنه و عهد خود را با وی استوار خواهم داشت تا با ذریت او بعد از عهد ابدی باشد (20) و اما در خصوص اسماعیل تو را اجابت فرمودم اینک او را برکت داده بارور گردانم و او را بسیار کثیر گردانم. دوازده رییس از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی به وجود آورم (21) لیکن عهد خود را با اسحاق استوار خواهم ساخت که ساره او را بدین وقت در سال آینده برای تو خواهد زایید.”(پیدایش 17: 18-21).
به گفته تورات، خداوند بارها به حضرت ابراهیم علیه السلام وعده نسل فراوان داده بود. کنیز آن حضرت به نام هاجر پسری را به دنیا آورد که اسماعیل (یعنی خدا میشنود) نامیده شد. پس از چهارده سال ساره فرزندی به دنیا آورد که او را اسحاق (یعنی میخندد) نامیدند.
کتاب تورات در این قسمت به کوتاهی سخن میگوید و فقط اشارهای میکند که حضرت اسماعیل علیه السلام در فاران ساکن شد و مادرش برای او زنی از مصر گرفت. سایر مسائل مربوط به وی در تورات به فراموشی سپرده شده است و حتی یک جمله درباره بنای کعبه در این کتاب دیده نمیشود. پیدا شدن آب برای حضرت اسماعیل علیه السلام نیز که طبق احادیث اسلامی در مکه بوده و اکنون هم به نام زمزم باقی است، به گفته تورات در مکانی به نام بئرشبع بوده است!
از نظر تورات، حضرت اسحاق علیه السلام جانشین حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام گردید و دو فرزند توأم برای او به دنیا آمد. آنکه نخست دیده به جهان گشود، عیسو نامیده شد. این کلمه در لغت به معنای پرمو است.
به گفته تورات این کودک در هنگام تولد موهای بسیاری بر تن داشت. توأم دیگر یعقوب (یعنی تعقیب میکند) خوانده شد؛ زیرا هنگام تولد، کودک قبلی را تعقیب کرد و پس از او به دنیا آمد.
اسرائیل
حضرت یعقوب علیه السلام دوازده پسر داشت و به اسرائیل ملقب بود. اهل کتاب این اسم مرکب را چنین معنا میکنند: کسی که بر خدا مظفر شد، ولی اصل معنای آن در عبری چنین است: کسی که بر قهرمان پیروز شد. به گفته تورات، کشتی گرفتن حضرت یعقوب علیه السلام با خدا که به پیروزی او بر خدا انجامید، علت ملقب شدن وی به اسرائیل است [۸]. اهل کتاب از زمانهای قدیم گفتهاند که مقصود از خدا در این داستان، یکی از فرشتگان خداست [۹].
پس از چندی حادثه مفقود شدن حضرت یوسف علیه السلام پیش آمد و سرانجام این موضوع موجب شده که بنی اسرائیل در مصر اقامت کنند. مطالب سفر پیدایش تورات به اینجا خاتمه مییابد.
در آغاز سفر خروج تورات میخوانیم که دوازده پسر حضرت یعقوب علیه السلام در مصر زندگانی خوبی داشتند و نسل ایشان در آن سرزمین منتشر شد. مدت توقف آنان در مصر چهارصد و سی سال بود [۱۰]. دوازده قبیله بنی اسرائیل که در اصطلاح "بسیط" نامیده میشوند، در علوم و فنون پیشرفت کردند و همین امر موجب حسادت مصریان شد. علاوه بر این، مصریان میترسیدند بنی اسرائیل با نیروی خود زمام امور را به دست گیرند؛ از این رو، به استضعاف آنان اقدام کردند و کارهایی دشوار و جانکاه به عهده ایشان گذاشتند. همچنین مقرر شد که قابلههای مصری نوزادان پسر بنی اسرائیل را برای کشتن معرفی کنند و فقط داشتن دختر برای آنان مجاز باشد.
دین مردم صحرانشین
عبرانیان در آغاز قومی صحرانشین بودند و نخستین اقامت آنان در شهرها در زمان حضرت یوسف علیه السلام بود. [۱۱] صحرانشینی در اعتقادات و مراسم دینی آن تأثیر فراوانی داشت.
هنگامی که حضرت موسی علیه السلام آنان را از دست فرعون نجات داد، مجبور شدند مدت چهل سال در صحرای سینا بمانند، ولی پس از آن پیوسته در شهرها به سر میبردند و تمدنی را پایه گذاری کردند که میراث گرانبهای قوم یهود شد. مسیحیت نیز زاییده همین تمدن است.
تحول افکار در اقوام بنی اسرائیل
تحت افکار ملتها امری عادی و طبیعی است و عبرانیان در خلال کوچ و جابه جایی تحت تأثیر اندیشههای ملل گوناگون قرار میگرفتند. در سوره اعراف، آیه 138 آمده است که بنی اسرائیل هنگام خروج از دریا و نجات از دست فرعون، به گروهی بت پرست برخوردند.
آنان از حضرت موسی علیه السلام تقاضا کردند برای ایشان نیز بتی قرار دهد و این خواسته به شدت رد شد. همچنین هنگامی که در مصر مستقر بودند، باورهای مصریان در آنان تأثیر گذاشته بود، به گونهای که پس از ترک آن سرزمین، به تقلید مصریان که گاو را مقدس میدانستند، آنان نیز گوسالهای ساختند و به عبادت آن مشغول شدند.
حضرت موسی علیه السلام
در باب دوم سفر خروج تورات میخوانیم که یک تن از بنی اسرائیل [۱۲] [۱۳] با یکی از دختران قبیله خود ازدواج کرد و دارای پسری شد. مادر نوزاد به منظور نجات وی از چنگال مأموران فرعون او را مدت سه ماه پنهان کرد.
از آنجا که مخفی نگه داشتن کودک برای همیشه ممکن نبود، مادرش صندوقی تهیه کرد و منافذ آن را با قیر اندود و کودک زا در آن نهاد و در میان نیزارهای رود نیل رها کرد. خواهر وی در آن حوالی ایستاد تا ببیند چه بر سر او خواهد آمد.
اندکی پس از آن، دختر فرعون که برای شستشو به سوی نیل آمده بود، صندوق را مشاهده کرد و یک تن از کنیزان خود را به دنبال صندوق فرستاد. هنگامی که صندوق را برای وی آوردند، آن را گشود و دید کودکی در آن گریه میکند. دل او بر آن کودک سوخت و گفت معلوم میشود این کودک از بنی اسرائیل است. در آن حال خواهر کودک جلو آمد و پیشنهاد کرد زنی را برای شیر دادن وی بیاورد.
دختر فرعون پذیرفت و خواهر کودک مادر خود را نزد آنان آورد. دختر فرعون به او گفت این کودک را با خود ببر و شیر بده، من نیز مزد تو را خواهم داد. پس از چند سال وقتی کودک بزرگ شد مادرش او را نزد دختر فرعون برد. دختر فرعون او را به پسری پذیرفت و نام موسی [۱۴] را بر او نهاد. این داستان با آنچه خداوند متعال در سوره قصص فرموده است، بسیار نزدیک است. بر اساس برخی محاسبات تاریخی، این حادثه در حدود 1250 ق.م. رخ داده است.
به هر حال حضرت موسی علیه السلام امور قوم خود را سامان داد و آنان را برای مبارزه با کافران آماده کرد و احکام خدا را به آنان تعلیم داد. وی قوم بنی اسرائیل را برکت داد و در صد و بیست سالگی در مکانی به نام موآب، حوالی دریای میت، درگذشت و بنی اسرائیل برای او سی روز عزاداری کردند. این جریان در آخر سفر تثنیه یافت میشود و تورات بدان پایان مییابد:
(5) پس موسی بنده خداوند در آنجا به زمین موآب برحسب قول خداوند مرد (6) و او را در زمین موآب در مقابل بیت فعور در دره دفن کرد [۱۵] و احدی قبر او را تا امروز ندانسته است (7) و موسی چون وفات یافت، صد و بیست سال داشت و نه چشمش تار و نه قوتش کم شده بود (8) و بنی اسرائیل برای موسی در عربات موآب سی روز ماتم گرفتند. پس روزهای ماتم و نوحه گری برای موسی سپری گشت (9) و یوشع بن نون از روح حکمت مملو بود، چون که موسی دستهای خود را بر او نهاده بود و بنی اسرائیل او را اطاعت نمودند و بر حسب آنچه خداوند به موسی امر فرموده بود عمل کردند (10) و نبیی مثل موسی تا به حال در اسرائیل برنخاسته است که خداوند او را روبرو شناخته باشد (11) در جمیع آیات و معجزاتی که خداوند او را فرستاد تا آنها را در زمین مصر به فرعون و جمیع بندگانش و تمامی زمینش بنماید (12) و در تمامی دست قوی و جمیع آن هیبت عظیم که موسی در نظر همه اسرائیل نمود [۱۶].
تأسیس یهودیت
در باب سوم سفر خروج میخوانیم که حضرت موسی علیه السلام در بیابان حوریب در دامته کوه، صدای خدای متعال را از میان آتشی از بوته خار شنید که با او سخن میگوید.
در قرآن مجید نخستین سخن خداوند از درختی در بیابان طوی چنین آمده است:
فلما اتاها نودی یا موسی. انی انا ربک فاخلع نعلیک آنک بالواد المقدس طوی. و انا اخترتک فاستمع لما یوحی. اننی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی و اقم الصلوة لذکری. ان الساعة آتیه اکاد اخفیها لتجزی کل نفس بما تسعی. فلا یصدنک عنها من لا یومن بها و اتبع هواه فتردی [۱۷].
تورات میگوید خداوند به حضرت موسی علیه السلام وعده داد بنی اسرائیل را از دست مصریان نجات دهد و سرزمین کنعان و حدود آن را که اماکن پر برکتی بودند، به ایشان عطا کند. از این رو، حضرت موسی علیه السلام رسالت یافت نزد فرعون برود و از او بخواهد که بنی اسرائیل را رها کند. وی با معجزاتی عازم مصر شد و مقرر گردید حضرت هارون علیه السلام به وی کمک کند.
به گفته تورات، خدای متعال به حضرت موسی علیه السلام قدرت داد تا به اعجاز، عصای خود و برادرش را به اژدها تبدیل کند و نیز از دست خود نور سفیدی ساطع نماید. فرعون جمعی از جادوگران را گرد آورد تا با حضرت موسی علیه السلام مسابقه بدهند. اژدهای مزبور تمامی آلات و ادوات آنان را بلعید و آنان دانستند که کار آن حضرت جادو نیست. به فرموده قرآن مجید آنان بدون ترسی از فرعون به حضرت موسی علیه السلام ایمان آوردند. پس از این معجزات چند عذاب بر مصریان فرود آمد و هر بار فرعون قول میداد بنی اسرائیل را مرخص کند، اما به قول خود عمل نمیکرد. تورات ده نوع عذاب را برشمارد:
1. تبدیل شدن آبهای مصریان به خون؛
2. زیاد شدن قورباغه میان آنها؛
3. زیاد شدن پشه؛
4. زیاد شدن مگس؛
5. مرگ حیوانات مصریان بر اثر وبا؛
6. مبتلا شدن مصریان و چارپایان آنان به دمل؛
7. فرود آمدن تگرگ بر آنان و تلف شدن مقدار زیادی از حیوانات و مزارع؛
8. زیاد شدن ملخ؛
9. تاریک شدن مساکن مصریان تا سه روز؛
10. هلاک شدن نخست زادگان انسان و حیوان همه مصریان حتی نخست زاده خود فرعون.
قرآن مجید نشانههای حضرت موسی علیه السلام را نه عدد میداند [۱۸] و ظاهراً مقصود تنها نشانههایی است که برای فرعون آورده بوده و گرنه به صریح قرآن کریم و تورات معجزات آن حضرت بیش از این عدد بوده است. برخی از این عذابها در قرآن مجید به گونهای مذکور است [۱۹].
به گفته تورات، فرعون سرانجام تسلیم شد و حضرت موسی علیه السلام و هارون علیه السلام را شبانه طلبید و به آنان گفت با بنی اسرائیل به هر جا که میخواهید بروید. پس آنان به سوی دریای سرخ در شرق مصر کوچ کردند و آنجا اردو زدند.
قوم موسی از دور آمدن فرعونیان را مشاهده کردند. در آن هنگام حضرت موسی علیه السلام دست خود را به طرف دریا دراز کرد و دریا شکافته شد و خشک گردید و بنی اسرائیل به آسانی از آن عبور کردند. [۲۰] آنگاه لشکریان فرعون وارد شدند و حضرت موسی علیه السلام به امر خداوند با اشاره دست، آنان را غرق کرد. تورات درباره غرق شدن شخص فرعون چیزی نگفته است.
از قرآن مجید و احادیث اسلامی بر میآید که بنی اسرائیل به امر خدا از مصر خارج شدند، نه به اذن فرعون [۲۱]. همچنین به صریح قرآن کریم، حضرت موسی علیه السلام به فرمان الهی عصای خود را به دریا زد، نه اینکه دستش را به سوی دریا دراز کند.
بنی اسرائیل در حوالی شبه جزیره سینا توقف کردند و در آنجا برای آنان از آسمان چیزی مانند شبنم و نیز مرغ بلدرچین که به عربی سلوی نامیده میشود، فرود میآمد و آنان آنها را میخوردند.
این جریان تا چهل سال یعنی در تمام مدت سرگردانی بنی اسرائیل در بیابان ادامه داشت. تورات میگوید آن غذای شبنم گونه من نامیده شد؛ زیرا بنی اسرائیل با دیدن آن به زبان عبری پرسیدند: “مان هوء”یعنی آن چیست؟
الواح و ده فرمان
هنگامی که سه ماه از خروج بنی اسرائیل از مصر گذشته بود، حضرت موسی علیه السلام مأموریت یافت برای گفتگو با خداوند به بالای طور سینا (یعنی کوه سینا) برود. وی در آنجا دو لوح دریافت کرد که فرمانهای خداوند بر آنها نقش بسته بود. قرآن کریم از “ابواح “به صیغه جمع نام میبرد، [۲۲]. از جمله آن فرمانها ده حکم بسیار مهم است که به ده فرمان معروف شده است:
1. برای خود خدایی جز من نگیرد؛
2. به بت سجده نکنید؛
3. نام خدا را به باطل نبرید؛
4. شنبه را گرامی بدارید؛
5. پدر و مادر را احترام کنید؛
6. کسی را به قتل نرسانید؛
7. زنا نکنید؛
8. دوری نکنید؛
9. بر همسایه شهادت دروغ ندهید؛
10. به اموال و ناموس همسایه طمع نورزید.
پس از آن، تفصیلاتی درباره این احکام در باب 21 به بعد سفر خروج آمده است.
گوساله پرستی
تورات میگوید وقتی بنی اسرائیل مشاهده کردند حضرت موسی علیه السلام در مراجعت از طور سینا تأخیر کرد، نزد حضرت هارون علیه السلام رفتند و از او درخواست کردند تا برای آنان خدایانی بسازد و آن حضرت موضوع را به حضرت موسی علیه السلام اطلاع داد و خواست آنان را هلاک کند، اما بر اثر شفاعت وی از آن صرف نظر کرد.
حضرت موسی علیه السلام آن دو لوح را برداشت و به سوی بنی اسرائیل آمد. هنگامی که وی کار زشت آنان را مشاهده کرد، لوحها را بر زمین زد و به مؤ اخذه برادرش پرداخت و گوساله را سوزاند و خرد کرد و آن را در آب ریخت و به بنی اسرائیل نوشاندو سپس امر کرد شمشیرهای خود را بردارند و به مدت نصف روز یکدیگر را بکشند.
قرآن مجید داستان مذکور را تقریباً به همین وضع در موارد مختلف نقل کرده است، جز اینکه ساحت مقدس حضرت هارون علیه السلام را از چنین کار ناروایی پاک دانسته است [۲۳]. سازنده گوساله در قرآن کریم فردی به نام سامری است.
اهل کتاب به کلمه “سامری “در قرآن کریم اعتراض کرده و گفتهاند چنین کسی وجود نداشته است؛ زیرا سامری به شهر سامره در فلسطین منسوب است و آن شهر را پادشاهی به نام عمری که سالها پس از حضرت موسی علیه السلام میزیسته، ساخته است [۲۴].
مرحوم علامه بلاغی پاسخ داده است که در بنی اسرائیل فردی به نام شمرون بن یساکار بن یعقوب وجود داشته که خاندان وی شمرونی نامیده میشود [۲۵]. شمرونی در تلفظ عربی سامری شده است.[۲۶]
تورات میگوید خداوند به حضرت موسی علیه السلام دستور داد وی دو لوح سنگی مانند لوحهای خرد شده بتراشد تا خداوند وصایای مذکور را بر آنها بنویسد. قرآن کریم نیز به این مطلب اشاره کرده است [۲۷].
تورات
تورات واژهای عبری و به معنای قانون است؛ زیرا در کتاب تورات احکام و قوانین زیادی وجود دارد. نام دیگر تورات شریعت است. متخصصین کتاب مقدس تورات چهار منبع اساسی برای تورات قائلند:
1. منبع الوهیمی E؛
2. منبع یهوهی J؛
3. منبع کاهنی P؛
4. منبع سفر تثنیه D (که منبعی ویژه است).
یکی از قدیمیترین و معروفترین نقدهای تورات و کتاب مقدس را دانشمند و فیلسوف هلندی باروخ (بندیکت) اسپینوزا 8 (1632-1677) در کتابی به نام رسالهای در الهیات و سیاست (به زبان لاتینی) انجام داده است.
اسپینوزا در کتاب خود با ذکر دلیلهایی اثبات میکند که برای بررسی اعتبار کتاب مقدس باید به شواهد تاریخی و انتقادی آن پرداخت و متأسف است که پیشینیان این شناخت را متروک داشتهاند و یا اگر چیزی در باب آن نگاشتهاند از دسترس ما به دور مانده است. وی میافزاید اکنون ما در شرایطی زیست میکنیم که مسائلی تعصب آمیز به نام دین معروف شده است و مردم برای عقل در اعتقادات خود سهمی قائل نیستند. از این رو من با نومیدی نسبی پای در این راه مینهم و در نخستین گام به بررسی نویسندگان کتاب مقدس (و قبل از همه به مؤ لف اسفار پنجگانه تورات) پرداخته میشود:
تقریباً همه (اهل کتاب) معتقدند که موسی تورات را تألیف کرده است، به گونهای که فرقه فریسیان از یهود در تأکید بر این عقیده، مخالف آن را مرتد دانستهاند.
به همین دلیل ابن عزرا که دانشمندی نسبتاً آزاد اندیش بود، برای اظهار نظر خویش در این باب جرأت نکرد و تنها با اشاراتی مبهم، اشتباه بودن این اعتقاد عمومی را متذکر شد. اما من بدون ترس و واهمه پرده ابهام را از روی سخنان ابن عزرا برخواهم داشت و حقیقت را برای همه آفتابی خواهم کرد.[۲۸]
عهد عتیق
عهد عتیق نامی است که مسیحیان در مقابل عهد جدید به کتاب یهودیان دادهاند. مسیحیان به هر دو عهد عقیده دارند. عهد عتیق به زبان عبری و اندکی از آن به زبان کلدانی نوشته شده است. این دو زبان مانند عربی از زبانهای سامی هستند. کتاب تورات در آغاز عهد عتیق قرار دارد.
همچنین نسخهای از عهد عتیق به زبان یونانی وجود دارد که از روی نسخه عبری ترجمه شده و آن را ترجمه سبعینیه (یا ترجمه هفتاد) مینامند. گفته میشود این ترجمه حدود سال 258 ق.م. به امر بطلمیوس فیلادلفوس پادشاه مصر، توسط 72 تن انجام گرفته است. این نسخه تفاوتهایی با اصل عبری دارد و از همه مهمتر آنکه بخشها اپوکریفا 8 یعنی پوشیده، نام دارد و از قدیم الایام مورد شک بوده است، اما مسیحیان معمولاً آن را میپذیرفتهاند. حدود پنج قرن پیش، در جریان نهضت اصلاح دین، اعتبار این قسمتها مورد سوءظن جدی مسیحیان پروتستان واقع شد. پس از مدتی، به سال 1826 جمعیت بریتانیایی و جمعیت آمریکایی طبع و نشر کتاب مقدس به طور رسمی آنها را از کتاب مقدس کردند. کلیساهای کاتولیک و ارتدوکس با این عمل مخالفند و قسمتهای مذکور را بخشی از عهد عتیق میشمارند.
اینک سخنی پیرامون ارجاع به کتاب مقدس: همه ما با شیوه ارجاع به قرآن کریم آشنا هستیم و می دانیم به جای ذکر صفحه از نام سوره و شماره آیه استفاده میشود.
پرهیز از ذکر صفحه در صدها کتاب باستانی و مشهور معمول است، مانند آثار افلاطون، ارسطو، هومر، هرودت، شکسپیر و غیره. برای ارجاع به این آثار تمهیدهایی اندیشیدهاند و ابواب و فصول و شمارههایی ساختهاند تا ارجاع به چاپهای خاصی محدود نشود و برای همه کارساز باشد.
هنگام ارجاع به کتاب مقدس، نخست نام کتاب، آنگاه شماره باب و سرانجام شماره فقرات ذکر میشوند؛ مثلاً “پیدایش 1:27”یعنی سفر پیدایش، باب 1، بند 27.
عهد عتیق 39 کتاب دارد که از نظر موضوع به سه بخش تقسیم میشوند:
1. تورات و بخش تاریخی عهد عتیق؛
2. حکمت، مناجات و شعر؛
3. پیشگوییهای انبیا.
بخش تاریخی عهد عتیق
بخش تاریخی عهد عتیق با تورات و تورات با سفر پیدایش آغاز میشود. آفرینش جهان، آدم و حوا و خوردن معرفت نیک و بد همچنین اخراج آنان از باغ عدن، داستان فرزندان آدم، طوفان نوح، حوادث مربوط به حضرت ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و یوسف در این سفر آمده است. چهار سفر بعدی سیره حضرت موسی علیه السلام و تاریخ بنی اسرائیل را شرح میدهد.
این سیره تولد، بعثت، هجرت (خروج از مصر در حدود 1290 ق.م.)، تشکیل حکومت و رحلت آن حضرت را در بردارد. مقدار زیادی از احکام و قوانین، ضمن عباراتی منسوب به وحی، در این چهار سفر وجود دارد. به عقیده یهودیان و مسیحیان، مؤ لف اسفار پنجگانه تورات حضرت موسی علیه السلام است. تاریخ بنی اسرائیل از زمان حضرت یوشع علیه السلام به بعد در دوازده کتاب بعدی ادامه مییابد.
این بخش مشتمل بر 17 کتاب است:
1. سفر پیدایش (آفرینش جهان، داستانهای حضرت آدم، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و یوسف)؛
2. سفر خروج (تولد و بعثت حضرت موسی، خروج بنی اسرائیل از مصر به سینا و احکام)؛
3. سفر لاویان (احکام کاهنان یعنی روحانیون یهودی که از نسل هارون و از خاندان لاوی هستند)؛
4. سفر اعداد (آمار بنی اسرائیل در عصر حضرت موسی، شریعت و تاریخ ایشان)؛
5. سفر تثنیه (تکرار احکامی که در اسفار پیشین آمده است و تاریخ بنی اسرائیل تا رحلت حضرت موسی)؛ مجموع این پنج سفر تورات خوانده میشود.
6. صحیفه یوشع (تاریخ و سیره یوشع بن نوح جانشین حضرت موسی)؛
7. سفر داوران (تاریخ قاضیان بنی اسرائیل، قبل از نصب پادشاهان)؛
8. کتاب روت (شرح حال زنی به نام روت، از جدات حضرت داود)؛
9. کتاب اول سموئیل (تاریخ سموئیل نبی و تعیین شائول - یعنی طالوت - به سلطنت)؛
10. کتاب دوم سموئیل (پادشاهی حضرت داود)؛
11. کتاب اول پادشاهان (ادامه پادشاهی داود و پادشاهی حضرت سلیمان و جانشینان او)؛
12. کتاب دوم پادشاهان (ادامه تاریخ پادشاهان بنی اسرائیل تا حمله بخت نصر و جلای بابل)؛
13. کتاب اول تواریخ ایام (نسب نامه بنی اسرائیل و تکرار تاریخ ایشان تا وفات داود)؛
14. کتاب دوم تواریخ ایام (تاریخ پادشاهی حضرت سلیمان و ملوک بعدی تا جلای بابل)؛
15. کتاب عزرا (نوسازی اورشلیم یعنی بیت المقدس “آزادی یهودیان همراه عزیر)؛
16. کتاب نحمیا (نوسازی اورشلیم و بازگشت یهودیان از زبان نحمیا اردشیر اول پادشاه هخامنشی)؛
17. کتاب استر (رفع خطر نابودی از یهود با وساطت استر، همسر یهودی خشایارشا، مدفون در همدان).
حکمت، مناجات و شعر
این بخش مشتمل بر 5 کتاب است:
1. کتاب ایوب (ابتلا، بی صبری و صبر آن حضرت!)؛
2. کتاب مزامیر یعنی زبور داود (مجموعه 150 قطعه مناجات)؛
3. کتاب امثال سلیمان نبی (کلمات حکمت آمیز)؛
4. کتاب (اسم مستعار حضرت سلیمان، مشتمل بر نگرش بدبینانه به جهان)؛
5. کتاب (اشعار عاشقانه).
پیشگوییهای انبیا
بخش پیشگوییهای انبیا مشتمل بر هشدارها و تهدیداتی پیرامون سرنوشت بنی اسرائیل است. برای فهمیدن این پیشگوییها خواننده باید از جریانات آن زمان کاملاً آگاه باشد.
این بخش مشتمل بر 17 کتاب است:
1. کتاب اشعیا (طولانیترین و معروفترین کتاب پیشگویی در عهد عتیق)؛
2. کتاب ارمیا (پیشگویی)؛
3. کتاب مراثی ارمیا (نوحه سرایی آن حضرت بر خرابی اورشلیم)؛
4. کتاب حزقیال (پیشگویی)؛
5. کتاب دانیال (پیشگویی و شرح مجاهدات حضرت دانیال نبی مدفون در شوش)؛
6. کتاب هوشع (پیشگویی)؛
7. کتاب یوئیل (پیشگویی)؛
8. کتاب عاموس (پیشگویی)؛
10. کتاب یونس (پیشگویی و داستان رفتن وی در شکم ماهی)؛
11. کتاب میکاه (پیشگویی)؛
12. کتاب ناحوم (پیشگویی)؛
13. کتاب حبقوق (پیشگویی حضرت حبقوق نبی مدفون در تویسرکان)؛
14. کتاب صنیفا (پیشگویی)؛
15. کتاب حجی (پیشگویی)؛
16. کتاب زکریا (پیشگویی)؛
17. کتاب ملاکی (پیشگویی).
اپوکریفای عهد عتیق
اینک برای آشنایی با اپوکریفای عهد عتیق نامهای آن کتب را میآوریم. لازم است اشاره کنیم که نسخههایی از کتاب مقدس که دارای اپوکریفاست، هم از نظر تعداد کتب اپوکریفا و هم از نظر ترتیب، با یکدیگر اختلاف دارند. منبع بیشتر این کتابها ترجمه سبعینه است. تاکنون اپوکریفا به زبان فارسی دیده نشده است، اما نسخههایی از آن به عربی و انگلیسی و زبانهای دیگر وجود دارد. یک مجموعه اپوکریفا در 241 صفحه به زبان عربی، مشتمل بر 10 کتاب زیر است:
1- طوبیا، 2- استر (یونانی)، 3- حکمت، 4- یشوع بن سیراخ، 5- باروک، 6- نامه ارمیا، 7- دانیال (یونانی)، 8- مکابیان اول، 9- مکابیان دوم، 10- یهودیت.
عقاید و احکام مذهبی
علام دینی، پزشک و فیلسوف یهودی، موسی بن میمون (1135 - 1204 م.) به آیین یهود لباسی نو پوشاند و سیزده اصل برای آن ترتیب داد، به این شرح:
1. وجود خدا؛
2. یگانگی او؛
3. مجرد بودن او؛
4. نداشتن زمان؛
5. حکمت او در امور؛
6. عدالت؛
7. قابل تقرب بودن از راه عبادت.
اینها مربوط به خدا بود، اما سایر امور:
8. اعتقاد به نبوت؛
9. برتر بودن حضرت موسی علیه السلام؛
10. اعتقاد به آسمانی بودن تورات؛
11. عدم جواز نسخ احکام؛
12. آمدن مسیحای موعود؛
13. قیامت و جاودانگی نفس آدمی.
خدا در یهودیت
یهودیت (مانند اسلام و مسیحیت) از آغاز بر توحید استوار شده است و همه انبیای یهود، از حضرت موسی علیه السلام تا انبیای پرشمار بعدی، با شرک مبارزه کردهاند. بدیهی است که پیروان ادیان توحیدی نیز در مواردی از دین خود غافل میشوند و به گونههایی از شرک روی میآورند. این مسأله هیچ گاه نظر پژوهشگران را نسبت به اصل این ادیان تغییر نداده است. آنان با قطع نظر از لغزشهای پیروان یک دین، از تحقیقات خود دانستهاند که ادیان دو گونهاند:
الف) ادیانی که مردم را از شرک بر حذر میدارند، مانند ادیان ابراهیمی؛
ب) ادیانی که شرک را به مردم تعلیم میدهند، مانند ادیان شرقی.
نام خاص خدا در دین یهود یهوه یعنی باشنده (موجود) است. این نام بسیار احترام دارد و بر زبان آوردن آن حتی از طریق قرائت تورات حرام است. بر اثر این تحریم، کسی تلفظ حقیقی آن را نمیداند و گاهی در کتابهای علمی مغرب زمین، از باب احتیاط آن را بدون حرکت (YHWH) ثبت میکنند. اما گروهی از محققان برآنند که تلفظ حقیقی آن یهوه است.
هنگامی که معبد سلیمان بر پا بود، بالاترین مقام مذهبی یهود حق داشت سالی یک بار در روز عاشورای تقویم یهودی (دهم ماه تشری، در اوایل پاییز)، در قدس الاقداس آن معبد، نام یهوه را بر زبان آورد و دعا کند. هنگام تلاوت تورات نام مزبور به ادونای به معنای آقای من تبدیل میشود و حرکات همین کلمه را روی آن میگذارند؛ از این رو، گاهی آن را یهوه ضبط کردهاند.[۲۹]
یکی دیگر از نامهای خدا اهیه اشر اهیه است به معنای هستم آنچه هستم. این نام در سفر خروج 3:14 و در برخی ادعیه اسلامی (مانند دعای شب عرفه) آمده است و بر اثر نسخه برداری افراد کم اطلاع، به آهیا شراهیا تبدیل گردیده است.
انبیای بنی اسرائیل
یهودیان به نبوت معتقدند و در مورد آن بحثهای کلامی گستردهای دارند. همچنین برای نبوت معنای ویژهای قائلند که پیشگویی است و پیامبران بزرگی همچون اشعیا، ارمیا، حزقیال و هوشع به عنوان نبی یعنی پیشگو شهرت دارند.
پیامبران بسیاری در کتاب عهد عتیق مطرح شدهاند.[۳۰] اشعیا، ارمیا، عاموس با بیانات شیوای خود به بنی اسرائیل هشدار میدادند و آنان را از عاقبت کارهای زشت و ناروایشان بر حذر میداشتند و متذکر میشدند که اسارت ذلت باری در پیش دارند. اما آنان به این گفتارها کمترین توجهی نمیکردند و از سوی دیگر به قتل و حبس و آزار پیامبران خود کمر میبستند (قرآن مجید از این امور بسیار سخن گفته است). هفده کتاب پایان عهد عتیق که کتابهای نبوت نام دارد، مشتمل بر این پیشگوییهاست.
از 26 پیامبر مذکور در قرآن کریم 20 تن به اهل کتاب مربوط میشوند: آدم، نوح، ابراهیم، لوط، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، موسی، هارون، داود، سلیمان، الیاس، الیسع، عزیز (عزرا)، [[ایوب [[، یونس، زکریا، یحیی و عیسی.
از آن انبیا 6 تن به اهل کتاب ربطی ندارند: ادریس [۳۱]، شعیب (مگر به نام رعوئیل در سفر خروج 2:18 یا به نام یترون در سفر خروج 3:1)، ذوالکفل، هود، صالح و محمد.
حکومت بنی اسرائیل
پس از حضرت موسی علیه السلام، حضرت یوشع بن نون علیه السلام به امر خدا به رهبری قوم برخاست. وی از رود اردن که از شمال به جنوب فلسطین کشیده شده است، گذشت و بلاد کنعان و حدود آن را فتح کرد.
به ادعای عهد عتیق سکنه بومی آن مناطق قتل عام شدند و آن سرزمین به بنی اسرائیل اختصاص یافت. جریان این جنگها در ششمین کتاب عهد عتیق، به نام صحیفه یوشع موجود است. پس از حضرت یوشع علیه السلام مردان بزرگی در بنی اسرائیل به رهبری مردم اشتغال داشتند که داوران بنی اسرائیل نامیده میشوند. آنان عموماً سمت پیامبری یا پادشاهی نداشتند. تاریخ این رهبران در سفر داوران آمده است.
آخرین داور بنی اسرائیل حضرت سموئیل علیه السلام دو پسر داشت که شایستگی رهبری قوم را نداشتند. از این رو، مردم از آن حضرت درخواست کردند که پادشاهی برای آنان برگزیند. در واقع بنی اسرائیل در آن زمان پادشاهی نداشتند. سموئیل پس از اصرار زیاد مردم، از طرف خدا جوانی را به پادشاهی آنان نصب کرد.
نخستین پادشاه بنی اسرائیل حدود 1030 سال قبل از میلاد انتخاب شد. نام این پادشاه در عهد عتیق [۳۲] به بعد) شائول و در قرآن کریم طالوت است [۳۳].
پس از انتخاب نخستین پادشاه، جنگ مهمی میان بنی اسرائیل و فلسطینیان آن زمان رخ داد و پیروزی نصیب بنی اسرائیل گردید. مهمترین قهرمان این قوم جلیات بود که در قرآن کریم جالوت نامیده شده است. وی به دست حضرت داود علیه السلام کشته شد و لشکر وی گریخت.
حضرت داود علیه السلام جانشین حضرت طالوت شد (حدود 1015 سال قبل از میلاد) و حضرت سلیمان علیه السلام به جای پدرش حضرت داود علیه السلام نشست و مهمترین و با شکوهترین دوران بنی اسرائیل را به وجود آورد. وی معبد بسیار بزرگی در شهر اورشلیم (یعنی شهر سلامت) ساخت که به نام هیکل سلیمان معروف شد. (هیکل در زبان عبری به معنای ساختمان بلند است). این معبد بعداً یک بار حدود 587 ق.م. به دست بختنصر و بار دیگر در سال 70 م. به دست شاهزاده رومی، تیتوس (Titus) خراب شد.
اهل کتاب بر مبنای محتویات دروغین عهد عتیق (کتاب اول پادشاهان، باب 11) معتقدند که حضرت سلیمان علیه السلام بر اثر وسوسه همسران بت پرست خویش، در آخر عمر بت پرست و خطاکار شد! قرآن کریم با تمجید فراوان از آن حضرت، ساحت قدس وی را پاک کرده است.
پس از رحلت حضرت سلیمان علیه السلام، فرزندش رحبعام زمام امور مملکت بنی اسرائیل را در کف گرفت و چون وی به ستمکاری پرداخت گروهی از مردم از فرمان او بیرون رفتند و تنها دو سبط یهودا و بنیامین در سرزمین یهودا (به نام یکی از فرزندان حضرت یعقوب) که بخش نسبتاً کوچکتری بود، برای او باقی ماند.
این قسمت که شامل شهر اورشلیم (قدس) نیز میشد، اهمیت بسیاری داشت و نام “یهودی “از اینجا میآید. ده سبط دیگر حکومت مستقلی به نام اسرائیل به رهبری فردی به نام یربعام بن ناباط در شمال فلسطین تشکیل دادند. یربعام یکی از استانداران حضرت سلیمان علیه السلام بود.
تجزیه کشور مبدأ ضعف و بدبختی آنان بود. پادشاهان یهودا و اسرائیل نیز عموماً گنهکار بودند و مردم را به گناه و بت پرستی دعوت میکردند.
اسارت بابل
به هر حال پیشگوییهای انبیای بنی اسرائیل تحقق یافت [۳۴] و پس از چندی آشوریها که در شمال بابل در عراق و سوریه کنونی حکمرانی داشتند و پایتخت آنان شهر نینوا بود به اسرائیل تاختند و عده کثیری را به اسیری بردند. چند سال بعد، پادشاه بابل بختنصر که در عهد عتیق نبوکدنصر (یعنی بت “نبو”تاج را نگهداری میکند) نامیده میشود، به اورشلیم حمله کرد و مردم یهودا را کشت و عدهای را به اسارت به بابل برد که تا مدتی طولانی در آنجا بودند.
اسیر شدن مردم اسرائیل و یهودا موجب پراکندگی آنان در خاورمیانه و سرزمینهای دیگر شد. این اسارت اهمیت ویژهای داشت؛ زیرا گروهی از مردم اسرائیل نیز که در حمله پیشین توسط آشوریها از اسارت معاف شده بودند، در این یورش همراه با ساکنان یهودا به بابل کوچ داده شدند. این موضوع جلای بابل نامیده میشود.
یهودیان در زمان اسارت، برخی آداب و اخلاق مشرکان را پذیرفتند و کمتر کسی در بین آنان از جلای وطن و اسیری و دشواری پرستش خدا رنج میبرد. باید توجه داشت که انحصار طلبی و خود بزرگ بینی خوی و خصلت جدانشدنی قوم کوچک یهود است و سایر اقوام جهان در واکنش به این صفات، با یهودیان از در دشمنی و ستیز در آمده و به تحقیر آنان پرداختهاند. شاید نخستین ویرانی شهر قدس و گرفتار شدن بنی اسرائیل به دست بابلیان در حدود شش قرن قبل از میلاد نیز به همین علت بوده است.
ارمیای نبی از جانب خدای متعال پیام آورده بود که بنی اسرائیل نباید در برابر آن دشمن مقاومت کنند. ایشان این پیام را به چیزی نگرفتند و آن پیامبر را زندانی کردند. پس از سقوط شهر قدس، ارمیا آزاد شد [۳۵].
تجدید معبد
هنگامی که کورش (یعنی خورشید) بنیانگذار سلسله هخامنشی بابل را فتح کرد، یهودیان آزاد شدند و اجازه بازگشت به سرزمین خود را یافتند. اما بسیاری از آنان حاضر نبودند بابل را ترک کنند و در بابل و اطراف آن پراکنده شدند. اعلامیه کورش در مورد آزادی یهود حدود سال 538 ق.م. صادر شد. کورش با این کار در میان یهود محبوبیت زیادی به دست آورد.
گروهی از یهودیان نیز به فلسطین بازگشتند و به بازسازی شهر قدس آغاز کردند. در آن دوران همسایگان آن سرزمین احساس خطر کردند و مانع بر پایی یک حکومت مقتدر یهودی بر خاک فلسطین شدند. پس از آن حکومتهای ناتوانی در مناطق مختلف فلسطین بر پا شد و پس از چند قرن آشفتگی، شهر قدس برای بار دوم به دست رومیان ویران شد و این ویرانی یهودیان را در جهان پراکنده ساخت. از آن پس، یهودیان در کشورهای بیگانه زندگی سختی را میگذراندند و انواع خواری و سرکوفتگی را در جسم و جان خود میچشیدند.
پیدایش کنیسه
پس از بازگشت یهود از بابل، جامعه دینی نظام تازهای یافت و معابدی ساخته شد که بعداً کنیسه (synagogue) نامیده شد. این معابد مانند سایر معبدها معماری خاصی داشتند و در آنها قربانگاه و اماکن ویژه دیگری وجود داشت. هم اکنون نیز معبد یهودیان کنیسه نامیده میشود. قبله یهود معبد سلیمان (مسجد اقصی) است. فقط سامریان قبله را کوه جرزیم در نزدیکی شهر نابلس میدانند.
آنان روزی سه بار نماز میخوانند: نماز صبح، نماز عصر و نماز مغرب. در صورتی که دست کم ده مرد در کنیسه وجود داشته باشد نماز برگزار میشود و در این حال یک نفر که معمولاً پیرتر از سایرین است و عبری را خوب میداند، جلو میایستد و قسمتهایی از تورات یا دعاهایی به عبری میخواند و در مواردی رکوع میکنند. معروفترین عبارتی که خوانده میشود، شمع (یعنی بشنو) نام دارد که از تورات گرفته شده است: (4) ای اسرائیل بشنو یهوه خدای ما یهوه واحد است (5) پس یهوه خدای خود را به تمامی جان و تمامی قوت خود محبت نما [۳۶].
تأثیر عقاید مزدیسنی و فرهنگ پارسی
یهودیان نیز مانند سایر اقوام تحت تأثیر محیط قرار داشتند و پس از تماس با برخی تمدنهای باستانی، خواسته یا ناخواسته، بسیاری از مفاهیم و اعمال آنها را وام گرفتند، ولی باید توجه داشت که آنان پیوسته و در تمام موارد، مسائل یاد شده را به رنگ اخلاقیات توحیدی خاص خویش در میآوردند. مثلاً داستان طوفان نوح، خواه از بابلیها اقتباس شده باشد یا نه، آن گونه که در سفر پیدایش آمده است، از خدای واحد، مهربان و درستکار سخن میگوید.
این داستان به داستان پر- نپیشتیم (napishtim-Per) که روی الواح میخی حک شده است و علاوه بر شرک صریح، خدایانی خودخواه، ستیزه جو، احساساتی و حسود را مطرح میکند، چندان شباهتی ندارد. این تمایز در سایر داستانها و قوانین و باورهایی که گفته میشود یهود از اقوام دیگر اقتباس کردهاند، نیز مشهود است.
در تورات تقریباً ذکری از قیامت نیست (مگر یکی دو اشاره مبهم، مثلاً تثنیه 8:16). از نظرات تورات [۳۷] دینداری و بی دینی در جلب نعمتهای این جهان و سلب آنها تأثیر مستقیم و قطعی دارند. از سوی دیگر، کتاب تلمود از قیامت بسیار سخن گفته است.
یکی از باورهای اصیل یهودیت که به تصور پژوهشگران، از بیگانگان گرفته شده، اعتقاد به رستاخیز مردگان است. این اعتقاد با آرمان مسیحایی گره خورده و چیزی مانند اعتقاد به رجعت را پدید آورده است. ایرانیان باستان میگفتند در زمان آینده، پس از آنکه آهورمزدا بر هماورد خود انگرو مئنیو پیروز شود و او را نابود کند، مردگان برخواهند خاست، ولی شکل عالی و معنوی این آموزه دستاورد اصیل الهامات یهود است و با اعتقاد خشک و بی روح مغان ایران زمین شباهتی ندارد. به گفته پژوهشگران، اعتقاد به جاودانگی روح از قدیم میان بنی اسرائیل وجود داشته و در چندین مورد از کتاب مقدس بدان اشاره شده است، ولی آن باور پس از بازگشت از بابل، با عقیده به جاودانگی قوم و قیام مسیحا پیوند خورد و اعتقاد به رستاخیز مردگان را پدید آورد. این نظریه با قرآن مجید تعارض دارد؛ زیرا از داستان برانگیخته شدن حضرت موسی علیه السلام در اوایل سوره طه بروشنی میفهمیم که اعتقاد به رستاخیز در نخستین پیام او وجود داشته است.
اعیاد یهود
عیدهای یهود دارند از این قرار: 1. روز شنبه: در این روز افراد خانواده دسته جمعی غذا میخورند و طی آن، بزرگ خانواده جام شرابی بر دست میگیرد و با خواندن دعا، آن را تبرک میکند و افراد خانواده از آن شراب میخورند. تعطیل شنبه یکی از ده فرمان است [۳۸]. [۳۹]
2. عید اول ماه: به عبری به آن "روش حودش" می گویند که به معنای آغاز ماه است.
3. سال هفتم یا سال انفکاک: طبق تورات هر هفت سال یک بار باید وامها را بخشید و کارهایی انسانی از قبیل: آزاد کردن بردگان اسرائیلی و مانند آن انجام داد [۴۰]. نام عبری این سال "شمیطا" به معنای رها کردن است.
4. سال یوبیل: این عید هر پنجاه سال یک بار میآید که اعمال انسانی و اخلاقی بسیاری در آن انجام میشود. [۴۱].
5. عید فصح: در لغت به معنای چشم پوشی کردن است که به مناسبت چشم پوشی خداوند از قتل نخست زادگان بنی اسرائیل در حین نزول این بلا به فرعونیان چنین نامی به آن داده شده است). این عید هفت روز طول میکشد و آغاز آن چهاردهم ماه نیسان در فصل بهار است و مراسم آن در تورات [۴۲] آمده است. این عید مهمترین عید است و مسیحیان نیز به خاطر تقارن آن با خاک سپاری حضرت عیسی علیه السلام آن را گرامی میدارند. از دو سه قرن پیش تاکنون گاهی یهودیان متهم شدهاند که یک کودک یا بزرگسال مسیحی را کشته و از خون آنان در مراسم عید فصح استفاده کردهاند. کتابهایی نیز در این باب نوشته شده است.
6. عید هفتهها: این عید پنجاه روز پس از عید فصح به مناسبت گذشتن هفت هفته و آماده شدن محصول برگزار میشود. نام عبری آن شاووعوت یعنی هفتههاست.
7. عید اول سال: این عید که به عبری روش "هشانا" (رأس السنة) نامیده میشود در اوایل مهر (اعتدال خریفی) قرار دارد. در آن روز به نشانه آمادگی برای ده روز ایام توبه بوق مینواختند. روز دهم اهمیت خاصی داشت و به آن یومها کیپور میگفتند.
8. یوم کیپور: یعنی روز "کفاره"؛ این عید مهم در دهمین روز ماه تشری واقع است و آن را “عاسور”یعنی عاشورا مینامند. یهودیان از غروب روز قبل تا شبانگاه این روز، به منظور کفاره گناهان، روزه میگیرند و از خوردن، آشامیدن، استحمام و کار پرهیز میکنند و در کنیسهها به عبادت و استغفار مشغول میشوند. در آن روز، یهودیان بنیادگرا لباس ویژهای بر تن میکنند و از پوشیدن کفش چرمی خودداری میکنند.
9. عید سایبانها: در روز بیست و دوم ماه تشری به نشانه زندگی کردن بنی اسرائیل در خیمههای تیه در عصر حضرت موسی علیه السلام مدت یک هفته در خیمه زندگی میکنند نام این عید به زبان عبری سکوت یعنی سایبانهاست.
10. عید گشایش: در عبری "حنوکا" نامیده میشود؛ یادبود پیروزی یهود بر استعمارگران یونانی در سال 168 ق.م. است. در این روز معبد سلیمان به دست یهود از پلیدیها و خرابیهای دشمن تطهیر شد. این عید یک هفته پس از عید سایبانهاست.
11. عید قرعهها: در عبری "پوریم" نام دارد. این روز به مناسبت رفع خطر قتل عام یهودیان به توطئه هامان وزیر خشایارشا عید قرار داده شده است. شرح مفصل این ماجرا در کتاب استر در عهد عتیق آمده است. وجه تسمیه این روز آن است که هامان برای تعیین روز اعلام تصمیم خود به پادشاه قرعه کشیده بود. مزبور در ماه اسفند قرار دارد.
فرقههای یهودی
همه دینها پس از اندک زمانی فرقههای متعدد پیدا میکنند. مسائل اجتماعی و تنوع مشربها، فرقهها را پدید میآورد. برخی از این فرقهها نیرومند و برخی ناتوانند، همچنین فرقههایی پرجمعیت و فرقههایی کم جمعیت هستند.
فرقههای شناخته شده یهود پس از بازگشت از بابل پدید آمدهاند و درباره فرقههای قدیمتر اطلاع چندانی در دست نیست.
فریسیان
کلمه فریسی در عبری به معنای عزلت طلب است. این لقب بر جدایی و امتیاز آنان دلالت دارد. این فرقه دو قرن قبل از میلاد پدید آمد و تاکنون هم اکثریت یهود از آن هستند.
اصل این فرقه به فرقه حسیدیم (به معنای پارسایان) بر میگردد. فرقه حسیدیم سه یا چهار قرن قبل از میلاد برای زدودن آثار بت پرستی و انحراف میان یهودیان پدید آمد. آنان در جنگهای مکابیان شرکت داشتند و در راه دین جانبازی کردند و شهید شدند.
در قرن هجدهم نیز موج تازهای به نام حسیدیم میان یهودیان شرق اروپا پیدا شد که از این حرکت الهام میگرفت.
فریسیان یک قرن قبل از میلاد از میان حسیدیم برخاستند. آنان از نظر فکری با صدوقیان تضاد و مخالفت روشنی داشتند.
این فرقه خدا را از جسم و صفات جسمانی منزه میدانست. همچنین در مسائل مربوط به اراده آدمی راه میانهای را پذیرفته بود و نیز رستاخیز مردگان و دادگاه عدل الهی را میپذیرفت و به عبادات از قبیل نماز و غیره اهمیت میداد. فریسیان در جامعه یهود موقعیت خوبی به دست آوردند و اکثریت تابع آنان شدند.
فریسیان علاوه بر عهد عتیق که تورات مکتوب نامیده میشد، به تورات شفاهی نیز معتقد شدند. تورات شفاهی گفتههای حکیمانه دانشمندان یهود است که به عقیده آنان نسل به نسل از زمان حضرت موسی علیه السلام برای قوم یهود باقی مانده است.
این گفتهها در فاصله قرن دوم تا پنجم میلادی، در کتابی بسیار بزرگ به نام تلمود جمع آوری شده و زیربنای فکر و اعتقاد بنی اسرائیل قرار گرفته است. پس از این، در باب آن سخن خواهیم گفت.
فریسیان دارالعلمهای مختلفی تشکیل دادند و اوقات خود را صرف مطالعه در دقایق تورات کردند و نکتههای تازهای به دست آوردند. به عقیده آنان در تورات حتی یک حرف کم یا زیاد یا بی مورد و فاقد معنا و مقصود نیست، بلکه درون هر حرف و کلمهای اسراری نهفته و رموزی خفته است.
امور داخلی یهود در فاصله بازگشت از بابل تا خرابی دوم شهر قدس در دست حاخامهای فریسی و گاهی صدوقی بود. همچنین آنان با حضرت عیسی مسیح علیه السلام بسیار مخالف بودند و برای تصلیب او تلاش کردند. نام فریسیان به تکرار، در اناجیل چهارگانه آمده است.
صدوقیان
نام این فرقه به صادوق بن اخیطوب که از طرف حضرت داود علیه السلام به کهانت منصوب شده بود، مربوط میشود [۴۳]. این منصب در عصر حضرت سلیمان علیه السلام نیز برای صادوق باقی ماند [۴۴]. کاهنان بنی صادوق در کتاب حزقیال مورد تعریف و تمجید قرار گرفتهاند و امانت داری آنان ستوده شده است [۴۵].
صدوقیان به جای نماز، برای قربانی اهمیت ویژهای قائل بودند. بسیاری از کاهنان هیکل سلیمان و حاخامهای سنهدرین از این فرقه برخاستند. روابط آنان با والیان رومی نیز خوب بود.
صدوقیان بر خود لازم میدیدند سنتهای گذشته را حفظ کنند و با تجدید نظر و تفسیر به رأی فریسیان و آداب و عادات آنان مخالفت میورزیدند. آنان قائل به جسمانیت خدا بودند و میگفتند قربانی و هدایایی که در راه خدا میدهیم، مانند چیزهایی است که به یک پادشاه یا حاکم بشری داده میشود. صدوقیان جاودانگی نفس و قیامت را انکار میکردند و میپنداشتند سزای نیکی و بدی در همین دنیا داده میشود و در مورد اراده انسانی به اختیار مطلق معتقد بودند.
صدوقیان مانند فریسیان با حضرت مسیح علیه السلام مخالفت بودند و نام آنان به تکرار در اناجیل چهارگانه آمده است. پس از خرابی اورشلیم در سال 70 م. دیگر اثری از این فرقه باقی نماند.
سامریان
نام سامریان از منطقهای به نام سامره میآید که در زمان تجزیه سرزمین فلسطین پس از حضرت سلیمان علیه السلام، مرکز کشور اسرائیل بود. این فرقه پس از بازگشت از اسیری بابل پدید آمد و برخی معتقدند که نژاد آنان اسرائیلی نیست و احتمالاً مخلوطی از اسرائیلی و آشوری است.
این فرقه بسیار کوچک تنها پنج سفر تورات و کتاب یوشع را میپذیرد و 33 کتاب دیگر عهد عتیق را رد میکند. همچنین تورات این فرقه با تورات رایج اندکی اختلاف دارد و زبان سامری نیز با زبان عبری متفاوت است که البته این تفاوت اندک آن را از عبری بودن خارج نمیکند.
سامریها به قداست کوه جرزیم در نزدیکی شهر نابلس اعتقاد دارند و آن را قبله خود میدانند و می گویند قبله حضرت موسی علیه السلام نیز همان بوده است، ولی حضرت داود علیه السلام از پیش خود، مکان معبد سلیمان (مسجد اقصی) را قبله معرفی کرده است.
این فرقه به مسائل مذهبی توجه مخصوصی دارد و مراسم ویژهای انجام میدهد.
اسنیان
ریشه کلمه اسنی احتمالاً به معنای شفا دهنده است، به این معنا که آنان در اندیشه شفای روان خود بودهاند. در وجه تسمیه این کلمه، احتمالاً دیگری (مانند تعمید دهنده) نیز وجود دارد.
این گروه حدود دو قرن پیش از میلاد به وجود آمدند و با خراب شدن اورشلیم، آنان نیز مانند صدوقیان و بعضی فرقههای دیگر از بین رفتند و جز نامی از ایشان باقی نماند، تا اینکه نیم قرن پیش به سال 1947، برخی آثار مکتوب آنان همراه با نسخههایی از عهد عتیق که تحریر کرده بودند، در غارهای فلسطین در کرانه بحرالمیت به دست آمد و مقداری از نقاط ابهام مربوط به اعتقادات و جامعه آنان حل شد.
اسنیان مالکیت فردی را قبول نداشتند و به ازدواج روی خوشی نشان نمیدادند. در روز چندین بار غسل میکردند و به این منظور حوضهای بزرگی ساخته بودند که در اکتشافات اخیر آنها را از زیر خاک بیرون آوردهاند.
هنگام طلوع فجر از خواب بر میخاستند و پس از عبادت تا ظهر به کار مشغول میشدند، سپس دست از کار میکشیدند و به طور دسته جمعی ناهار میخورند و همین طور شام آنان دسته جمعی بود.
روز شنبه به طور کلی از کار دست میکشیدند و عبارت و تفکر و مطالعه تورات میپرداختند.
گفته میشود قبله آنان خورشید بود، نه معبد سلیمان و ظاهراً آن را از میتراپرستان گرفته بودند.
سطح معلومات آنان در زمینه تفسیر و عرفان بالا بود و افرادشان نیز در حدود قرن اول میلادی 4000 نفر گزارش شده است که با در نظر گرفتن محدودیتهای عضوگیری در آن جامعه، عددی بزرگ به نظر میآید.
به عقیده برخی دانشمندان، افکار این فرقه زیر بنای مسیحیت فعلی گردید.
حتی ممکن است اعضای این فرقه همگی مسیحی شده باشند. گفته میشود یحیی بن زکریا (تعمید دهنده) نیز از آنان بوده است. بیابان گردی آن حضرت به قول اناجیل (و نیز احادیث اسلامی) میتواند شاهدی بر این موضوع باشد.
قانویان
کلمه قانونی که در لغت به معنای غیور و متعصب است، بر گروهی اطلاق میشد که با شدت تمام با استیلای رومیها بر فلسطین مخالفت میکردند. آنان معمولاً خنجری در زیر لباس خود مخفی میکردند و در فرصت مناسب هواخواهان رومیان را از پای در میآوردند.
بیگانگان آنان را از فرقههای دیگر مشخص میکردند و خطر آنان را جدی میگرفتند. چنین به نظر میرسد که این عده از نظر سایر اعتقادات خود با فریسیان تفاوتی نداشتند.
قارئون
قارئون از کلمه “قراء”در عربی و عبری میآید که در مقابل تفسیرهای تکلف آمیز فریسیان، به قرائت کتب آسمانی اشاره دارد.
این فرقه که پس از ظهور اسلام پدید آمده است، با تلمود (تورات شفاهی) مخالفت میکند و بر معنای ظاهری تورات تعصب میورزد و همواره با فریسیان درگیری داشته است. رهبر آنان در ابتدا یک ربانی یهودی به نام عنان بود که با ابوحنیفه معاشرت داشت و اصطلاحات فقه اسلامی را از وی آموخت. وی در عصر منصور دوانیقی در بغداد این فرقه را بنیاد نهاد.
سپس فردی به نام بنیامین نهاوندی آن مکتب را در ایران آن روز ترویج کرد و تغییراتی در آن داد و نام قارئون (در عبری قرائیم یعنی قرائت کنندگان) را به جای عنانیه بر آن نهاد.
در قرون گذشته اکثر قارئون در جهان اسلام زندگی میکردند. اکنون آنان در اسرائیل، روسیه، اوکراین و کشورهای دیگر به سر میبرند. نام شبه جزیره کریمه (Crimea) در اوکراین از عنوان فرقه قرائیم گرفته شده است. دانشمندان بزرگی از قارئون برخاستهاند که مباحث آنان در الهیات یهودی توجه محققان را به خود جلب کرده است. آنان در مباحث خود از اصطلاحات اصول فقه حنفی بهره میگیرند.
دونمه
نام فرقه دونمه به ترکی استانبولی به معنای مبدل شده است و در بعضی اوقات به آنان شبتین می گویند که به شبتای صبی مؤ سس گروهشان نسبت داده میشود. نامبرده به سال 1626 در شهر ازمیر (غرب ترکیه) به دنیا آمد و پس از مطالعه و بررسی الهیات و عرفان یهودی کم کم مدعی شد که مسیحای یهود است و برای نجات آنان آمده است. برخی یهودیان اروپا و ترکیه و خاورمیانه دعوتش را پذیرفتند و گروه بی شماری نزد او گرد آمدند.
وی که خود را نخستین فرزند خدا مینامید، گفت در سال 1666 قیام خواهد کرد. وی قبل از رسیدن موعد مذکور به اورشلیم و قاهره رفت. در آن ایام یهودیان از خوشحالی به جشن و شادی پرداختند و شعار میدادند: “زنده باد مسیح پادشاه “و “زنده باد سلطان صبی."
شبتای صبی در سال 1666 به جای آنکه به اورشلیم مسافرت کند، به استانبول رفت و بلافاصله از طرف پادشاه عثمانی دستگیر شد و در روز 16 سپتامبر 1666 او را به حضور پادشاه آوردند و از او خواستند مسلمان شود. وی پس از پذیرفتن اسلام، نام خود را به محمد افندی تغییر داد و با یک بانوی مسلمان ازدواج کرد.
وی همچنین بسیاری از پیروان خود را به پذیرش اسلام ترغیب نمود، ولی باز هم بسیاری از یهودیان او را مسیحا میدانستند. آنان در توجیه این مسأله میگفتند که تنها شبحی از شبتای مسلمان شده و خود او برای یافتن ده قبیله گم شده بنی اسرائیل به آسمان رفته است و به زودی ظهور خواهد کرد. یکی از فعالان این مرام میگفت: همان گونه که موسی در کاخ فرعون پرورش یافت، لازم بود که مسیحا در کاخ سلطان عثمان بماند تا بتواند نفوس گم گشته اسلام را نیز نجات دهد.
شبتای صفت مسیحایی خویش را نگه داشت و مجاز بود به عنوان تبلیغ اسلام میان یهودیان، با آنان تماس بگیرد. وی فرقهای پدید آورد که اعضای آن بی درنگ به رسم مسلمانان عمامه بر سر گذاشته، پیرو آداب اسلامی شدند و به بازگشت سریع شبتای به عنوان منجی حقیقی بنی اسرائیل امیدوار ماندند.
مرگ وی به سال 1676 اتفاق افتاد و برادرش اتباع او را دور خود جمع کرد. پس از آن، اتباع این فرقه در ظاهر به سنن اسلامی و در باطن به سنن یهودی عمل میکردند.
اکنون چند هزار نفر از آنان در ترکیه یافت میشوند.
انتظار ظهور ماشیح (مسیحا)
اندیشه انتظار مسیحا ماهیتاً یهودی است. اقوام عصر قدیم، بر اثر نومیدی از وضع موجود و بی توجهی به آینده، به گذشته خویش میبالیدند و کمال شادکامی اجتماعی و ملی را در آن میدیدند. گونهای از این گذشته گرایی را چکامه سرایان یونانی و رومی، هزیود (Hesiod) و اوید (Ovid) ماهرانه ترسیم و توصیف کردهاند. این دو تن برای جهان پنج دوره و پنج نژاد پیاپی قائل شدند و گفتند:
انسانها در نخستین دوره که عصر زرین نامیده میشود، شادمان و به دور از درد و رنج، بی کشت و کار از محصولات زمین بهره میبردند. مردن ایشان نیز به شکل خواب بی رؤ یایی بود که طی آن به بزم فرشتگان نگهبان جهان پر میکشیدند. در سوی دیگر این طیف، واپسین دوره یا عصر آهنین وجود داشت که از همه آشفتهتر بود و آن دو چکامه سرا در آن دوره روزگار میگذراندند.
یهودیان نیز به عنوان قومی دیندار و معتقد به اینکه جهان را موجودی خوب و کامل آفریده است، کمال را در آغاز آفرینش قرار میدادند و میگفتند نخستین انسان که مستقیماً به دست خدا آفریده شده است، لزوماً باید کامل و کامروا باشد.
با این وصف، یهودیان کامیابی و فضیلت را نه در دوران طلایی گذشته، بلکه در آینده و واپسین روز میجویند. این عبارت کتاب مقدس میان یهودیان رایج بود: “اگر چه ابتدایت صغیر بود، عاقبت تو بسیار رفیع میگردد))[۴۶].
یهودیان پس از نخستین ویرانی شهر قدس، همواره در انتظار یک رهبر الهی فاتح بودهاند که اقتدار و شکوه قوم خدا را به عصر درخشان داود و سلیمان برگرداند. شخصیت مورد انتظار "ماشیح" (مسح شده) خوانده میشد. ماشیح لقب پادشاهان بنی اسرائیل بود؛ زیرا بر اساس یک سنت، پیامبران در حضور جمع، اندکی روغن بر سر آنان میمالیدند و بدین شویه نوعی قداست برای ایشان پدید میآمد. این لقب در زمانهای بعد به پادشاه آرمانی یهود اطلاق شد.
دلهای بنی اسرائیل از عشق به مسیحای موعود لبریز بود و در مقابل، حاکمان ستمگر همواره در کمین چنین رهبر رهایی بخشی بودند. در باب دوم انجیل متی میخوانیم که هیرودیس کبیر، پادشاه فلسطین پس از زاده شدن حضرت عیسی در صدد قتل او بر آمد، اما چون وی را به فرمان الهی به مصر بردند خطر را از سر گذراند.
واژه فارسی “مسیحا ”از روی کلمه عبری “ماشیح “با توجه به تلفظ لاتینی آن (Messiah) ساخته شده است.
مهمترین مژده مسیحایی در کتاب اشعیای نبی آمده است:
(1) نهالی از تنه یسّی (پدر داود) بیرون آمده، شاخهای از ریشههایش خواهد شکفت (2) و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و قوت و روح معرفت و ترس از خداوند (3) خوشی او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤیت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سع گوشهای خویش تنبیه نخواهد نمود (4) بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد نمود. جهان را به عصای دهان خویش زده، شریران را به نفخه لبهای خود خواهد کشت (5) کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت (6) گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم و طفل کوچک آنها را خواهد راند (7) گاو با خرس خواهد چرید و بچههای آنها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد (8) و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفل از شیر باز داشته شده دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت (9) و در تمامی کوه مقدس من ضرر و فسادی نخواهند کرد؛ زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آبهایی که دریا را میپوشاند [۴۷].
شور و التهاب انتظار موعود در تاریخ پر نشیب و فراز یهودیت و مسیحیت موج می زند. یهودیان در سراسر تاریخ محنت بار خود هر گونه خواری و شکنجه را به این امید بر خود هموار کردهاند که روزی مسیحا بیاید و آنان را از گرداب ذلت و درد و رنج رهاند و فرمانروای جهان گرداند.
در سراسر تاریخ بنی اسرائیل کسانی به عنوان موعود یهود برخاستند و با گرد آوردن برخی افراد ساده لوح بر مشکلات آنان افزودند. در این میان حضرت عیسی بن مریم علیه السلام ظهور کرد و با داشتن شخصیتی بس والا و روحی الهی، دین بزرگی را بنیاد نهاد و گروه بی شماری را به ملکوت آسمان رهنمون شد، ولی بیشتر یهودیان او را رد کردند.
در عصر ما نیز که یهودیان صهیونیست بر پای خاسته و با اشغال فلسطین، در صدد بر آمدهاند حقارت همیشگی قوم یهود را بر افکنند، چیزی از تب و تاب انتظار موعود کاسته نشده است. درست است که اقلیتی ناچیز از یهودیان بر اثر دلبستگی شدید به امیدهای قدیم، تشکیل دولت صهیونیستی را مخالف آرمان مسیحایی شمرده و پیوسته با آن مخالفت کردهاند، ولی سواد اعظم یهودیت آن را از جان و دل پذیرفته و آن را رهگشای عصر مسیحا دانستهاند. هم اکنون صهیونیستهای اشغالگر فلسطین، علاوه بر دعاهای مسیحایی روزانه، در پایان مراسم سالگرد بنیانگذاری رژیم اسرائیل غاصب [۴۸]، پس از دمیدن در شیپور عبادت، این گونه دعا میکنند:
اراده خداوند، خدای ما چنین باد که به لطف او شاهد سپیده دم آزادی باشیم و نفخ صور مسیحا گوش ما را نوازش دهد.
غلبه رومیان و انقراض یهود
پس از نوسازی اورشلیم مستقر شدن یهودیان در آن مشکلاتی پدید آمد و مبارزه با پادشاهان ستمگر و بت پرست سوریه آغاز شد جنگهای مکابیان با استعمارگران سوریه به پیروزی یهود انجامید که در کتابهای اپوکریفا شرح داده شده است.
در این دوران غالباً بنی اسرائیل زیر فرمان مشرکان بودند و ظهور حضرت مسیح علیه السلام نیز در همین دوران بود که شرح آن به طور مفصل خواهد آمد. همچنین در این عصر احکام و قوانینی از طرف علمای یهود صادر میشد و نمایندگان دول استعمارگر فرمان می راندند. علمای یهود در مجمعی به نام سنهدرین اجتماع میکردند و درباره امور مذهبی تصمیم میگرفتند. [۴۹]
ویرانی اورشلیم و آوارگی یهود
در سال 70 م. تیتوس، پسر امپراطور روم، اورشلیم را محاصره و ویران کرد و مردم بی شماری را از دم شمشیر گذراند. وی سنهدرین را نیز از بین برد.
پس از این حادثه، یهودیان در کشورهای مجاور در اروپا و آفریقای شمالی پراکنده شدند و با گذشت زمان عدهای به مدینه منوره که یثرب نامیده میشد، رفتند و در آنجا سکنی گزیدند. به گفته منابع اسلامی، انگیزه این گروه از یهودیان در انتخاب مدینه برای سکونت، انتظار مقدم مبارک حضرت رسول خاتم (ص) بود.
بعدها، در عصر خلیفه دوم، مسلمانان شهر قدس را با مذاکره از مسیحیان تحویل گرفتند. به نوشته طبری (در حوادث سال 15 هجری) مسلمانان هنگام تحویل گرفتن قدس، در صلحنامه خود در برابر مسیحیان متعهد شدند که هیچ گاه به یهودیان اجازه سکونت در آن شهر را ندهند. [۵۰]
تلمود
کلمه “تلمود ”به معنای آموزش از فعل ثلاثی عبری “لمد”(یعنی یاد داد) میآید و با واژه “تلمیذ”و مشتقات آن که در زبان عربی رباعی هستند ارتباط دارد. تلمود به کتابی بسیار بزرگ که احادیث و احکام یهود را در بر دارد اطلاق میشود.
زمانی که یهودیان به بابل تبعید شدند گروهی به نام سوفریم (یعنی کاتبان) میان آنان پدید آمد. کاتبان کسانی بودند که به کتابت تورات و مضامین مذهبی اهتمام داشتند. مهمترین سوفر عزرا (عزیر) بود که در قرن پنجم قبل از میلاد می زیست و شاید پس از موسی علیه السلام بزرگترین شخصیت یهود باشد. عزرا تصمیم گرفت شریعت موسی علیه السلام را بارور سازد و از عبارات کتاب عهد عتیق نیازهای جامعه یهود را بر آورد. اقدام وی سرآغاز سنت شفاهی یهود بود.
پس از عزرا روشی در تفسیر و تأویل متون مذهبی رایج شد که میدراش نامیده میشود و اختراع آن را به وی نسبت میدهند. واژه “میدراش “به معنای جستجو است؛ زیرا دانشمندان از خلال میدراش به جستجوی معانی نهفته میپرداختند و میخواستند همه مسائل روزانه زندگی را از تورات استخراج کنند.
پس از تأسیس مجمع کبیر برای رسیدگی به امور مذهبی، کم کم این فکر رواج یافت که تفسیر تورات پس از حضرت موسی علیه السلام نسل به نسل به دست اعضای آن مجمع رسیده است. سپس پنج زوج دانشمند به توالی به تفسیر و وضع قوانین جدید پرداختند که دو زوج آخر آنان به نام هیلل و شمعی (شمای) بسیار معروف شدند.
این دو تن در حدود سال 10 م. در گذشتند. در این دوره، یکی از دو زوج ناسی یعنی رئیس و دیگری آوبت دین یعین رئیس دادگاه نامیده میشد. تمام این قضایا میان فریسیان جریان داشت و صدوقیان با آن مخالف بودند و تنها به ظاهر تورات اهتمام میورزیدند.
هیلل و شمعی هر کدام مکتبی را بنیاد نهادند و شاگردان آنان در هفتاد سال اول تاریخ میلادی به نشر افکار و اندیشههای ایشان پرداختند و سرانجام، موفقیت نصیب هیلل شد. گفته میشود اختلافات این دو رهبر از 300 مورد تجاوز میکرد و شمعی در برداشتهای خود از هیلل سختگیرتر بود. هیلل اولین فرد از سلسله تنّائیم است.
دومین فرد این سلسله که حلقه ارتباط بین هیلل و دانشمندان بعدی محسوب میشود، یوحانان بن زکای است. هنگامی که لشکر تیتوس در سال 70 م. به ویران کردن اورشلیم مشغول بود، یوحانان پیوسته یهودیان را به آرامش دعوت میکرد؛ زیرا از نابودی یهودیان نگران بود. یهودیان سخن او را نپذیرفتند؛ از این رو، وی به انتقال مرکز علمی و مذهبی اقدام کرد.
او برای این هدف، نخست خبر بیماری و سپس مرگ خود را شایع کرد و پیروانش وی را در تابوتی نهاده، به عنوان خاک سپاری از شهر خارج کردند. از آنجا که او شخصیتی ممتاز بود، سربازان تیتوس (که بر دروازههای اورشلیم با سرنیزه جنازهها را آزمایش میکردند) به جسد وی کاری نداشتند.
یوحانان در خارج شهر خود را به فرمانده کل لشکر رساند و از او تقاضا کرد که شهرک یاونه در فلسطین را در اختیار وی قرار دهد. این خواهش پذیرفته شد و او در آنجا کار علمی خود را تعقیب کرد و بدین وسیله علوم هیلل و دیگر دانشمندان گذشته را به نسلهای آینده انتقال داد.
پس از یوحانان فردی به نام ایشماعل بن الیشع به تفسیرهای تلمودی پرداخت و کار عمده وی آن بود که هفت اصل تفسیری هیلل را به سیزده اصل رساند. همچنین فردی به نام عقیبا بن یوسف در همین عصر از اهمیت ویژهای برخوردار است. این دانشمند بر تلمود حق بزرگی دارد. زیر بنای تلمود به شکلی که میبینیم تا اندازه زیادی مرهون زحمات اوست.
با این وصف، افتخار تدوین متن تلمود به عقیده بسیاری از دانشمندان نصیب شخصی به نام یهودا هناسی شد. وی در سال 135 م. (سه سال پس از در گذشت عقیبا) به دنیا آمد و پس از آگاهی بر تفسیرهای عقیبا و دیگر دانشمندان تصمیم بر کتابت آنها گرفت.
این و پس از آگاهی بر تفسیرهای عقیبا و دیگر دانشمندان تصمیم بر کتابت آنها گرفت. این دانشمندان میان قوم خود موقعیت خوبی پیدا کرد و بیش از پنجاه سال ناسی یعنی رهبر بود.
یهودا هناسی برای تورات شفاهی نام "میشنا" را برگزید که در عبری به معنای مکرر و مثنی است، در مقابل میقرا به معنای خواندنی و مقروء. تلمود، میشنا نامیده میشود، زیرا مثنای تورات است، ولی تورات میقرا است.
زبان میشنا عبری عامیانه است که به ارزش ادبی عبری عهد عتیق نیست. میشنا شش بخش دارد که هر فصل سدر نامیده میشود و مجموع آن 63 رساله در 523 فصل در 63 رساله است به این شرح:
1. سدر زراعیم (بخش بذرها، احکام محصولات و نتاج حیوانات)؛ 11 رساله
2. سدر موعد (بخش عید، درباره روزهای یادبود)؛ 12 رساله
3. سدر ناشیم (بخش نسوان، احکام زناشویی)؛ 7 رساله
4. سدر نزیقین (بخش زیانها، احکام اموال و زیان به نفوس) 10 رساله 5. سدر قداشیم (بخش مقدسات، مقدسات دین یهود)؛ 11 رساله
6. سدر طهاروت (بخش طهارتها، احکام پاک و ناپاک)؛ 12 رساله
تفسیر میشنا، "گمارا" نامیده میشود. این واژه به معنای تکمیل است و نویسندگان این تفاسیر ادعا میکردند مطالب آنان باقی مانده سخنان دانشمندان گذشته است که کتاب میشنا را تکمیل میکند. در گمارا نخست یک مقطع از عبارت میشنا نقل میشود و پس از آن به تفسیر و تحلیل و آوردن شواهدی برای آن مقطع میپردازند.
دو نوع گمارا برای میشنا نوشته شده است: یکی گمارای فلسطینی به دست دانشمندان یهودی فلسطین و دیگری گمارای بابلی که مبسوطتر و جالبتر است و به دست گروهی از دانشمندان یهودی که در بابل مانده بودند، نوشته شده و از گمارای فلسطینی مفصلتر است. تلمود به اعتبار این دو گمارا دو گونه است: تلمود فلسطینی و تلمود بابلی.
در تلمود به دو عنصر اساسی برخورد میکنیم: یکی "هلاخا" به معنای راه و روش که عبارت است از دستورهای دینی برای زندگی صحیح و دیگری "اگادا" به معنای روایت که عبارت است از داستانها و شواهدی از پیشوایان یهود یا بزرگان اقوام مختلف که به منظور تأیید موضوع نقل میشود.
مقدار زیادی از مطالب تلمود در کتب اسلامی پراکنده شده و برخی از مسلمانان تعدادی از آنها را بی چون و چرا پذیرفتهاند و کسی به دنبال اصل و منشأ آنها نرفته است.
این گونه روایات را اسرائیلیات مینامند. البته مطالب صحیحی نیز در تلمود یافت میشود که در پارهای موارد با آیات و احادیث اسلامی مطابقت دارد.
تلمود به عنوان دائرة المعارف پر محتوای یهودیت محافظت از این آیین را بر عهده داشته و منبع قوانین فقه یهود بوده است. مسیحیان به علت بدگویی این کتاب از حضرت عیسی مسیح علیه السلام همواره با آن مخالف بودهاند.
رهبران کلیسا در قرن ششم میلادی مخالفت خود را با آن اعلام کردند، ولی این کتاب تا قرنها مسأله ای نیافرید و جوامع یهودی مراقب بودند که احساسات مسیحیان را نسبت به آن تحریک نکنند. در سال 1239 م. یک یهودی که به مسیحیت روی آورده بود، پاپ را به سوزاندن آن کتاب تشویق کرد و تلمود سوزی را بنیاد نهاد.
پس از آن تاریخ، ارابههای پر از نسخههای تلمود به میدانهای شهر برده میشد و به کام آتش میرفت و یا برای استفاده از چرم آن به سازندگان کفش سپرده میشد.
اکنون چند نسخه خطی از تلمود بابلی در کتابخانههای جهان یافت میشود و تنها نسخه کتابخانه شهر مونیخ در آلمان کامل است. اولین و معروفترین چاپ متن عبری تلمود به دست فردی به نام دانیال بومبرگ در شهر ونیز ایتالیا صورت گرفت (تلمود بابلی در سالهای 3- 1520 و تلمود فلسطینی در سالهای 4- 1523). تعداد صفحات تلمود بابلی در این چاپ 5894 صفحه است که در چاپهای مختلف رعایت میشود تا برای ارجاع به آن کتاب عظیم مورد استفاده قرار گیرد.
تلمود به برخی زبانهای اروپایی ترجمه و منتشر شده و ترجمه انگلیسی آن در 18 جلد بزرگ در لندن به چاپ رسیده است. خلاصهای از آن کتاب نیز به زبان فارسی، به نام گنجینهای از تلمود در سال 1350 ه.ش. در تهران انتشار یافته است.
قبالا (کابالا)
عرفان (یا تصوف) در ادیانگ واکنشی به شریعت و تعقل (فقه و فلسفه) است. عرفان از ذوق بر میخیزد، قابل نفی یا اثبات نیست و با هنر رابطهای تنگاتنگ دارد.
عرفان همچون آتش لطیف است و هر چیز را به کام خود میکشد و به جلو میرود. ادیان هند و خاور دور سراسر عرفانیاند و در عصر ما با اندکی تبلیغ، بسیاری از مردم آمریکا و اروپا را به سوی خود کشیدهاند.
عرفان و علوم اعلای یهودی قبالا (یعنی مقبول) نامیده میشود. عرفان یهودی مکتبی زایا و بارور است و در حیات معنوی بنی اسرائیل بسیار تأثیر داشته و دارد. آثاری در این باب یافت میشود که از همه مهمتر کتابی است به نام زوهر (یعنی درخشان). درباره مؤ لف واقعی این کتاب سخن بسیار است. در دانش قبالا پیرامون عرش الهی، اسم اعظم، حوادث آخر الزمان، ظهور مسیحا، رجعت و قیامت بسیار بحث میشود. در این فن، علم حروف نقش مهمی را بر عهده دارد.
خونخواری یهودیان
نزد یهودیان دو مراسم خونین وجود دارد که "یهوه" را راضی میگرداند؛ یکی از آنها عید نانهای آغشته به خون بشری -منظور همان عید فصح است- و دیگری مراسم ختنهکردن کودکان یهودی که خون آن را خاخام یهودی میخورد.
خونریزی یهودیان موضوع تازهای مانند آنچه در سرزمینهای فلسطین اشغالی میگذرد، نیست. خوی درندگی و وحشیگری این قوم در طول تاریخ بوده است. با مرور سرگذشت قوم یهود در قرون گذشته، آشکار میشود که آنها اساسا و طبق آیین و آموزههای تحریفشدهشان، بر خونریزی و حتی خونخواری تأکید دارند. این سنتهای یهودیان، از مکیدن خون ختنهگاه نوزادان بلافاصله پس از ختنه تا قربانیکردن انسان برای یهوه و استفاده از خون قربانی در یک نوع شیرینی، را در خود جای داده است.
یهودیان در دو عید مقدس خود جز با قربانی کردن انسانها و خوردن غذایی که با خون بشر آمیخته شده است، خوشحال و شادمان نمیشوند. اولین عید "پوریم" نام دارد كه هر ساله در ماه مارس برگزار میشود و عید دوم، عید فصح نامیده میشود كه هر ساله در ماه آوریل انجام میگیرد.
قربانیان عید پوریم معمولا از میان جوانان بالغ انتخاب میشوند. پس از کشتن فرد خون او را گرفته سپس آنرا خشک نموده و به شکل ذراتی در می آورند تا آنرا با خمیر فطیره (غذای روز عید) مخلوط کنند و اگر چیزی باقی بماند ، برای عید سال آینده نگه میدارند.اما قربانیان عید فصح را غالبا کودکانی تشكیل میدهند كه كمتر از 10 سال سن دارند. با خشكشدن خون قربانی آنرا با خمیر فطیره مخلوط میكنند البته ممكن است قبل از خشك شدن خون نیز این كار صورت بگیرد.
برای جاری کردن خون قربانی و گرفتن واستفاده از آن راههای متفاوتی وجود دارد. یکی از این راهها استفاده از بشکه سوزنی است. (بشکهای به اندازه بدن قربانی که تمام اطراف آن را سوزنهای نوک تیزی فرا گرفته باشد) پس از کشتهشدن قربانی سوزنها در بدن فرد فرو میرود و بواسطه ی آن خون قربانی جاری می شود در این حال یهودیان با جمع کردن این خونها درظروف مخصوص، شادمانی خود را نیز ابراز می كنند. راه دیگر اینست که قربانی را مانند گوسفند ذبح كرده و خونش را در ظرفی ریخته و آن را پاک میکنند. راه دیگر اینست که رگهای قربانی را در جاهای متعددی قطع میکنند تا خون از آنجا بجوشد. سپس این خون را در ظرفی جمع كرده و در اختیار خاخامی که تهیه فطیر مقدس آغشته به خون انسان را بر عهده دارد، قرار میگیرد ، تا الهه یهود "یهوه، الههای که به ریختن خون بشر تشنه است!! " را از خود خشنود گردانند.
زن و مرد در مراسم ازدواج، از شامگاه به بعد از خوردن هر چیزی امتناع میکنند تا اینکه خاخامی به آنها تخم مرغ آب پز فرو رفته در خاکستر ظرفی که در آن خون انسان را میریزند، می دهد. در مراسم ختنه نیز خاخام انگشتانش را در ظرفی که با شراب آغشته به خون پر شده است ؛ میکند سپس انگشتانش را وارد دهان کودک كرده؛ به کودك چنین می گوید: زندگی تو به خون توست....» تلمود به یهود چنین دستور میدهد:
« افراد صالح غیراسرائیلی را بكشید.» همچنین میگوید:« همانطور كه شكافتن شكم ماهی جایز است؛ پاره كردن شكم انسان نیز مانعی ندارد هرچند كه این كار با " روزه بزرگ " روزهای شنبه مصادف گردد. سپس برای این جنایت ثواب در نظر گرفته و چنین میگوید:« هر كسی فرد غیر یهودی را بكشد ، پاداش او اینست كه در بهشت جاویدان بماند و در طبقه چهارم سكنی گزیند...»[۵۱]
یهودیت در اروپا
یودیان در سرزمینهای اسلامی زندگی خوبی داشتند و شماری از آنان به مقامات اجتماعی بلندی نائل شدند. این در حالی بود که یهودیان مقیم کشورهای اروپایی مجبور بودند در اماکن خاصی به نام گتو (Ghetto) با ذلت تمام زندگی کنند. همچنین بسیار اتفاق میافتاد که مسیحیان آنان را به زور به آیین خود در میآوردند. این گونه افراد در ظاهر مسیحی میشدند، ولی در باطن یهودی میماندند و تعبیر یهودیان مسیحی نما (Marranos) به چنین افرادی دلالت دارد که در اصطلاح یهودیان ایران، آنوس خوانده میشوند. یهودیان اندلس در دوران فرمانروایی مسلمانان در آن سامان زندگی خوبی داشتند.
هنگامی که به سال 1492 اندلس به طور کامل از دست مسلمانان خارج شد، یهودیان نیز از آن سرزمین تبعید شدند. آنان به کشورهای اسلامی شمال آفریقا روی آوردند، ولی تنها اندکی از ایشان در آن ورطه هولناک از چنگال دزدان دریایی و ناخدایان آزمند رهیده، به ساحل امن و امان رسیدند و در دامان پر مهر اسلام قرار گرفتند. منش نیک و رفتار انسانی مسلمانان با بیگانگان زبانزد تاریخ نگاران یهودی و مسیحی است.
یهودیت در عصر جدید
یهودیان اروپا بر اثر فشارهایی که برای آنان به وجود آمده بود، نمیتوانستند بین مسیحیان و اقوام دیگر زندگی کنند و تبعیدهای پیاپی هر چه بیشتر آنان را به فکر وطن مستقل میانداخت.
اندیشه پدید آوردن کشوری مستقل برای یهود سابقهای طولانی دارد با این وصف، زندگی میان ملتهای غیر یهودی از نظر اقتصادی برای عموم یهودیان بسیار بهتر بود و به همین دلیل، پس از تأسیس کشور اسرائیل، یهودیان حاضر به مهاجرت به آن نبودند؛ از این رو، برای تشویق آنان به مهاجرت، در تمامی سرزمینهای یهودی نشین اروپا و آسیا و آفریقا سازمانهایی به وجود آمد. دستگاههای تبلیغاتی اسرائیل نیز باغ سبزی را به یهودیان نشان میدادند. گروهی از یهود پس از مهاجرت، به وطن قبلی بازگشتند و به برنامههای پیشین خود میان اقوام دیگر ادامه دادند.
پیدایش صهیونیسم و تأسیس دولت اسرائیل
یهودیت تبلیغ ندارد، زیرا یهودیان دین خود را نعمتی الهی میدانند که مخصوص نژاد بنی اسرائیل است. با این وصف هر گاه کسی بخواهد یهودی شود باید ذلتهای این قوم را به او تفهیم کرد تا اگر مرد این میدان نیست، پا در آن نگذارد. [۵۲] تحمیل یهودیت به ندرت وجود داشته است. [۵۳] یهودیان معمولاً مردم را به صهیونیسم دعوت میکنند.
در اواخر قرن نوزدهم گروه بزرگی از یهودیان روسیه اخراج شدند. عدهای از آنان غرب اروپا ساکن شدند و گروهی هم به فلسطین رفتند و در مکانی نزدیک دریای مدیترانه ساکن شدند و نام صهیون را برای آنجا برگزیدند. فلسطین در آن شکوفایی دولت بنی اسرائیل در عصر داود و سلیمان علیه السلام مرکز نظامی بوده است. این نام همواره یادآور اقتدار آن قوم بوده و در کتابهای انبیای متأخر بسیار از آن یاد شده است.
در همان زمان، یهودیان اروپا و روسیه با نادیده گرفتن سنت انتظار، برای کسب استقلال و عزت برخاستند و صهیونیسم را بنیاد نهادند و به دنبال آن، خطرناک دانستند و مسلمانان را از همکاری با مهاجران بر حذر داشتند. [۵۴] مسلمانان هنگامی از عمق فاجعه آگاهی یافتند که راه چاره بسته شده بود.
استکبار جهانی به سرکردگی انگلستان و آمریکا به پشتیبانی همه جانبه برخاست. صهیونیسمها با اتکا به آن حمایتها و با بهره برداری از ضعف و زبونی رهبران کشورهای اسلامی، موقعیت خود را محکم کردند و وضعی را پیش آورند که اکنون با تلخکامی شاهد آن هستیم.
در نیم قرنی که از تشکیل رژیم صهیونیستی میگذرد، غاصبان فلسطین از هیچ جنایتی فروگذار نکردهاند و با شیوههای گوناگون به گسترش سلطه ظالمانه خود ادامه دادهاند. همچنین آنان قطعنامهها و بیانیههای مجامع بین المللی را به چیزی نگرفتهاند. کسانی هم که صلح طلبی صهیونیستها را باور کردهاند، در اندک زمانی به دورویی و ناجوانمردی آنان پی بردهاند.
پانویس
- ↑ آل عمران: 67
- ↑ انعام: 74
- ↑ بقره: 133
- ↑ در سورههای انبیا و صافات
- ↑ بقره: 127
- ↑ ابراهیم: 39
- ↑ صافات: 10
- ↑ پیدایش 32: 24-32
- ↑ رک.: هوشع 12:3-4
- ↑ خروج 12: 40
- ↑ این موضوع در سوره یوسف، آیه 100 آمده است.
- ↑ نام وی در احادیث اسلامی، عمران و در تورات عمرام بن قهات بن لاوی بن یعقوب است
- ↑ خروج 6: 14-20
- ↑ موشه در عبری یعنی: از آب کشیده شده
- ↑ دفن کننده معلوم نیست و برخی می گویند مقصود خداوند است.
- ↑ تثنیه 34: 5 - 12
- ↑ طه: 11 - 16
- ↑ اسراء: 101
- ↑ اعراف: 130 و 133
- ↑ از نظر اهل کتاب دریایی که بنی اسرائیل از آن عبور کردند دریای سرخ بود که در مرز مصر قرار داشت. جمعی از مسلمانان این دریا را رود نیل دانستهاند.
- ↑ شعراء:52
- ↑ اعراف: 145
- ↑ طه: 90
- ↑ کتاب اول پادشاهان 16:24
- ↑ پیدایش 46:13 و 26:24
- ↑ البلاغی، محمد جواد، الهدی الی دین المصطفی، صیدا: مطبعة العرفان، 1331 ه.ق.، ج 1، صص 98 - 99.
- ↑ اعراف: 154
- ↑ Spinoza, Benedict de, A Theologico - Political Treatise, ch. VIII
- ↑ ابوالبختری وهب بن وهب که در آغاز عصر بنی العباس بن جعل حدیث اشتغال داشت، در یکی از احادیث ساختگی خویش، یاهو را اسم اعظم خدا معرفی کرد و این امر به مذاق صوفیان خوش آمد و آن را ترویج کردند. ترکیب “یاهو”از نظر دستور زبان عربی کاملاً غلط است و از یهوه اقتباس شده است. یهو و یاهو نام برخی از بتهای خاورمیانه قدیم بوده است.
- ↑ نام برخی از این پیامبران در دعای ام داود که در روز پانزدهم ماه رجب خوانده میشود، آمده است.
- ↑ مگر به نام اخنوخ در سفر پیدایش 5:24
- ↑ کتاب اول سموئیل، باب 9
- ↑ بقره: 247
- ↑ این مطلب بر اساس دیدگاه کلامی است و تاریخ قطعی پیشگوییها معلوم نیست.
- ↑ ارمیا 39:14
- ↑ تثنیه 6:4-5
- ↑ لاویان باب 26 و تثنیه باب 28
- ↑ خروج 20:8-11
- ↑ شنبه را به عبری شبات می گویند و ریشه آن به معنای استراحت کردن و دست از کار کشیدن است، مانند کلمه “سبت “در عربی، واژه فارسی “شنبه “از شبات گرفته شده است.
- ↑ تثنیه 15
- ↑ لاویان باب 25
- ↑ خروج باب 12
- ↑ کتاب دوم سموئیل 8:17 و 15:24
- ↑ کتاب اول پادشاهان 2:34
- ↑ حزقیال 44:15
- ↑ ایوب 8:7
- ↑ اشعیا 11:1-9
- ↑ پنجم ماه ایّار عبری
- ↑ کلمه سنهدرین از واژه یونانی “سیندریون “به معنای مجمع میآید.
- ↑ الطبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ لیدن، 1964، ج 1، ص 2405.
- ↑ چه قومی "خونخواران تاریخ بشریت" لقب گرفتهاند؟
- ↑ ر.ک.: گنجینهای از تلمود، ص 84.
- ↑ مثلاً به وسیله اصحاب اخدود که در سوره بروج از آنان یاد شده است.
- ↑ نمونهای از این هشدارها در تفسیر المنار، ذیل آیه 45 سوره نساء آمده است.