جریان‌شناسی سلفی‌گری در تونس (مقاله)

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۰۹ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'ك' به 'ک')
پرچم کشور تونس
جمهوری تونس
سلفیت در تونس
پرچم
عنوان مقاله جریان شناسی سلفی گری در تونس
رهبران سلفی گرى علمى: «کمال بن محمد بن على المرزوقى» و «شيخ بشير بن حسن»

سلفیه حرکتی: شيخ مختار الجبالى سلفی جهادی: شيخ الضرير الإدريسى

هدف و یا اهداف مورد نظر جریان سلفی علمی:ترويج افکار سلفيه علمى در ميان جوانان.

سلفیه حرکتی: خواستار اصلاحات سياسى و مشارکت عملى در فعاليت ‏هاى سياسى و تشکيل حزب و تفکر سلفى. سلیه جهادی: بر هم زدن ثبات در منطقه و پيش‏برد برنامه ‏هاى خود در عرصه سياست بين ‏الملل و جذب نيروهاى جديد و آموزش آنها و نيز تلاش براى کاهش فشارهاى موجود بر روى گروه ‏هاى مسلح در الجزاير و ليبى و ايجاد خط امداد لجستيکى براى آنان. شورش عليه حاکم و انواع فعاليت ‏هاى جمعى، از جمله عمليات مسلحانه.

مبانی و اصول جریان سلفی علمی:قيام عليه حاکم حرام است، حتى اگر ظالم باشد.

سلفیه حرکتی: جواز کار سازمانى و حزبى، وجوب مشارکت سياسى، لزوم معرفی رویکرد معتدل و دور از خشونت از اسلام در جهان. سلفیه جهادی: مقاومت و مبارزه با اشغالگران و آزاد کردن سرزمين ‏هاى اسلامى از نفوذ و حضور صليبی هاست.

جهت گیری جریان نسبت به حاکمیت سلفی علمی و حرکتی: همراه با حکومت

سلفی جهادی: مخالف حکومت

نشر پژوهشگاه مطالعات تقریبی - قم


جریان شناسی سلفی‌گری در تونس از جمله موضوعات مهم در برنامه‌ریزی فعالیت های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و کیفیت تعامل یا مقابله با این جریان در کشور تونس است. این جریان در کشور تونس فعالیت گسترده ای دارد و بر میزان نفوذ و تاثیرگذاری خود در این کشور همت گمارده است.

مذاهب اسلامی تونس

سیاست حاکمان تونس در طول تاریخ این بود که جز مذهب مالکیمذهب دیگری رواج پیدا نکند؛ بنابراین مذهب بیشتر مردم تونس «مالکی» است. مذاهب «شیعی»، «حنفی» و «اباضی» ـ نحله ای از خوارج ـ نیز در این کشور زندگی می کنند.[۱]

جریانات سلفی در تونس

سلفيه علمى

سلفيه علمى يکى از گروه‏ هاى جريان سلفى در تونس است. اين گروه، صلح ‏طلب هستند و به طرح دعوت و وعظ بسنده می کنند. مبلغان آن، به ابعاد فقهى و عقيدتى تکيه کرده‏ اند و به دنبال علوم شرعى هستند. آنها خود را دنباله ‏رو مراجع سلفيه علمى در خارج (مثلًا مصر) و مخصوصاً نهاد دينى وهابى در عربستان می دانند. اين جريان در دهه 1990 م. با بازگشت جمعى از دانش ‏آموختگان تونسى از دانشگاه اسلامى به تونس و تلاش آنها براى ترويج افکار سلفيه علمى در ميان جوانان، وارد اين کشور شد و به سبب وجود شبکه‏ هاى ماهواره‏اى و اينترنت، به سرعت شيوع يافت. به اعتقاد اين دسته از سلفی ها، قيام عليه حاکم حرام است، حتى اگر ظالم باشد. اغلب شيوخ آنها از هواداران رژيم بن ‏على بودند و بن ‏على نيز فعاليت‏ هاى آنها را تا حدودى ناديده می گرفت. رويکرد سلفی هاى علمى تونس، نه تنها در جهت حفظ نظام بن ‏على بود، بلکه همچنين اين جريان با تحريم عمليات استشهادى فلسطينی ها عليه اسرائيل و «خودکشى» خواندن آن، عملًا فاصله قابل توجهى از ديگر انواع سلفيتِ تونسى و عربى گرفت. از جمله مهم‏ترين شخصيت هاى جريان سلفی گرى علمى، «کمال بن محمد بن على المرزوقى» و نيز «شيخ بشير بن حسن» هستند. نگاه سلفی گرى علمى به فعاليت سياسى و حزبى و نيز جمعيتى، نگاهى منفى است و بر اين مقوله مبتنى است که اسلام با حزب‏ گرايى سازگار نيست. از جمله تبعات اين کار، ايجاد انشقاق درون امت است. در نتيجه، فعاليت حزبى در ساختار سياسى يا فراتر از آن، به هر صورتى که باشد، از ديد آنها مذموم است. آنها سياست را امرى منافى پرهيزگارى و بی فايده و حقير می شمارند و برايشان، دموکراسى نيرنگى گمراه ‏کننده و شيوه ه‏اى وسوسه ‏انگيز است که در نهايت در مسيرى دور از جاده منتهى به خلافت، به بن ‏بست می رسد. [۲]

سلفيه حرکتى (اصلاح ‏طلب يا جنبشى)

سلفيه حرکتى (اصلاح ‏طلب يا جنبشى)از نظر فکرى و عملى، تا حدى شبيه سلفيه علمى و نزديک به تفکر اخوانى است. اين جريان که پيش‏تر فقط خواستار اصلاحات سياسى بود، امروزه خواهان مشارکت عملى در فعاليت ‏هاى سياسى و تشکيل حزب و تفکر سلفى به عنوان چارچوبى جهت تبيين نحوه برخورد با واقعيت‏هاى سياسى- اقتصادى- آموزشى و اقتصادى است. به عبارتى اين جريان، زندگى سياسى دموکراتیک را پذيرفته است و در چارچوب آن فعاليت می کند و انتخابات آزاد را به عنوان ابزارى براى چرخش نخبگان می پذيرد.

اين جريان سلفى، در 1988 م. با تأسيس «جبهه اسلامى تونس» به رهبرى «محمدعلى الحراثى»، «عبدالله الحاجى» و «محمد خوجه» فعاليت خود را آغاز کرد و پس از بازگشت بسيارى از جوانان تونسى جهادگر مستقر در افغانستان به‏ تونس، ظهور و بروز جدى يافت. البته جبهه اسلامى تونس، در ابتدا شامل بسيارى از سلفی ها، از جمله سلفی ‏هاى جهادى می ‏شد که در سال‏هاى بعد، اين دو جريان از يکديگر جدا شدند. در واقع روشن است که جريان سلفيت سياسى يا جنبشى، به تدريج و با جدا شدن از سلفی ‏هاى جهادى، به سوى پذيرش ساز و کارهاى سياست رسمى و عمل در چارچوب آنها حرکت کرده است. اين جريان در دوره جديد، بسيار به سلفيت مصرى نزديک شده و اغلب گفتمانى نزديک به آنها در پيش گرفته است. پس از انقلاب «ياسمن» تونس، چند حزب سلفى از درون اين جريان ظهور کرد که از جمله مهم‏ترين آنها، «حزب الإصالة السلفى»، «حزب الإصلاح السلفى و حزب الرحمة السلفى» هستند.

البته اين نوع سلفی گرى به فعاليت حزبى محدود نماند و فعاليت در چارچوب جمعيت ‏هاى خيريه، آموزشى و غيره را نيز در پيش گرفت. در حال حاضر ده ‏ها جمعيت و انجمن زير چتر اين نوع سلفيت در تونس فعال‏ند که زير چتر فراگير «الجبهه التونسية للجمعيات الإسلامية» با مديريتِ شيخ مختار الجبالى که از جمله شناخته‏ شده ‏ترين و معتبرترين شيوخ سلفيتِ تونسى است، فعاليت می کنند. ويژگی هاى ديگر اين جريان سلفى در تونس عبارت‏ند از:

الف. مذهب مالکی، مبناى شرعى جنبش سلفى در تونس است و بر اعتقاد صحيح به کتاب و سنت پيامبر مبتنى است؛

ب. کار سازمانى و حزبى مجاز است و با قوانين شرع در تضاد نيست؛

ج. فراخوان براى مشارکت سياسى به منظور کاهش شر و ترويج خير و نيکى در کشور ضرورى و واجب است؛

د. اسلام بايد به عنوان شيوه و راه‏حلى براى مشکلات مردم در سراسر جهان و نيز اتخاذ رويکردى معتدل و به دور از خشونت و افراط گرايى ارائه شود.[۳]

سلفی جهادی

سلفی جهادی افراطی ترين گروه سلفى است و به عکس جريان سلفيه حرکتى خواستار شورش عليه حاکم و انواع فعاليت ‏هاى جمعى، از جمله عمليات مسلحانه است. اين نوع سلفيت، البته در سطح منطقه ‏اى فراگير بوده است و نمی توان آن را در کشورهايى خاص خلاصه کرد. در اين معنا، سلفيت جهادى جريانى بين ‏المللى است که ماهيت و اهداف خود را از همين بُعد بين ‏المللى کنش خويش می گيرد؛ کنشى که بنا بر اعتقاد بزرگان اين جريان، براى مقاومت در برابر تهاجم صليبى به سرزمين‏ هاى اسلامى انجام داده می شود و هدف آن، مبارزه با اشغالگران و آزاد کردن سرزمين ‏هاى اسلامى از نفوذ و حضور صليبی هاست. به ويژه پس از اشغال افغانستان و عراق، بُعد بين‏ المللى کنش اين نوع سلفی گرى آشکارتر شد و به صورت گسترده ‏تر محل تأکيد قرار گرفت.

اين گروه در تونس، براى نخستين بار در دهه هشتاد ميلادى، با حضور جمعى از جوانان، که دست به ضدعمليات ساده ابتدايى زده بودند، فعاليت خود را آغاز کرد. در عمليات مذکور، تعدادى از عوامل آن کشته و برخى بازداشت شدند و گروهى ديگر به خارج از تونس گريختند که يکى از آنها «شيخ محمد الازرق» بود که فتواى جهاد و مشروعيت اقدام عليه حکومت و دستگاه‏ هاى وابسته به آن‏ را صادر کرده بود. وى پس از انجام دادن اين عمليات به عربستان گريخت، اما نظام عربستان در اواسط دهه هشتاد ميلادى وى را دستگير کرد و تحويل دستگاه اطلاعات تونس داد و حکم اعدام وى صادر شد. در دهه 1990 م، فعاليت سلفيت جهادى و انديشه اين جريان در تونس با ورود «شيخ الضرير الإدريسى» از عربستان و آموزش‏ هاى دينىِ وى در استان «سيدى بوزيد»، رشد خود را آغاز کرد.

تعدادى از عناصر اين جهاد در اواخر دهه هشتاد و اوايل دهه نود قرن گذشته ميلادى، پس از چند تجربه جهادى ناموفق به افغانستان رفتند و برخى از آنها کوشيدند هسته جماعت جهادى يک پارچه ‏اى نظير کار لیبیايی ها و الجزايری هاى مقيم افغانستان تشکيل دهند، اما تلاششان به دليل فقدان کادرهاى شايسته بين آنها بی نتيجه ماند. پس از خروج افغان‏ هاى عرب از افغانستان در 1992 م، جهادی هاى تونسى به سودان رفتند و باز هم کوشيدند جماعت مورد نظرشان را تشکيل دهند، اما اين بار هم ناکام ماندند. پس از تسلط طالبان بر افغانستان و ورود موج دوم افغان‏ هاى عرب به اين کشور، ده‏ها تن از جهادی هاى تونسى، پس از شرکت در جنگ با صربستان و نسل ‏کشى، در اواسط دهه نود از بوسنى وارد افغانستان شدند و در آنجا توانستند پايگاه مستقلى براى خود تشکيل دهند، اما فرصتى براى توسعه اين پايگاه به منظور بازگشت به تونس براى جهاد پيدا نکردند. در دهه نخست سده بيست و يکم، اين جريان توانمندى قابل توجهى در بسيج جوانان تونسى و فرستادن آنها به «جبهه ‏هاى جهاد» در افغانستان و عراق داشت.

بعد از حادثه يازده سپتامبر و حمله آمريکا به افغانستان در دسامبر 2001 م، اردوگاه سلفی هاى جهادى تونسى نيز در جنگ عليه نيروهاى آمريکايى در جبهه ارتفاعات تورابورا در کوه‏هاى سليمان در غرب جلال‏ آباد شرکت کردند و ده‏ها نفر از آنها کشته و تعدادى نيز اسير شدند و به اين ترتيب، تجربه نوپاى جهاديان تونسى در آزمايشگاه‏ هاى افغانستان از پا افتاد. پس از 14 ژانويه 2011 م.، سازمان جهانى القاعده و بازوى منطقه‏ اى آن در مغرب عربى جريان جهادى تونسى را با استفاده از نظريات‏ رهبران و نيروهاى آموزش‏ ديده و پول احيا کرد.

هدف از احياى اين مجموعه، بر هم زدن ثبات در منطقه و پيش‏برد برنامه ‏هاى خود در عرصه سياست بين ‏الملل و جذب نيروهاى جديد و آموزش آنها و نيز تلاش براى کاهش فشارهاى موجود بر روى گروه ‏هاى مسلح در الجزاير و ليبى و ايجاد خط امداد لجستيکى براى آنان بود. محدوده جغرافيايى خشونت ‏ها در تونس، حاکى از آن است که اغلب کسانى که در خشونت ‏هاى تونس دست داشته ‏اند، در مناطق حاشيه ‏اى تونس يا اطراف شهرهاى بزرگ اين کشور ساکن، و اغلب بيکار و پيش‏تر زندانى بوده ‏اند. جوانان مناطق مرزى و فقير و محروم در حاشيه پايتخت و استان‏ هاى «بنزرت» و «سيدى بوزيد» و «مدنين»، عناصر اصلى اين جريان را تشکيل می دهند.[۴]

رشد سلفی های جهادی در تونس

سلفی هاى جهادى که به جهاد به عنوان وظيفه و تکليف نگاه می کنند، با توجه به بُعد بين ‏المللى، جهاد را تنها به مرزهاى تونس محدود نمی دانند، تا جايى که جهادگرايان سلفى در جنگ داخلى سوريه نيز شرکت فعال دارند. سلفی هاى جهادى در شمال پايتخت تونس در شهرهايى مثل «بيزرت»، «جندوبا»، «کاروان»، «مهديا»، «سوس»، «سفاکس»، «تزور» و «ژربا مدنين» حضور دارند. قبل از انقلاب تونس، شمار جهادى‏ها صدها نفر بود، اما امروزه شمار آنها به هفت هزار تا نه هزار نفر مى‏رسد.[۵]

احزاب سلفى تونس

در اثر انقلاب تونس، گرايشى ميان سلفی هاى تونس به منظور کسب مشروعيت قانونى از طريق تأسيس احزاب سياسى مشاهده شد. در نتيجه اين گرايش، تعدادى از احزاب سلفى در صحنه ظهور کردند که ضمن عمل در چارچوب هاى رسمى و قانونى، جوياى پيشبرد برنامه هاى خويش از راه هاى مسالمت جويانه هستند.[۶]

حزب اصالت

حزب اصالت نخستين حزب سلفى بود که در مارس 2012 توانست مجوز فعاليت بگيرد و به صورت قانونى به فعاليت بپردازد. رهبرى اين حزب را «مولدى على»، استاد حقوق بين الملل و از جمله شخصيت هاى تحت تعقيب دوره بن على به عهده دارد. اين حزب از احزاب سلفى نزديک به «حزب النور» مصر است و گرايشى آشکار به اولويت بخشيدن به دعوت و تبليغ دينى در عرصه اجتماعى دارد.[۷]

حزب الرحمه

حزب دوم، «حزب الرحمه» است که در جولاى 2012 توانست مجوز فعاليت خود را دريافت کند و رسماً به فعاليت بپردازد. رهبر اين حزب «سعيد الجزائرى» است که از جمله افراد منشعب شده از النهضه است. اين حزب نيز همچون «حزب اصالت» بر اعمال شريعت در چارچوبى قانونى تأکيد می کند و به ويژه بر مسائل اجتماعى طبقات ضعيف، از جمله اشتغال، بهداشت، خانه سازى و نيز آموزش متمرکز است.[۸]

جبهه اصلاح

سومين حزب، «جبهه اصلاح» است. اين حزب در مى 2012 قانونى شد و نفوذ و اعتبارى بيشتر از دو حزب نخست به دست آورد. گفته می شود اين حزب از ميان احزاب سلفى، نزديک ترين رويکردها را به النهضه دارد. بنا بر بعضى گزارش ها، اين حزب را می توان ميراث دار جبهه اسلامى اصلاح تونس دانست؛ جبهه اى که در اواخر دهه 1980 به مبارزه مسلحانه عليه رژيم حاکم دعوت کرد و «محمد خوجه» را در رأس خود دارد. اعضاى اصلى اين جبهه پس از انقلاب تونس در اجتماعى که با اخوان تونس برگزار کردند، خط مشى مسلحانه را کنار گذاشتند و در سايه تحول وضعيت تونس و سقوط نظام استبدادى و رواج آزادی هاى سياسى، وارد فرآيندهاى قانونى موجود شدند و در نتيجه، با تأسيس حزب، رسماً به صحنه سياسى وارد شدند. اين حزب افراد فراوانى را از درون النهضه که از عملکرد رهبری شان ناراضى بوده اند و نيز بسيارى از سلفی هاى جهادى را به خود جذب کرد. جبهه اصلاح و کادر رهبرى و اغلب پيروان‏ آن اهداف و روش هاى حرکت «اتجاه اسلامى» را دنبال مى‏کنند. در مجموع، اين حزب، بنا بر گفتمان مطرح شده از سوى رهبر آن، به دنبال تحقق دموکراسى اسلامى است که همان نهادينه کردن شريعت است.[۹]

حزب التحریر

«حزب التحریر» را «تقی الدین النبهانی» محقق اسلامی فلسطینی الاصل، در سال 1953 پایه گذاشت. پایه گذار حزب التحریر در ابتدا، حرفی از ضرورت تأسیس حکومت اسلامی به میان نیاورد، ولی بعدها این حزب به عنوان یک حزب بین المللی در آمد. نظریه سیاسی حزب التحریر بر پایه دو اصل قرار داشت: اول، نیاز به احکام و قوانین اسلامی موسوم به شریعت که شئون زندگی انسان (سیاست، اقتصاد، علوم و اخلاق) را در بر می گیرد. دوم، نیاز به حکومت اسلامی واقعی، زیرا یک جامعه عادل تنها در قالب چنین نظام سیاسی ای قابل دستیابی است. اسلام سیاسی متضمن ترکیب منحصر به فرد دین و سیاست است و میان دین و دولت جدایی وجود ندارد.

حزب التحریر خود را نه یک سازمان مذهبی، بلکه یک حزب سیاسی می شناسد که ایدئولوژی اش بر پایه اسلام قرار دارد. حزب التحریر مانند اکثر گروه های مذهبی، مدعی رسالتی خدادادی برای دعوت مردم به اسلام و احیای سلطنت خداوند بر روی زمین است که نام آن را «خلافت» می گذارد. و با استفاده از قرآن و حدیث، از حقانیت ایدئولوژی خود دفاع می کند. [۱۰]

معروف‏ ترين و قدرتمندترين حزب سلفى در دوره جديد، حزب «التحرير» است. البته به لحاظ برنامه و اهداف، اين حزب تفاوت هاى بارزى با ديگر احزاب سلفى دارد. اين حزب جزئى از حزب التحرير در ساير کشورهاى اسلامى به شمار می رود که در اصل از سوى مجموعه اى انشعاب يافته از اخوان المسلمين در دهه 1950 تأسيس شد و هدف خود را اعاده خلافت و نيز حرکت به سوى حاکم کردن شريعت در امت اسلامى تحت حکومت خلافت قرار داد. اين حزب اساساً در واکنش به تغيير اهداف‏ اخوان المسلمين و گرايش تدريجى آن به حرکت در چارچوب هاى موجود شکل گرفت و هدف احياى خلافت را که به تدريج در گفتمانِ اخوانى رنگ می باخت، محقق کرد.

اين حزب فعاليت خود را در دهه 1980 آغاز کرد و در آن دوره در سايه فضاى سرکوب حاکم بر تونس، به صورت مجموعه اى کوچک و کم تحرک عمل می کرد. همچنين در برخى مناطق تونس پايگاه هاى مردمى قابل توجهى دارد؛ به ويژه در مناطق حاشيه اى پايتخت و نيز برخى از شهرهاى اطراف آن، محبوبيتش حتى از النهضه بيشتر است. حزب التحرير به دليل ايستارهاى تندى که اغلب در برابر نهادهاى دولتى و در مخالفت با رويه حاکم بر آن اتخاذ می کند. [۱۱]


از ميان چهار حزب سلفى يادشده، «حزب اصلاح» به رغم طرح انتقادات، از ساير احزاب به النهضه و جريان اسلام گرايى ميانه نزديک تر است. دو حزب «الرحمة» و «الاصالة» توجه چندانى به مسائل سياسى ندارند و اغلب جوياى تحولات اجتماعی اند. از ميان اين احزاب، تنها حزبى که جريانى تحول خواه و مخالف وضع موجود سياسى است، حزب التحرير است که برنامه ايدئولوژيک مشخصى با هدف تأسيس خلافت اسلامى و بازگشت به سيره سلف صالح دارد و دموکراسى جديد تونس را رد می کند. با اين حال، التحرير در صحنه سياسى تونس حضورى رسمى يافته، به عنوان نيرويى اثرگذار مطرح است.[۱۲]

پانویس