تصوف در آفریقا
تصوف در آفریقا در قرن پنجم از طریق اندلس با ورود به مغرب (مراکش) راه خود را به دیگر سرزمینهای آفریقایی باز کرد.[۱] این جریان فکری دارای آثار و برکاتی در نشر و توسعه اسلام در قاره آفریقا به ویژه در شمال آن داشته است.
گسترش تصوف در شمال آفریقا و عوامل آن
به رغم تحریم آثار متصوفه به خصوص آثار غزالی در شمال آفریقا، تصوف در دوره مرابطون (447-541 / 1055-1146) در این سرزمین گسترش یافت و در دوره موحدون (515-668 / 1121-1269) صوفیان بزرگی به خصوص در مغرب ظهور یافتند. [۲]
برخی دلایل عمده نفوذ و گسترش تصوف در آفریقا عبارتاند از:
بیزاری مردم از خشونت و فساد و اوضاع آشفته اقتصادی در دوره مرابطون و موحدون، اشتغال علما و فقها به امور دنیوی و اعمال و رفتار مقبول شیوخ صوفیه و نفوذ معنوی آنان.[۳]
توجه و اقبال به صوفیان چندان بود که مردم در هنگام وقوع بلایا و حوادث طبیعی، برای شفای بیماریها و رفع گرفتاریها و نیز برای تظلم از حاکمان، به صوفیان رو میآوردند؛ از اینرو، سالانه فتوح و هدایای بسیاری به آنان داده میشد و بدین ترتیب، صوفیه گاه به مال بسیار دست مییافتند.[۴]
جایگاه خاص صوفیان نزد مردم، موجب شد که حکام نیز در ایام صلح درصدد جلب حمایت و توجه مشایخ برآیند و به هنگام جنگ به آنان متوسل شوند.[۵] این محبوبیت و نقش سیاسی و اجتماعی صوفیان، موجب ترس و نگرانی حکام و فقها میشد، زیرا برخی صوفیان از آن برای دعوت به خود و ادعای مهدویت استفاده میکردند.[۶]
مخالفت با تصوف در آفریقا
اوج مخالفت با صوفیه در مغرب و اندلس، آتش زدن آثار آنان در مساجد بود.[۷] البته در سِجِلماسه و فاس، علمایی مانند ابوالفضل یوسفبن محمدبن یوسف (متوفی 513) معروف به نحوی، با این عمل مخالفت کردند.[۸]
تلاش برای نشر تصوف در آفریقا
به رغم مخالفت برخی فقها با صوفیان، از همان ابتدا در آفریقا به خصوص در مراکش، متون صوفیانه در مدارس و دیگر علوم دینی در زوایا (خانقاهها) تدریس میشد. به نوشته ابنبطوطه در سده هشتم، در دربار پادشاه مراکش تفسیر و حدیث و فقه مالکی و کتب صوفیه تدریس میشد.[۹] متصوفه خصوصاً در اوایل رواج تصوف در آفریقا، کاملاً به انجام دادن فرایض دینی ملتزم بودند[۱۰] و مریدان و متعلمان در محضرِ صوفیانی که جامع تصوف و فقاهت بودند، جمع میشدند.
برخی از قدما و بزرگان تصوف در آفریقا
برخی از این صوفیان عبارت بودند از:
احمدبن مخلوف شابی اهل تونس، مؤسس طریقه شابیه در قرن نهم؛
احمدبن قاسم تادْلی (متوفی 1013) مؤلف حدود هفتاد کتاب در تصوف و مناقب صالحان؛
عبدالرحمانبن محمد فاسی (متوفی 1036)، مؤسس یکی از زوایای مهم فاس که مرکز تعلیم و تربیت علما و صوفیه بوده است؛
محمدبن ابیبکر دلّائی (متوفی 1046) پیرو طریقه شاذلیه که از محدثان بود و علمای مراکش در محضر وی حاضر میشدند؛
محمدبن ناصر دَرعی (متوفی 1085) که مریدان و متعلمان بسیاری از صحرا و سودان به زاویه او میرفتند.[۱۱]
تصوف و نشر اسلام در آفریقا
صوفیان در تبلیغ اسلام در میان قبایل آفریقایی بسیار مؤثر بودهاند، بهطوری که در برخی کشورهای آفریقایی، اسلام رنگی از تصوف دارد.[۱۲] برخی از صوفیان برای مسلمان کردن قبایل حتی اقدامات نظامیکردند، از جمله عثمان دان فودیو (متوفی 1232 / 1817) با اعلام جهاد مقدّس علیه کفار، بر بخشهایی از نیجریه دست یافت و پس از او پسرش محمد بِلّو (حک: 1232-1253 / 1817-1837) حاکمِ همان مناطقی شد که پدرش گرفته بود و به تدریج قلمرو خود را گسترش داد.[۱۳]
زوایای صوفیه و مهدویت در آفریقا
زوایای صوفیه مراکز علوم دینی به شمار میآمدند و در آنها زبان عربی و فقه و کلام تدریس میشد.[۱۴] صوفیه به خصوص در شمال آفریقا، مبلّغ عقیده مهدویت بودند. این عقیده که از طریق فاطمیان مصر به صوفیه رسیده بود، منجر به ظهور بسیاری از مدعیان مهدویت در سودان و سومالی و سنگال و نیجریه و کامرون شد.[۱۵] از جمله در حوادثی که به تأسیس دولت مهدی در سودان به رهبری محمد احمدبن عبدالله (حک: 1298-1302 / 1881-1885)، یکی از مریدان طریقه سَمّانیه، انجامید، نقش مؤثری داشتند.[۱۶] طریقهها و زوایای صوفیه در تحولات سیاسی آفریقا نیز نقش تعیینکنندهای داشتند، از جمله زاویه «دَلاء» یا «تادلا»[۱۷] که حرکت مرابطون از آنجا آغاز شد. فرقه مُریدین نیز از اتباع طریقههای صوفیه در مغرب بودند.[۱۸]
صوفیان و مقابله با استعمار در آفریقا
صوفیان از مردم در برابر جور حکام و استعمارگران دفاع میکردند. طریقههایی مانند قادریه و شاذلیه نیز سابقه ای طولانی در درگیری با استعمارگران داشتند. این دو طریقه در مراکش و الجزایر با فرانسه و در اتیوپی و سومالی با ایتالیا و انگلیس مبارزه کردند. امیر عبدالقادر (متوفی 1300 / 1883) که در الجزایر با فرانسه مبارزه کرد، یکی از مریدان طریقه قادریه بود.[۱۹] طریقههای دیگری چون جَزولیه و احمدیه و دَندراویه و درقاویه نیز در غرب و شاخ آفریقا با ایتالیا و انگلیس مبارزه کردند.[۲۰] در مغرب تمام زوایای صوفیه مراکز دفاعی در برابر هجوم و اشغالگری اسپانیا و پرتغال بودند.[۲۱] برخی از مریدان احمدبن ادریس مؤسس طریقه ادریسیه با استعمارگران شمال غرب و غرب آفریقا، و احمدبن شریف سَنوسی (1290-1351 / 1873-1933) از مشایخ طریقه سنوسیه، از 1320 تا 1330 / 1902-1912 در صحرا با فرانسه و در 1329 / 1911 در لیبی با ایتالیاییها مبارزه کردند. محمد بن عبدالله حسن (متوفی 1301 ش / 1922) از سومالی، در برابر اشغالگران اتیوپیایی و ایتالیایی و انگلیسی ایستادگی کرد.[۲۲]
در عین حال، برخی طریقهها در سنگال و سودان و موریتانی هنگام درگیری میان استعمارگران و مردم، بین آنها میانجیگری میکردند و حتی برخی مشایخ با استعمارگران همکاری مینمودند، مثلاً چند تن از مشایخ قادریه به گسترش نفوذ فرانسه در صحرا کمک کردند.[۲۳]
صوفیان آفریقا و اتحاد اسلامی
اندیشه اتحاد اسلامی نیز از طریق برخی طریقههای اصلاحطلب، مانند قادریه و شاذلیه، در آفریقا گسترش یافت و زوایای صوفیه با استفاده از تعالیم اسلامی برای متحد کردن قبایل آفریقایی در برابر استعمارگران بسیار کوشیدند.[۲۴]
طریقههای صوفیه در آفریقا
این طریقهها در آفریقا ابتدا در خاندان وَزّانی (ساکن وَزّان در شمال مغرب)، شکل گرفتند. عبدالسلامبن مَشیش، مؤسس طریقه مَدْینیه و مرید ابومَدْین تلمسانی، از مشاهیر این خاندان بود[۲۵] و هر دوی آنها از بزرگترین شیوخ صوفیه در مغرب بودند. طریقه قادریه و شاذلیه زودتر و طریقههای دیگر مانند تجانیه و جزولیه و ختمیه و سنوسیه دیرتر از طریقههای دیگر در آفریقا رواج یافتند. چهار طریقه اخیر اغلب تحت تأثیر قادریه و شاذلیه بودند.[۲۶] پرطرفدارترین طریقههای صوفیه نیز قادریه و شاذلیه و تجانیهاند و بسیاری از طریقهها از آنها منشعب شدهاند.
فرقههای تصوف در آفریقا ابتدا در خاندان وَزّانی (ساکن وَزّان در شمال مغرب)، شکل گرفتند. عبدالسلامبن مَشیش، مؤسس طریقه مَدْینیه و مرید ابومَدْین تلمسانی، از مشاهیر این خاندان بود[۲۷] و هر دوی آنها از بزرگترین شیوخ صوفیه در مغرب بودند.[۲۸] طریقه قادریه و شاذلیه زودتر و طریقههای دیگر مانند تیجانیه و جزولیه و ختمیه و سنوسیه دیرتر از طریقههای دیگر در آفریقا رواج یافتند. چهار طریقه اخیر اغلب تحت تأثیر قادریه و شاذلیه بودند.[۲۹] پرطرفدارترین طریقههای صوفیه نیز قادریه و شاذلیه و تجانیهاند و بسیاری از طریقهها از آنها منشعب شدهاند.[۳۰]
قادریه
گفته میشود که این طریقه از یمن یا حَضْرَموت ابتدا به اتیوپی وارد شد. احتمالاً ابوبکر عبدالله العَیْدروس (متوفی 909 / 1503) اول بار آن را به اتیوپی برد.[۳۱] این طریقه در انتشار اسلام در آفریقا نقش مهمیداشته است. از برنامههای کنونی آن تعلیم قرآن به اطفال و فرستادن پیروان، به سرمایه زاویا، برای تحصیل در مراکز علمی جهان اسلام و مراجعت به وطنشان برای تبلیغ دین اسلام در برابر تبلیغات مسیحیان است.[۳۲]
برخی از شیوخ قادری آفریقا
برخی شیوخ مهم قادری این اشخاص بودند:
محمد بقّاعی که موجب رواج طریقه قادریه در غرب آفریقا شد؛
مختار کُنْتی (متوفی 1226 / 1811) و شیخ عثمان دان فودیو هر دو از مبلّغان اندیشه اتحاد مسلمین و اصلاحات؛
احمدبن محمدبن ابوبکر، مرید عثمان دان فودیو، که او را مجدِّد (احیاکننده) میدانستند و در غرب آفریقا نهضتهای جهادی را رهبری میکرد؛
عبدالرحمانبن عبدالله شاشی، سراینده نعت مشهوری به نام شجرةالیقین.[۳۳]
عبدالقادر گیلانی و قادریه آفریقا
از قرن دوازدهم / هجدهم طریقه قادریه تحتالشعاع تجانیه قرار گرفت، اما تأثیر معنوی این طریقه، به خصوص مؤسس آن عبدالقادر گیلانی، باقی مانده است. عبدالقادر هیچگاه به آفریقا نرفت، اما به عقیده مسلمانان این سرزمین، او تلاش بسیار کرد تا کفارِ منطقه شاخ آفریقا را مسلمان کند. در داستانی گفته شده است که عبدالقادر گیلانی چهل جان داشته است و بدین ترتیب، وجود قبرهای او را در برخی شهرهای آفریقا توجیه میکنند.[۳۴] برخی طریقهها در آفریقا، ادعا میکنند که با عبدالقادر گیلانی پیوند معنوی دارند.[۳۵]
شاخههای قادریه در آفریقا
بعضی از شاخههای منشعب از قادریه عبارتاند از:
مُریدیه، که آن را احمدو بامبا (1267-1346 / 1851-1927)، از مخالفان مشهور استعمار فرانسه، در 1304 / 1887 در سنگال بنیان نهاد؛[۳۶]
بهاریه، از شاخههای قادریه در سودان و منسوب به تاجالدین بهاری، این طریقه در 1155 / 1742 متشتت شد و بسیاری از پیروان آن به تدریج به طریقه ختمیه پیوستند؛[۳۷]
فاضلیه، شعبهای از قادریه در موریتانی که مؤسس آن محمد فاضل (1194-1286 / 1780-1869) بود.[۳۸]
شاذلیه
ابوالحسن شاذِلی (متوفی 656 / 1258)، مرید عبدالسلام مَشیش، این طریقه را – که از جمله طریقههای اصلاحطلب است – در تونس بنیان نهاد.[۳۹] گفتهاند که حَمْدا بُودونانه این طریقه را به سودان برد. از مبلغان مشهور آن شیخ خُوجَلیبن عبدالرحمانبن ابراهیم (متوفی 1155 / 1742) بود،[۴۰] یکی از شعب مهم این طریقه در آفریقا، درقاویه است که ابتدا در تِلِمسان در قرن یازدهم / هفدهم ظهور کرد.[۴۱]
طَیبیه
یکی از شاخههای شاذلیه است و وزانیه و تهامیه نیز نامیده میشود.[۴۲] این طریقه منسوب به عبداللهبن ابراهیم وزانی (متوفی 1089) است و از مشایخ آن عبدالحی کتانی است. او از استادان مسجد جامع قَرَویین بود و به خروج از دین متهم شد. این طریقه از اوایل قرن دوازدهم / اواخر قرن هفدهم وارد امور سیاسی شد و تا قرن سیزدهم / نوزدهم پیروانی داشت.[۴۳]
زَروقیه
یکی دیگر از شاخههای شاذلیه است و منسوب است به احمد بُرنسی مشهور به زَرّوق (متوفی 899 / 1494)، عالِم مراکشی. شاخههایی که نَسَب معنوی خود را به او میرسانند عبارتاند از: رُشدیه یا یوسفیه هر دو در مراکش در قرن دهم؛ ناصریه در مراکش، شیخیه در الجزایر و شابیه در تونس، همه در قرن یازدهم[۴۴] و دَرقاویه منسوب به ابوحمید عرب دَرقاوی (متوفی 1238 / 1823) در قرن دوازدهم. از مشایخ معروف درقاویه، احمد علوی (متوفی 1303 ش / 1924) بود که طریقه علویه منسوب به او در الجزایر رواج دارد. شهرت و نفوذ معنوی وی چنان است که حتی در میان پژوهشگران اروپاییِ علاقهمند به عرفان پیروانی دارد.[۴۵]
ختمیه یا مَرغانیه
پس از وفات سید احمدبن ادریس فاسی (متوفی 1253 / 1837)، میان مریدان او بر سر تعیین خلیفه اختلاف افتاد. سید محمد عثمان میر غَنی (1208-1268 / 1794-1852)، که سید احمد او را برای تبلیغ از مصر به سودان فرستاده بود، طریقه خود را جدا کرد. محمد عثمان ادعا داشت که تعالیم طریقههایی مانند قادریه و نقشبندیه و شاذلیه را با هم جمع کرده و طریقه او خاتم طرق است. وی تلاش میکرد تا این طریقهها را یکی کند، اما در نهایت این طریقه نیز طریقهای در کنار آن طریقهها شد.[۴۶] محمد عثمان فرزند و جانشین خود، محمد سرّالختم (متوفی 1280)، را مسئول طریقه در یمن کرد و دو فرزند دیگرش، جعفر در حجاز و حسن در سودان، مسئول تبلیغ طریقه شدند. بعد از مرگ محمد عثمان هر کدام از پسران او به استقلال، در منطقه خود زعامت طریقه را برعهده گرفتند.[۴۷] بدین ترتیب ختمیه به شاخههای مختلفی تقسیم شد. مهمترین مرکز آن در سودان است و بیش از همه طریقهها در آنجا پیروانی دارد، چنانکه برخی طرفداران شاذلیه در سودان به ختمیه پیوستند.[۴۸] علی مایه دورُ گْبا این طریقه را در سومالی معرفی کرد. ختمیه در حوالی موگادیشو و منطقهای در ناحیه اُوگادِن اتیوپی نیز پیروانی دارد.[۴۹]
طریقه ختمیه از مصر و عثمانی کمکهای مالی دریافت میکرد و در درگیریها از حمایت آنها برخوردار بود و برای گسترش خود از نفوذ آنها سود میجست. هنگام قیام مهدی سودانی در سودان، ختمیه در زمره مخالفان او بودند و حرکت وی را فتنهای برضد اسلام میدانستند. گرچه قوای مهدی مقاومت نظامی ختمیه را درهم شکستند، پس از سرکوبی قیام مهدی و پس از آنکه سربازان مصری و انگلیسی در 1316 / 1898 سودان را اشغال کردند، این طریقه دوباره قوّت گرفت.[۵۰]
جَزولیه
این طریقه را ابوعبدالله محمد جزولی،[۵۱] صوفی مراکشی، در قرن نهم تأسیس کرد. زاویههای آن از تلمسان تا سوسالاقصی گسترده است و از طریقههای مهم شمال آفریقا محسوب میشود. جزولیه، در حوادث سیاسی تأثیر داشتند و با استعمار پرتغال و اسپانیا در شمال غربی آفریقا مبارزه کردند.[۵۲] عبدالله بن مبارک، مرید جزولی، در مبارزه با پرتغالیها در برابر درخواست بزرگان سوس برای تصدی رهبری، شریف سعدی (متوفی 923) را معرفی کرد.
سعدی با لقب القائم بامرالله با مردم بیعت و دولت سعدیه را تأسیس کرد.[۵۳] عیساویه یا عیسویه یکی از شاخههای جزولیه و منسوب به محمدبن عیسی فهدی (متوفی 931 / 1525)، صوفی مراکشی، است. عیساویه به زیارت قبور شیوخ و سماع اهمیت میدادند، ولی علمای دینی با آنان مخالف بودند و آنان را عامل انحطاط اسلام در شمال آفریقا میدانستند.[۵۴] ملک محمد پنجم، پادشاه مغرب، مجالس سماع آنها را ممنوع کرد و این طریقه را باطل خواند،[۵۵] با این حال عیساویه هنوز در الجزایر و تونس وجود دارند.[۵۶]
سَمّانیه
این طریقه یکی از شاخههای خلوتیه است. بنیانگذار آن محمدبن عبدالکیرم سمّانی (1130-1189 / 1718-1775) است. این طریقه را احمدبن طبیببن بَشیر (متوفی 1239 / 1824) در اتیوپی و سودان رواج داد. محمد احمد (مهدی) از مریدان سمّانیه بود و شاخهای از این طریقه در به قدرت رساندن او سهم مهمیداشت.[۵۷] امروزه سمّانیه از طریقههای دیگر پیروان کمتری دارد.[۵۸]
رحمانیه
این طریقت یکی از شاخههای طریقه خلوتیه است. بنیانگذار آن محمدبن عبدالرحمان ادریسی (متوفی 1208) است. این طریقه، مبارزاتی برضد استعمار فرانسه به خصوص در الجزایر داشت. بیشترین مریدان آن در الجزایر و تونساند.[۵۹]
مجذوبیه
پیش از آنکه طریقه مجذوبیه به وجود آید، در مغرب به کسانی که به واسطه جذبه الاهی به مقام قرب میرسیدند و صاحب کرامات و باخبر از غیب میشدند، مجذوب میگفتند. از جمله مجذوبان، علیبن احمد صنهاجی دوار (متوفی 949 / 1542) بود که در قصر بزرگان بنیوطاس (حک: 831-957 / 1428-1550) از او استقبال میشد و او هرچه از آنان میگرفت به فقرا میداد. یکی دیگر از این جذوبان در مغرب، عبدالرحمان مجذوب (متوفی 976 / 1568) مرید صنهاجی بود، هرچند که حالت جذبه وی دائمی نبود. وی مریدان را از اقتدا کردن به افعال خود در هنگام جذب نهی میکرد. درباره سیرت و مناقب او آثار بسیاری وجود دارد، دیوانهایی به او منسوب است و سخنانی شبیه به سخنان حلّاج و ابنعربی از او نقل کردهاند.[۶۰]
طریقه مجذوبیه را که شاخهای از شاذلیه محسوب میشود، حمدبن محمد مجذوب (متوفی 1190 / 1776) بنیان نهاد. جانشین وی، پسرش قمرالدین (متوفی 1155) معروف به محمد صغیر، مدارس و مساجد بسیاری در سودان بنا کرد. در هنگام انقلاب مهدی سودانی، مجذوبان به او پیوستند و در جنگ با ترکها با قوای مهدی همراه بودند، ولی بعد از دوران مهدی این گروه به اجتماعات کوچک محدود شد.[۶۱]
منابع
آلفرد بل، الفرق الاسلامیّة فیالشمال الافریقی من الفتح العربی حتی الیوم، ترجمه عن الفرنسیة عبدالرحمان بدوی، بیروت 1987.
محمد حجی، جولات تاریخیّة، بیروت 1995.
دانشنامه جهان اسلام، زیرنظر غلامعلی حدادعادل، تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، 1375 ش-.
نجیب زبیب، الموسوعة العامة لتاریخ المغرب و الاندلس، بیروت 1415 / 1995.
صلاح مؤید عقبی، الطرق الصوفیة و الزوایا بالجزائر: تاریخها و نشاطها، بیروت 2002.
سلیمان سلیم علمالدین، التصوف الاسلامی: تاریخ – عقائد – طریق – اعلام، بیروت 1999.
عبدالفتاح مقلد غنیمی، موسوعة تاریخ المغرب العربی، قاهره 1414 / 1994.
ژوزف کوک، مسلمانان آفریقا، ترجمه اسدالله علوی، مشهد 1373 ش.
صادق ملک شهمیرزادی، «صوفیان آفریقا»، چشمانداز، سال 1، ش 9 (آذر 1376).
حسین مونس، تاریخ المغرب و حضارته، بیروت 1412 / 1992.
جان اوبرت ولت، تاریخ الطریقة الختمیة فی السودان، ترجمه محمدسعید قدال، قاهره 2002.
پانویس
- ↑ بل، ص 377، غنیمی، ج 6، ص 93
- ↑ بل، همان جا؛ هیسکت، ص 40
- ↑ ر. ک. بل، ص 378-391؛ ناصری طاهری، ص 313-317، 342
- ↑ بل؛ غنیمی، همانجاها؛ حسنعلی حسن، ص 476-477
- ↑ حسنعلی حسن، ص 477-478
- ↑ همان، ص 479؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل "Ţarīķa. 2: In North Africa".
- ↑ ر. ک. حسنعلی حسن، ص 451-452
- ↑ همان، ص 453
- ↑ ابنبطوطه، ج 2، ص 744
- ↑ بل، ص 386
- ↑ حجّی، ج 2، ص 484-485؛ ولی، ص 104؛ بل، ص 393
- ↑ کوک، ص 228
- ↑ همان، ص 310-320
- ↑ ملک شهمیرزادی، ص 79
- ↑ بل، ص 391-392؛ کوک، ص 382-383
- ↑ ابوسلیم، ص 55؛ د. اسلام، همانجا
- ↑ دراینباره، ر. ک. دانشنامه جهان اسلام، ذیل «تادْلا»
- ↑ زبیب، ج 4، ص 387؛ مونس، ج 2، جزء 3، ص 82
- ↑ ر. ج. اسلام آکسفورد، ج 4، ص 129-130، 132
- ↑ همان، ج 4، ص 130، 132؛ مونس، ج 2، جزء 3، ص 84
- ↑ زبیب، ج 4، ص 356
- ↑ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل "Ţarīķa; Al-Sanūsī"
- ↑ د. ج. اسلام آکسفورد، ج 4، ص 130
- ↑ مونس، ج 2، جزء 3؛ د. ج. اسلام آکسفورد، ج 4، ص 130-131
- ↑ مونس، همان جا؛ زبیب، ج 4، ص 355
- ↑ بل، ص 421-422؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل "Ţarīķa;"؛ غنیمی، ج 6، ص 95
- ↑ مونس، ج 2، جزء 3؛ زبیب، ج 4، ص 355
- ↑ همان جا
- ↑ بل، ص 421-422؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل "Ţarīķa;"؛ غنیمی، ج 6، ص 95
- ↑ مونس، ج 2، جزء 3
- ↑ کوک، ص 472
- ↑ عقبی، ص 144-145
- ↑ د. ج. اسلام آکسفورد، ج 4، ص 130؛ علمالدین، ص 604-605؛ کوک، ص 502
- ↑ د. اسلام، همانجا؛ ملک شهمیرزادی، ص 75
- ↑ د. اسلام، همانجا
- ↑ علمالدین، ص 607؛ کوک، ص 170-171غ د. ج. اسلام آکسفورد، ج 4، ص 131
- ↑ علمالدین، ص 588
- ↑ کوک، ص 141-142
- ↑ مونس، ج 2، جزء 3
- ↑ کوک، ص 428
- ↑ عقبی، ص 230، 232
- ↑ کوک، ص 105
- ↑ زبیب، ج 4، ص 357؛ عقبی، ص 227
- ↑ د. ج. اسلام آکسفورد، ج 4، ص 130
- ↑ مونس؛ د. اسلام، همانجاها؛ زبیب، ج 4، ص 357؛ برای زندگی شیخ احمد علوی ر. ک. لینگز، 1360 ش
- ↑ ولت، ص 77-78
- ↑ ولت، ص 134
- ↑ ر. ک. علمالدین، ص 540-541؛ کوک، ص 473
- ↑ ملک شهمیرزادی، ص 76-77
- ↑ د. ج. اسلام آکسفورد، ج 4، ص 131؛ ولت، ص 148، 296
- ↑ درباره او و نیز طریقهاش ر. ک. دانشنامه جهان اسلام، ذیل «جَزولی، محمد»
- ↑ بل، ص 421
- ↑ ر. ک. بل، ص 421-427؛ غنیمی، ج 6، 113-115؛ حجی، ج 2، ص 483-485
- ↑ دانشنامه جهان اسلام، ذیل «جَزولی، محمد»
- ↑ زبیب، ج 4، ص 357-358؛ د. اسلام، همانجا
- ↑ کوک، ص 83، 105
- ↑ دانشنامه جهان اسلام، ذیل «جَزولی، محمد»؛ ولت، ص 153-154
- ↑ علمالدین، ص 594
- ↑ عقبی، ص 155، 157
- ↑ حجی، ج 2، ص 485-486
- ↑ علمالدین، ص 599-601؛ برای زندگی حمدبن مجذوب ر. ک. درنیقه، ص 97