اهل حدیث
اهل حدیث فرقهای از اهلسنت با اندیشه ظاهرگرایی و اکتفا به حدیث در فهم و استنباط شریعت در برابر اصحاب رأی میباشند. اصحاب یا اهل حدیث کسانی هستند که در گردآوری حدیث میکوشند و در استنباط احکام از نصوص بیرون نمیشوند و از قیاس میپرهیزند.
این تعبیر بر محدثان حجاز، یاران مالک بن انس، یاران شافعی، سفیان ثوری، احمد حنبل و داود اصفهانی اطلاق میگردد. اهل حدیث بعد از آزاد شدن تدوین حدیث، اولین کسانی بودند که به تدوین احادیث نبوی پرداختند. اینان در زمینههای مختلف از جمله فقه، عقاید و دیگر علوم اسلامی جایگاه ویژهای پیدا کردند و در مقابل اصحاب رأی نظرات متفاوتی بر مبنای احادیث نبوی ارائه دادند؛ اما به سبب اتکا بر ظاهر احادیث، دچار جزمیت و خطا شدند و تحجرگرایی را به اوج رساندند. در مورد امامت، آنان قائل به اختیار هستند و به وجود نص قائل نیستند؛ با این حال اعتقاد به وجود نص بر امامت ابوبکر در مورد برخی از آنان آمده است. از جمله نقدهایی که به اهل حدیث میشود این است که آنان در تبیین مسائل و مباحث عقلی ناتوان هستند.
چگونگی پیدایش اهل حدیث و عقاید اهل حدیث
در ابتدای اسلام، تنها تعدادی انگشتشمار حدیث درباره تشبیه وجود داشت که برخی از آنها دارای معنای باطنی یا تأویل عقلی بوده و برخی نیز از اساس، جعلی بودند، اما پس از چندی ابن خزیمه در کتاب «التوحید»، چندین هزار احادیث جعلی درباره تشبیه جمعآوری کرد که بر اساس آنان، فرقهای به نام مشبّهه شکل گرفتند[۱].
آنان - بدون توجه به معنای باطنی و یا جعلی بودن روایت - میپنداشتند خدا را ظاهری مثل آدمی است؛ دارای رخساری مانند رخسار انسان، چشم و گوش، و جسمی با دست و پا و...! اموری از این دست که همگی برگرفته از جمود بر ظاهر احادیث و نیز اعتماد بر احادیث جعلی بود به تدریج بدان منجر شد که نظم دینی بخش وسیعی جامعه اسلامی آن روز بر محور چنین تفکری سازماندهی شده و بدینسان بود که فرقه «اهل حدیث» شکل گرفتند[۲].
ناگفته نماند؛ اگر بخواهیم تاریخ پیدایش و تحولات فکری گروهی را که اکنون «سلفیه» خوانده میشوند به چند مرحله زمانی تقسیم کنیم، ظهور اهل حدیث را باید یکی از نقاط عطف این جریان فکری بدانیم. اهل حدیث که ریشههای فکری آنها، قبل از ظهور اندیشههای کلامی احمد بن حنبل وجود داشت و افرادی مانند واصل بن عطاء نیز در جهت مقابل آن بودند، با ورود احمد بن حنبل به عرصه گفتوگوهای اعتقادی میان اهل سنّت و تدوین آثاری، نظیر «السنّة»، به یک مکتب فکری مستقل با اصول معیّن تبدیل گردید[۳].
این گروه خود را پیروان اصلی و انحصاری سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دانستند و خویش را اهلسنت و اهل نجات نامیدند.[۴] و حدیث «الاعتصام بالسّنة نجاةُ»[۵] را مبنای فکری و عمل خویش قرار داده و بر مبنای روایت: «الذّبُ عَن السنّة افضل من الجهاد فی سبیل الله»[۶](دفاع از سنت برتر از جهاد با خداست)، به دفاع از عقاید خویش به عنوان عقیده اهلسنت پرداختند. به گزارش ابن حزم و ذهبی مهمترین دوره رواج حدیث، نیمه اول قرن سوم هجری؛ یعنی بعد از به قدرت رسیدن متوکل عباسی است[۷].
البته جمود و تعبّدی که اهل حدیث بر ظواهر کتاب و سنّت و معانی ابتدایی آن داشتند، چهره این گرایش فکری را میان دانشمندان جامعه اهلسنت تاریک کرده بود و کم و بیش اندیشمندانی؛ مانند ابوالهذیل علّاف، ابوعلی جُبّایی و در نهایت قاضی عبدالجبّار را به صفآرایی در مقابل آنان واداشت تا پایهگذار مکتبی عقلگرا به نام معتزله گردند. در این میان شخصیت مهم و تأثیرگذاری به نام ابوالحسن اشعری پا به میدان کلام اهلسنت نهاد که بیشترین تأثیر را در پیروان این مذهب از خود برجای گذاشت. اشعری که خود از پرورش یافتگان حوزه درسی ابوعلی جبّایی بود به صراحت از مکتب اعتزال استاد کناره گرفت و به سوی اهل حدیث تمایل یافت.
اشعری هیچگاه به طور جدی با اهل حدیث مقابله نکرد و حتی از احمد بن حنبل به تجلیل یاد کرد[۸] و در گام نخست با نگارش کتاب «الابانه» به تبیین عقاید اهل حدیث پرداخت، اما به تدریج کوشید از سخافت و جمود باورهای عقلستیز آنان بکاهد و با دلایل و توجیهات عقل پسند، آنها را از افراط در دیدگاه تعبدگرایی بازدارد و به نحله عقلگرایان نزدیک کند. بدین روی پایه گذار «مکتب اشاعره» شد و گرایشی میانه در عقلگرایی و تعبدگرایی بین دو نحله اهل حدیث و معتزله برای خود برگزید و بهرهمند از بیشترین پیروان در میان جامعه اهل سنّت گردید[۹].
پراکندگی جغرافیایی اهل حدیث
درباره پراکندگی جغرافیایی اهل حدیث، گزارشهای گوناگون در دست است. گویند عراقیان به رای؛ و اهل حجاز به حدیث گرایش داشتند.[۱۰] حنبلیان با اینکه بیشتر اهل حدیث را تشکیل میدادند، در عمل کمتر توانستند غلبه سیاسی مذهبی بیابند[۱۱]. در گزارشی دیگر به رؤسای اصحاب حدیث در مناطق مهم اشاره کرده و گفتهاند که حُمَیدی در حجاز و احمد حنبل در عراق و اسحق راهویه در خراسان، سه ضلع اصلی مدافعان حدیث و سنت بودند و کسی توان غلبه بر آنها را نداشت[۱۲].
کاربرد تعابیر اصحاب یا اهل حدیث
تدوینگران حدیث نبوی
اصحاب حدیث نخستین تدوینگران حدیث نبوی هستند. در پی آزاد شدن گزارش و تدوین حدیث در روزگار عمر بن عبدالعزیز وی به کارگزارانش در مدینه دستور داد کسانی به گردآوری و تدوین حدیث نبوی پردازند[۱۳]. این افراد که در عرصه حدیث و شناخت آن کوشیدند، به تدریج به دلیل همین اهتمام، به اصحاب حدیث[۱۴] یا اهل حدیث و آثار[۱۵] شناخته شدند. البته این تعبیر بر گروهی ویژه اطلاق نمیگشت[۱۶]. با توجه به تدوین حدیث، در مباحث نظری، نزدیکی معنایی اصطلاحات محدث، حافظ و اصحاب حدیث بررسی میشد[۱۷].
گزارش و ضبط حدیث که فضیلتی پر ارج تلقی میگشت، اهل حدیث را وامیداشت تا در پاسداری از حدیث توصیههایی بنمایند[۱۸]. اهل حدیث برای ساماندهی اصول و مبانی اسناد حدیثی به عباراتی چون «الاسناد من الدین»، «الاسناد سلاح المؤمن»[۱۹] و «اِنَّمَا الدِّینُ بِالْآثَارِ لَیْسَ بِالرَّاْی[۲۰]» متوسل میشدند و شناخت اسناد را تنها راه دستیابی به احکام شرعی تلقی مینمودند[۲۱]. این تعابیر ویژه گزارش حدیث نبود؛ بلکه شامل بررسیهای رجالی و شناخت راوی ثقه از مجهول و ضعیف نیز میشد[۲۲].
اصحاب حدیث، افزون بر تدوین حدیث، به تطبیق حدیث بر قرآن (عَرض) و پژوهش در علل، معانی، اختلاف و مشکلات احادیث و سنجش معیارهای محدثان نیز توجه داشتند[۲۳]. آنان خود را حافظان حدیث و سنت نبوی و پاسداران شریعت میدانستند[۲۴]. حتی برخی به صراحت نوشتند در میان فرقههای اسلامی، به پشتوانه حدیث افتراق امت، اهل حدیث مصداق فرقه ناجیهاند[۲۵]. در برابر، مخالفان درباره اصحاب حدیث عنوان حشویه، مجبره و مجسمه به کار بردهاند[۲۶].
تدوین حدیث در زمان صحابه
از روزگار صحابه، در مسجدالنبی حلقههای درس و بحث فقه و حدیث برقرار بود و کسانی چون ابی بن کعب، ابوهریره، ابن عمر و سعد بن مالک هسته نخستین مباحث حدیثی در مدینه را تشکیل میدادند.
در مکه نیز مجلس ضبط و روایت و تدوین حدیث، به ابوهریره، ابن عباس، ابن عمر، ابوسعید خدری جابر بن عبدالله و عایشه تعلق داشت[۲۷]. در روزگار تابعین، این فعالیت علمی حدیثی تداوم یافت و این سنتهای تدریسی، حلقات درس و مجالس حدیث به مثابه میراث خانوادگی به شاگردان نوجوان منتقل شد[۲۸].
کسانی چون مَسروق بن اَجدع همدانی، علقمه نخعی (، اَسوَد بن یزید، سعید بن جُبیر (م. 94ق.) و عامر شَعبی از مشهورترین تابعان و پایهگذاران مکتب حدیث عراق بودند و خود را به بهرهوری از دانش صحابه حجاز پایبند میدانستند[۲۹].
در مراحل بعد، کسانی مانند عبدالملک جُرَیح، ابن اسحق، مَعمَر راشد، اوزاعی، سُفیان ثوری، عبدالله مبارک، وَکیع جراح و سفیان عُیینه در گزارش حدیث اهتمام داشته و از اصحاب حدیث نام گرفتهاند[۳۰]. نتیجه این روند، شکل گرفتن مجامع روایی مهم چون المصنف ابن ابی شیبه، موطّا مالک، مسند شافعی و کتابهای حدیثی اهل عراق بود. مردمان شهرهای دور دست، برای فراگیری حدیث به حجاز میآمدند و از سفیان عیینه در مکه و مالک بن انس در مدینه بهره حدیثی میبردند. به این ترتیب، تدوین حدیث مراحل گوناگون را پشت سر نهاد تا در دوران احمد بن حنبل به تکامل رسید[۳۱].
اکتفاکنندگان به ظاهر حدیث
اصحاب حدیث به کسانی اطلاق میگردد که به ظاهر احادیث اکتفا میکنند[۳۲] و در برابر اهل رای که از ظاهر الفاظ بیرون شده، به تاویل رو میآورند، قرار دارند. اهل حدیث، ارزش پرهیز از تاویل را به آیه 7 سوره آل عمران مستند کرده، از مشرب خود دفاع میکنند[۳۳]. آنها با نگارش آثار گوناگون به رد تاویل پرداخته، باورداران تاویل را نقد کردند[۳۴].
به باور اهل حدیث، این روش از حدیثگرایی با اجتهاد منافاتی ندارد؛ به این معنا که اصحاب حدیث هم اجتهاد مینمودند و هم از ظاهر نصوص بیرون نمیشدند[۳۵]. مدافعان اهل حدیث ضمن اشاره به ضرورت اجتهاد، معتقدند که حدیثگرایان در حد میانه افراط اهل رای و تفریط اهل ظاهر قرار دارند[۳۶].
اهل ظاهر
سومین کاربرد این اصطلاح که اهل حدیث بیشتر با آن شناخته میشوند، این است که اصحاب حدیث در استنباط احکام شرعی منابع خود را به کتاب و سنت منحصر کرده، به نقش عقل در استنباط شریعت اعتنایی نداشتند[۳۷]. به همین سبب، اصحاب حدیث را «اهل ظاهر» خواندهاند[۳۸]. بر پایه همین کاربرد، ابوحاتم رازی، منکران قیاس و رای و پیروان حدیث نبوی و روایات صحابه و تابعین را اصحاب حدیث خوانده است[۳۹].
در برابر اصحاب حدیث، رایگرایان دریافتهای عقلی خود را در استنباط احکام دخالت میدهند و از این رو به اهل قیاس نامبردارند[۴۰]. در توصیفی دیگر، اصحاب قیاس چون در تبیین مشکلات حدیث یا موضوعاتی که حدیثی درباره آن نیامده، به رای خود رجوع میکنند، به اصحاب رای نامبردار شدند[۴۱]. از لحاظ مفهومی، رای در این کاربرد شامل نظر مخالف نص، گمانپردازی در دین، سخنان اهل بدعت، و تمسک جستن به قیاس و استحسان است[۴۲]. شاید برای مخالفت مطلق با رای است که گاه در اصطلاح، اهل حدیث را در تقابل با اهل بدعت تعریف میکنند[۴۳]. مخالفت اصحاب حدیث با دانش کلام، در جهت بیاعتنایی آنها به عقل ارزیابی شده است[۴۴].
برای دوری از رای و قیاس، گاه اصطلاح سلف را به حدیثگرایانی چون مالک انس، سفیان ثوری، احمد حنبل، و داود بن علی اصفهانی اطلاق کردهاند؛ با این توجیه که اینان بر طریق متقدمان رفته و تابع آنها بودهاند[۴۵].
فرقههای مسلمین
مسلمین از نظر فقهی و آنچه مربوط به فروع دین و مسائل عملی است، روشهای مختلفی پیدا کردند، بدین سبب فرقههای: جعفری، زیدی، حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی، تقسیم شدند و هر فرقهای، فقهی مخصوص به خود دارد.
از نظر مسائل اعتقادی و چیزهایی که مربوط به ایمان و اعتقاد مسلمانان است نیز به فرقههای مختلف تقسیم شدند: و هر فرقهای مبانی و اصول اعتقادی مخصوص به خود دارد[۴۶].
دیدگاه اهل حدیث درباره تعارضات احادیث در مسائل احکام عبادی
اخباریان و برخی از اهل حدیث در تعارضات احادیث مربوط به احکام عبادی اینگونه عمل میکنند که ابتدا حدیث را بر قرآن سپس بر سنت عرضه میکنند سپس مخالف کتب عامه را میگیرند[۴۷] و اما برخی از اهل حدیث این چنین نیستند و به تخییر عمل میکنند یعنی به هر کدام از روایات که بخواهند عمل میکنند[۴۸]. چنانکه محمد تقی مجلسی به این قضیه اشاره دارد:
بدان که محدثان ما دو طایفهاند طایفهای به هر خبر صحیحی که به ایشان رسد عمل میکنند، و اگر دو خبر مختلف باشد میگویند مکلف مخیر است در عمل به هر یک که خواهد، بواسطه اخباری که از ائمه معصومین به ایشان رسیدهاست که بأیّهما اخذت منبابالتّسلیم وسعک یعنی به هر یک از این دو خبر مختلف که عمل نمائی از باب تسلیم جایز است تو را، یعنی مقام اطاعت و فرمان برداری آنست که هر چه بفرمایند سخن شنو باشی، و کاری نداشته باشی که چرا مختلف گفتهاند، چون وجوه اختلاف بسیار است، بسا باشد که تو چیزی را سبب اختلاف نمایی که نه چنان باشد، و در آن صورت افترا بر ایشان بسته باشی، و وجوه دیگر که ظاهر خواهد شد. و از این طایفه است شیخ اجل اعظم محمد بن یعقوب کلینی رضی اللَّه عنه. (برخی از اهل حدیث) و طایفه دیگر میگویند که از حضرت ائمه معصومین (علیه السلام) در جمع بین الاخبار اخبار دیگر وارد شدهاست، پس باید که میان این اخبار نیز جمع کنیم پس عمل به تخییر در صورتیست که از هیچ وجه جمع نتوان کرد، (اخباریان و برخی دیگر از اهل حدیث) [۴۹].
شخصیتهای بزرگ اهل حدیث
بعد از ابوالحسن اشعری شخصیتهای بارز دیگر در این مکتب ظهور کردند و پایههای آن را مستحکم نمودند[۵۰].
از آن جمله: قاضی ابوبکر باقلانی معاصر شیخ مفید (رحمتاللهعلیه) (شیعه) و متوفای ۴۰۳ق، و ابواسحاق اسفراینی که در طبقه بعد از باقلانی، و سید مرتضی (شیعه) به شمار میرود و نیز امام الحرمین جوینی استاد غزالی و خود امام محمد غزالی صاحب «احیاء علوم الدین» متوفای ۵۰۵ق و امام فخر رازی را میتوان نام برد.
البته مکتب اشعری که ـ انشعابی از «اهل الحدیث» بود ـ تدریجاً تحوّلاتی یافت و مخصوصاً در دست غزالی رنگ کلامی خود را کمی باخت و رنگ عرفانی گرفت و به وسیله فخر رازی به فلسفه نزدیک شد. بعداً که خواجه نصیرالدین طوسی ظهور کرد و کتاب «تجرید الاعتقاد» را نوشت، کلام، بیش از نود درصد رنگ فلسفی به خود گرفت. پس از تجرید همه متکلمین ـ اعم از اشعری و معتزلی ـ از همان راهی رفتند که این فیلسوف و متکلم بزرگ شیعی (خواجه نصیرالدین طوسی) رفت[۵۱]. در حقیقت باید گفت هر اندازه فاصله زمانی زیادتر شده است اشاعره از پیشوایشان «ابوالحسن اشعری» دور شده و عقاید او را به اعتدال یا فلسفه نزدیکتر کردهاند[۵۲].
نقش اهل حدیث در علوم اسلامی
اهل حدیث در تفسیر پیشتاز بودند. تفسیر ضحاک بن مزاحم[۵۳] در گردآوری روایات تفسیری پیشگام است. نقش اسماعیل بن علیه از دانشوران حدیثگرا، در گزارش روایات قصص انبیا، سرگذشت صحابه و تابعین، رویدادهای آغاز اسلام، و مقتل عثمان قابل توجه است[۵۴]. ابوعبید قاسم بن سلام در مقاتلنگاری نقشی مؤثر داشت و اثری با عنوان مقتل الحسین[۵۵] نگاشت. طبری با نگارش تاریخ الرسل و الملوک، دانش تاریخ از دیدگاه اهل حدیث را کمال بخشید.
محنه خلق قرآن
در ماجرای خلق قرآن[۵۶] گروهی از اصحاب حدیث از بیم جان و با فشار حکومت عباسی مدافع اعتزال، به مخلوق بودن قرآن تن دادند. احمد حنبل زیر بار اجبار حکومت نرفت؛ اما در منابع، سخنان گوناگون در باب ماهیت قرآن از او گزارش کردهاند. احمد بیش از هر چیز تعمق و خوض در این مسئله را نمیپسندید.[۵۷] از کسانی چون اسماعیل بن علیه دانشور بصره[۵۸]و هشام بن عمار دانشور شام [۵۹] از باورداران نظریه خلق قرآن نام بردهاند. در موضوع خلق قرآن، آن چه همواره مورد تأکید اصحاب حدیث و سلف بود، کلام الله بودن قرآن است. از این رو، آنها بیشتر از این باره قرآن نمیگفتند و اجازه گفتن نیز نمیدادند[۶۰].
امامت و خلافت از نظر اهل حدیث
جریان غالب در محافل اهل حدیث کوفه، برتر شمردن حضرت علی بر عثمان بود. حتی گاه از برتری علی بر شیخین سخن به میان میآمد[۶۱]. تفضیل شیخین به عنوان نظریه عمومی اصحاب حدیث یاد شده[۶۲] و گزارش مخالف آن نیز از اهل حدیث در دست است[۶۳]. آنان در مسئله امامت به نظریه اختیار اعتقاد دارند و قائل به نص نیستند[۶۴]. در عین حال، اعتقاد به وجود نص بر امامت ابوبکر را به برخی از ایشان نسبت دادهاند[۶۵]. آنها خوارج و معاویه را که در برابر امام علی ایستادند، گمراه میدانند[۶۶].
بعد از ظهور احمد حنبل، این اندیشه در محافل اهل حدیث غلبه یافت که اطاعت از امامان مسلمین لازمه پیروی از سنت است[۶۷].
ابوحنیفه
در تعلیل دشمنی اصحاب حدیث با اصحاب رأی میگفت: ما خلافت علی را ثابت میکنیم و آنها نمیکنند[۶۸]. گویند احمد حنبل به ترتیب چهارگانه خلفا باور داشت و فضیلت آنان را به ترتیب تاریخی میپذیرفت[۶۹] و در قولی حتی پس از تفضیل ترتیبی خلفای سهگانه، درباره بعدیها سکوت میکرد[۷۰].
آراء خاص اهل حدیث
- اهل حدیث صفات خبری را به همان معنای ظاهری و بدون تأویل حمل میکنند، ولی برای آن صفات، کیفیت قائل نشده و خداوند را به صفات انسانی تشبیه نمیکنند[۷۱]، و میگویند: خداوند صورت دارد بلا کیف[۷۲]، و هم چنین دو دست و چشم دارد، ولی بدون کیف[۷۳]، و قلبهای مؤمنان در بین دو انگشت از انگشتان خداوند قرار دارد[۷۴]، هرکس گمان کند اسمهای خداوند غیر از او هستند، گمراه است[۷۵]؛ کلام الهی مخلوق نیست و قدیم است.[۷۶] قرآن کلام الهی است و غیر مخلوق بوده و هرکس بگوید قرآن مخلوق است کافر است[۷۷].
- آنان اعتقاد به قضاء و قدر را مساوی با اعتقاد به جبر میدانند و آن را لازمه اعتقاد به توحید میشمارند و میگویند: غیر از خداوند خالقی نیست و اعمال بندگان مخلوق و مقدور خداوند است[۷۸] و خداوند به مؤمنان توفیق اطاعت داده آنها را هدایت میکند و کافر را گمراه میکند و اگر آنها را هم هدایت میکرد، هدایت میشدند، ولی خواست که آنها کافر باشند.
- اهل حدیث میگویند: مؤمنان خداوند را در آخرت با چشم میبینند همان گونه که ماه شب چهاردهم دیده میشود[۷۹] ولی کافران نمیتوانند او را ببینند[۸۰].
- ایمان قول و عمل است و زیادی نقصان دارد[۸۱].
- احمد بن حنبل، هر کس را که با پیامبر هم نشین بوده صحابی میداند اگرچه یک روز یا یک ساعت باشد[۸۲].
- از دیدگاه اهل حدیث، امام بعد از پیامبر به ترتیب ابوبکر، عمر، عثمان و بعد از سه تن حضرت علی بن ابوطالب (علیه السلام) است[۸۳] و معتقدند که در فضیلت نیز این ترتیب رعایت میشود و به ترتیب خلافت بر همدیگر فضیلت دارند[۸۴]. البته برخی در تفضیل عثمان بر حضرت علی (علیه السلام) اختلاف دارند[۸۵].
- نماز جمعه و جماعت را پشت سر هر شخص نیکوکار و فاجری میتوان خواند و پرداخت صداقت، مالیات، خراج، فیء و غنائم به امیران و والیان، واجب است چه به عدالت رفتار کنند چه به ظلم و جور[۸۶].
- اطاعت و انقیاد از ولی امر واجب است و نباید از فرمانبرداری آنها دست کشید یا با شمشیر بر علیه او قیام کرد.
پانویس
- ↑ به عموم فرقههایی که در توحید به تشبیه قایل شدند مشبّهه میگویند. مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص 412، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1372ش
- ↑ جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیه السلام)، ص 412 – 413، قم، انصاریان، چاپ ششم؛ عسکری، سید مرتضی، نقش ائمه در احیای دین، ج 2، ص 353، تهران، مرکز فرهنگی انتشارات منیر، چاپ اول، 1382ش
- ↑ ابن عطیه، جمیل حمود، أبهی المراد فی شرح مؤتمر علماء بغداد، ج 1، ص 494، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چاپ اول، 1423ق؛ سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج 1، ص 16، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، مؤسسة الإمام الصادق(علیه السلام)
- ↑ بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، ص 5، بیروت، دار الجیل، دار الآفاق، 1408ق
- ↑ بشیر آبادی، جمال بن احمد، آثار الواردة عن أئمة السنة فی ابواب الاعتقاد، ص 119، ریاض، دارالوطن، 1416ق
- ↑ بشیر آبادی، جمال بن احمد، آثار الواردة عن أئمة السنة فی ابواب الاعتقاد، ص 119، ریاض، دارالوطن، 1416ق
- ↑ ذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، ص 256، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1992م
- ↑ بحوث فی الملل و النحل، ج 1، ص 170
- ↑ «اهل حدیث» چگونه به وجود آمدند و چه عقایدی داشتند؟ - گنجینه ... https://www.islamquest.net › question
- ↑ معجم لغة الفقهاء، ص71
- ↑ احسن التقاسیم، ص379
- ↑ طبقات الشافعیة الکبری، ج2، ص141
- ↑ الاعلان بالتوبیخ، ص43
- ↑ الملل و النحل، شهرستانی، ج1، ص206.
- ↑ الانتصار لاصحاب الحدیث، ص44
- ↑ اعتقاد اهل السنه، ص9
- ↑ تدریب الراوی، ج1، ص29-31
- ↑ مفتاح الجنه، ج1، ص8-12
- ↑ اثر علل الحدیث، ج1، ص50-51
- ↑ شرف اصحاب الحدیث، ص6
- ↑ شرف اصحاب الحدیث، ص92
- ↑ الجرح و التعدیل، ج2، ص27
- ↑ الاتجاهات الفقهیه، ص190-250
- ↑ شرف اصحاب الحدیث، ج1، ص10
- ↑ شرف اصحاب الحدیث، ص45-46؛ اعتقاد ائمة الحدیث، ص79؛ اعتقاد اهل السنه، ص9-10
- ↑ فرق الشیعه، ص7؛ اعتقاد اهل السنه، ص13
- ↑ المدرسة الحدیثیه، ج1، ص53-322
- ↑ المدرسة الحدیثیه، ج1، ص29، 33-35
- ↑ الاحکام، ج2، ص114؛ الاتجاهات الفقهیه، ص39
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج1، ص564
- ↑ ابن حنبل حیاته و عصره، ص88-90
- ↑ الازمة العقیدیه، ص140
- ↑ الملل و النحل، شهرستانی، ج1، ص104
- ↑ الازمة العقیدیه، ج1، ص162-168
- ↑ الاتجاهات الفقهیه، ص335-337
- ↑ اعتقاد اهل السنه، ص9-10
- ↑ الانتصار لاصحاب الحدیث، ص4-5، 75-82
- ↑ اعتقاد ائمة السلف، ج1، ص220-221
- ↑ الجرح و التعدیل، ج1، ص4، 13
- ↑ معجم الفاظ الفقه، ص75
- ↑ شرح اصول کافی، ج11، ص257؛ ج12، ص334
- ↑ الانتصار لاهل الحدیث، ج1، ص11
- ↑ اعتقاد ائمة السلف، ج1، ص220
- ↑ کشف المراد، ص24، پاورقی
- ↑ الملل و النحل، ص103
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ص۶۳ـ۶۴، تهران، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۷۴
- ↑ الوافی جلد 1 صفحه 292
- ↑ وسائل الشیعه ج 18، ج18،ص77
- ↑ لوامع صاحبقرانی جلد 1 مقدمه
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ص۸۷_ ۸۸، تهران، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۷۴
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ص۸۷_ ۸۸، تهران، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۷۴
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ص۸۸ـ۸۹، تهران، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۷۴
- ↑ الفهرست، ص36
- ↑ نساب الاشراف، ج5، ص73؛ تاریخ طبری، ج3، ص291
- ↑ الانساب، ج1، ص178
- ↑ تاریخ طبری، ج7، ص197-203
- ↑ ابن حنبل حیاته و عصره، ص108-115
- ↑ تاریخ بغداد، ج6، ص227-237
- ↑ میزان الاعتدال، ج4، ص302-303
- ↑ السنه، ج1، ص136، 139، 151-155
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص120
- ↑ اعتقاد ائمة السلف، ج1، ص23؛ نک: ابکار الافکار، ج5، ص317
- ↑ میزان الاعتدال، ج2، ص248
- ↑ غایة المرام، ص376
- ↑ ابکار الافکار، ج5، ص140
- ↑ الجمل و النصره، ص68
- ↑ طبقات الحنابله، ج1، ص243-244؛ اسلامپژوهشی تاریخی و فرهنگی، ص337
- ↑ وضوء النبی، ج1، ص375
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص121، «اصحاب حدیث»
- ↑ طبقات الحنابله، ج1، ص241-246
- ↑ اعتقاد فرق المسلمین و المشرکین، ص66
- ↑ الابانة عن اصول الدیانة، ج1،ص 22
- ↑ مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ص71
- ↑ صحیح مسلم، ح26554 و التوحید ابن خزیمه، ص74
- ↑ الابانة عن اصول الدیانة، ج1، ص22
- ↑ سنن ابوداود، ج12، ص348، ح 4112 و اعتقاد ائمه الحدیث، ص10
- ↑ اعتقاد اهل السنة شرح اصحاب الحدیث، ج1، ص66 و شرح الطحاویة فی العقیدة السلفیة، ص327
- ↑ مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ص71 و اعتقاد ائمة الحدیث، ص11
- ↑ صحیح بخاری، ح6882؛ سنن ابوداود، ج12، ص338، ح4104 و اعتقاد ائمه الحدیث، ص 14
- ↑ التوحید ابن خزیمه، ص156
- ↑ سنن ابوداود، ج12، ص288؛ اعتقاد ائمه الحدیث، ص15 و اصول السنة، ص34
- ↑ اصول السنة، ص40
- ↑ اعتقاد ائمه الحدیث، ص24 و اصول السنة، ص36
- ↑ شرح العقیدة الطحاویة، ص485
- ↑ الفرق بین الفرق، ص272
- ↑ مقالات الاسلامین، ص73 و شرح العقیدة الطحاویة، ص373