وحید بهبهانی

    از ویکی‌وحدت
    نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۲۴ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها)
    وحید بهبهانی
    نام وحید بهبهانی
    القاب و سایر نام‌ها وحید بهبهانی • آقا محمدباقر بهبهانی • استاد‌اکبر • استاد‌الکل • مروّج دين • علامه زمان • فقیه • علامه ثانی • محقق ثالث
    زاده ۱۱۱۷ قمری • اصفهان
    درگذشت ۲۹ شوال ۱۲۰۵ق (جمعه ۱۰ تیر ۱۱۷۰ش) • کربلای معلی
    استادان سید صدرالدین رضوی قمی همدانی • سید محمد طباطبایی بروجردی • ملا محمد اکمل اصفهانی(پدر) • ...
    شاگردان سید‌محمد‌مهدی بحرالعلوم • محمدمهدی نراقی • سید علی طباطبایی • سید محمدباقر شفتی • میرزای قمی • شیخ جعفر کاشف‌الغطاء • ابوعلی حائری • سید محمدجواد عاملی • و ...
    آثار الفوائد الحائریه • الرسائل الفقهیة • الاجتهاد و الاخبار • اصول الاسلام والایمان • حاشیه مسالک الافهام • اصاله البرائه • حاشیه تهذیب علامه • حاشیه ارشاد اردبیلی • شرح مفاتیح الکلام و ...
    دین و مذهب اسلامشیعه
    فعالیت‌ها مبارزه با اخباری‌گری

    محمدباقر‌ بن محمد‌اکمل، مشهور به وحید بهبهانی و ملقب به آقا، فقیه، از فقهای بزرگ و مجدد شيعه در سده‌ی دوازدهم هجری بود. وی در سال 1117 هـ. ق در اصفهان چشم به جهان گشود.و در سال 1135 هـ. ق بعد از فتنه افغان و سقوط اصفهان به بهبهان و سپس به نجف هجرت نمود و بعد از آن در کربلا اقامت گزيد. سيره نويسان و نيز شاگردانش او را با القاب و عناوينی از قبيل استاد اکبر، استاد الکل،علامه ثانی و محقق ثالث مروّج دين در قرن دوازدهم، علامه زمان و فقيه دوران مشهور است. وی با اخباری‌گری و اخباریان تندرو مبارزه می‌کرد و با فعالیت‎های او اخباری‎گری به حاشیه رفت. وحید بهبهانی در کربلا درگذشت و در حرم امام حسین(ع) دفن شد.

    ولادت

    فقیه گران پایه حضرت علامه محمد باقر بن محمد اکمل وحید بهبهانی، در حدود 1118هـ .ق. در اصفهان به سرای خاکی گام نهاد[۱]. پدر ارجمندش محمد اکمل از نوادگان شیخ مفید بود و در شمار مجتهدان شهر جای داشت و مادر پرهیزگارش از نوادگان ملاصالح مازندرانی - داماد علامه محمد تقی مجلسی - شمرده می‌شد[۲]. آن گوهر یگانه دریای علوم اهل بیت(ع) در چنین خانواده‌ای بالید و از آموزش‌های پدر وارسته‌اش بهره گرفت.

    تحصیل

    در سالهای آغازین بلوغ آموزگار بزرگ پرهیزگاری و معارف الهی‌اش را از دست داد. محمد اکمل گیتی را وداع گفت و فرزندش را در سخت‌ترین شرایط اجتماعی تنها نهاد، شرایط دشواری که با سقوط پایتخت صفویان و پیروزی افغانها به اوج رسید.

    هرج و مرج اصفهان و دشواری تحصیل دانش پژوه جوان خاندان محمد اکمل را در اندیشه مهاجرت فرو برد پس بار سفر بست و در حدود 1135 هـ .ق. رهسپار نجف شد[۳]. او در حریم پاک امیرمؤمنان علی(ع) از محضر پر فیض دانشوران برجسته ای چون حضرت سید محمد طباطبایی بروجردی و حضرت سید صدر الدین قمی بهره برد و اندوخته‌های علمی اش را کمال بخشید[۴]. دانشمند گران پایه حضرت سید محمد طباطبایی بروجردی با دیدگان نافذ خویش آثار بزرگی را در چهره یتیم سپاهان دید. او را در حریم خویش جای داد و به شرف دامادی خویش مفتخر ساخت[۵].

    دانشجوی نستوه اصفهانی در تابش آفتاب وجود بزرگان یاد شده رشد کرد و اندک اندک در شمار فقیهان و صاحب نظران جای گرفت. او در آغاز راه اخباریان را پسندید و مدتی بر آن طریق راه سپرد ولی در پژوهشهای خویش دلیلهایی بر نادرستی این روش یافته، از آن عدول کرد[۶] بنابراین وقتی در درس سید صدرالدین همدانی حضور می‌یافت با استدلال‌های روشن و متین گفتار استاد را در بوته نقد قرار می‌داد و آن سرور فقیهان را از پیمودن راه اخباریان باز می‌داشت.

    این کردار آن محقق فرزانه سبب شد که کتاب گران سنگ شرح وافیه سید صدرالدین به مشرب مجتهدان نزدیک شود ولی حضور سرور دانشوران سپاهان در نجف دیری نپایید و آن بزرگمرد پیش از پایان کتاب شرح وافیه درس سید صدرالدین را ترک کرد[۷].

    هجرت

    محقق خستگی ناپذیر اصفهانی در این سال‌ها راه خویش را از نجف نشینان جدا ساخت و برای انجام دادن وظیفه الهی اش رهسپار بهبهان شد.

    بهبهان در آن روزگار یکی از مراکز رشد اخباریگری بود. کوچه وسیعی به نام خط دو محله عمده این آبادی را از یکدیگر جدا می‌کرد محله‌هایی که بهبهان و قنوات خوانده می‌شدند و مردمش از دیرباز با هم اختلاف داشتند. سید فقیهان اصفهانی تبار نخست به قنوات گام نهاد و در آن بخش به اقامه نماز و ارشاد پرداخت. مردم محله بهبهان برای نماز و بهره گیری از محضر آن مجتهد پارسا به قنوات می‌رفتند ولی در دل از این کار ناخشنود بودند. آنها چنان می‌اندیشیدند که باید آفتاب هدایت در محله بهبهان بدرخشد و از آنجا نور و گرما در منطقه پراکنده سازد. یکی از بازرگانان بهبهان با این هدف محقق وارسته اصفهانی را همراه گروهی از دانشوران و مؤمنان قنوات به خانه خویش دعوت کرد.

    چون آقا به بهبهان گام نهاد و در میهمانی شرکت جست، میزبان، که اندیشه ماندگاری وی در آن محله را در سر می‌پروراند، از آقا خواست در مسجد محل نماز جماعت بر پا کند و برای تبرک چند روزی به تدریس علوم اهل بیت(ع) بپردازد. فقیه وارسته سپاهان تبار، که به چیزی جز هدایت مردم و پدید آوردن برادری و دوستی نمی‌اندیشید، خواسته بازرگان را اجابت کرد. بهبهانیان اندک اندک مقدمات زندگی آن دانشور پارسا را آماده ساختند و بدین ترتیب بهبهان منزلگاه مجتهد پاک رأی آقا محمد باقر اصفهانی شد[۸]. و مسجد «امیر ابراهیم» پایگاه علمی وی گشت[۹].

    آن بزرگمرد منطقه ای گسترده را زیر پوشش انوار هدایت خویش قرار داد. با دانشوران اخباری بسیار مناظره کرده، حوزه درسی پیشرفته ای پدید آورد و شاگردان بزرگی تربیت کرد. در سایه تلاش‌های شبانه روزی آفتاب فقاهت یخهای روابط قنواتیان و بهبهان نشینان آب شد، اخباریگری برای همیشه از منطقه رخت بربست و اعتقادات و کردار مردم در مسیر درست قرار گرفت. ولی این نتایج آسان به دست نیامد. گوهر یگانه دریای تحقیق سی سال از بهترین سال‌های عمر پربرکتش را در آن دیار به سر برد با گروهی که خود را از فقیهان بی نیاز می‌پنداشتند مبارزه کرد[۱۰]. و سرانجام وقتی مأموریت الهی اش را پیروزمندانه به انجام رساند با شنیدن اخبار نگران کننده پیشرفت اخباریان در کربلا و نجف عزم سفر به آن نواحی کرد تا با منطق روشن خویش شبهه‌های خبرگرایان را از حریم دین دور سازد.

    دیار نور

    مجتهد گران پایه بهبهان در مهاجرت خویش نخست به حریم آسمانی امیرمؤمنان علی(ع) گام نهاد. چند روزی در درس بزرگان آن دیار حضور یافت و چون پژوهش‌های آن استادان را برای خویش سودمند نیافت به کربلا، که مرکز آمد و شد اخباریان شمرده می‌شد، شتافت.

    حریم پاک سالار شهیدان در آن روزگار موقعیتی شگفت داشت. شدت پیشرفت اخبارگرایی در میان استادان و دانشجویان آن سامان چنان بود که خواندن اصول را حرام می‌شمردند و کتابهای مجتهدان را با پارچه می‌گرفتند تا دستشان نجس نشود[۱۱]. سرور دانشمندان شیعه ناگزیر در زیرزمین و دور از چشم اخباریان بساط تدریس گسترد و شاگردانی چند را از دریای بی پایان اندوخته‌ها و پژوهش‌های خویش برخوردار ساخت[۱۲].

    ناگفته پیداست که آن آفتاب هدایت هرگز تنها به قاضی نمی‌رفت و خود را برتر از دیگران نمی‌دید بنابراین برای آگاهی از اندیشه‌های اخباریان کربلا و نقد و بررسی آن در درس استاد بزرگ دانشوران شهر حضرت شیخ یوسف بحرانی حضور یافت. ولی بزودی دریافت که او سخنی متین‌تر و قوی‌تر از دیگر دانشمندان اخباری بر زبان نمی‌راند. پس تصمیم گرفت دیار خردستیزان را ترک گوید و در سرزمینی دیگر آزادانه به تدریس و تحقیق پردازد اما یک رؤیای صادق وی را از این کردار باز داشت. آن فقیه فرزانه سرور شهیدان را در خواب دید. امام حسین(ع) به او فرمود: راضی نیستم از شهرم برون روی[۱۳].

    با این رؤیا اندیشه هجرت از ذهن استاد مجتهدان حوزه‌های علمی تشیع بیرون رفت و بر آن شد پیوسته در آن شهر آسمانی اقامت کند. فقیه بزرگ بهبهان به پیشنهاد جمعی از دین باوران محله زندگی خویش اداره مسجدی را به عهده گرفت و به اقامه نماز و ارشاد مردم پرداخت.

    بی تردید محقق بزرگی چون وی هرگز نمی‌توانست در برابر انحراف‌های رایج دیده برهم نهد و آسوده بنشیند. ولی از کجا و چگونه باید آغاز می‌کرد؟

    آنچه وحید روزگار برگزید بهترین پاسخ این پرسش به شمار می‌آمد. او چنان می‌اندیشید که باید کار را از بالا آغاز کند و به مناظره و گفتگو با استاد بزرگ شیخ یوسف بحرانی روی آورد. این عزم با یک رؤیای صادق تقویت شد و بدین ترتیب زمان رویارویی اندیشه‌ها فرا رسید. نبرد علمی سرنوشت ساز با مراجعه سید به خانه استاد حوزه کربلا آغاز شد. هنگامی که آن بزرگمرد به خانه شیخ وارسته حضرت یوسف بحرانی رسید، گفت: امشب حضرت سیدالشهداء را در خواب دید. آن جناب به من فرمود: ناخن خود را بگیر!

    از خواب برخاستم و چنان تعبیر کردم که مراد از میان برداشتن اخباریان و بحث و مناظره با آنهاست. اکنون آمده ام که با شما در این باره بحث کنم[۱۴].

    استاد گروه اخباریان مردی پرهیزگار و روشن بود. او، که به نوشته برخی از تاریخ نگاران به مسلک خبرگرایی انتقادهایی داشت و از ابراز باور خویش در برابر ناآگاهان هراسناک بود، رأی سرور فقیهان شیعه را پذیرفت و با قلبی مهربان و رویی گشاده به استقبال اندیشه مجتهد تازه وارد کربلا شتافت. آن بزرگان روزها و شب‌های بسیار با یکدیگر بحث کردند.

    حجت خداوند

    منابع موجود چنان می‌نماید که دو فقیه بزرگ کربلا به توافقی اصولی دست یافتند شیخ بحرانی که خبرگرایی را مسلکی نادرست می‌انگاشت، گفتار گوهر یگانه دریای دانش را پذیرفت و برای از میان بردن اندیشه خبرگرایی با وی یار شد.

    در پی این توافق دانشجویان و زائران حریم پاک سالار شهیدان با پدیده‌ای شگفت رو به رو شدند. روزی استاد فقیهان شیعه در صحن شریف حسینی ایستاد و با صدای بلند فریاد برآورد: ای مردم، من حجت خدا بر شمایم.

    دانشجویان و محققان از هر سو پیرامونش گرد آمده، پرسیدند: چه می‌خواهی؟

    آفتاب رخشان آسمان فقاهت فرمود: می‌خواهم استاد شیخ یوسف بحرانی منبرش را به من سپرده، شاگردانش را به حضور در درس من فرمان دهد.

    شاگردان خبر ظهور دانشور دلاور بهبهان و خواسته‌اش با شیخ بحرانی در میان نهادند. شیخ، که بر درستی راه فقیه بهبهانی ایمان داشت، منبر تدریس را به وی سپرد. گوهر یگانه حوزه‌های علمیه شیعه سه روز بر جایگاه استاد بحرانی تکیه زده، به درس و بحث پرداخت. او در این مدت اکثر دانشجویان را به راه درست باز گرداند و شیخ یوسف را خشنود ساخت[۱۵]. آن بزرگوار در راستای فروپاشی اندیشه خبرگرایی نماز جماعت شیخ یوسف را تحریم کرد. فقیه بحرانی، که در دل با اهداف بلند وحید بهبهانی موافق بود، در پاسخ گروهی از مردم نماز آن مجتهد گران پایه را درست شمرد و چون با اعتراض جمعی از طرفدارانش رو به رو شد گفت: تکلیف شرعی او همان است که می‌گوید و تکلیف شرعی من این است هریک از ما به وظیفه الهی خود عمل می‌کنیم[۱۶].

    تلاش‌های پیدا و پنهان وحید در کنار همکاری همه جانبه فقیه بحرانی به از میان رفتن کامل اخباریان انجامید. در سال 1186هـ .ق. دانشمند بزرگ بحرینی زندگی را وداع گفت[۱۷] و وصیت‌نامه‌ای از خود بر جای نهاد که می‌تواند از سند روشن دوستی و پیوند آن پاکان شمرده شود او وصیت کرده بود که وحید بهبهانی بر وی نماز گزارد[۱۸].

    راز سرفرازی

    فقیه فرزانه کربلا با همه گستردگی اندیشه و ژرفنای دانشی که داشت بسیار گشاده رو، شیرین گفتار[۱۹] و فروتن بود. روزی گروهی از مؤمنان ضمن نامه‌ای از وی پرسیدند: چگونه به چنین جایگاه بلندی در دانش، سرفرازی، شرافت و مقبولیتِ دوسرا دست یافته‌اید؟

    آن بزرگوار در پاسخ نوشت: من هرگز خود را چیزی نمی‌دانم و در شمار افراد موجود جای نمی‌دهم. آنچه ممکن است مرا به این وضع رسانده باشد این است که همواره دانشوران را به نیکی یاد کرده، یادشان را گرامی داشتم، هرگز اشتغال به تحصیل را رها نکردم و آن را بر هر کاری مقدم می‌دارم[۲۰].

    میراث ماندگار

    استاد یگانه کربلا پس از سال‌ها تدریس و پژوهش و نگارش به سال‌های کهولت گام نهاد. ثمره روزگار دراز دانش اندوزی و نورافشانی آن مرجع گران پایه شاگردان بزرگی چون علامه بحرالعلوم، میرزا محمد مهدی شهرستانی، سید علی طباطبایی، شیخ جعفر کاشف الغطا، میرزای قمی سید محسن اعربی، ملا مهدی نراقی، حاج محمدابراهیم کلباسی، سید محمدباقر شفتی و بسیاری دیگر بودند که همگی در شمار اختران همیشه فروزان آسمان فقه شیعه جای گرفتند[۲۱].

    در کنار این کهکشان بزرگ فرزانگان، گنجیه ای سرشار از پژوهش و نوآوری را باید از دیگر دستاوردهای آن دانشور نستوه دانست گنجیه ای با بیش از هفتاد عنوان کتاب و رساله که‌ اشاره ای گذرا به نام تعدادی از آنها می‌تواند سودمند باشد:

    1. شرح مفاتیح الفقه ملا محسن فیض کاشانی در8جلد.
    2. فوائد حائریه
    3. حاشیه بر مدارک
    4. رساله الاجتهاد و الاخبار
    5. رساله ای در جبر و اختیار
    6. فوائد رجالیه
    7. تعلیقات بر رجال میرزا محمد استرآبادی
    8. حاشیه بر مسالک
    9. رساله ای در حجیت استصحاب و انواع آن.
    10. رساله ای در اصل برائت[۲۲].

    عروج

    عمر پربار استاد یگانه حوزه‌های علمیه شیعه از نود سال فراتر رفت. سرانجام شوال رسید و همراهِ آن فرشتگان ویژه برای استقبال از روان آسمانی وحید دوران به کربلا گام نهادند و در انتظار عروج آن ستاره خاک‌نشین به لحظه شماری پرداختند. ولی انتظار آنها دیری نپایید. سرانجام بیماری بر پیکر استاد چیره شد، ناتوانی اش فزونی یافت و در روزی که شیون مؤمنان همه شهر را پر کرده بود و آثار اندوه در همه چیز آشکار بود، روان آسمانی اش سمت ابدیت پر کشید و با انبوه فرشتگانی که به استقبالش شتافته بودند رهسپار دیار جاودانگی شد، 1205هـ .ق. را برای دین باوران سالی تلخ و دشوار ساخت[۲۳].

    مؤمنان از هر سو پیرامون خانه آفتاب بی غروب سپاهان گرد آمدند، پیکر پاکش را تا حریم مقدس سالار آزادگان همراهی کردند و در رواق شرقی آن آستان نورنشان، کنار آرامگاه شهیدان، به خاک سپردند.

    منبع

    برگرفته از سایت محمدباقر بهبهانی (وحید بهبهانی) فرهیختگان تمدن شیعهhttp://nbo.ir

    پانویس

    1. فوائدالرضویه، شیخ عباس قمى، ص404.
    2. قصص العلماء، ص 157.
    3. وحید بهبهانى، على دوانى، 112 - 151.
    4. همان.
    5. همان.
    6. همان، ص 151 - 155.
    7. همان.
    8. همان، ص120 - 121.
    9. سیماى بهبهان، تألیف سید سیف الله نحوى، از مجموعه دیار ابرار.
    10. همان.
    11. قصص العلماء، ص157 و 158.
    12. همان.
    13. همان.
    14. همان.
    15. وحید بهبهانى، ص 123 و 124.
    16. همان.
    17. فوائدالرضویه، ص715.
    18. همان، ص407.
    19. وحید بهبهانى ، ص136.
    20. فوائدالرضویه، ص405.
    21. وحید بهبهانى، ص 169 و 170.
    22. همان، ص 169 و 170.
    23. - وحید بهبهانى، ص 254.