جریانشناسی سلفیگری در تونس (مقاله)
جریانشناسی سلفیگری در تونس از جمله موضوعات مهم در برنامهریزی فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و کیفیت تعامل یا مقابله با این جریان در کشور تونس است. این جریان در کشور تونس فعالیت گسترده ای دارد و بر میزان نفوذ و تاثیرگذاری خود در این کشور همت گمارده است.
عنوان مقاله | جریانشناسی سلفیگری در تونس |
رهبران | سلفیگری علمی: «کمال بن محمد بن علی المرزوقی» و «شیخ بشیر بن حسن»
سلفیه حرکتی: شیخ مختار الجبالی سلفی جهادی: شیخ الضریر الإدریسی |
هدف و یا اهداف مورد نظر جریان | سلفی علمی:ترویج افکار سلفیه علمی در میان جوانان.
سلفیه حرکتی: خواستار اصلاحات سیاسی و مشارکت عملی در فعالیت های سیاسی و تشکیل حزب و تفکر سلفی. سلیه جهادی: بر هم زدن ثبات در منطقه و پیشبرد برنامه های خود در عرصه سیاست بین الملل و جذب نیروهای جدید و آموزش آنها و نیز تلاش برای کاهش فشارهای موجود بر روی گروه های مسلح در الجزایر و لیبی و ایجاد خط امداد لجستیکی برای آنان. شورش علیه حاکم و انواع فعالیت های جمعی، از جمله عملیات مسلحانه. |
مبانی و اصول جریان | سلفی علمی:قیام علیه حاکم حرام است، حتی اگر ظالم باشد.
سلفیه حرکتی: جواز کار سازمانی و حزبی، وجوب مشارکت سیاسی، لزوم معرفی رویکرد معتدل و دور از خشونت از اسلام در جهان. سلفیه جهادی: مقاومت و مبارزه با اشغالگران و آزاد کردن سرزمین های اسلامی از نفوذ و حضور صلیبی هاست. |
جهتگیری جریان نسبت به حاکمیت | سلفی علمی و حرکتی: همراه با حکومت
سلفی جهادی: مخالف حکومت |
نشر | پژوهشگاه مطالعات تقریبی - قم |
مذاهب اسلامی تونس
سیاست حاکمان تونس در طول تاریخ این بود که جز مذهب مالکیمذهب دیگری رواج پیدا نکند؛ بنابراین مذهب بیشتر مردم تونس «مالکی» است. مذاهب «شیعی»، «حنفی» و «اباضی» ـ نحله ای از خوارج ـ نیز در این کشور زندگی میکنند.[۱]
جریانات سلفی در تونس
سلفیه علمی
سلفیه علمی یکی از گروه های جریان سلفی در تونس است. این گروه، صلح طلب هستند و به طرح دعوت و وعظ بسنده میکنند. مبلغان آن، به ابعاد فقهی و عقیدتی تکیه کرده اند و به دنبال علوم شرعی هستند. آنها خود را دنباله رو مراجع سلفیه علمی در خارج (مثلًا مصر) و مخصوصاً نهاد دینی وهابی در عربستان میدانند. این جریان در دهه 1990 م. با بازگشت جمعی از دانش آموختگان تونسی از دانشگاه اسلامی به تونس و تلاش آنها برای ترویج افکار سلفیه علمی در میان جوانان، وارد این کشور شد و به سبب وجود شبکه های ماهوارهای و اینترنت، به سرعت شیوع یافت. به اعتقاد این دسته از سلفی ها، قیام علیه حاکم حرام است، حتی اگر ظالم باشد. اغلب شیوخ آنها از هواداران رژیم بن علی بودند و بن علی نیز فعالیت های آنها را تا حدودی نادیده می گرفت. رویکرد سلفی های علمی تونس، نه تنها در جهت حفظ نظام بن علی بود، بلکه همچنین این جریان با تحریم عملیات استشهادی فلسطینی ها علیه اسرائیل و «خودکشی» خواندن آن، عملًا فاصله قابل توجهی از دیگر انواع سلفیتِ تونسی و عربی گرفت. از جمله مهمترین شخصیتهای جریان سلفیگری علمی، «کمال بن محمد بن علی المرزوقی» و نیز «شیخ بشیر بن حسن» هستند. نگاه سلفیگری علمی به فعالیت سیاسی و حزبی و نیز جمعیتی، نگاهی منفی است و بر این مقوله مبتنی است که اسلام با حزب گرایی سازگار نیست. از جمله تبعات این کار، ایجاد انشقاق درون امت است. در نتیجه، فعالیت حزبی در ساختار سیاسی یا فراتر از آن، به هر صورتی که باشد، از دید آنها مذموم است. آنها سیاست را امری منافی پرهیزگاری و بی فایده و حقیر می شمارند و برایشان، دموکراسی نیرنگی گمراه کننده و شیوه های وسوسه انگیز است که در نهایت در مسیری دور از جاده منتهی به خلافت، به بن بست میرسد. [۲]
سلفیه حرکتی (اصلاح طلب یا جنبشی)
سلفیه حرکتی (اصلاح طلب یا جنبشی)از نظر فکری و عملی، تا حدی شبیه سلفیه علمی و نزدیک به تفکر اخوانی است. این جریان که پیشتر فقط خواستار اصلاحات سیاسی بود، امروزه خواهان مشارکت عملی در فعالیت های سیاسی و تشکیل حزب و تفکر سلفی به عنوان چارچوبی جهت تبیین نحوه برخورد با واقعیتهای سیاسی- اقتصادی- آموزشی و اقتصادی است. به عبارتی این جریان، زندگی سیاسی دموکراتیک را پذیرفته است و در چارچوب آن فعالیت میکند و انتخابات آزاد را به عنوان ابزاری برای چرخش نخبگان می پذیرد.
این جریان سلفی، در 1988 م. با تأسیس «جبهه اسلامی تونس» به رهبری «محمدعلی الحراثی»، «عبدالله الحاجی» و «محمد خوجه» فعالیت خود را آغاز کرد و پس از بازگشت بسیاری از جوانان تونسی جهادگر مستقر در افغانستان به تونس، ظهور و بروز جدی یافت. البته جبهه اسلامی تونس، در ابتدا شامل بسیاری از سلفی ها، از جمله سلفی های جهادی می شد که در سالهای بعد، این دو جریان از یکدیگر جدا شدند. در واقع روشن است که جریان سلفیت سیاسی یا جنبشی، به تدریج و با جدا شدن از سلفی های جهادی، به سوی پذیرش ساز و کارهای سیاست رسمی و عمل در چارچوب آنها حرکت کرده است. این جریان در دوره جدید، بسیار به سلفیت مصری نزدیک شده و اغلب گفتمانی نزدیک به آنها در پیش گرفته است. پس از انقلاب «یاسمن» تونس، چند حزب سلفی از درون این جریان ظهور کرد که از جمله مهمترین آنها، «حزب الإصالة السلفی»، «حزب الإصلاح السلفی و حزب الرحمة السلفی» هستند.
البته این نوع سلفیگری به فعالیت حزبی محدود نماند و فعالیت در چارچوب جمعیت های خیریه، آموزشی و غیره را نیز در پیش گرفت. در حال حاضر ده ها جمعیت و انجمن زیر چتر این نوع سلفیت در تونس فعالند که زیر چتر فراگیر «الجبهه التونسیة للجمعیات الإسلامیة» با مدیریتِ شیخ مختار الجبالی که از جمله شناخته شده ترین و معتبرترین شیوخ سلفیتِ تونسی است، فعالیت میکنند. ویژگیهای دیگر این جریان سلفی در تونس عبارتند از:
الف. مذهب مالکی، مبنای شرعی جنبش سلفی در تونس است و بر اعتقاد صحیح به کتاب و سنت پیامبر مبتنی است؛
ب. کار سازمانی و حزبی مجاز است و با قوانین شرع در تضاد نیست؛
ج. فراخوان برای مشارکت سیاسی به منظور کاهش شر و ترویج خیر و نیکی در کشور ضروری و واجب است؛
د. اسلام باید به عنوان شیوه و راهحلی برای مشکلات مردم در سراسر جهان و نیز اتخاذ رویکردی معتدل و به دور از خشونت و افراط گرایی ارائه شود.[۳]
سلفی جهادی
سلفی جهادی افراطی ترین گروه سلفی است و به عکس جریان سلفیه حرکتی خواستار شورش علیه حاکم و انواع فعالیت های جمعی، از جمله عملیات مسلحانه است. این نوع سلفیت، البته در سطح منطقه ای فراگیر بوده است و نمیتوان آن را در کشورهایی خاص خلاصه کرد. در این معنا، سلفیت جهادی جریانی بین المللی است که ماهیت و اهداف خود را از همین بُعد بین المللی کنش خویش نمیگیرد؛ کنشی که بنا بر اعتقاد بزرگان این جریان، برای مقاومت در برابر تهاجم صلیبی به سرزمین های اسلامی انجام داده میشود و هدف آن، مبارزه با اشغالگران و آزاد کردن سرزمین های اسلامی از نفوذ و حضور صلیبی هاست. به ویژه پس از اشغال افغانستان و عراق، بُعد بین المللی کنش این نوع سلفیگری آشکارتر شد و به صورت گسترده تر محل تأکید قرار گرفت.
این گروه در تونس، برای نخستین بار در دهه هشتاد میلادی، با حضور جمعی از جوانان، که دست به ضدعملیات ساده ابتدایی زده بودند، فعالیت خود را آغاز کرد. در عملیات مذکور، تعدادی از عوامل آن کشته و برخی بازداشت شدند و گروهی دیگر به خارج از تونس گریختند که یکی از آنها «شیخ محمد الازرق» بود که فتوای جهاد و مشروعیت اقدام علیه حکومت و دستگاه های وابسته به آن را صادر کرده بود. وی پس از انجام دادن این عملیات به عربستان گریخت، اما نظام عربستان در اواسط دهه هشتاد میلادی وی را دستگیر کرد و تحویل دستگاه اطلاعات تونس داد و حکم اعدام وی صادر شد. در دهه 1990 م، فعالیت سلفیت جهادی و اندیشه این جریان در تونس با ورود «شیخ الضریر الإدریسی» از عربستان و آموزش های دینیِ وی در استان «سیدی بوزید»، رشد خود را آغاز کرد.
تعدادی از عناصر این جهاد در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود قرن گذشته میلادی، پس از چند تجربه جهادی ناموفق به افغانستان رفتند و برخی از آنها کوشیدند هسته جماعت جهادی یک پارچه ای نظیر کار لیبیایی ها و الجزایری های مقیم افغانستان تشکیل دهند، اما تلاششان به دلیل فقدان کادرهای شایسته بین آنها بی نتیجه ماند. پس از خروج افغان های عرب از افغانستان در 1992 م، جهادی های تونسی به سودان رفتند و باز هم کوشیدند جماعت مورد نظرشان را تشکیل دهند، اما این بار هم ناکام ماندند. پس از تسلط طالبان بر افغانستان و ورود موج دوم افغان های عرب به این کشور، دهها تن از جهادی های تونسی، پس از شرکت در جنگ با صربستان و نسل کشی، در اواسط دهه نود از بوسنی وارد افغانستان شدند و در آنجا توانستند پایگاه مستقلی برای خود تشکیل دهند، اما فرصتی برای توسعه این پایگاه به منظور بازگشت به تونس برای جهاد پیدا نکردند. در دهه نخست سده بیست و یکم، این جریان توانمندی قابل توجهی در بسیج جوانان تونسی و فرستادن آنها به «جبهه های جهاد» در افغانستان و عراق داشت.
بعد از حادثه یازده سپتامبر و حمله آمریکا به افغانستان در دسامبر 2001 م، اردوگاه سلفی های جهادی تونسی نیز در جنگ علیه نیروهای آمریکایی در جبهه ارتفاعات تورابورا در کوههای سلیمان در غرب جلال آباد شرکت کردند و دهها نفر از آنها کشته و تعدادی نیز اسیر شدند و به این ترتیب، تجربه نوپای جهادیان تونسی در آزمایشگاه های افغانستان از پا افتاد. پس از 14 ژانویه 2011 م.، سازمان جهانی القاعده و بازوی منطقه ای آن در مغرب عربی جریان جهادی تونسی را با استفاده از نظریات رهبران و نیروهای آموزش دیده و پول احیا کرد.
هدف از احیای این مجموعه، بر هم زدن ثبات در منطقه و پیشبرد برنامه های خود در عرصه سیاست بین الملل و جذب نیروهای جدید و آموزش آنها و نیز تلاش برای کاهش فشارهای موجود بر روی گروه های مسلح در الجزایر و لیبی و ایجاد خط امداد لجستیکی برای آنان بود. محدوده جغرافیایی خشونت ها در تونس، حاکی از آن است که اغلب کسانی که در خشونت های تونس دست داشته اند، در مناطق حاشیه ای تونس یا اطراف شهرهای بزرگ این کشور ساکن، و اغلب بیکار و پیشتر زندانی بوده اند. جوانان مناطق مرزی و فقیر و محروم در حاشیه پایتخت و استان های «بنزرت» و «سیدی بوزید» و «مدنین»، عناصر اصلی این جریان را تشکیل میدهند.[۴]
رشد سلفی های جهادی در تونس
سلفی های جهادی که به جهاد به عنوان وظیفه و تکلیف نگاه میکنند، با توجه به بُعد بین المللی، جهاد را تنها به مرزهای تونس محدود نمیدانند، تا جایی که جهادگرایان سلفی در جنگ داخلی سوریه نیز شرکت فعال دارند. سلفی های جهادی در شمال پایتخت تونس در شهرهایی مثل «بیزرت»، «جندوبا»، «کاروان»، «مهدیا»، «سوس»، «سفاکس»، «تزور» و «ژربا مدنین» حضور دارند. قبل از انقلاب تونس، شمار جهادیها صدها نفر بود، اما امروزه شمار آنها به هفت هزار تا نه هزار نفر میرسد.[۵]
احزاب سلفی تونس
در اثر انقلاب تونس، گرایشی میان سلفی های تونس به منظور کسب مشروعیت قانونی از طریق تأسیس احزاب سیاسی مشاهده شد. در نتیجه این گرایش، تعدادی از احزاب سلفی در صحنه ظهور کردند که ضمن عمل در چارچوب های رسمی و قانونی، جویای پیشبرد برنامههای خویش از راه های مسالمت جویانه هستند.[۶]
حزب اصالت
حزب اصالت نخستین حزب سلفی بود که در مارس 2012 توانست مجوز فعالیت بگیرد و به صورت قانونی به فعالیت بپردازد. رهبری این حزب را «مولدی علی»، استاد حقوق بین الملل و از جمله شخصیتهای تحت تعقیب دوره بن علی به عهده دارد. این حزب از احزاب سلفی نزدیک به «حزب النور» مصر است و گرایشی آشکار به اولویت بخشیدن به دعوت و تبلیغ دینی در عرصه اجتماعی دارد.[۷]
حزب الرحمه
حزب دوم، «حزب الرحمه» است که در جولای 2012 توانست مجوز فعالیت خود را دریافت کند و رسماً به فعالیت بپردازد. رهبر این حزب «سعید الجزائری» است که از جمله افراد منشعب شده از النهضه است. این حزب نیز همچون «حزب اصالت» بر اعمال شریعت در چارچوبی قانونی تأکید میکند و به ویژه بر مسائل اجتماعی طبقات ضعیف، از جمله اشتغال، بهداشت، خانه سازی و نیز آموزش متمرکز است.[۸]
جبهه اصلاح
سومین حزب، «جبهه اصلاح» است. این حزب در می 2012 قانونی شد و نفوذ و اعتباری بیشتر از دو حزب نخست به دست آورد. گفته میشود این حزب از میان احزاب سلفی، نزدیک ترین رویکردها را به النهضه دارد. بنا بر بعضی گزارشها، این حزب را میتوان میراث دار جبهه اسلامی اصلاح تونس دانست؛ جبهه ای که در اواخر دهه 1980 به مبارزه مسلحانه علیه رژیم حاکم دعوت کرد و «محمد خوجه» را در رأس خود دارد. اعضای اصلی این جبهه پس از انقلاب تونس در اجتماعی که با اخوان تونس برگزار کردند، خط مشی مسلحانه را کنار گذاشتند و در سایه تحول وضعیت تونس و سقوط نظام استبدادی و رواج آزادی های سیاسی، وارد فرآیندهای قانونی موجود شدند و در نتیجه، با تأسیس حزب، رسماً به صحنه سیاسی وارد شدند. این حزب افراد فراوانی را از درون النهضه که از عملکرد رهبری شان ناراضی بودهاند و نیز بسیاری از سلفی های جهادی را به خود جذب کرد. جبهه اصلاح و کادر رهبری و اغلب پیروان آن اهداف و روشهای حرکت «اتجاه اسلامی» را دنبال میکنند. در مجموع، این حزب، بنا بر گفتمان مطرح شده از سوی رهبر آن، به دنبال تحقق دموکراسی اسلامی است که همان نهادینه کردن شریعت است.[۹]
حزب التحریر
«حزب التحریر» را «تقی الدین النبهانی» محقق اسلامی فلسطینی الاصل، در سال 1953 پایه گذاشت. پایه گذار حزب التحریر در ابتدا، حرفی از ضرورت تأسیس حکومت اسلامی به میان نیاورد، ولی بعدها این حزب به عنوان یک حزب بینالمللی در آمد. نظریه سیاسی حزب التحریر بر پایه دو اصل قرار داشت: اول، نیاز به احکام و قوانین اسلامی موسوم به شریعت که شئون زندگی انسان (سیاست، اقتصاد، علوم و اخلاق) را در بر نمیگیرد. دوم، نیاز به حکومت اسلامی واقعی، زیرا یک جامعه عادل تنها در قالب چنین نظام سیاسی ای قابل دستیابی است. اسلام سیاسی متضمن ترکیب منحصر به فرد دین و سیاست است و میان دین و دولت جدایی وجود ندارد.
حزب التحریر خود را نه یک سازمان مذهبی، بلکه یک حزب سیاسی می شناسد که ایدئولوژی اش بر پایه اسلام قرار دارد. حزب التحریر مانند اکثر گروه های مذهبی، مدعی رسالتی خدادادی برای دعوت مردم به اسلام و احیای سلطنت خداوند بر روی زمین است که نام آن را «خلافت» میگذارد. و با استفاده از قرآن و حدیث، از حقانیت ایدئولوژی خود دفاع میکند. [۱۰]
معروف ترین و قدرتمندترین حزب سلفی در دوره جدید، حزب «التحریر» است. البته به لحاظ برنامه و اهداف، این حزب تفاوت های بارزی با دیگر احزاب سلفی دارد. این حزب جزئی از حزب التحریر در سایر کشورهای اسلامی به شمار میرود که در اصل از سوی مجموعه ای انشعاب یافته از اخوانالمسلمین در دهه 1950 تأسیس شد و هدف خود را اعاده خلافت و نیز حرکت به سوی حاکم کردن شریعت در امت اسلامی تحت حکومت خلافت قرار داد. این حزب اساساً در واکنش به تغییر اهداف اخوانالمسلمین و گرایش تدریجی آن به حرکت در چارچوب های موجود شکل گرفت و هدف احیای خلافت را که به تدریج در گفتمانِ اخوانی رنگ می باخت، محقق کرد.
این حزب فعالیت خود را در دهه 1980 آغاز کرد و در آن دوره در سایه فضای سرکوب حاکم بر تونس، به صورت مجموعه ای کوچک و کم تحرک عمل میکرد. همچنین در برخی مناطق تونس پایگاه های مردمی قابل توجهی دارد؛ به ویژه در مناطق حاشیه ای پایتخت و نیز برخی از شهرهای اطراف آن، محبوبیتش حتی از النهضه بیشتر است. حزب التحریر به دلیل ایستارهای تندی که اغلب در برابر نهادهای دولتی و در مخالفت با رویه حاکم بر آن اتخاذ میکند. [۱۱]
از میان چهار حزب سلفی یادشده، «حزب اصلاح» به رغم طرح انتقادات، از سایر احزاب به النهضه و جریان اسلامگرایی میانه نزدیک تر است. دو حزب «الرحمة» و «الاصالة» توجه چندانی به مسائل سیاسی ندارند و اغلب جویای تحولات اجتماعی اند.
از میان این احزاب، تنها حزبی که جریانی تحول خواه و مخالف وضع موجود سیاسی است، حزب التحریر است که برنامه ایدئولوژیک مشخصی با هدف تأسیس خلافت اسلامی و بازگشت به سیره سلف صالح دارد و دموکراسی جدید تونس را رد میکند. با این حال، التحریر در صحنه سیاسی تونس حضوری رسمی یافته، به عنوان نیرویی اثرگذار مطرح است.[۱۲]
پانویس
- ↑ برگرفته از سایت: farsi.al-shia.org
- ↑ برگرفته از سایت: takfir.ir
- ↑ برگرفته از سایت: takfir.ir
- ↑ برگرفته از سایت: takfir.ir
- ↑ برگرفته از سایت: takfir.ir
- ↑ برگرفته از سایت: takfir.ir
- ↑ برگرفته از سایت: takfir.ir
- ↑ برگرفته از سایت: takfir.ir
- ↑ برگرفته از سایت: takfir.ir
- ↑ برگرفته از سایت: alwahabiyah.com
- ↑ برگرفته از سایت: takfir.ir
- ↑ برگرفته از سایت: takfir.ir