گاندی
مهانداس کارامچاند گاندی زاده ۲ اکتبر ۱۸۶۹ درگذشت ۳۰ ژانویه رهبر سیاسی و معنوی هندیها بود که ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد. او در طول زندگیش استفاده از هر نوع ترور و خشونت برای رسیدن به مقاصد را رد میکرد. فلسفهٔ بیخشونتی گاندی روی بسیاری از جنبشهای مقاومت بدون خشونت در سراسر جهان و تا امروز تأثیرگذارد.
ماهاتما گاندی | |
---|---|
نام کامل | مهانداس کارامچاند گاندی |
اطلاعات شخصی | |
محل تولد | گجرات، هند |
محل درگذشت | هند، دهلی نو |
دین | هندو |
فعالیتها | رهبر سیاسی و معنوی هند |
دوران کودکی تا جوانی
«مهانداس کارامچاند گاندی» در سال ۱۸۶۹ در یک خانواده هندو در گجرات هند متولد گردید. گاندی در آغوش مادری فداکار رشد میکرد و از تاثیرات جائین گجرات، رنگ و شکل میگرفت. او از همان سنین کودکی با مرام آسیب نرساندن به موجودات زنده خو گرفت و به گیاهخواری، روزهداری برای خودسازی و خالص نمودن خویش و زندگی توام با گذشت اعضای فرق و مذاهب مختلف کوشش ورزید. خانواده او از طبقه «وایشا» یا تجار هندی بودند.
در ماه می ۱۸۸۳ در حالیکه ۱۳ سال داشت با دختری هم سن خود ازدواج کرد؛ والدینش هر دو آنها را اداره میکردند همسرش کاستوربا یا کاستوربای نام داشت که وی را «با» صدا میزدند.
در آن زمان در لندن پایتخت یک کشور امپریالیستی زندگی سختی را میگذراند، چرا که برای مادرش سوگند یاد کرده بود از خوردن گوشت، الکل و لاقیدی جنسی احتراز نماید. اگرچه تلاش میکرد آداب و سنن «انگلیسی» را بیاموزد - و مثلاً به کلاس آموزش رقص برود - ولی هرگز خود را به خوردن گوشت راضی نکرد اما سیر کردن خود با کلم و گیاهان دیگر هم در آن کشور ساده نبود. زن صاحب خانه او را به یک رستوران خامخواری راهنمایی کرد.
به انجمن خام خواران پیوست و حتی به عنوان عضو کمیته آن در آمد و یک مقر محلی نیز برای آن انجمن دایر نمود. بعدها این تجربیات گرانبهای خود را در امر سازماندهی موسسات به کار گرفت. برخی از همقطاران گیاهخوار و خامخوار او عضو انجمن فلاسفه الهیات بودند که در سال ۱۸۷۵ تاسیس شده بود و هدف ترویج برادری جهانی را دنبال میکرد و به مطالعه بوداگرایی و ادبیات هندو برهمنی میپرداخت. آنان گاندی را تشویق کردند تا به مطالعه «باگاوادگیتا» بپردازد. وقتی به هند بازگشت، در امر وکالت در بمبی موفقیت چندانی نداشت و لذا به شغل پاره وقت تدریس در یک دبیرستان روی آورد. پس از مدتی به راجکوت بازگشت وبه عریضهنویسی برای شاکیان مشغول شد. ولی مجوز این کار را به او ندادند و مجبور شد کارش را تعطیل نماید.
تلاش برای استقلال
گاندی برای وحدت میان مسلمانان و هندوهای کشورش یک ماه روزه گرفت و در رژهٔ نمک از ۱۲ مارس تا ۶ آوریل ۱۹۳۰ به همراه چند صدهزار نفر هندی ۴۰۰ کیلومتر از احمدآباد تا ساحل داندی راه پیمود تا از آب دریا نمک بگیرد و با این عمل قانون مالیات نمک را بیاعتبار کرد. این مبارزه با دعوت هندیها برای تحریم کالاهای انگلیسی بود و با بازتاب جهانی روبرو شد و نهایتاً" انگلیسیها مجبور به مذاکره شدند. هندیها با کمک روح بزرگ(ماهاتما) در سال ۱۹۴۷ توانستند استقلال کشورشان را به دست آورند.
حقیقت
گاندی زندگی خویش را وقف آشکار ساختن حقیقت یا ساتیا کرد. او تلاش میکرد با یادگیری و درس گرفتن از اشتباهات خود و عملکرد خود به حقیقت دست یابد. وی شرح حال زندگی خویش را تحت عنوان «ماجرای تجربیات من با کشف حقیقت» نوشتهاست.
گاندی اعلام کرد که مهمترین نبرد او تلاشی بود که برای شکست شیاطین درونی ترسها و ناامنیهای خود به عمل آوردهاست. گاندی خلاصهای از اعتقادات خویش را درقالب «خداوند حقیقت است» مطرح نمود و بعدها دیدگاههای خویش را اصلاح کرد وبیان داشت که «حقیقت خداوند است». اولین بیان ممکن است مخاطب را با این شبهه مواجه کند که گاندی از حقیقت برای شرح دیدگاه خویش نسبت به خداوند و نه تعریف شالوده وی استفاده کردهاست. ساتیا یا حقیقت در فلسفه گاندی همان خداوند وی تمام ویژگیهای مفهوم هندویی خدارا درفلسفه خویش آوردهاست (برهمن).
عدم خشونت
مفهوم عدم خشونت (آهیما) و عدم مقاومت درتفکر مذهبی هندی تاریخی کهن دارد ودر مضامین مذهبی هندو بودائیت، جین، یهود ومسیحی به کرات دیده میشود. گاندی در شرح فلسفه و شیوه زندگی خود در خود بیوگرافی نویسیاش چنین آورده:
«وقتی ناامید میشوم بخاطر میآورم که در طول تاریخ راه حق و عشق همواره پیروز بودهاست حکمرانان و قاتلان در برههای شکست ناپذیر جلوه میکنند ولی درنهایت همه آنها سقوط کردهاند - همیشه به این واقعیت فکر کنید.» «چه فرقی میکند که مرگ و بیخانمانی و بیسرپرستی ریشه در حکومتهای استبدادی داشته باشد یا با نام مقدس آزادی و دموکراسی ایجاد گردد؟» «ضربه دربرابرضربه و چشم در برابر چشم دنیا را کور میسازد.» «من بنا به دلایل زیادی آماده مردن شدهام و نه برای کشتن.»
گاندی در اجرای اصول مورد نظر خود هرگز از مسیر منطق خارج نشد. در سال ۱۹۴۰ که حمله آلمان نازی به جزایر بریتانیایی اجتنابناپذیر به نظر میرسید گاندی خطاب به مردم بریتانیا پیامی تحت عنوان عدم خشونت در جنگ و صلح چنین گفت:
«دوست دارم اسلحه را زمین بگذارید چرا که کمکی برای حفظ جان و انسانیت شما نمیکند. با سلاح برداشتن و وارد جنگ شدن هیتلر و موسولینیها را دعوت میکنید تا وارد کشور شما شوند و داشتههایتان را به یغما ببرند. اگر این آقایان محترم تصمیم بگیرند کشورتان را اشغال نمایند آنها را پس میزنید. اگر شما را در بیطرفی خود رها نکردند آنگاه زن و مرد و کودک از خاک خود دفاع خواهید کرد و اجازه نخواهید داد به اهداف خود برسند.»
اما گاندی میدانست که عدم توسل به خشونت مستلزم اعتقادی راسخ و شهامتی باورنکردنی است که البته میدانست در همگان وجود ندارد لذا سعی میکرد به همه تفهیم کند که لازم نیست همه دست از خشونت بردارند بویژه اگر خشونت در مقابل ترس باشد: «گاندی نمیخواست ایجاد ترس از سلاح برداشتن یا ترس از احساس ناتوانی مقابله و مقاومت را درجنبش ساتیاگراها مشاهده کند. لذا در نوشتههایش آورده: قویا معتقدم هرجا بین خشونت وترس گرفتار شدیم باید خشونت را بپذیریم.»
"درهر جلسهای تاکید میکنم که تاراه بدون خشونت سبب تسلیم افراد صاحب قدرت درمقابل قدرتمندتر از خود نشود باید این راه را برگزید اما اگر با خشونت بتوانند مقابل این وضعیت بایستند وتنها راه احقاق حق خشونت باشد بی هیچ تاملی باید سلاح برداشت من هرگز نمیپسندم که افراد شجاع بخاطر رعایت اصل عدم خشونت دربرابر نفوذ نیروهای ترسوی بد شاه فان تسلیم شوند و از آنها بترسند که مبادا خشونت ایجاد گردد. شجاعت فقط در خوب تیراندازی کردن خلاصه نمیشود بلکه جلوگیری از مرگ و آماده سینه سپر کردن در برابر گلوله دشمن هر دو از ابعاد شجاعت هستند.
آیین برهما
گاندی در سن ۳۶ سالگی از روابط جنسی کلاً دست برداشت و درحالیکه زن داشت از نزدیکی با وی امساک کرد. این ایده به شدت متاثر از فلسفه برهمایی و آیین روحی و عملی پاکسازی درونی بود که عمدتاً نیز با پرهیز جنسی همراه بود. گاندی آیین برهمایی را ابزاری برای نزدیکی به خداوند و شرط اولیه خودشناسی میانگاشت در شرح حال او اشاره شد که کوشش زیادی برای مبارزه با شهوات و غیرت داشته که مورد اخیر از غیرت به عروس دوران کودکی(کاستوربا) دروی شکل گرفته بود. او امساک جنسی را یک الزام مشخص میانگاشت و آنرا ابزاری برای عشق ورزیدن و نه شهوترانی میدانست. از دید گاندی آیین برهما به منزله کنترل حواس از طریق تفکر، کلام و عمل بود.
سادهزیستی
گاندی مجدانه براین باور پافشاری میکرد که فردی که به جامعه خدمت میکند باید زندگی سادهای داشته باشد واین سادهزیستی را درآیین برهمایی جاری میانگاشت. او با رد زندگی به شیوه غربی به روند سادهزیستی را در آفریقای جنوبی درپیش گرفت و از آن بعنوان تلاش برای رسیدن به نقطه صفر یاد میکرد و بدین ترتیب هم درهزینههای غیرضروری صرفهجویی مینمود وهم سادهزیستی را دنبال مینمود. او حتی لباسهایش را خودش میشست. در یک مورد او هدایایی را که به خاطر خدماتش به جامعه به وی اهدا شده بود، باز پس داد.
گاندی درهر هفته یک روز را روزه سکوت سپری میکرد. امتناع از حرف زدن را مایه آرامش درونی میانگاشت این آموزه را هم از آیین برهما واصل موناشافتی یعنی سکوت و آرامش داشت. در این ایام سکوت با نوشتن برروی کاغذ با دیگران ارتباط برقرار میساخت. گاندی از سن ۳۷ سالگی به مدت سه سالونیم از خواندن روزنامهها خودداری نمود و اظهار میداشت وضعیت نابهنجار جهان و امور جهانی آرامش درونی او را بهم میریزد. او در بازگشت به هند و اشتغال به شغل حقوقی از پوشش غربی دست برداشت اگرچه نشان از ثروت و موفقیت داشت. او لباسی برتن کرد که مورد قبول فقیرترین افراد درهند بود و از پارچه تولیدی داخل موسوم به خادی استفاده مینمود. گاندی و پیروانش پارچه لباسهایشان را از نخی که خود میرشتند تهیه میکردند ودیگران را نیز به این کار تشویق مینمودند. درحالی که اکثر کارگران هندی بیکار بودند لباسهای مورد نیازشان را از تولیدیهای صنعتی تحت تملک انگلیسیها خریداری مینمودند.
گاندی معتقد بود چنانکه هندیها لباسهای خود را خودشان با چرخ نخریسی بدوزند بهتر از ایناست که از پارچه فاستونی انگلیسی باشد و با اینکار ضربه اقتصادی سنگینی بر پیکره استعمارگران انگلیسی در هند وارد خواهند آورد. متعاقباً علامت چرخ نخریسی برروی پرچم کنگره ملی هند نقش بست. وی برای نشان دادن سادهزیستی درسراسر زندگی خود فقط یک دست هوتی میپوشید.
ایمان
گاندی یک هندو بود و تمام عمر براین آیین استوار ماند و بسیاری از اصول خویش را از هندو اقتباس نمود. بعنوان یک هندوی عامی معتقد بود همه ادیان برابرند و در برابر تلاشهایی که برای تغییر دین وی به عمل آمد مقاومت نشان داد. او شدیداً به خدا اعتقاد داشت و لذا به مطالعه تمام ادیان بزرگ کوشش ورزید. درمورد هندوئیسم چنین میگوید:
«تا آنجا که به من مربوط میشود هندوئیسم روح مرا ارضا میکند و وجود مرا سیراب مینماید. هرگاه تردید و ناامیدی درمن قوت میگیرد وهیچ پرتو امیدی را در افق پیش روی خود مشاهده نمیکنم به باگاوادگیتا رجوع میکنم و سطری از آن را پیدا میکنم که به من آرامش دهد. بلافاصله لبخند بر لبانم نقش میبندد و اندوه و غم را به فراموشی میسپارم. زندگی من مملو از تراژدی بود واگر تعالیم این کتاب نبود شاید خیلی زود از پا میافتادم.»
گاندی معتقد بود که اساس و شالوده هر دین را حقیقت وعشق تشکیل میدهد (محبت، عدم خشونت یا همان ترکیب حکم طلایی) اوهرگونه تعصب کور و گم بودن رفتارهای نادرست درهر دین و آیینی را زیرسوال میبرد وبه طرز خستگی ناپذیری در پی اصلاح اجتماعی بر میآمد. برخی از اظهارنظرهای وی درمورد ادیان مختلف به شرح زیر مطرح شدهاند:
«لذا اگر میتوانستم مسیحیت را بپذیرم و آنرا بزرگترین و کاملترین دین قبول کنم قطعاً هندوئیسم را آنطور که الان هستم قبول نمیداشتم. من اشکالات و نواقص هندو را میشناسم. اگر نجاست در هندو بوده قطعاً به گوشت خام مربوط میشده نه گوشت پخته. نمیتوانم سرمنشا اختلاف ادیان را درک کنم معنی اینکه چنین چیزی در قالب وداس یا کلام خدا مطرح میشود چیست؟ اگر چیزی از جانب خداوند الهام شود پس چرا در مورد قرآن و انجیل باید تردید کرد؟ دوستان مسیحی من سعی کردند مرا به مسیحیت سوق دهند و همین طور دوستان مسلمان من. عبداله شیت به شدت مرا به مطالعه اسلام ترغیب میکرد البته همیشه درمورد زیبایی دین اسلام حرفهایی برای گفتن داشت.»
«به محض اینکه از مسیر اخلاق منحرف شویم دیگر شخصیت دینی نخواهیم داشت. در دین چیزی وجود ندارد که از چارچوب اخلاق خارج باشد. مثلاً انسان نمیتواند دروغگو و بیرحم باشد و درعین حال مدعی شود خدا را در درون خویش احساس میکند.»
او بعدها که با سوال آیا یک هندو بودی مواجه شد جواب داد:
آری من یک هندو هستم. همچنین یک مسیحی یک مسلمان و یک بودایی و یهودی میباشم.
گاندی برخلاف خود آنها که با یکدیگر درتضاد بودند دستورات این ادیان را همسو و یکسان میدانست. البته درمباحث مطروحه دو تفاوت بارز فلسفی بین دو گروه بزرگ هندی درآن عصر را شرح دادهاست. در۱۵ ژانویه ۱۹۳۴ زلزله مهیبی بیمار را لرزانید و خسارات وتلفات سنگینی برجای گذاشت. گاندی این حادثهها را نتیجه گناه افراد رده بالای هندو میدانست چرا که معتقد بود خوراکیهای غیر مجاز نجس را به معابدشان بردهاند. گاندی به ترویج پرهیز از نجاست گوشت کوشش زیادی داشت و افراد پایبند به این امساک را مردم کریشنا مینامید. اما تاگور با این موضع گاندی مخالف بود و میگفت زمینلرزه تنها منشا طبیعی دارد و نه اخلاقی اما سوء رفتار در معابد هندو را نیز نفی میکرد.
ترور
گاندی چندین بار هدف سو قصد قرار گرفت که آخرین مورد آن موفق بود. در ۹ ماه بهمن ۱۳۲۶ ناتورام قادسی وی را که در سن هفتاد و نه سالگی و میان جمعیت عازم محل عبادت بود، هدف گلوله قرار داد و از پای درآورد. قاتل از ناسیونالیستهای افراطی هندو بود که معتقد بود روابط گسترده با پاکستان به اقتدار هندوستان لطمه زدهاست.
منابع
برگرفته از سایت گاندی که بود و چه کرد؟ - دایره المعارف بزرگ اسلامیhttps://www.cgie.org.ir