سعید بن جبیر
سعید بن جبیر یکی از شخصیتهای نامی دوران صدر اسلام که از تابعین بوده است؛ یعنی رسول خدا (صلیالله علیهوآله) را ندیده و صحابه را درک کرده است. نام کامل او سعید بن جبیر بن هشام اسدی است. در مورد کنیه او بین مورخین اختلاف است. برخی کنیه او را ابومحمد و برخی ابوعبدالله عنوان نمودند. شیخ طوسی در رجال خود او را ابومحمد نامید، وی در تفسیر شاگرد عبدالله ابن عباس و همنشین او بوده است. او نهایتا به جرم تشیع، توسط حجاج بن یوسف ثقفی به طرز فجیعی به شهادت رسید.
سعید بن جبیر | |
---|---|
نام کامل | سعید بن جُبَیر بن هشام اسدی وابلی |
نامهای دیگر |
|
اطلاعات شخصی | |
روز تولد | ۴۵ق. |
محل تولد | کوفه |
روز درگذشت | ۹۴ یا ۹۵ق. |
محل درگذشت | عراق، واسط |
دین | اسلام، شیعه |
استادان |
|
شاگردان |
|
فعالیتها | قیام علیه حجاج بن یوسف |
سعيد بن جبير کیست
یکی از شخصیتهای نامی دوران صدر اسلام که از تابعین به شمار میرود، سعید بن جبیر است[۱]. نام کامل او سعید بن جبیر بن هشام اسدی است[۲]. در مورد کنیه او بین مورخین اختلاف است. برخی کنیه او را ابومحمد و برخی ابوعبدالله عنوان نمودند. شیخ طوسی در رجال خود او را ابومحمد نامید[۳]، اما همان طور که مرحوم شوشتری در کتاب خود ذکر کرد اشتباه است. مرحوم شوشتری مینویسد: گویا سخن شیخ در رجالش درباره کنیه سعید، ابومحمد وهم و اشتباه باشد، چرا که ابومحمد کنیه سعید بن مسیب است[۴]. لذا طبق آن چه بیشتر مورخین ذکر نمودند، کنیه سعید، ابوعبدالله عنوان میگردد. سعید از مفسرین مطرح و مشهور در اسلام است و حتی در تاریخ الاسلام به نقل از نوری آمده است که تفسیر را از چهار نفر اخذ کن: مجاهد، سعید بن جبیر، عکرمه و ضحاک و این مطلب نشان از جایگاه والای سعید در تفسیر قرآن دارد. سعید در سال چهل و پنج هجری در کوفه به دنیا آمد؛ اما در اصل وی کوفی نیست و حبشی الاصل است. در واقع وی از موالی بنی والبه بن حارث از طایفه بنی اسد است. جبیر پدر سعید، اصالتا حبشی بود و مدتی در خاندان بنی اسد به عنوان برده زندگی کرد و با ظهور اسلام و مسلمان شدن او، آزادی خود را به دست گرفت[۵]. از خود سعید نقل شده است که ابن عباس از من پرسید از کدام قبیلهای؟ گفتم: از بنی اسد. پرسید از اعراب یا از آزادشدگان و وابستگان؟ گفتم: از وابستگان. گفت: بگو من از کسانی هستم که خداوند از بنی اسد بر آنان نعمت ارزانی فرموده است[۶].
خاندان، زادگاه، کنیه و فرزندان
سعید بن جبیر بن هشام اسدی کوفی، معروف به ابومحمد و ابوعبداللّه، از خاندانهای معروف کوفه بود. وی در زهد، تقوا، شب زنده داری، دیانت و فقاهت معروف بود و در تفسیر قرآن، شهرت به سزایی داشت؛ زیرا او را از شاگردان مدرسه تفسیری عبدالله ابن عباس دانستهاند. سعید، بیشترین روایات خود را از وی نقل کرده است[۷]. وی سال 46 ه .ق. در شهر کوفه به دنیا آمد[۸]. دوران طفولیت و جوانی را همان جا گذراند. بعدها به مدینه رفت و جزو شاگردان امام سجاد(علیهالسلام) گردید. معروفترین کنیههای وی ابوعبداللّه و ابومحمد است. در کتاب مجالس الواعظین آمده است: عبدالملک و عبداللّه، فرزندان سعید بن جبیر اند و از پدر خود روایت ن قل نمودهاند[۹].
تحصیلات و خصوصیات سعید بن جبیر
وی که در واقع اصالتی حبشی داشت، دارای چهره سیاهی بود. او در حمایت بنی والبی بود[۱۰]، لذا بسیاری از مورخین به او لقب والبه را در نگارشهای خود دادند.
در همان کودکی که استعداد و تواناییهای علمی او برای پدرش هویدا شد، جبیر او را به مدینه فرستاد تا از محضر بزرگان و صحابه رسول گرامی اسلام بهره ببرد. نخستین و مهمترین استاد او عبدالله بن عباس بوده است و سعید در محضر این صحابی گرانقدر به فراگیری قرآن، تفسیر، حدیث و دیگر علوم اسلامی پرداخت. پیشرفت وی به حدی بود که ابن عباس او را بر فرزندان خود نیز ترجیح میداد. وی به حدی در کار خود خبره بود که ابن عباس اجازه نقل حدیث را به او داد. ابن سعد دراینباره مینویسد: ابن عباس به سعید بن جبیر گفت: خودت برای مردم حدیث نقل کن. سعید گفت: با بودن تو در این جا؟ ابن عباس گفت: مگر این از نعمتهای خدا برای تو نیست که در حضور من حدیث نقل کنی اگر درست بگویی چه بهتر و اگر اشتباه کنی به تو تعلیم میدهم[۱۱]. مقام علمی سعید به حدی بود که ابن عباس درباره او خطاب به اهل کوفه گفته است: تسألونی و فیکم سعید بن جبیر[۱۲].
استادان و شاگردان
فضل بن شاذان میگوید: سعید بن جبیر از شاگردان برجسته و از ستارگان آسمان امامت و ولایت امام همام علی بن الحسین(علیهالسلام) که در رأس سلسله اصحاب خمسه[۱۳] امام زینالعابدین قرار داشت.
امام صادق(علیهالسلام) در وصف سعید میفرماید:
سعید بن جبیر در صراط مستقیم بود و به علی بن الحسین (علیهم االسلام) اقتدا کرد و امام سجاد هم از او تعریف مینمود و همین علاقه میان او و امام، باعث شد حجّاج او را شهید نماید[۱۴]. سعید بن جبیر سالها از محضر ابن عباس بهره علمی برد. وی شیدای کسب دانش بود؛ خودش میگوید: برای کسب حدیث به محضر ابن عباس میرفتم و به خاطر احترام و ابهتی که او داشت، در جلسه درس از چیزی سؤال نمیکردم. منتظر بودم تا دیگران بپرسند و من یادداشت کنم؛ لذا بیشتر، گوش میدادم و بعد مینوشتم؛ به حدّی که بعضی روزها دفترم پر میشد و روی کفشم مینوشتم و گاهی از کف دستانم به عنوان کاغذ استفاده مینمودم...[۱۵] استادان دیگر سعید عبارتند از: عدی بن حاتم و ابوسعید خدری.
شاگردان وی نیز عبارتند از: عبدالملک و عبداللّه (دو فرزندش)، یعلی بن حکیم و یعلی بن حلم، ابواسحاق سبیعی و دیگران که از او حدیث نقل کردهاند[۱۶].
ادب تدریس
سعید بن جبیر همان طور که خود شیفته درس و بحث بود، نسبت به آموزش دانش به شاگردان خویش، توجه ویژه داشت. وی همیشه آنان را به فهم و تفقّه تشویق مینمود و با کنایات، اهمیّت دانش را به آنان گوشزد میکرد. یکی از شاگردانش به نام ایوب میگوید: سعید، حدیثی برای ما بیان کرد و ما از او خواستیم دوباره، بازگو نماید. وی با کنایه فرمود: «لیس کلّ حینٍ احلب فاشرب»[۱۷]. یعنی همیشه نمیدوشم تا به خوردِ فکر و فهم شما بدهم. پس بایستی هوشیار باشید و از فرصتها بهره بگیرید تا در آینده دچار غصّه و رنج نگردید.
بنیامیه و سعید بن جبیر
وی تمام دوران زندگیش را تحت سلطه امویان گذراند. او درست در زمان خلافت معاویه به دنیا آمد و زمانی به جوانی رسید که عاشورا نیز حادث شد. لذا وی در دوران زندگیش شاهد قیامهای مختلف بر علیه امویان بود. قیامهایی که در دوران زندگی او اتفاق افتاد، عبارت بود از: نهضت مدینه در سال شصت و سه، قیام مختار در سال شصت و پنج، قیام مطرف ثقفی در سال هفتاد و هفت، نهضت ابن اشعث در سال هشتاد و یک، قیام زید بن علی در سال هشتاد و سه.
با وجود این که وی از محضر اساتیدی کسب علم نموده بود که تقریبا با این نوع حکومت مخالف بودند، لذا وی نیز جزء کسانی بود که در برابر امویان موضع گرفت. با به حکومت رسیدن عبدالملک مروان و ولایت حجاج بن یوسف ثقفی بر عراق و ظلم و ستم حجاج، وی مجبور به فرار به دیگر مناطق اسلامی شد. البته قبل از فرار، با حجاج همکاری نمود. وی مدتی نویسنده عبدالله بن مسعود بود، سپس نویسنده ابی برده -که قاضی بود. شد، بعد از آن به جهت همکاری با ابن اشعث فرار کرد[۱۸]. او به اصفهان رفت و در آن جا پناه گرفت. بعلاوه این که در آن سرزمین نیز دست از کارهای علمی خود برنداشت و به تدریس و تحقیق پرداخت. البته ابن اثیر قائل است که حجاج بعد از مدتی، سعید را به عنوان کاتب و هزینهدار لشکر ابن اشعث برگزید[۱۹]. حجاج به سعید دستور داده بود تا نامهای را برای ابن اشعث که قیام کرده بود ببرد؛ اما ابن اشعث از سعید خواست تا با او همکاری کند[۲۰].
بعد از مدتی محمد بن اشعث بر علیه حکومت حجاج دست به شورش زد و لذا سعید نیز با وی همداستان شده و در این قیام سهیم شد. هر چند که در ابتدا سعید با این قیام راضی نبود، چرا که قائل بود این کار فتنههای بسیاری در پی دارد. در آن صورت خونها ریخته میشود. حرامها، حلال میشود و دین و دنیا از دست میرود. در جواب وی گفتند: او حجاج است که کارهایی که نباید، انجام داده است، تا این که سرانجام سعید بن جبیر نیز با آنان همراه شد[۲۱].
او در دیر جماجم به لشکر ابن اشعث پیوست و با او بیعت کرد. او در جنگ با امویان فریاد میزد: با همت و یقین با آنها نبرد کنید و از نبردشان باز نمانید که گنهکارند و در کار حکومت جبار و در کار دین ستمگر، ضعیفان را زبون کردهاند و نماز را از میان بردهاند[۲۲]. سعید در این جنگ از خود رشادتها نشان داد و سخت جنگید[۲۳].
اما این جنگ با پیروزی امویان همراه بود و محمد بن اشعث نیز کشته شد و یارانش نیز به هر سو پراکنده شدند. به دستور حجاج هر یک از یاران ابن اشعث که دستگیر شد، گردن زده شدند. سعید به قزوین رفت و یک شب را در مسجد توت این شهر گذراند[۲۴] و از آن جا به اصفهان گریخت؛ اما حجاج به عامل خود در اصفهان نوشت که او را دستگیر کند. عامل نخواست او را بیازارد، لذا در خفا به او پیغام داد که فرار کند و از او دور شود. بعد از آن به قم رفت و شش ماه در قم ماند[۲۵]، بعد از آن او به آذربایجان رفت، مدتی در آنجا اقامت کرد تا سخت به ستوه آمد و دلتنگ شد، لذا وی در این اوضاع به مکه رفت و به این شهر امن الهی پناه برد[۲۶]. با مرگ عبدالملک مروان، پسرش ولید به حکومت رسید و طبق دستور او خالد قسری فرماندار مکه، سعید را دستگیر کرده و به نزد حجاج بن یوسف ثقفی فرستاد.
شهادت سعید بن جبیر
وقتی سعید را نزد حجاج آوردند، میان آنان سوالات و پاسخهایی رد و بدل شد که موجبات خشم حجاج را فراهم آورد. حجاج نخست به سعید گفت: مگر هنگامی که به عراق آمدم تو را گرامی نداشتم؟ سپس کارهایی را که برای سعید انجام داده بود، بازگو کرد. سعید گفت: آری همین گونه است. حجاج گفت: پس چه چیزی تو را بر خروج بر من واداشت؟ گفت: بیعت ابن اشعث بر گردنم بود، وانگهی مرا سوگند داد. حجاج خشمگین شد و گفت: برای دشمن خدا بر خود تعهدی میبینی که آن را برای خدا و امیرمؤمنان احساس نمیکنی[۲۷]. حجاج گفت: تو دو بیعت امیرالمؤمنین را نقض کردی (ادعا میکنی) نسبت به یک بیعت (بیعت عبد الرحمن) وفادار هستی آن هم بیعت جولاهه فرزند جولاهه؟ به خدا قسم من تو را خواهم کشت. سعید گفت: اگر چنین کنی من سعید (نیکبخت) هستم چنان که مادرم مرا سعید نامیده است. حجاج فرمان داد سرش را بریدند[۲۸]. سعید بن جبیر آخرین نفری بود که حجاج او را کشت[۲۹]. حجاج پس از سعید بن جبیر بیش از پانزده روز زنده نبود و آکله در شکم او افتاد و از همین مرض به هلاکت رسید. گویند پس از کشتن سعید پیوسته میگفت: «سعید بن جبیر با من چه کار دارد که هر وقت میخواهم بخوابم گلوی مرا میگیرد[۳۰]؟» حجاج چهل روز بعد از کشته شدن سعید مرد[۳۱].
در نهایت سعید بن جبیر در ماه شعبان سال نود و پنج هجری به دستور حجاج کشته شد[۳۲]. البته در سن او بین مورخین اختلاف است. برخی او را چهل و نه ساله[۳۳] و برخی سن او را پنجاه، برخی پنجاه و یک و برخی دیگر پنجاه و هشت ذکر نمودند، به هر حال در سن وی هنگام وفات اختلاف وجود دارد[۳۴].
منابع
پانویس
- ↑ الزرکلی، خیر الدین؛ الاعلام قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، انتشارات دارالعلم للملایین، 1989 م، ج 8، ص 109.
- ↑ الذهبی، شمس الدین محمد بن احمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، 1413، ج 6، ص 366.
- ↑ شیخ طوسی، ابی جعفر محمد بن حسن؛ رجال الطوسی، تحقیق و مقدمه سید محمد صادق آل بحرالعلوم، نجف، منشورات المکتبه و المطبعه الحیدریه، 1381 ق، ص 90.
- ↑ تستری، محمد تقی؛ قاموس الرجال، قم، موسسه نشر اسلامی، 1417 ق، ج 5، ص 88 - 89.
- ↑ الزرکلی، پیشین، ج 3، ص 93.
- ↑ ابن سعد، محمد؛ الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، 1374ش، ج 6، ص 711.
- ↑ رجال کشّی، ج 1، ص 332.
- ↑ دائرةالمعارف تشیّع، ج 1، ص 94.
- ↑ مجالس الواعظین، ج 3، ص 111.
- ↑ الزرکلی، پیشین، ج 3، ص 93.
- ↑ الزرکلی، پیشین، ج 3، ص 93.
- ↑ ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 711.
- ↑ اصحاب خمسه امام، عبارتند از: سعید بن جبیر، سعید بن مسیّب، محمد بن جبیر، یحیی بن امّ طویل و ابوخالد کابلی.
- ↑ «انّ سعید بن جبیر کان یأتمّ بعلی بن الحسین علیهالسلام و کان علیٌّ علیهالسلام یثنی علیه و ماکان سبب قتل الحجّاج له الاّ علی هذا الامر و کان مستقیماً»؛ (شاگردان مکتب ائمه علیهمالسلام، ج 2، ص 279).
- ↑ الطبقات الکبری، ج 6، ص 268.
- ↑ مجالس الواعظین، ج 3، ص 111.
- ↑ طبقات الکبری، ج 6، ص 269.
- ↑ مقدسی، مطهر بن طاهر؛ آفرینش و تاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، 1374ش، ج 2، ص 923.
- ↑ ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ج 13، ص 185.
- ↑ دینوری، ابن قتیبه؛ امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ترجمه سید ناصر طباطبایی، تهران، ققنوس، 1380ش، ص 262.
- ↑ دینوری، پیشین، ص 257.
- ↑ طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر، سال 1375ش، ج 8، ص 3706.
- ↑ ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363ش، ج 2، ص 84.
- ↑ ابن الفقیه، ابو عبد الله احمد بن محمد بن اسحاق؛ کتاب البلدان، تحقیق یوسف الهادی، بیروت، عالم الکتب، 1416، ص 564.
- ↑ قمی، حسن بن محمد بن حسن؛ تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی بن حسن عبد الملک قمی، تحقیق سید جلالالدین تهرانی، تهران، توس، 1361ش، ص 38.
- ↑ ابن اثیر، پیشین، ج 13، ص 185.
- ↑ ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 720.
- ↑ ابن اثیر، پیشین، ج 13، ص 186.
- ↑ مجمل التواریخ و القصص، مؤلف مجهول (نوشته در 520)، تحقیق ملک الشعراء بهار، تهران، کلاله خاور، بی تا، ص 305.
- ↑ مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین؛ مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1374، ج 2، ص 167.
- ↑ دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، ص 371.
- ↑ ابن فضل الله العمری، شهاب الدین احمد بن یحیی؛ مسالک الابصار فی ممالک الامصار، ابوظبی، المجمع الثقافی، 1423، ج 5، ص 615.
- ↑ دینوری، اخبار الطوال، پیشین، ص 371.
- ↑ الجزری، عزالدین بن الأثیر أبو الحسن علی بن محمد؛ أسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، 1409، ج 2، ص 237.