جنگ نهروان

نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۵۳ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها)
جنگ نهروان

جنگ نهروان در سال 38 هجری اتفاق افتاد. طرف جنگ یاران دیرینه امام علی(علیه‌السلام) بودند که از شدّت عبادت پیشانی‏‌های‌شان پینه بسته بود و آهنگ تلاوت قرآن آنان در همه جا می ‏پیچید، جنگ با این گروه دشوارتر از آن دو دسته بود، ولی امام علی(علیه‌السلام) پس از ماه‏ ها صبر و شکیبایی و ایراد سخنرانی و اعزام شخصیّت‏‌های مؤثر، از اصلاح آنان مأیوس شد و چون آنان قیام مسلّحانه کردند به نبرد با آنان پرداخت و به تعبیر خود چشم فتنه را از کاسه درآورد. همین گروه بودند که مسئله حکمیت را مطرح کردند و در نهایت، بیعت خود را شکسته و دشمنی خویش را با حضرت علی(علیه‌السلام) آشکار نمودند و در صحرای حروراء جنگی را بر علیه او برپا کردند و چون محل جنگ حروراء نام داشت این گروه بنام حروریَّة معروف شدند. رئیس این جمعیت حرقوص بن زهیر السّعدی ملقب به ذی الثدیّة است. حضرت امیر(علیه‌السلام) ابتدا به سوی آنها رفت و آنها را موعظه نمود و از آنها خواست که به بیعت خود بازگردند ولی آنها جواب حضرت را با تیر دادند و آن حضرت نیز به جنگ با ایشان برخاست.

جنگ نهروان

مارقین یا خوارج در جنگ صفین، گروهی ابتدا امام(علیه‌السلام) را به ترک جنگ و پذیرش حکمیت وادار کردند، سپس خود از این کار پشیمان شدند و به مخالفت با حضرت علی پرداختند. حضرت علی(علیه‌السلام) این گروه را «مارقین» نامید و در سه مرحله با آنان مخالفت ورزید.

  1. پذیرش اصل حکمیت. امام آن را خدعه و نیرنگ می‌دانست، ولی اینان آن را بر امام تحمیل کردند.
  2. انتخاب ابوموسی به عنوان حَکَم. امام با او مخالف بود و به حیله‌ی اشعث و خوارج بر علی(علیه‌السلام) تحمیل شد.
  3. شکستن عهد و پیمان. امام بعد از حکمیت فرمود که باید به عهد خود وفادار باشیم، ولی آنان مخالفت کردند.

پس از این وقایع، این گروه با تشکیل دسته‌های نظامی مستقل به ترور، ایجاد ناامنی و مقابله با حکومت مرکزی دست یازیدند. حُرقوص بن زهیر ریشه خوارج به زمان رسول خدا(صلی الله علیه) می‌رسد. پیامبر(صلی الله علیه) بعد از جنگ حنین، غنایم را تقسیم کرد و برای تألیف قلوب مشرکان به ایشان سهم بیشتری عنایت نمود. این عمل ناراحتی برخی را به دنبال داشت. از جمله «حرقوص بن زهیر» به پیامبر گفت: «عدالت کن!».

گفته بی‌ادبانه او، جمعی را ناراحت کرد. پیامبر به او فرمود: وای بر تو! اگر عدالت در نزد من نباشد، در کجا خواهد بود؟ عمر پیشنهاد داد که گردنش را بزنند، اما پیامبر مانع شد و از آینده خطرناک او خبر داد و فرمود: او را رها کنید که پیروانی خواهد داشت که در امر دین بیش از حد کنجکاوی خواهند کرد و هم چون پرتاب تیر از کمان از دین بیرون خواهند رفت.

پیامبر لفظ «مرق» را که به معنای پرتاب شدن است، به کار می‌برد؛ زیرا این گروه به سبب اعوجاج و کج فهمی در دین به جایی رسیدند که از حقیقت دین دور ماندند و در میان مسلمانان «مارقین» لقب گرفتند[۱].

حرقوص بعد از ماجرای حکمیت نزد حضرت امام علی(علیه‌السلام) آمد و در گفت وگویی که با حضرت داشت، او را تهدید به جنگ کرد.

در قرآن کریم درباره گفت و گوی «حرقوص» با پیامبر آیه‌ای آمده است که بیان گر نفاق درونی حرقوص می‌باشد:   وَ مِنهُم مَن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَاِن اُعطوا مِنْها رَضُوا وَ اِنْ لَمْ یُعطَوا مِنْها اِذا هُم یَسْخَطوُنَ [توبه–58]  

برخی از منافقان درباره تقسیم غنایم بر تو ایراد می‌گیرند. اگر به آنان سهمی داده شود، راضی می‌گردند و اگر محروم شوند، ناگهان خشمگین می‌شوند[۲].

حرقوص بن زهیر سرانجام در جنگ نهروان کشته شد[۳]. عبداللّه بن وهب راسبی «عبداللّه بن وهب» از سران خوارج بود و در ابتدای امر جلسه‌های خوارج در منزل او برقرار می‌شد. در حالات او نوشته‌اند که از کثرت سجده و عبادت، پیشانی اش همانند زانوی شتر پینه بسته بود و به او «ذوالثفتات» می‌گفتند. در جلسه‌ای که در منزل او برپا شد، برای خوارج سخنرانی کرد و با ترغیب آنان به زهد در دنیا، از امر به معروف و نهی از منکر برایشان سخن گفت. خوارج در این جلسه به این نتیجه رسیدند که باید برای خود رهبر انتخاب کنند. ابتدا به «زید بن حصین الطایی» و «حرقوص بن زهیر» پیشنهاد کردند که آنان نپذیرفتند.

در نهایت به «عبداللّه بن وهب» پیشنهاد کردند او پذیرفت و چنین گفت: «آگاه باشید، به خدا سوگند که به خاطر دنیا (ریاست) آن را نپذیرفتم و از ترس مرگ نیز آن را رها نمی‌کنم». سپس جمعیت با او بیعت کردند. او نامه‌ای به خوارج بصره نوشت و تقاضا کرد که به ایشان ملحق شوند. آنان نیز پاسخ مثبت دادند. عبداللّه بن وهب در جنگ نهروان به دست حضرت علی(علیه‌السلام) کشته شد[۴]. ذوالثدیه بعضی اعتقاد دارند که «ذوالثدیه» همان «حرقوص بن زهیر» است. ولی اینان دو نفر بودند که داستانی شبیه به یکدیگر داشته‌اند؛ زیرا ذوالثدیه نیز به پیامبر اعتراض کرد و گفت: «ای محمد! عدالت کن» شباهت این دو جریان بعضی را به اشتباه انداخته است که این دو در حقیقت یک شخص بوده‌اند. به هر حال ذوالثدیه در جنگ نهروان به قتل رسید. او را «ذوالثدیه» می‌نامیدند. چون یک تکه گوشت زاید که قابلیت ارتجاعی داشت در بالای یکی از دستانش موجود بود.

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) قبل از ظهور خوارج بارها به اصحاب فرموده بود که گروهی این چنین قیام خواهند کرد و یکی از ایشان فردی است که در دستش یک زایده وجود دارد بعد از تمام شدن جنگ می‌گفتند که چنین فردی دیده نشده است. امام فرمود: «من دروغ نمی‌گویم و به من هم دروغ گفته نشده است». تا این که خبر رسید ذوالثدیه را پیدا کرده و در بدن او همان علامت را یافته‌اند. زمانی که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) از کنار کشته شدگان نهروان گذر می‌کرد، فرمود:

لَقَد ضَرَّکُم مَنْ غَرَّکُم. آن کس که شما را مغرور کرد (فریب داد) به شما ضرر رساند. سؤال کردند: «آن شخص چه کسی بود؟» حضرت فرمود: «شیطان و نفس اماره آنان را با آرزوها فریب داد و گناهان را در نزد ایشان زیبا و دل‌پسند جلوه‌گر نمود و به ایشان وعده پیروزی داد[۵]».

برج بن مسهر طایی، عمران بن حطاء و عبدالله بن کوّاء از دیگر نقش آفرینان جریان خوارج به شمار می‌روند. عبدالرحمان بن ملجم مرادی و شهادت علی بن ابی‌طالب(علیه‌السلام) بعد از جنگ نهروان، تعداد اندکی از خوارج باقی ماندند و توانستند خود را از مهلکه برهانند. اینان بعدها در ملاقات هایی که با یکدیگر داشتند به این نتیجه رسیدند که عامل نابسامانی و آشوب ها در بین امت اسلامی، معاویه بن ابی سفیان، عمروبن عاص و علی بن ابی‌طالب هستند و راه حل آن را در ترور و قتل این سه نفر دانستند. عبدالرحمان بن ملجم مرادی مأمور شد که حضرت علی(علیه‌السلام) را به قتل برساند و برای اجرای همین مأموریت وارد کوفه شد.

در یک دسته‌بندی، عوامل شهادت حضرت علی بن ابی‌طالب(علیه‌السلام) به دست خوارج را می‌توان این گونه بیان کرد:

کج فهمی در دین

عبدالرحمان بن ملجم و قطام هر دو از خوارج بودند و افکار و اعتقادات آنان را داشتند. ایشان در فهم آیه شریفه «لاحُکم الاّ للّه» دچار خطای عجیبی شدند و تفاوت حق تشریع و قانون‌گذاری را با حکومت و اجرای قوانین تشخیص ندادند. مفاد آیه شریفه بیان گر حق تشریع است؛ زیرا روشن است که خداوند متعال هیچ گاه به عنوان حاکم و خلیفه در روی زمین بر مردم حکومت نخواهد کرد. این جهالت و کج فهمی با لجاجت و عناد همراه شد و مسیر تاریخ را عوض کرد.

کینه توزی

قطام دختر عموی عبدالرحمان بود و از زیباترین دختران کوفه به شمار می‌آمد. وی در عین حال بسیار زبان آور و حاضر جواب بود. پدر و برادر قطام که از خوارج بودند، در جنگ نهروان کشته شده بودند و آتش انتقام و کینه در دل قطام موج می‌زد. عبدالرحمان با دیدن قطام عاشق و شیفته او گشت و از او تقاضای ازدواج کرد. قطام نیز پذیرفت و کابین خود را قتل علی بن ابی‌طالب قرار داد. عبدالرحمان که انگیزه قبلی داشت با این مهریه سنگین موافقت کرد.

نفاق

عبدالرحمان به منزل اشعث بن قیس وارد شد. اشعث که از منافقان زمان حضرت علی (علیه‌السلام) بود، یک ماه از عبدالرحمان میزبانی کرد و با آگاهی از انگیزه عبدالرحمان، او را بر این امر تشویق نمود. شاهد بر این امر، گفت و گوی ایشان در شب نوزدهم است که حجر بن عدی آن را شنیده بود و قصد داشت امیرالمؤمنین را از جریان مطلع سازد، ولی از قضای روزگار حجر از راهی می‌رفت و علی (علیه‌السلام) از راه دیگری آمد. حجر زمانی به مسجد رسید که دیگر کار از کار گذشته بود.

هوای نفس

عبدالرحمان با دیدن جمالِ دل آرای قطام به سختی فریفته او شد. قطام نیز که این را در یافته بود بر فتنه‌گری خود افزود و آتش وجود عبدالرحمان را شعله‌ورتر ساخت. اگر این برخورد نبود چه بسا که عبدالرحمان از این انگیزه شیطانی خود دست بر می‌داشت، اما هوای نفس و فتنه‌گری قطام، او را در این دام انداخت و برای همیشه به عذاب الهی مبتلا ساخت. عاقبت در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری، امام علی بن ابیطالب(علیه‌السلام) در محراب عبادت با شمشیر عبدالرحمان بن مجلم مرادی مضروب شد. از قضا ضربت او در همان جایی فرود آمد که عمروبن عبدود در جنگ خندق بر فرق حضرت وارد کرده بود و سر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) تا پیشانی شکافت. ایشان در شامگاه بیست و یکم رمضان عالم خاک را وداع گفت و به جوار حضرت رب العالمین شتافت.

زمان وقوع جنگ

نزدیک به یک سال از جنگ صفین می‌گذشت و هنوز شعله‌های آن جنگ خونین یکسره خاموش نشده بود که آتش جنگ خانگی و این بار از درون سپاه امام علی(علیه‌السلام) و به سردستگی مسلمانان افراطی شعله‌ور گشت و بدین سان امام علی (علیه‌السلام) از آغازِ به دست گیری زمام قدرت سیاسی هر سال با یک جنگ داخلی رویارو شد.

زمان وقوع جنگ نَهرَوان به طور دقیق معلوم نیست. برخی از تاریخنگاران زمان وقوع آن را سال ۳۸ هجری و بعضی سال ۳۷ هجری و دسته ای هم سال ۳۹ هجری دانسته‌اند.

به نظر می‌رسد که رأی نخست به صحّت نزدیک‌تر باشد. بسیاری از سیره نگاران یا چنان که طبری گفته: بیشینه ایشان بر همین قول اند. از این گذشته جُستار دقیق در سیر وقایع دوران حکومت امام علی (علیه‌السلام) نیز این رأی را تأیید می‌کند.

و امّا ماهِ وقوع نبرد نهروان بیشینه تاریخنگاران از آن یاد ننموده‌اند؛ لیکن برخی از ایشان اشاره کرده‌اند که این نبرد در ماه صفر سال ۳۸ هجری رخ داد و بعضی تاریخ وقوع آن را ماه شعبان همان سال دانسته‌اند. به نظر می‌رسد قول نخست درست است یعنی ماه صفر سال ۳۸ هجری؛ زیرا زمان داوری به ماه رمضان نهاده شده بود و از آن پس امام علی(علیه‌السلام) سپاهی را تجهیز کرده به جانب شام روانه ساخته بود که در این میان با سرکشی خوارج رویارو گشت. این نبرد بسیار کم پایید و چیزی نگذشت که آتشِ آن خاموش شد.

مکان جنگ

نبرد نهروان در [جایی به نام] «نهروان» رخ داد که منطقه‌ای گسترده میان بغداد و واسط بود و از در چهار فرسخی شرق بغداد قرار داشت.

شمارِ شرکت‌کنندگان در جنگ

سپاه امام علی (علیه‌السلام) بیش از ۶۸ هزار تن را شامل می‌شد و این از آن روی بود که امام (علیه‌السلام) برای جنگ با شامیان آماده شده بود نه برای نبردِ با خوارج.

سپاه خوارج هم مشتمل بر چهار هزار یا دو هزار و هشتصد تن بود.

فرماندهان سپاه امام

  • فرمانده جناح راست: حُجْر بن عَدی کِنْدی.
  • فرمانده جناح چپ: شَبَث بن رِبعی یا معقل بن قیس ریاحی.
  • فرمانده سواره نظام: ابو ایّوب انصاری.
  • فرمانده پیاده نظام: ابو قَتاده انصاری.
  • فرمانده مردم مدینه: قیس بن سعد بن عباده انصاری.

فرماندهان سپاه مارقین

  • فرمانده جناح راست: زید بن حُصَین طائی.
  • فرمانده جناح چپ: شُرَیح بن اَوفی عبسی.
  • فرمانده سواره نظام: حمزة بن سنان اسدی.
  • فرمانده پیاده نظام: حرقوص بن زُهَیر سعدی.

و گفته شده: فرمانده جناح راست: یزید بن حُصَین و فرمانده سواره نظام: عبداللّه بن وَهْب.

پانویس

  1. ـ فروغ ولایت، جعفر سبحانی، ص 620
  2. ـ تفسیر مجمع البیان، ج 3، ص 40
  3. ـ اسدالغابه، ج 1، ص 475
  4. ـ الکامل، ج 2، ص 398
  5. ـ همان، ج 2، ص 407

منابع

  1. برگرفته از سایت جنگ نهروان - مرکز پژوهش‌های صدا و سیما
  1. برگرفته از سایت خصوصیات جنگ نهروان - حدیث نت