ابو عثمان عمرو بن بحر بن محبوب کنانى لیثى معروف به جاحظ، متکلم و ادیب معتزلی و نویسنده بر تألیف قرن سوم از اهالی بصره بود. وی در جوانی در بغداد و مدتی نیز در سامرا اقامت کرد و سپس به بصره بازگشت. جاحظ چهره‌ای زشت با چشمانی برآمده داشت و به همین مناسبت، جاحظ (چشم برآمده) و حدقی لقب گرفت. ابوعبیده، اصمعی و ابوزید انصاری در لغت و ادبیات از استادان او بودند. نحو را از اخفش و کلام را از نظّام آموخت.

جاحظ
جاحظ.jpg
نام کاملأبو عثمان عمرو بن بحر بن محبوب الکنانی اللیثی البصری
نام‌های دیگر
  • جاحظ
  • ابوعثمان عمرو بن بحر
  • جاحظ البصری
  • عمرو بن بحر الجاحظ
  • ابی‌عثمان عمرو بن بحر بن محبوب
اطلاعات شخصی
محل تولدبصره
دیناسلام، معتذله
استادان
آثار
  • شرح علی المائة کلمة لأمیرالمومنین علی بن أبی‌طالب علیه‌السلام (ابن میثم - عبدالوهاب -وطواط)
  • رسائل الجاحظ
  • البخلاء
  • البرصان و العرجان و العمیان و الحولان
  • البغال
فعالیت‌ها
  • متکلم
  • ادیب
  • دایرة‌المعارف نویس

وی از طریق علمای کلام و هم‌نشینی با حنین بن اسحاق و سلمویه با فرهنگ یونانی آشنا شد و با مطالعة کتاب‌های ابن‌مقفع در فرهنگ و ادب ایران مهارت یافت. جاحظ عالمی متخصص به معنای امروزی نبود، بلکه دایرة‌المعارف نویسی بود که به تمام علوم زمانش نظر داشت. موضوعات تألیفات او بسیار متنوع است، ادبیات، ادبیات عامه، کلام، سیاست و بعضی شاخه‌های علوم طبیعی. اما آن‌چه کتاب‌های او را ممتاز می‌سازد، شیوة ادبی بارز وی در نگارش، اطلاع او از زندگی اجتماعی و شناخت سرشت و اخلاق مردم است. البیان و التبیین از مهم‌ترین کتاب‌های اوست. ابن‌خلدون آن را یکی از چهار کتاب اصول فن ادب و از ارکان آن معرفی کرده است. الحیوان نیز دیگر کتاب با ارزش اوست. فرقه‌ای به نام جاحظیه (از فِرَق معتزله)، از پیروان خاص اویند.

جاحظ کیست

ابوالفداء (ج ۲، ص ۴۷) کنیه وی را ابوعمران آورده است. جدّش زنگی و شتربان و از موالی بنی کِنانه بود[۱].

درباره تاریخ ولادت جاحظ اختلاف نظر است. عده‌ای به نقل خود وی او را همسن ابونواس (۱۴۶ـ ۱۹۸) و حتی بزرگ‌تر از او و عده‌ای او را متولد ۱۵۰ و برخی متولد حدود سال ۱۶۰ دانسته‌اند[۲]. او چهره‌ای زشت با چشمانی برآمده داشت و به همین مناسبت جاحظ (چشم برآمده) و حَدَقی لقب گرفت[۳]. وی در بصره با فروش نان و ماهی امرار معاش می‌کرد. در آن زمان مُوَیْس بن عِمران یکی از تاجران بصره از وی حمایت می‌کرد[۴].

ابوعُبَیده (متوفی ۲۰۹)، اَصْمَعی (متوفی ۲۱۶) و ابوزید انصاری (متوفی ۲۱۵) در لغت و ادبیات از استادان او بودند. وی نحو را از دوستش اَخْفَش (متوفی ۲۱۵)، کلام را از نَظّام (متوفی ۲۳۱) و فصاحت را شفاهاً از بادیه نشینان عرب در بازار مِرْبَد آموخت[۵]. وی از طریق علمای کلام و هم‌نشینی با حُنین بن اسحاق (متوفی ۲۶۰) و سَلْمُویه (متوفی ۲۲۵)، با فرهنگ یونانی آشنا شد و با مطالعه کتاب‌های ابن مُقَفَّع (متوفی ۱۴۲) و حضور در محضر ابوعبیده در فرهنگ و ادب فارسی مهارت یافت[۶].

جاحظ خلفای عباسی را از مهدی (حک: ۱۵۸ـ۱۶۹) تا مُعْتَز (حک: ۲۵۱ـ۲۵۵) یا مُهْتَدی (حک: ۲۵۵ـ۲۵۶) درک کرد و مورد تکریم و احترام آنان بود[۷].

جاحظ گرایش‌های سیاسی مشخص نداشت و غالباً تابع جریان‌های حاکم بود[۸]. کتاب‌های خود را به درباریان تقدیم می‌کرد و صله می‌گرفت و تا پایان عمر به این روش ارتزاق کرد[۹]. تعدادی از کتاب‌هایش با موضوع امامت مورد توجه مأمون (حک: ۱۹۸ـ ۲۱۸) قرار گرفت[۱۰].

جاحظ با وجود علم و کثرت تألیف از تدبیر امور عاجز بود و زمانی که به جانشینی ابراهیم بن عباس صولی (متوفی ۲۴۳) به ریاست دیوان رسائل برگزیده شد، پس از سه روز استعفا کرد[۱۱]. او ملازم خاص محمدبن عبدالملک زَیّات (متوفی ۲۳۳)، وزیر واثق (حک: ۲۲۷ـ۲۳۲)، شد و با دستگیر شدن ابن زیّات او نیز گریخت و پس از آنکه ابن زیّات به دستور متوکل (حک: ۲۳۲ـ۲۴۷) کشته شد جاحظ خود را تسلیم کرد[۱۲].

زمانی که جاحظ به علم و ادب مشهور شده بود، متوکل برای تعلیم فرزندش او را دعوت کرد اما وقتی چهره‌اش را دید، با اعطای هزار درهم عذرش را خواست[۱۳]. در عین حال جاحظ با متوکل مجالست و مؤانست داشت[۱۴].

جاحظ در جوانی در بغداد و مدتی نیز در سامرا اقامت کرد و سپس به بصره بازگشت. به دمشق و انطاکیه نیز سفر کرد[۱۵]. او در محرم ۲۵۵ یا ۲۵۶، بر اثر بیماری فلج و نقرس در بصره درگذشت[۱۶]. جاحظ دارای هوش بسیار و حافظه قوی بود[۱۷]. به گفته مُبَرِّد (متوفی ۲۸۶)، وی شیفته مطالعه بود و وقتی کتابی به دست می‌آورد، تا تمام آن را نمی‌خواند آن را کنار نمی‌گذاشت[۱۸]. علاقه شدید وی به کتاب و علم‌آموزی به اندازه‌ای بود که از برخی وَرّاقان (کتاب فروشان) دکان اجاره می‌کرد و شب تا صبح در آنجا به مطالعه می‌پرداخت[۱۹].

او در کلام، ادبیات عرب حدیث تفسیر، تاریخ و حتی علوم طبیعی سرآمد و در فنون گوناگون صاحب تألیف بود[۲۰]. اما مسعودی[۲۱] گفته است که مباحث او در باب طبیعیات و جغرافیا چندان اعتبار ندارد زیرا او اهل سفر و دریانوردی نبوده و نقلیاتش به کتاب‌ها منحصر می‌شده و گاه در‌این‌باره به ضد و نقیض و اغراق نیز رسیده است.

وی با زیرکی و با ارائه دلایل می‌توانست مطلبی را به اثبات برساند و با همان قوّت آن را رد کند[۲۲]. جاحظ به شوخ‌طبعی و سهل‌انگاری در مطالب علمی نیز معروف بود، لغت‌شناسانی چون ثعلب (متوفی ۲۹۱) او را رد کرده و به نقل او اعتماد نداشته‌اند. او هم‌چنین به دروغ‌پردازی شهرت داشت و احادیث را به سخره می‌گرفت. خواهرزاده‌اش یَمُوت بن مُزَرَّع (متوفی ۳۰۴) او را بی دین خوانده است[۲۳].

با وجود این گفته‌اند که کتاب‌هایش دارای الفاظی شیوا و ساده است و در آنها تناسب معنا و لفظ از هر نوعی (عامیانه، ادبی، و غیره) حفظ شده است و با داشتن برخی انحرافات نقش مهمی در روشن‌سازی اذهان دارد و به فراخور حال خواننده از جدّی به شوخی می‌پردازد[۲۴]. وی بیش از هر چیز به کتابت و قرائت اشتغال داشت و در ابتدا برای رواج کتاب‌هایش آنها را به دیگر علما نسبت می‌داد. گفتنی است با اینکه وی مطابق سیاست حاکم به عثمان بن عفان گرایش داشت اهل علم کمتر کتاب‌های او را می‎شناختند[۲۵].

جد جاحظ

جدّش زنگی و شتربان و از موالی بنی کنانه بود[۲۶].

تولد

درباره تاریخ ولادت جاحظ اختلاف نظر است؛ عده‌ای به نقل خود وی او را همسن ابونواس (۱۴۶ـ ۱۹۸) و حتی بزرگ‌تر از او و عده‌ای او را متولد ۱۵۰ و برخی متولد حدود سال ۱۶۰ دانسته‌اند[۲۷].

چهره جاحظ

او چهره‌ای زشت با چشمانی برآمده داشت و به همین مناسبت، جاحظ (چشم برآمده) و حَدَقی لقب گرفت[۲۸]. وی در بصره با فروش نان و ماهی امرار معاش می‌کرد. در آن زمان مُوَیْس بن عِمران، یکی از تاجران بصره از وی حمایت می‌کرد[۲۹].

دیدگاه جاحظ

جاحظ، ادیب سخندان و سخن‌شناس معروف که از نوابغ ادب است و در قرن سوم هجری می‌زیسته است و کتاب البیان و التبیین وی یکی از ارکان چهارگانه ادب به شمار آمده است، مکرر در کتاب خویش ستایش و اعجاب فوق‌العاده خود را نسبت به سخنان علی (علیه‌السلام) اظهار می‌دارد.

ایشان در همان جلد اول، این جمله معروف را از علی (علیه‌السلام) نقل می‌کند که حضرت فرمودند: قیمه کلّ امرء ما یحسنه[۳۰]. ارزش هر کس همان است‌که می‌داند، آنگاه بیش از نیم صحفه این جمله را ستایش می‌کند و می‌گوید: در همه کتاب ما، اگر جز این جمله نبود، کافی بلکه کفایت بود، بهترین سخن آن است‌که کم آن، تو را از بسیارش، بی‌نیاز کند، و معنی در لفظ پنهان نشده باشد بلکه ظاهر و نمودار باشد، آنگاه می‌گوید: «کان الله عزّ و جلّ قد البسه من الجلاله و غشاه من نور الحکمه علی حسب نیّه صاحبه و تقوا قائله» گویا خداوند جامه‌ای ازجلالت و پرده‌ای از نور حکمت متناسب با نیت پاک و تقوای گوینده‌اش، بر این جمله کوتاه پوشانده است[۳۱].

اساتید

جاحظ شاگرد یزید بن هارون، سندی بن عبدویه، ابویوسف قاضی[۳۲] و ابواسحاق نظام بود[۳۳].

شاگردان

هم‌چنین یموت بن مزرع، محمد بن عبدالله بن ابودلهاث، محمد بن یزید نحوی‏[۳۴]. و أبوبکر بن أبی داود[۳۵]. از جمله شاگردان وی بودند.

آثار

جاحظ علاقه زیادی به مطالعه داشت؛ به گونه‌ای که ابوالعباس محمد بن یزید نحوی گفت: من از جاحظ، و فتح بن خاقان، و اسماعیل بن اسحاق قاضی به علم و دانش حریص ‏تر ندیده‌‏ام. جاحظ هر کتابی بدست می‏‌آورد، از اول تا آخر آن‌را می‌خواند[۳۶].

جاحظ آثار متعددی داشت:

  1. کتاب الحیوان، و مشهور است که این کتاب هفت جزء بود و کتاب دیگر بر آن افزوده، و آن‌را کتاب النساء نامید، که در بیان فرق میان مرد و زن است، و یک کتاب دیگر هم به نام کتاب العال بر آن افزود. وی کتاب الحیوان را به محمد بن عبدالملک اهدا کرد و پنج هزار دینار از وی گرفت.
  2. کتاب البیان و التبیین را که به ابن ابی‌داوود اهدا نمود و پنج هزار دینار دریافت کرد.
  3. کتاب النبی و المتنبی.
  4. کتاب المعرفة.
  5. کتاب جوابات.
  6. کتاب مسائل.
  7. کتاب الردّ علی أصحاب الإلهام.
  8. کتاب نظم القرآن.
  9. کتاب مسائل القرآن.
  10. کتاب فضیلة المعتزلة.
  11. کتاب الردّ علی المشبّهة.
  12. کتاب الإمامة علی مذهب الشیعة.
  13. کتاب حکایة قول أصناف الزیدیة.
  14. کتاب العثمانیة.
  15. کتاب الأخبار و کیف تصحّ...[۳۷].
  16. وی کتاب العثمانیة را نیز در رد شیعه و اعتقادات آنان نوشت[۳۸].

درگذشت

سرانجام او پس از عمری نسبتا طولانی در ماه محرم[۳۹] سال 250 و یا 255 هجری[۴۰] و در دوران خلافت المهتدی باللَّه‏ درگذشت[۴۱].

او پیش از مرگ فلج و از کار افتاده شد، به گونه‌‌ای که از طرف چپ فلج شد و اگر با قیچی آن‌را تکه تکه می‌کردند، احساس نمی‌‏کرد، و در مقابل اگر در طرف راست او مگسی عبور می‌کرد، احساس درد می‌کرد[۴۲].

جستارهای وابسته

پانویس

  1. ابن ندیم، ص ۲۰۸؛ خطیب بغدادی، ج ۱۴، ص ۱۲۴؛ یاقوت حموی، ج ۱۶، ص ۷۴
  2. (یاقوت حموی، همانجاها؛ سرکیس، ج ۱، ستون ۶۶۶؛ امین، ج ۱، ص ۳۸۷؛ بروکلمان، ج ۳، ص ۱۰۶)
  3. به مسعودی، ج ۵، ص ۱۷؛ ابن خلّکان، ج ۳، ص ۴۷۱؛ ابوالفداء، همانجا؛ ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۱۹
  4. یاقوت حموی، همانجا؛ ابن مرتضی، ص ۱۶۳
  5. مسعودی، ج ۵، ص ۱۰۵؛ خطیب بغدادی، همانجا؛ یاقوت حموی، ج ۱۶، ص ۷۴ـ ۷۵؛ امین، همانجا؛ نیز رجوع کنید به بازار *: بخش ۶
  6. (سرکیس؛ امین، همانجاها
  7. رجوع کنید به ابن ندیم، همانجا؛ یاقوت حموی، ج ۱۶، ص ۷۵، ۷۹؛ ابوالفداء، همانجا؛ ابن مرتضی، ص ۱۶۴؛ نیز رجوع کنید به امین، همانجا
  8. رجوع کنید به خطیب بغدادی، ج ۱۴، ص ۱۲۷ـ ۱۲۸؛ ابن حجر عسقلانی، ج ۴، ص ۳۵۶
  9. رجوع کنید به ابن ندیم، ص ۲۱۰؛ امین، ج ۱، ص ۳۸۷ـ ۳۸۸
  10. رجوع کنید به ابن ندیم، ص ۲۰۹؛ ابن حجر عسقلانی، ج ۴، ص ۳۵۵
  11. ابن ندیم، ص ۲۰۸؛ یاقوت حموی، ج ۱۶، ص ۷۸ـ۷۹؛ بروکلمان، ج ۳، ص ۱۰۶ـ۱۰۷
  12. حُصری، ج ۲، ص ۵۳۸؛ یاقوت حموی، ج ۱۶، ص ۷۶، ۷۹ـ۸۰؛ ابوالفداء، همانجا؛ ابن مرتضی، ص ۱۶۳؛ بروکلمان، ج ۳، ص ۱۰۶
  13. مسعودی، ج ۵، ص ۱۷؛ ابن خلّکان، ج ۳، ص ۴۷۱؛ ابوالفداء؛ بروکلمان، همانجاها
  14. یاقوت حموی، ج ۱۶، ص ۷۵
  15. خطیب بغدادی، ج ۱۴، ص ۱۲۴ـ ۱۲۵؛ سرکیس، همانجا؛ امین، ج ۱، ص ۳۸۸
  16. مسعودی، ج ۵، ص ۱۰۴ـ ۱۰۵؛ ابن ندیم، ص ۲۰۸ـ ۲۰۹؛ خطیب بغدادی، ج ۱۴، ص ۱۳۱
  17. یاقوت حموی، ج ۱۶، ص ۷۴؛ ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۲۰
  18. رجوع کنید به ابن‌ندیم، ص ۲۰۸؛ بروکلمان، ج ۳، ص ۱۰۷
  19. یاقوت حموی، ج ۱۶، ص ۷۵
  20. ابن خلّکان؛ ابوالفداء، همانجاها؛ ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۱۹؛ ابن مرتضی، ص ۱۶۲؛ بروکلمان، همانجا؛ ضیف، ص ۶۱ـ۶۲
  21. ج ۱، ص ۱۱۳، ۲۰۵، ج ۲، ص ۱۱۱، ۱۲۱
  22. رجوع کنید به ابن قتیبه، ص ۵۹؛ ازهری، ج ۱، ص ۳۰
  23. رجوع کنید به ابن قتیبه، ص ۶۰؛ مسعودی، ج ۵، ص ۱۰۵؛ ازهری، همانجا؛ ابن حزم، ج ۳، ص ۷۳ـ۷۴؛ خطیب بغدادی، ج ۱۴، ص ۱۳۰ـ۱۳۱؛ ابن کثیر، همانجا؛ ابن حجر عسقلانی، ج ۴، ص ۳۵۵ـ۳۵۷
  24. رجوع کنید به مسعودی، ج ۵، ص ۱۰۴؛ ابن ندیم، ص ۲۰۹؛ ازهری، همانجا؛ ابن حجر عسقلانی، ج ۴، ص ۳۵۵
  25. مسعودی؛ بروکلمان، همانجاها
  26. ابن ندیم، ج۱، ص۲۰۸
  27. احمد امین، ضحی الاسلام، ج۱، ص۳۸۷، بیروت: دارالکتاب العربی
  28. مسعودی، مروج (بیروت)، ج۵، ص۱۷
  29. یاقوت حموی، معجم الادباء، ج۱۶، ص۷۴، بیروت ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰
  30. موفق بن احمد بن محمد کلّی خوارزمی، مناقب ص۳۶۸، ناشر: جامعه مدرّسین قم، چاپ دوم، سال ۱۴۱۱، محمّد عبدالرؤف المناوی، فیض القدیر شرح جامع صغیر ج۴ ص۱۴۶، ناشر:دارالکتب العلمیه، بیروت ،چاپ اول، سال۱۴۱۵
  31. نقل از کتاب سیری در نهج‌البلاغه، شهید مطهری، ص۱۲و۱۳، چاپ و صحافی از چاپخانه درودکی. (البیان و التبیین ج1ص 106.) شرح النهج لابن أبی الحدید ج 1 ص 45 ط أبوالفضل
  32. الانساب، ج ‏3، ص 162
  33. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی‏، المنتظم، ‏ محقق، عطا، محمد عبدالقادر، عطا، مصطفی عبدالقادر، ج 12، ص 93 – 94، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق
  34. الأنساب، ج ‏3، ص 162
  35. خطیب بغدادی، ابوبکر احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج 12، ص 208، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1417ق
  36. ابن ندیم بغدادی، محمد بن إسحاق، الفهرست، ص 169، بیروت، دار المعرفة، چاپ دوم، 1417ق
  37. تحفة الأدیب فی نحاة مغنی اللبیب، ج ‏1، ص 165 – 167
  38. ابن طاوس، احمد بن موسی، بناء المقالة الفاطمیة فی نقض الرسالة العثمانیة، محقق، مصحح، عدنانی غریفی، علی، ص 44، قم، مؤسسة آل البیت(علیه‌السلام) لإحیاء التراث، چاپ اول، 1411ق
  39. ابن اثیر، علی بن محمد، اللباب فی تهذیب الأنساب‏، ج 1، ص 249، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق
  40. تحفة الأدیب فی نحاة مغنی اللبیب، ج‏1، ص 167
  41. البدایة و النهایة، ج ‏11، ص 19
  42. تحفة الأدیب فی نحاة مغنی اللبیب، ج ‏1، ص 170