شیخیه

نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۵۳ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'می گویند' به 'می‌گویند')

شیخیه‏ گروهى از شیعه «امامیه» و از پیروان شیخ احمد احسایى از علماى بزرگ شیعه در قرن سیزدهم اند. پیروان این فرقه مجموعا از مردم بصره، حله، کربلا، قطیف، بحرین و بعضی از شهرهای ایران بودند.

بنیان فکری

اساس این مذهب مبتنی بر ترکیب «تعبیرات فلسفی قدیم » متاثر از آثار سهروردی با اخبار آل محمد صلی الله علیه و آله است.[۱] آموزه های ویژه بنیان‌گذار این فرقه، غیر از آن که مایه انشعاب داخلی فرقه شد زمینه ساز پیدایش دو فرقه منحرف «بابیت » و «بهائیت » نیز گردید.

شرح حال موسس

بنیان گذار فرقه شیخیه شیخ احمد احسایی پسر زین الدین احسائی از مردم احساء منطقه قطیف حوالی بحرین در ساحل عربستان بود که در سال ۱۱۶۶ هجری در خانواده‌ای سنی مذهب به دنیا آمد و در بیست سالگی مذهب شیعه دوازده امامی را برگزید. وی در شیعی‌گری متعصب و دارای ذوق فلسفی بود.این شخصیت، در آثار خود سهم قابل توجهی به مباحث مربوط به امامت داده است که نمونه آن را می توان در شرح زیارت جامعه کبیره مشاهده کرد. محور اندیشه وی در این زمینه، توجه خاصی است که وی به جنبه‌های تکوینی مقامِ امام نشان داده است. از جمله در بازگوکردن این عقیده که پیامبراسلام (ص) و امامان(ع) برترین مخلوقات خداوند و واسطه فیض اند، آنان را علت های چهار گانه کائنات؛ یعنی علت‌های فاعلی، مادی، صوری و غایی معرفی می‌کند. احسایی به استناد مضامین روایی کمال هر یک از چهار جنبه علیت را در وجود پیامبر و امامان جستجو می کند و نتیجه می‌گیرد که آنان علل اربعه کائنات هستند. [۲]

اعتقادات موسس

شیخ احمد احسایی معتقد بود که: ۱. ائمه (‌علیهم‌السّلام) علل اربعه‌ عالم هستند. [۳]. [۴] ۲.اصول دین عبارتند از شناخت خدا، شناخت پیامبران، شناخت امامان و شناخت رکن چهارم که شیوخ و بزرگان شیخیه می‌باشند. [۵]بر همین اساس، از مختصات او نفی عدل به عنوان اصلی از اصول دین و اعتقاد به رکن رابع می باشد. ۳. قرآن کلام پیامبر صلوات الله علیه می باشد.[۶] ۴. خدا و پیامبران علیهم السلام یکی هستند. [۷] ۵.امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به دلیل ترس به عالم هور قلیایی رفته است. عالمی که غیر از عالم مادی است.[۸] 6. تفاوت اعتقادی فرقه شیخیه با سایر شیعیان در این است که شیعیان می‌گویندامام دوازدهم در قالب جسمانی زنده است، ولی شیخی‌ها می‌گویند امام دوازدهم در قالب روحانی زنده است.[۹] ۶. معتقد بود که همواره کسی به عنوان انسان کامل در میان شیعیان حضور دارد که در سمت نیابت خاصه امام زمان امور مسلمین را بر عهده داشته باشد و شیخ احمد احسایی خود را صاحب این مقام مى‌دانست. [۱۰]

اعتقادات فرقه شیخیه

شیخیه اصول دین را منحصر در چهار اصل: توحید، نبوت، امامت و رکن رابع مى ‏دانند. به عقیده ایشان، رکن چهارم دین شناختن شیعه کامل است که همان مبلّغ و ناطق اوّل باشد و او واسطه در بین شیعیان و امام غایب است و احکام را بلاواسطه از امام مى‏ گیرد و به دیگران مى‏ رساند.ولى مشایخ شیخیه با غیر این ها مى ‏گویند: مقصود از رکن رابع تولّى و تبرّى است یعنى دوست داشتن ائمه معصومین (ع) و دورى جستن از دشمنان‏ ایشان است. درباره معاد و عدل می‌گویند که اعتقاد به این دو اصل لغو و غیر محتاج الیه است، چون اعتقاد به خدا و رسول، ضرورتا مستلزم اعتقاد به قرآن و ما فى الکتاب و از جمله عدل و معاد است. عدل یکى از صفات ثبوتى خداوند است، اگر ما آن را بپذیریم، چرا سایر صفات «ثبوتیه» از قبیل علم، قدرت، حکمت و غیره را به عنوان اصول دین نپذیریم.اصل رکن رابع را حاج محمد کریم خان کرمانى بنا نهاده است و شیخیه آذربایجان به این اصل اعتقاد ندارند بدان جهت شیخیه کرمان را که پیرو حاج محمد کریم خان هستند «رکنیه» نیز خوانند.شیخیه معتقدند که معاد جسمانى وجود ندارد و بعد از انحلال جسم، عنصرى که باقى مى ‏ماند، جسم لطیفى است که به اصطلاح ایشان، جسم هورقلیایى است.هورقلیا که ظاهرا کلمه سریانى است، همان قالب مثالى مى ‏باشد که اصطلاحات فلسفى شیخ احمد احسایى است. همچنین معتقد ند که آدم دارای دو جسم است، یکى مرکب از عناصر زمانى که به منزله اعراض جسم حقیقى است و آن مانند جامه‏ اى است که انسان آن را مى‏ پوشد و از تن بیرون مى ‏آورد و آن چه پس از مرگ مى ‏پوسد و از میان مى ‏رود همین جسم است. دیگر، سرشتى است که آدمى از آن آفریده شده و زمانى نیست و از عالم هورقلیا است و در گور او باقى خواهد ماند و آن چه آدمى در روز رستاخیز به هیأت آن زنده خواهد شد، همین جسم مثالى است و ثواب و عقاب اخروى مربوط به همین جسم مى ‏باشد. [۱۱]

مروجان مکتب شیخیه

سید کاظم رشتی

پس از شیخ احمد احسائى، شاگرد او سید کاظم رشتی (در گذشته در 1259 ه) و پس از وى حاج محمد کریم خان قاجار کرمانى جانشین او شد. اجداد سید کاظم از اشراف سادات حسینى مدینه بودند و دو نسل بود که ایرانى شده بودند. جدّش سید احمد به علّت شیوع طاعون از مدینه گریخت و به رشت رفت.وى در اصطلاح شیخیه ملقب به «سید نبیل» است. سید در جوانى به یزد رفت، و به شیخ احمد احسائى پیوست و سپس به کربلا رهسپار شد و تا پایان عمر در آن شهر به تدریس و ترویج مکتب شیخیه مشغول بود و بالغ بر یکصد و پنجاه جلد کتاب و رساله نوشت که غالبا رمز گونه و غیر مفهوم است. او در کربلا مورد توجه علماى عصر خود گردید. محمود آلوسى مفتى بغداد صاحب «مقامات آلوسیه» درباره سید کاظم می گوید که اگر سید در زمانى مى ‏زیست که ممکن بود نبى مرسل و پیغمبرى باشد، من اولین کسی بودم که به او ایمان می آوردم، زیرا شرایط لازم به اخلاق و علم کثیر و عمل به سجایاى معنوى در شخص او موجود بود. بعضى نوشته‏ اند نحیب پاشا حاکم عثمانى که در زمان سید مسئول قتل و غارت کربلا بود، سید را دعوت کرد تا از وى دیدن نماید و ظاهرا مراتب احترام را به جاى آورد، ولى به او قهوه‏ اى مسموم خوراند و سید در ذی حجه سال 1259 ه درگذشت و در جوار قبر امام حسین (ع) مدفون شد.مهم‌ترین کتاب سید کاظم «شرح القصیده» است که در شرح قصیده لامیه پاشا عبدالباقى افندى عمرى موصلى والى عراق در دوره عثمانى نوشته است. سبب سرودن آن قصیده به مناسبت ارسال روپوش براى مرقد امام موسى بن جعفر (ع) از طرف سلطان محمود خان ثانى پادشاه عثمانى مى‏ باشد. این روپوش، قطعه ای از پوشش هاى ضریح مطهر حضرت رسول (ص) بود که سلطان مذکور به عنوان تحفه براى ضریح حضرت موسى بن جعفر (ع) فرستاد.

حاج محمد کریم خان قاجار

بعد از سید کاظم رشتى شاگرد او حاج محمد کریم خان قاجار (1225- 1288 ه) جانشین سید شد. حاج محمد کریمخان از علمای بزرگ زمان خود و نیز مؤسس فرقه شیخیه کرمان بود که بالغ بر دویست و شصت کتاب و رساله تألیف کرد. پدرش ظهیر الدوله چند سالى والى خراسان و کرمان بود و به شیخ احمد احسایى دست ارادت داد و فتحعلى شاه را به ملاقات با شیخ تشویق نمود.

محمد خان قاجار

پس از حاج محمد کریم خان قاجار، فرزندش حاج محمد خان قاجار (1263- 1324 ه) رئیس فرقه شیخیه کرمان شد. او را از علماى بزرگ آن طایفه شمرده اند و تعداد کتاب و رساله هایی که او نگاشته است، به دویست و پنجاه جلد مى ‏رسد.شیخیه‏ گروهى از شیعه «امامیه» و از پیروان شیخ احمد احسایى از علماى بزرگ شیعه در قرن سیزدهم هستند.پیروان این فرقه مجموعا از مردم بصره، حله، کربلا، قطیف، بحرین و بعضی از شهرهای ایران بودند.[۱۲]

تقسیم بندی شیخیه

پس از حاج محمد کریم خان شیخیه بر چند فرقه شدند:

شیخبه باقریه «باقریه» پیروان محمد باقر خندق ‏آبادی که نخست نماینده حاج محمد کریم خان در همدان بود سپس ادعای استقلال کرد. این شخص بعدها معروف به میرزا محمد همدانى شد و او همان است که جنگ بین شیخى و بالاسرى را در همدان به راه انداخت. میرزا محمد باقر داراى تألیفات بسیارى است. وى از کرمان با میرزا ابو تراب از مجتهدان شیخیه از طایفه نفیسیه کرمان و عده ‏اى دیگر مهاجرت کردند و در نائین، اصفهان، جندق، بیابانک و همدان طرفدارانى داشتند و سرانجام فرقه شیخیه «باقریه» را در همدان تشکیل دادند.

'شیخیه آذربایجان شیخیه آذربایجان پیروان حاج میرزا شفیع ثقة الاسلام تبریزى (در گذشته در 1301 ه) هستند. این شیخیه را «ثقة الاسلامیه» نیز گویند. پس از حاج میرزا شفیع، پسرش میرزا موسى و بعد از وى میرزا على معروف به ثقة الاسلام دوم یا شهید که در سال 1330 قمرى به جرم مشروطه خواهى به دست روس هاى تزارى به دار آویخته شد و پس از وى برادرش میرزا محمد به ریاست این طایفه رسید.

شیخیه حجت الاسلامی طایفه دیگر شیخیه «حجت الاسلامى» هستند که از میرزا محمد مامقانى‏ تکفیر کننده سید على محمد باب و محکوم کننده او به مرگ در شهر تبریز پیروى مى ‏کنند. وى حجة الاسلام لقب داشت و از شاگردان سید کاظم رشتى به شمار مى‏ رفت.

شیخیه عمید الاسلامی دیگر شیخیه «عمید الاسلامى» هستند که جمله ایشان با اختلاف مشرب از شیخیه تبریز به شمار مى‏ روند.

شیخیه احقاقیه طایفه دیگر از شیخیه، «احقاقیه» هستند که پیرو آخوند ملا باقر اسکوئى مى ‏باشند. وى از فضلاى شیخیه در کربلا بود و پسران سید کاظم رشتى نزد او درس مى ‏خواندند و پس از درگذشت سید، دعوى جانشینى او را کرد و چون کتابى به نام «احقاق الحق و ابطال الباطل» در ردّ حاج محمد کریم خان کرمانى نوشت، از این جهت فرزندان او نام خانوادگى خود را احقاقى کردند. این طایفه غالبا در آذربایجان و کربلا و کویت زندگى مى‌کنند و پیشواى ایشان اکنون آقا شیخ رسول احقاقى است.[۱۳]

پانویس

  1. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، چاپ دوم، ص 269 با ویرایش و اصلاحات
  2. احسائی، شرح زیارت جامعه، ج۳، ص۶۵.
  3. مجله انتظار، شماره اول سال ۱۳۸۰، ص۲۴۰–۲۵۰
  4. ربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلام اسلامی، ص۳۲۹–۳۳۵.
  5. تنکابنی، میرزا محمد، قصص العلما، ص۴۳.
  6. مجله انتظار، شماره اول، سال ۱۳۸۰، ص۲۴۰–۲۵۰.
  7. مجله انتظار، شماره اول، سال ۱۳۸۰، ص۲۴۰–۲۵۰.
  8. مجله انتظار، شماره اول، سال ۱۳۸۰، ص۲۴۰–۲۵۰.
  9. مدرسی چهاردهی، مرتضی، شیخیگری، بابیگری، ص۴۱.
  10. مدرسی چهاردهی مرتضی، شیخیگری، بابیگری، ص۷۳–۷۵.
  11. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، چاپ اول، ص 268 با ویرایش و اصلاحات در عبارات
  12. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، چاپ اول، ص 268 با ویرایش و اصلاح عبارات
  13. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، چاپ اول، ص 269 با ویرایش و اصلاح عبارات