وحید بهبهانی

÷

Ambox clock.svg


نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.

یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در

وحید بهبهانی
نام وحید بهبهانی
القاب و سایر نام‌ها وحید بهبهانی • آقا محمدباقر بهبهانی • استاد‌اکبر • استاد‌الکل • مروّج دين • علامه زمان • فقیه • علامه ثانی • محقق ثالث
زاده ۱۱۱۷ قمری • اصفهان
درگذشت ۲۹ شوال ۱۲۰۵ق (جمعه ۱۰ تیر ۱۱۷۰ش) • کربلای معلی
استادان سید صدرالدین رضوی قمی همدانی • سید محمد طباطبایی بروجردی • ملا محمد اکمل اصفهانی(پدر) • ...
شاگردان سید‌محمد‌مهدی بحرالعلوم • محمدمهدی نراقی • سید علی طباطبایی • سید محمدباقر شفتی • میرزای قمی • شیخ جعفر کاشف‌الغطاء • ابوعلی حائری • سید محمدجواد عاملی • میرزای قمی و ...
آثار الفوائد الحائریه • الرسائل الفقهیة • الاجتهاد و الاخبار • اصول الاسلام والایمان • حاشیه مسالک الافهام • اصاله البرائه • حاشیه تهذیب علامه • حاشیه ارشاد اردبیلی • شرح مفاتیح الکلام و ...
دین و مذهب اسلام • شیعه
فعالیت‌ها مبارزه با اخباری‌گری

محمدباقر‌بن محمد‌اکمل، مشهور به وحید بهبهانی و ملقب به آقا، فقیه، از فقهایبزرگ و مجدد شيعه در سده‌ی دوازدهم هجری بود. ویدر سال 1117 هـ. ق در اصفهان چشم به جهان گشود.و در سال 1135 هـ. ق بعد از فتنه افغان و سقوط اصفهان به بهبهان و سپس به نجف هجرت نمود و بعد از آن در کربلا اقامت گزيد. سيره نويسان و نيز شاگردانش او را با القاب و عناوينی از قبيل استاد اکبر، استاد الکل،علامه ثانی و محقق ثالث مروّج دين در قرن دوازدهم، علامه زمان و فقيه دوران مشهور است. وی با اخباری‌گری و اخباریان تندرو مبارزه می‌کرد و با فعالیت‎های او اخباری‎گری به حاشیه رفت. وحید بهبهانی در کربلا درگذشت و در حرم امام حسین(ع) دفن شد.

ولادت

فقیه گران پایه حضرت علامه محمد باقر بن محمد اکمل وحید بهبهانى، در حدود 1118هـ .ق. در اصفهان به سراى خاکى گام نهاد[۱]. پدر ارجمندش محمد اکمل از نوادگان شیخ مفید بود و در شمار مجتهدان شهر جاى داشت و مادر پرهیزگارش از نوادگان ملاصالح مازندرانى - داماد علامه محمد تقى مجلسى - شمرده مى شد[۲]. آن گوهر یگانه دریاى علوم اهل بیت(ع) در چنین خانواده اى بالید و از آموزشهاى پدر وارسته اش بهره گرفت.

تحصیل

در سالهاى آغازین بلوغ آموزگار بزرگ پرهیزگارى و معارف الهى اش را از دست داد. محمد اکمل گیتى را وداع گفت و فرزند پاکدلش را در سخت ترین شرایط اجتماعى تنها نهاد، شرایط دشوارى که با سقوط پایتخت صفویان و پیروزى افغانها به اوج رسید.

هرج و مرج اصفهان و دشوارى تحصیل دانش پژوه جوان خاندان محمد اکمل را در اندیشه مهاجرت فرو برد پس بار سفر بست و در حدود 1135 هـ .ق. رهسپار نجف شد[۳]. او در حریم پاک امیرمؤمنان على(ع) از محضر پر فیض دانشوران برجسته اى چون حضرت سید محمد طباطبایى بروجردى و حضرت سید صدر الدین قمى بهره برد و اندوخته هاى علمى اش را کمال بخشید[۴]. دانشمند گران پایه حضرت سید محمد طباطبایى بروجردى با دیدگان نافذ خویش آثار بزرگى را در چهره یتیم سپاهان دید. او را در حریم خویش جاى داد و به شرف دامادى خویش مفتخر ساخت[۵].

دانشجوى نستوه اصفهانى در تابش آفتاب وجود بزرگان یاد شده رشد کرد و اندک اندک در شمار فقیهان و صاحب نظران جاى گرفت. او در آغاز راه اخباریان را پسندید و مدتى بر آن طریق راه سپرد ولى در پژوهشهاى خویش دلیلهایى بر نادرستى این روش یافته، از آن عدول کرد[۶] بنابراین وقتى در درس سید صدرالدین همدانى حضور مى یافت با استدلالهاى روشن و متین گفتار استاد را در بوته نقد قرار مى داد و آن سرور فقیهان را از پیمودن راه اخباریان باز مى داشت.

این کردار آن محقق فرزانه سبب شد که کتاب گران سنگ شرح وافیه سید صدرالدین به مشرب مجتهدان نزدیک شود ولى حضور سرور دانشوران سپاهان در نجف دیرى نپایید و آن بزرگمرد پیش از پایان کتاب شرح وافیه درس سید صدرالدین را ترک کرد[۷].

هجرت

محقق خستگى ناپذیر اصفهانى در این سالها راه خویش را از نجف نشینان جدا ساخت و براى انجام دادن وظیفه الهى اش رهسپار بهبهان شد.

بهبهان در آن روزگار یکى از مراکز رشد اخباریگرى بود. کوچه وسیعى به نام خط دو محله عمده این آبادى را از یکدیگر جدا مى کرد محله هایى که بهبهان و قنوات خوانده مى شدند و مردمش از دیرباز با هم اختلاف داشتند. سید فقیهان اصفهانى تبار نخست به قنوات گام نهاد و در آن بخش به اقامه نماز و ارشاد پرداخت. مردم محله بهبهان براى نماز و بهره گیرى از محضر آن مجتهد پارسا به قنوات مى رفتند ولى در دل از این کار ناخشنود بودند. آنها چنان مى اندیشیدند که باید آفتاب هدایت در محله بهبهان بدرخشد و از آنجا نور و گرما در منطقه پراکنده سازد. یکى از بازرگانان بهبهان با این هدف محقق وارسته اصفهانى را همراه گروهى از دانشوران و مؤمنان قنوات به خانه خویش دعوت کرد.

چون آقا به بهبهان گام نهاد و در میهمانى شرکت جست، میزبان، که اندیشه ماندگارى وى در آن محله را در سر مى پروراند، از آقا خواست در مسجد محل نماز جماعت بر پا کند و براى تبرک چند روزى به تدریس علوم اهل بیت(ع) بپردازد. فقیه وارسته سپاهان تبار، که به چیزى جز هدایت مردم و پدید آوردن برادرى و دوستى نمى اندیشید، خواسته بازرگان را اجابت کرد. بهبهانیان اندک اندک مقدمات زندگى آن دانشور پارسا را آماده ساختند و بدین ترتیب بهبهان منزلگاه مجتهد پاک رأى آقا محمد باقر اصفهانى شد[۸]. و مسجد «امیر ابراهیم» پایگاه علمى وى گشت[۹].

آن بزرگمرد منطقه اى گسترده را زیر پوشش انوار هدایت خویش قرار داد. با دانشوران اخبارى بسیار مناظره کرده، حوزه درسى پیشرفته اى پدید آورد و شاگردان بزرگى تربیت کرد. در سایه تلاشهاى شبانه روزى آفتاب فقاهت یخهاى روابط قنواتیان و بهبهان نشینان آب شد، اخباریگرى براى همیشه از منطقه رخت بربست و اعتقادات و کردار مردم در مسیر درست قرار گرفت. ولى این نتایج آسان به دست نیامد. گوهر یگانه دریاى تحقیق سى سال از بهترین سالهاى عمر پربرکتش را در آن دیار به سر برد با گروهى که خود را از فقیهان بى نیاز مى پنداشتند مبارزه کرد[۱۰]. و سرانجام وقتى مأموریت الهى اش را پیروزمندانه به انجام رساند با شنیدن اخبار نگران کننده پیشرفت اخباریان در کربلا و نجف عزم سفر به آن نواحى کرد تا با منطق روشن خویش شبهه هاى خبرگرایان را از حریم دین دور سازد.

دیار نور

مجتهد گران پایه بهبهان در مهاجرت خویش نخست به حریم آسمانى امیرمؤمنان على(ع) گام نهاد. چند روزى در درس بزرگان آن دیار حضور یافت و چون پژوهشهاى آن استادان را براى خویش سودمند نیافت به کربلا، که مرکز آمد و شد اخباریان شمرده مى شد، شتافت.

حریم پاک سالار شهیدان در آن روزگار موقعیتى شگفت داشت. شدت پیشرفت اخبارگرایى در میان استادان و دانشجویان آن سامان چنان بود که خواندن اصول را حرام مى شمردند و کتابهاى مجتهدان را با پارچه مى گرفتند تا دستشان نجس نشود[۱۱]. سرور دانشمندان شیعه ناگزیر در زیرزمین و دور از چشم اخباریان بساط تدریس گسترد و شاگردانى چند را از دریاى بى پایان اندوخته ها و پژوهشهاى خویش برخوردار ساخت[۱۲].

ناگفته پیداست که آن آفتاب هدایت هرگز تنها به قاضى نمى رفت و خود را برتر از دیگران نمى دید بنابراین براى آگاهى از اندیشه هاى اخباریان کربلا و نقد و بررسى آن در درس استاد بزرگ دانشوران شهر حضرت شیخ یوسف بحرانى حضور یافت. ولى بزودى دریافت که او سخنى متین تر و قوى تر از دیگر دانشمندان اخبارى بر زبان نمى راند. پس تصمیم گرفت دیار خردستیزان را ترک گوید و در سرزمینى دیگر آزادانه به تدریس و تحقیق پردازد اما یک رؤیاى صادق وى را از این کردار باز داشت. آن فقیه فرزانه سرور شهیدان را در خواب دید. امام حسین(ع) به او فرمود: راضى نیستم از شهرم برون روى[۱۳].

با این رؤیا اندیشه هجرت از ذهن استاد مجتهدان حوزه هاى علمى تشیع بیرون رفت و بر آن شد پیوسته در آن شهر آسمانى اقامت کند. فقیه بزرگ بهبهان به پیشنهاد جمعى از دین باوران محله زندگى خویش اداره مسجدى را به عهده گرفت و به اقامه نماز و ارشاد مردم پرداخت.

بى تردید محقق بزرگى چون وى هرگز نمى توانست در برابر انحرافهاى رایج دیده برهم نهد و آسوده بنشیند. ولى از کجا و چگونه باید آغاز مى کرد؟

آنچه وحید روزگار برگزید بهترین پاسخ این پرسش به شمار مى آمد. او چنان مى اندیشید که باید کار را از بالا آغاز کند و به مناظره و گفتگو با استاد بزرگ شیخ یوسف بحرانى روى آورد. این عزم با یک رؤیاى صادق تقویت شد و بدین ترتیب زمان رویارویى اندیشه ها فرا رسید. نبرد علمى سرنوشت ساز با مراجعه سید به خانه استاد حوزه کربلا آغاز شد. هنگامى که آن بزرگمرد به خانه شیخ وارسته حضرت یوسف بحرانى رسید، گفت: امشب حضرت سیدالشهداء را در خواب دید. آن جناب به من فرمود: ناخن خود را بگیر!

از خواب برخاستم و چنان تعبیر کردم که مراد از میان برداشتن اخباریان و بحث و مناظره با آنهاست. اکنون آمده ام که با شما در این باره بحث کنم[۱۴].

استاد گروه اخباریان مردى پرهیزگار و روشن بود. او، که به نوشته برخى از تاریخ نگاران به مسلک خبرگرایى انتقادهایى داشت و از ابراز باور خویش در برابر ناآگاهان هراسناک بود، رأى سرور فقیهان شیعه را پذیرفت و با قلبى مهربان و رویى گشاده به استقبال اندیشه مجتهد تازه وارد کربلا شتافت. آن بزرگان روزها و شبهاى بسیار با یکدیگر بحث کردند.

حجت خداوند

منابع موجود چنان مى نماید که دو فقیه بزرگ کربلا به توافقى اصولى دست یافتند شیخ بحرانى که خبرگرایى را مسلکى نادرست مى انگاشت، گفتار گوهر یگانه دریاى دانش را پذیرفت و براى از میان بردن اندیشه خبرگرایى با وى یار شد.

در پى این توافق دانشجویان و زائران حریم پاک سالار شهیدان با پدیده اى شگفت رو به رو شدند. روزى استاد فقیهان شیعه در صحن شریف حسینى ایستاد و با صداى بلند فریاد برآورد: اى مردم، من حجت خدا بر شمایم.

دانشجویان و محققان از هر سو پیرامونش گرد آمده، پرسیدند: چه مى خواهى؟

آفتاب رخشان آسمان فقاهت فرمود: مى خواهم استاد شیخ یوسف بحرانى منبرش را به من سپرده، شاگردانش را به حضور در درس من فرمان دهد.

شاگردان خبر ظهور دانشور دلاور بهبهان و خواسته اش با شیخ بحرانى در میان نهادند. شیخ، که بر درستى راه فقیه بهبهانى ایمان داشت، منبر تدریس را به وى سپرد. گوهر یگانه حوزه هاى علمیه شیعه سه روز بر جایگاه استاد بحرانى تکیه زده، به درس و بحث پرداخت. او در این مدت اکثر دانشجویان را به راه درست باز گرداند و شیخ یوسف را خشنود ساخت[۱۵]. آن بزرگوار در راستاى فروپاشى اندیشه خبرگرایى نماز جماعت شیخ یوسف را تحریم کرد. فقیه بحرانى، که در دل با اهداف بلند وحید بهبهانى موافق بود، در پاسخ گروهى از مردم نماز آن مجتهد گران پایه را درست شمرد و چون با اعتراض جمعى از طرفدارانش رو به رو شد گفت: تکلیف شرعى او همان است که مى گوید و تکلیف شرعى من این است هریک از ما به وظیفه الهى خود عمل مى کنیم[۱۶].

تلاشهاى پیدا و پنهان وحید در کنار همکارى همه جانبه فقیه بحرانى به از میان رفتن کامل اخباریان انجامید. در سال 1186هـ .ق. دانشمند بزرگ بحرینى زندگى را وداع گفت[۱۷] و وصیتنامه اى از خود بر جاى نهاد که مى تواند از سند روشن دوستى و پیوند آن پاکان شمرده شود او وصیت کرده بود که وحید بهبهانى بر وى نماز گزارد[۱۸].

راز سرفرازى

فقیه فرزانه کربلا با همه گستردگى اندیشه و ژرفناى دانشى که داشت بسیار گشاده رو، شیرین گفتار[۱۹] و فروتن بود. روزى گروهى از مؤمنان ضمن نامه اى از وى پرسیدند: چگونه به چنین جایگاه بلندى در دانش، سرفرازى، شرافت و مقبولیتِ دوسرا دست یافته اید؟

آن بزرگوار در پاسخ نوشت: من هرگز خود را چیزى نمى دانم و در شمار افراد موجود جاى نمى دهم. آنچه ممکن است مرا به این وضع رسانده باشد این است که همواره دانشوران را به نیکى یاد کرده، یادشان را گرامى داشتم، هرگز اشتغال به تحصیل را رها نکردم و آن را بر هر کارى مقدم مى دارم[۲۰].

میراث ماندگار

استاد یگانه کربلا پس از سالها تدریس و پژوهش و نگارش به سالهاى کهولت گام نهاد. ثمره روزگار دراز دانش اندوزى و نورافشانى آن مرجع گران پایه شاگردان بزرگى چون علامه بحرالعلوم، میرزا محمد مهدى شهرستانى، سید على طباطبایى، شیخ جعفر کاشف الغطا، میرزاى قمى سید محسن اعربى، ملا مهدى نراقى، حاج محمدابراهیم کلباسى، سید محمدباقر شفتى و بسیارى دیگر بودند که همگى در شمار اختران همیشه فروزان آسمان فقه شیعه جاى گرفتند[۲۱].

در کنار این کهکشان بزرگ فرزانگان، گنجیه اى سرشار از پژوهش و نوآورى را باید از دیگر دستاوردهاى آن دانشور نستوه دانست گنجیه اى با بیش از هفتاد عنوان کتاب و رساله که اشاره اى گذرا به نام تعدادى از آنها مى تواند سودمند باشد:

  1. شرح مفاتیح الفقه ملا محسن فیض کاشانى در8جلد.
  2. فوائد حائریه
  3. حاشیه بر مدارک
  4. رساله الاجتهاد و الاخبار
  5. رساله اى در جبر و اختیار
  6. فوائد رجالیه
  7. تعلیقات بر رجال میرزا محمد استرآبادى
  8. حاشیه بر مسالک
  9. رساله اى در حجیت استصحاب و انواع آن.
  10. رساله اى در اصل برائت[۲۲].

عروج

عمر پربار استاد یگانه حوزه هاى علمیه شیعه از نود سال فراتر رفت. سرانجام شوال رسید و همراهِ آن فرشتگان ویژه براى استقبال از روان آسمانى وحید دوران به کربلا گام نهادند و در انتظار عروج آن ستاره خاک نشین به لحظه شمارى پرداختند. ولى انتظار آنها دیرى نپایید. سرانجام بیمارى بر پیکر استاد چیره شد، ناتوانى اش فزونى یافت و در روزى که شیون مؤمنان همه شهر را پر کرده بود و آثار اندوه در همه چیز آشکار بود، روان آسمانى اش سمت ابدیت پر کشید و با انبوه فرشتگانى که به استقبالش شتافته بودند رهسپار دیار جاودانگى شد، 1205هـ .ق. را براى دین باوران سالى تلخ و دشوار ساخت[۲۳].

مؤمنان از هر سو پیرامون خانه آفتاب بى غروب سپاهان گرد آمدند، پیکر پاکش را تا حریم مقدس سالار آزادگان همراهى کردند و در رواق شرقى آن آستان نورنشان، کنار آرامگاه شهیدان، به خاک سپردند.

منبع

برگرفته از سایت محمدباقر بهبهانی (وحید بهبهانی) فرهیختگان تمدن شیعهhttp://nbo.ir

پانویس

  1. فوائدالرضویه، شیخ عباس قمى، ص404.
  2. قصص العلماء، ص 157.
  3. وحید بهبهانى، على دوانى، 112 - 151.
  4. همان.
  5. همان.
  6. همان، ص 151 - 155.
  7. همان.
  8. همان، ص120 - 121.
  9. سیماى بهبهان، تألیف سید سیف الله نحوى، از مجموعه دیار ابرار.
  10. همان.
  11. قصص العلماء، ص157 و 158.
  12. همان.
  13. همان.
  14. همان.
  15. وحید بهبهانى، ص 123 و 124.
  16. همان.
  17. فوائدالرضویه، ص715.
  18. همان، ص407.
  19. وحید بهبهانى ، ص136.
  20. فوائدالرضویه، ص405.
  21. وحید بهبهانى، ص 169 و 170.
  22. همان، ص 169 و 170.
  23. - وحید بهبهانى، ص 254.