تقلید

تقلید یعنی تبعیت عملی جاهل از عالم و تقلید فقهی یعنی تبعیت از کسی که در علوم متعدد دینی و مقدمات آن تخصص داشته و برای اجتهاد، یعنی استنباط احکام دین از منابع آن، توانایی لازم را دارد. «اجتهاد» و «تقلید» از مسائل مهم دینی و مذهب شیعه است که برای عموم دین‌داران در طول زمان، راه ارتباط و مسیر اتصال پویا به منابع دینی را مهیا می‌کند تا آنان به احکام الهی دسترسی بهتری داشته باشند. تقلید در اصول دین جایز نبوده ولی در فروع دین جایز و در شرایطی واجب است، این مساله یکی از مسائل اجماعی و از بدیهیات عقل به شمار می‌‏رود.

تقلید چیست

«رجوع جاهل به عالم» و پیروی از او، جزء اصول طبیعی زندگی است که با جعل و قرارداد در بین انسان‌ها مرسوم نشده است. بشر برای تسهیل امور زندگی خویش و رهایی از تنگنای نادانسته‌ها، اولین راه را مراجعه به همنوع دانای خود و تبعیت از او می‌داند.

البته پیروی از دیگری به صورت کلی و بر حسب شرایط گوناگون ممکن است پسندیده یا ناپسند باشد و افراد با توجه به شناخت خود از موقعیت و هدفی که دارند، ابزار تقلید را به کار می‌برند که می‌تواند به نفع یا ضرر آنان باشد. از منظر دین، تقلیدی می‌تواند مفید باشد که آگاهی انسان را افزایش داده و عملکرد او را در مسیر عقلانیت بهبود بخشد و اگر عقلانیت دینی و حرکت در مسیر عمل به تکالیف الهی به تقلید وابسته باشد؛ وجوب شرعی نیز پیدا می‌کند.

از دیرباز چنین مرسوم بوده که شیعیان برای آگاهی از احکام دینی و عمل به آنها، هنگامی که به معصوم (علیه‌السلام) دسترسی نداشتند، به راویان حدیث و به فقها مراجعه می‌کردند و احکام دینی را از این طریق به دست می‌آوردند و چنین کاری را «تقلید» می‌نامیدند؛ اما مشروعیت و پسندیده بودن این تقلید نیز از گذشته محل گفت‌وگو بوده و امروزه این مباحث به مدد رسانه‌ها و فضای مجازی، شیوع بیشتری یافته است و آثار گوناگونی در‌این‌باره نگاشته شده است که ممکن است مسیر دستیابی آنان به سعادت را مسدود کند.

در این میان، برخی افراد تقلید فقهی را به جهت «ظنی» بودن آن مردود دانسته و شبهاتی بر آن وارد کرده‌اند. این نوشتار با بررسی ادله و کتاب‌های فقهی و اصولی، جواز شرعی تقلید را اثبات کرده و به برخی از مهم‌ترین شبهات پاسخ می‌گوید.

تقلید در لغت

ماده «قلد» (قاف، لام، دال) به معنای آویختن چیزی بر چیز دیگر و محکم کردن آن است؛ همان طور که صاحب کتاب العین می‌گوید: مثل این‌که حلقه‌ای زینتی را بر حلقه‌ای دیگر بیاویزی[۱].[۲].

«تقلید المرأه» یعنی زینت زن با گردن بند و «تقلید السیف» یعنی به گردن آویختن شمشیر اما همه این معانی به همان معنایی که بیان شد بر می‌گردد[۳].

تقلید در اصطلاح

کلمه «تقلید» در اصطلاحات گوناگونی مورد استفاده قرار می‌گیرد و معانی اصطلاحی آن در معنای رایج و در متون دینی متفاوت است؛ اما تقلید مورد نظر این نوشتار، تقلید در اصطلاح فقهی است که می‌توان آن را (با توجه به معنای لغوی) «(تقلید) العامل تولیته کانه جعل(قلاده) فی عنقه[۴]»، قرار دادن مسئولیت عمل بر عهده مجتهد دانست؛ یعنی مکلف بدون اطلاع از علل و دلایل حکم و درستی و نادرستی آن، عملکرد خود را مطابق حکمی قرار می‌دهد که مجتهد بیان کرده است. از این رو، تقلید را می‌توان «پیروی عملی از فتوای مجتهد، بدون دانستن علت و دلیل فتوا» تعریف کرد[۵].

بر این اساس، بر خلاف اشکال برخی افراد، «تقلید»، قلاده بر گردن خود انداختن نیست، بلکه تقلید فقهی با توجه به معنای لغوی واژۀ تقلید، مانند این است که کسی مسئولیت سنگین عمل خود را بر عهدۀ مجتهد قرار دهد[۶].

دلایل مشروعیت تقلید

قرآن

آیۀ نَفْر

برخی از فقها [۷] برای جواز تقلید به آیۀ «نفر»، استدلال کرده‌اند:   وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ [توبه–122]  ، شایسته نیست که مؤمنان همگی [برای جهاد] کوچ کنند. پس چرا از هر گروهی از آنان، عده‌ای رهسپار نمی‌شوند تا در دین آگاهی پیدا کنند و زمانی که به سوی قوم خود بازگشتند، آنان را بیم دهند؛ شاید [از کیفر الهی‏] بترسند [و از گناهان دوری کنند]!

آیۀ مذکور ابتدا مؤمنان را به دو گروه تقسیم می‌کند: عده‌ای را به «تفقه» سفارش می‌کند و برای عدۀ دیگری نیز تأثیر گرفتن از تفقه گروه اول را امید دارد.

از منظر قرآن، ارزش تفقه تا آن‌جاست که گروه اول را از رفتن به جهاد، معاف و به آنان توصیه می‌کند که برای این کار به مکان مناسب رهسپار شوند و زمانی که برگشتند، قوم خود را بیم دهند تا آنان از گناهان دوری کنند.

چند نکته:

  1. ممکن است وجوب «نفر» و کوچ کردن برای تفقه از آیه استفاده نشود؛ اما مطلوبیت چنین کاری نزد خداوند روشن است؛ مطلوب بودن حذر و عمل به محتوای انذار نیز مقصود ظاهر آیه است. از این‌رو، اگر کسی تفقه خویش را بر دیگران عرضه کرد، آن وقت پیروی از تفقه او مطلوب حضرت حق خواهد بود که نشانه حجیت داشتن قول اهل تفقه است.
  2. منظور از تفقه، با توجه به معنای لغوی و اطلاق آن، فراگیری عمیق همه معارف اسلامی است که استنباط احکام شرعی از ادله آن، یعنی اجتهاد فقهی را نیز شامل می‌گردد.
  3. بیم دادن و انذار، هم می‌تواند به صورت مستقیم انجام گرفته و هم می‌تواند به دلالت تضمنی و التزامی باشد؛ بدین معنا که مثلاً فتوای فقیه و بیان حکم شرعی وجوبی توسط او التزاماً بر عقاب تارک آن دلالت داشته و انذار نسبت به آن محسوب می‌گردد.
  4. حذر یا پذیرش انذار توسط گروه دوم، به معنای پرهیز عملی از گناهان است و قطعاً صرف هراس قلبی مورد نظر نیست.

این پرهیز عملی نیز در قالب اجرای واجبات و ترک محرماتی است که از طرف گروه اول بیان شده و این کار، همان تقلید است.

در نتیجه، این آیه آشکارا به فقاهت در دین ترغیب می‌کند، مبنی بر این که اگر کسانی در پی چنین فقاهتی رفتند و نتایج را در اختیار دیگران قرار دادند، این افراد، نتایج تفقه گروه اول را بپذیرند و در عمل به کار گیرند تا از گناهان دوری کنند.

این کار همان تقلید می‌باشد؛ یعنی «پیروی عملی از فتوای مجتهد بدون دانستن علت و دلیل فتوا».

آیه سؤال

  وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ [انبیاء–7]  ؛ و پیش از تو [نیز] جز مردانی را که به آنان وحی میکردیم، گسیل نداشتیم. اگر نمی‏دانید از پژوهندگان کتاب‌های آسمانی بپرسید.

نکات:

  1. در آیۀ شریفه که در دو سورۀ نحل و انبیا با اختلاف جزئی آمده است؛ خداوند امر می‌کند که در هنگام جهل به «اهل ذکر» مراجعه کنید. ظهور آیه در این است که در صورت عدم آگاهی، واجب است سؤال کنید تا از جهل رها شده و علم پیدا کنید. از این‌رو، لزوم رجوع به متخصص که مقوله‌ای است عقلانی، با این آیه مورد تأیید، بلکه الزام شرعی قرار گرفته و خداوند متعال مراجعه افراد را در صورت جهل به متخصص واجب شمرده است.
  2. شأن نزول و مصداق بیان شده برای لفظ «اهل ذکر»، دانشمندان اهل کتاب بوده و در برخی روایات به اهل‌بیت(علیه‌السلام) ‌‌تفسیر شده است. در کتاب‌های تفسیری و فقهی نیز، معانی گوناگونی برای «اهل ذکر» بیان گشته، از این جهت هم ممکن است نتوان به ‌صراحت آن را به معنای علمای دین دانست؛ اما قطعاً موارد ذکر شده در شأن نزول و روایات، تنها مصادیقی برای آیه هستند و آیۀ شریفه صرف نظر از اختلاف‌ها و با توجه به اینکه زمان و شرایط خاصی در آیه مورد نظر نبوده، این نکته را به‌ روشنی ثابت می‌کند که رجوع جاهل به عالم، به‌عنوان قاعده‌ای فراگیر در همه جا، از جمله در رجوع به علمای دین، مطلوب خداوند است.
  3. علمی که بعد از سؤال پیدا می‌شود، به هر اندازه که باشد برای عمل، حجیت خواهد داشت؛ حال چه رجوع به فقیه به علم فقاهت منجر شود و انسان را، گرچه جزئاً به شیوه استنباط عالم کند و چه این رجوع تنها برای اطلاع از فتوای فقیه باشد، نه شیوۀ رسیدن به آن که در همین حد حجیت داشته و بر اساس آن، عمل به فتوا شکل می‌گیرد و تقلید از مشروعیت برخوردار می‌گردد.

سنت (حدیث)

در این موضوع چند نوع روایت وجود دارد:

• برخی روایات اهل‌بیت (علیه‌السلام) بر ارجاع به افراد مورد اعتماد مشتمل است تا در زمان حضور معصوم (علیه‌السلام) و عدم دسترسی به ایشان، یا در زمان‌های بعد (زمان غیبت معصومان(علیه‌السلام) بتوانند محل مراجعه افراد و اشخاص برای آگاهی از دین خود باشند؛ مانند روایت احمد‌بن‌اسحاق، که می‌گوید: از امام‌هادی (علیه‌السلام) پرسیدم که من از چه کسی باید مطالب دینی خود را دریافت کنم و سخن چه شخصی را بپذیرم؟!

امام(علیه‌السلام) فرمودند: «عَمری (عثمان‌بن‌سعید) مورد اطمینان است. اگر چیزی را از طرف من به تو بدهد، یا بگوید از طرف من و سخن من خواهد بود. سخن او را بشنو و اطاعت کن که او مورد اطمینان و امین است».

همچنین بیان داشته است که از امام حسن عسکری (علیه‌السلام) چنین سؤالی کردم؛ ایشان فرمودند: عَمری و پسر او (محمد‌بن‌عثمان) مورد اطمینان هستند و آنچه از طرف من به تو بدهند، یا بگویند از من خواهد بود. سخن آن دو را بشنو و اطاعت کن که هر دو مورد اطمینان و امین هستند[۸]!».

در برخی روایات مثل این دو روایت، امام (علیه‌السلام) اشخاص معینی را نام برده و برای رجوع به آنها ایجاد اطمینان می‌کنند تا عموم مردم بتوانند برای دریافت معالم دین خود به آنها مراجعه کنند. در این روایات نیز سؤال راوی در خصوص اعتبار سنجی حدیث نیست، بلکه می‌پرسد: «عمن آخذ و قول من اقبل؟» و هم پاسخ امام، سخن از نقل عین حدیث نیست و نفرمودند: «فما روی الیک عنی فعنی یروی»، بلکه فرمودند: «فما ادّی الیک عنی فعنی یؤدّی». بنابراین ‌‌این دسته از روایات به اطلاق خود و با اتکا به این‌که در زمان حصر اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و سختی ارتباط راویان و دریافت حدیث از آنان صادر شده‌اند، برداشت از احادیث و تطبیق بر موضوعات را هم شامل می‌شوند؛ مانند جایی که امام، اصل و قاعده‌ای را بیان کردند و راوی مورد وثوق حضرت با تطبیق آن، یک فرع یا مصداق را نتیجه گرفته و آن را به امام (‌علیه‌السلام) منسوب می‌کند.

در گروه‌های دیگری از روایات (که در ادامه، برخی از آنها بیان می‌شوند) به جای فردی خاص، صفات و ویژگی‌های راویان معرفی می‌شوند تا روایات بر افراد بیشتری در طول زمان، خصوصاً در زمان ‌‌غیبت معصوم (علیه‌السلام) قابلیت تطبیق داشته باشند.

در روایت دیگری (توقیع)، امام زمان (عجل الله فرجه) فرمودند:

«اما در حوادثی که اتفاق می‌افتد، به راویان احادیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شما هستند و من هم حجت خدایم[۹]».

در این نامه و در پاسخ به سؤالاتی که ابهام‌ها و مشکلاتی برای پرسشگر ایجاد کرده بود، به راویان احادیث ارجاع شده و نه به خود احادیث. این دو قرینه، یعنی عادی نبودن سؤال و ارجاع به راویان، این اطمینان را ایجاد می‌کند که مراد امام (علیه‌السلام) تنها نقل حدیث نبوده و به نوعی اجتهاد و استفاده از اصول احادیث در حل مشکلات، مورد نظر بوده است و منظور از «راویان احادیث» معنای لغوی آن، یعنی صرفاً ناقلان احادیث قطعاً مراد نیست؛ چرا که ناقلان حدیث از فهم و دلالت احادیث لزوماً بهره‌ای نداشته و ممکن است از دانش لازم برای تفکیک احادیث صحیح از غیر صحیح، برخوردار نباشند. بنابراین اینان نمی‌توانند محل ارجاع امام (علیه‌السلام) به صورت مطلق باشند.

علاوه بر این، در برخی روایات دیگر که بحث ارجاع به راویان احادیث مطرح شده است؛ مانند مقبوله عمر‌بن‌حنظله، با عطف تفسیری، راویان حدیث به معنای افرادی دانسته شده که کارشناس هستند و احکام و حلال و حرام را می‌شناسند:

از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم که بین دو نفر از شیعیان در بدهی یا ارث، اختلافی به وجود آمده [چه کنند؟] فرمودند: جست‌وجو کنند و کسی را از میان خود بیابند که حدیث ما را روایت کرده از حلال و حرام ما آگاهی دارد و احکام ما را می‌شناسد. پس به‌عنوان قاضی و حَکَم به او رضایت دهند؛ چرا که من او را بر آنان حاکم قرار داده‌ام[۱۰]!».

بنابراین معنای این دسته از روایات تنها رجوع برای دریافت پاسخ در قالب روایت نیست، بلکه به قرینه موجود در برخی از این روایات و نیز روایات دیگر و روایات القای اصول از طرف ائمه‌(علیه‌السلام) و تکلیف تفریع[۱۱]. که همان اجتهاد است و نیز سیرۀ عملی مسلمانانی (که خصوصاً از زمان صادقین به بعد‌، به ائمه‌ (علیه‌السلام) دسترسی نداشته‌اند)، دریافت فتوا از مجتهد را نیز شامل می‌گردد.

• برخی از روایات اهل‌بیت (علیه‌السلام) مشتمل بر دستور به افراد خاص برای فتوا دادن است؛ مانند: روایت ابان‌بن‌تغلب: «در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده. همانا دوست دارم که در میان شیعیانم، مانند تو دیده شوند»! «إجلس فی مسجد المدینة وأفت الناس، فإنی أحب أن یری فی شیعتی مثلک[۱۲]»

این روایت هم به‌روشنی به معنای فتوا دادن است، نه صرفاً بیان و نقل روایات. هر چند فتوا دادن در آن عصر، معمولاً ‌‌به صورت نقل روایات بوده؛ به دلایلی که در قسمت قبلی بیان شد، نمی‌تواند به نقل روایت منحصر باشد و حتی اگر نقل روایت هم باشد، انتخاب یک روایت از میان روایات دیگر که گاه متضاد هستند و بیان آن در مقام سؤال، طی برخی از مقدمات و لوازم در اصطلاح عصر حاضر ‌‌«اجتهاد» محسوب می‌گردد.

• روایتی که برای تقلید مردم از فقیهانی که دارای ویژگی‌های برشمرده هستند؛ صراحتاً دستور می‌دهد.

«از میان فقها، آنانی که مراقب خویش‌، نگهدار دین‌، مخالف با هوای نفس و تابع دستور شرع مقدس باشند؛ لازم است که عوام از آنان تقلید کنند [=احکام دین را از آنان دریافت نمایند] و این ویژگی‌ها در برخی از فقهای شیعه است، نه در همه آنها‏».

هر چند ممکن است در سند روایات پیشین اشکالاتی مطرح باشد؛ در مجموع و با توجه به تأیید برخی از علما و تعدّد احادیث این موضوع با مضامین گوناگون که توسط افراد مختلف از چندین امام معصوم (علیه‌السلام) نقل شده است؛ به این نوع احادیث اعتماد می‌شود.

آخوند خراسانی می‌گوید:

«اگر چه نتوانیم حجیت همه این روایات را بپذیریم؛ ادعای قطعیت صدور از اهل‌بیت (علیه‌السلام)، حداقل دربارۀ برخی از این روایات، با توجه به تفاوت در محتوا و تعدد سندی‌شان؛ بعید نیست. از این‌رو، این روایات، دلیل محکمی بر جواز تقلید خواهند بود و می‌توانند دلایل عدم جواز تبعیت از غیر علم و مذمت تقلید در آیات و روایات دیگر را تخصیص بزنند»

در نتیجه و با توجه به آیات شریفه قرآن و این چند گروه از روایات و تأیید مشهور علمای شیعه و ادلۀ دیگری (که به جهت اختصار از بیان آن چشم‌پوشی کردیم) هم جواز فتوا دادن و اجتهاد برای عده‌ای به اثبات می‌رسد و هم جواز تقلید برای دیگرانی که چنین توانایی‌ای ندارند.

پانویس

  1. فراهیدی، ج‌5، ص117‌
  2. «إدارتک قلبا علی قلب من الحلی و لو دققت حدیدة ثم لویتها علی شی‌ء فقد قَلَدْتَهُا». (کتاب العین، ج‌5، ص‌117).
  3. ر. ک: الزبیدی، ج5 ص205؛ ابن‌فارس، ج5 ص19؛ ابن‌منظور، ج11 ص 366؛ الطریحی، ج2 ص540؛ الفیومی، ص512؛ الجوهری، ج2، ص527
  4. فیومی، [بی‌تا]، ج‌2ص513‌
  5. ر. ک: محمدحسین کمپانی، 1374ق، ج‌3، ص463.
  6. خویی، 1418ق، ص78 و تهرانی، 1418ق، ج‌2، ص68
  7. حلّی، 1403ق، ص 198
  8. عاملی، 1409ق، ج18، ص100
  9. طبرسی، 1403ق، ج‌2، ص469.
  10. کلینی، 1407ق، ج‌1، ص67.
  11. عن الصادق(‌علیه‌السلام): «إِنَّمَا عَلَینَا أَنْ نُلْقِی ‏إِلَیکُمُ ‏الْأُصُولَ‏ وَ عَلَیکُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا» و امام رضا(‌علیه‌السلام): «عَلَینَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ إِلَیکُمْ وَ عَلَیکُمُ التَّفَرُّع»؛ (محمد‌بن‌إدریس، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی (والمستطرفات)، ج‏3‌، ص575 و منذ لکما استطرفناه من جامع البزنطی صاحب الرضا‌‌ (‌علیه‌السلام) ... ص572).
  12. رجال النجاشی، ج‌10، ص‌10