۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نام ها' به 'نامها') |
جز (جایگزینی متن - 'کم نظیر' به 'کمنظیر') |
||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
== د. پذیرش دعوت پیامبر:== سال ششم هجرت، هشت فرستاده از سوی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به سرزمینها و حاکمیتهای اطراف جزیرةالعرب فرستاده شدند و پادشاهان را به دین اسلام دعوت کردند. | == د. پذیرش دعوت پیامبر:== سال ششم هجرت، هشت فرستاده از سوی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به سرزمینها و حاکمیتهای اطراف جزیرةالعرب فرستاده شدند و پادشاهان را به دین اسلام دعوت کردند. | ||
طبق نقل ابن سعد، عمرو بن امیه الضمری از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله) به اصحم جهت دعوت پادشاه حبشه فرستاده شد و وی اسلام را با آغوش باز پذیرفت و به آن نامه پاسخ نیکو داد و تحفهها و هدایایی فرستاد.<ref>ر. ک: طبقات ابن سعد، ج 1، ص 189؛ ابن عبدربه، ج 1، ص 211</ref> و نیز آنگاه که خبر درگذشت نجاشی پادشاه حبشه به مدینه رسید، پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مدینه بر وی نماز میت غایب خواند.<br> | طبق نقل ابن سعد، عمرو بن امیه الضمری از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله) به اصحم جهت دعوت پادشاه حبشه فرستاده شد و وی اسلام را با آغوش باز پذیرفت و به آن نامه پاسخ نیکو داد و تحفهها و هدایایی فرستاد.<ref>ر. ک: طبقات ابن سعد، ج 1، ص 189؛ ابن عبدربه، ج 1، ص 211</ref> و نیز آنگاه که خبر درگذشت نجاشی پادشاه حبشه به مدینه رسید، پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مدینه بر وی نماز میت غایب خواند.<br> | ||
== هـ. بلال حبشی:== بلال، جوانی که با خلوص ایمان و استقامت | == هـ. بلال حبشی:== بلال، جوانی که با خلوص ایمان و استقامت کمنظیر، نام حبشه را ماندگار کرده و الگویی برای همه شدهاست. پدر و مادر وی از کسانی بودند که از «حبشه» به حالت اسارت وارد جزیرة العرب شده بودند. بلال که بعد مؤذن رسول گرامی شد، غلام امیه بن خلف بود. امیه از دشمنان سرسخت پیشوای بزرگ مسلمانان به شمار میرفت و چون عشیره رسول خدا دفاع از حضرت را بر عهده گرفته بودند، برای انتقام، غلام تازه مسلمان خود را پیش چشم مردم شکنجه میداد و او را در گرمترین روزها با بدن برهنه روی ریگهای داغ میخوابانید، و سنگ بسیار بزرگ و داغی را روی سینه او مینهاد و او را با این جمله مخاطب میساخت: «دست از تو بر نمیدارم تا این که به همین حالت جان بسپاری یا از اعتقاد به خدای محمد برگردی، و «لات» و «عزّی» را بپرستی»؛ ولی بلال در برابر آن همه شکنجه، گفتار او را با دو کلمه که روشنگر پایه استقامت او بود، پاسخ میداد و میگفت: «أحد، أحد» یعنی خدا یکی است! و هرگز به آیین شرک و بتپرستی برنمیگردم. استقامت این غلام سیاه که در دست سنگدلی اسیر بود، باعث شگفتی دیگران شد. حتی ورقة بن نوفل، بر وضع رقتبار او گریست و به امیه گفت: به خدا سوگند! هرگاه او را با این وضع بکشید، من قبر او را زیارتگاه خواهم ساخت.<ref>ر. ک: سیره ابن هشام، ج 1، ص 318.</ref><br> | ||
گاهی امیه شدت عمل بیشتری نشان میداد؛ ریسمانی به گردن بلال میافکند و به دست بچهها میداد تا او را در کوچهها بگردانند.<ref>ر. ک: طبقات ابن سعد، ج 3، ص 233.</ref><br> | گاهی امیه شدت عمل بیشتری نشان میداد؛ ریسمانی به گردن بلال میافکند و به دست بچهها میداد تا او را در کوچهها بگردانند.<ref>ر. ک: طبقات ابن سعد، ج 3، ص 233.</ref><br> | ||
در جنگ بدر، نخستین جنگ اسلام، امیه با فرزندش اسیر شدند. برخی از مسلمانان به کشتن امیه رأی نمیدادند؛ ولی بلال گفت: او پیشوای کفر است و باید کشته شود؛ و بر اثر اصرار او، پدر و پسر به کیفر اعمال ظالمانه خود رسیدند و هر دو کشته شدند.<ref>فروغ ابدیت، ج 1، ص 277و288.</ref><br> | در جنگ بدر، نخستین جنگ اسلام، امیه با فرزندش اسیر شدند. برخی از مسلمانان به کشتن امیه رأی نمیدادند؛ ولی بلال گفت: او پیشوای کفر است و باید کشته شود؛ و بر اثر اصرار او، پدر و پسر به کیفر اعمال ظالمانه خود رسیدند و هر دو کشته شدند.<ref>فروغ ابدیت، ج 1، ص 277و288.</ref><br> |