۱٬۷۴۱
ویرایش
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
'''علی احمد باکثیر شاعری که در راستای تحقق وحدت تمام مسلمانان در حل مسئله فلسطین تلاش کرد''' عنوان مقالهای از بخش اندیشهای [[اندیشه تقریب (فصلنامه)|فصلنامه اندیشه تقریب]] شماره چهارم میباشد که به قلم سوده نوذری و به اهتمام [[مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] تدوین و منتشر شده است. این مقاله در سال هفتم، شماره بیست و ششم، فصل بهار، 1390 منتشر شده است.</div><br> | '''علی احمد باکثیر شاعری که در راستای تحقق وحدت تمام مسلمانان در حل مسئله فلسطین تلاش کرد''' عنوان مقالهای از بخش اندیشهای [[اندیشه تقریب (فصلنامه)|فصلنامه اندیشه تقریب]] شماره چهارم میباشد که به قلم سوده نوذری و به اهتمام [[مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] تدوین و منتشر شده است. این مقاله در سال هفتم، شماره بیست و ششم، فصل بهار، 1390 منتشر شده است.</div><br> | ||
=چکیده = | =چکیده= | ||
علیاحمد باکثیر (1328 ـ 1389ق) در [[اندونزی]] متولد شد. تحصیلات ابتدایی خود را از مکتبخانه و مدرسۀ دینی آغاز نمود و به فراگیری علوم اسلامی و اصول زبان عربی پرداخت. وی در همان کودکی به مطالعۀ کتابهای ادبی نیز علاقهمند بود. باکثیر برای ادامه تحصیلات به مصر رفت و رشتۀ زبان انگلیسی را در [[دانشگاه قاهره|دانشکدۀ ملک فؤاد]] [[قاهره]] ادامه داد. وی پس از چهارده سال تدریس، به وزارت ارشاد ملی منتقل و در شورای عالی هنر و ادبیات این وزارتخانه مشغول به کار شد. باکثیر اشعار، نمایشنامهها و رمانهای فراوانی را خلق کرد. وی بر وحدت اسلامی بسیار تأکید میکرد، بهطوریکه این مهم در کلام و اشعارش نمود یافته است و عدم تعصب وی به مذهب تسنن، نشاندهندۀ تأکید بیشتر او بر وحدت اسلامی است. وی در مورد فلسطین و غصب شدن سرزمینشان توسط صهیونیستها اشعار و متون فراوانی از خود به جای گذاشت و این مسئله را مشکل تمام ملت اسلام دانسته و عربها را به خاطر صبرشان بر این قضیه شماتت میکرد. <br> | علیاحمد باکثیر (1328 ـ 1389ق) در [[اندونزی]] متولد شد. تحصیلات ابتدایی خود را از مکتبخانه و مدرسۀ دینی آغاز نمود و به فراگیری علوم اسلامی و اصول زبان عربی پرداخت. وی در همان کودکی به مطالعۀ کتابهای ادبی نیز علاقهمند بود. باکثیر برای ادامه تحصیلات به مصر رفت و رشتۀ زبان انگلیسی را در [[دانشگاه قاهره|دانشکدۀ ملک فؤاد]] [[قاهره]] ادامه داد. وی پس از چهارده سال تدریس، به وزارت ارشاد ملی منتقل و در شورای عالی هنر و ادبیات این وزارتخانه مشغول به کار شد. باکثیر اشعار، نمایشنامهها و رمانهای فراوانی را خلق کرد. وی بر وحدت اسلامی بسیار تأکید میکرد، بهطوریکه این مهم در کلام و اشعارش نمود یافته است و عدم تعصب وی به مذهب تسنن، نشاندهندۀ تأکید بیشتر او بر وحدت اسلامی است. وی در مورد فلسطین و غصب شدن سرزمینشان توسط صهیونیستها اشعار و متون فراوانی از خود به جای گذاشت و این مسئله را مشکل تمام ملت اسلام دانسته و عربها را به خاطر صبرشان بر این قضیه شماتت میکرد. <br> | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
=زندگينامۀ باکثير= | =زندگينامۀ باکثير= | ||
علی احمد باکثير فـرزند شيخ احمد بن محمد، در 15 ذیالحجه 1328ق ـ 21دسامبر 1910 م ـ به دور از جهان عربی در شهر سورابايای [[اندونزی]]، در خانوادهای عربی چشم به جهان گشود.<ref>زرکلی، 1966م ، ج4 ، ص264.</ref> <br> | علی احمد باکثير فـرزند شيخ احمد بن محمد، در 15 ذیالحجه 1328ق ـ 21دسامبر 1910 م ـ به دور از جهان عربی در شهر سورابايای [[اندونزی]]، در خانوادهای عربی چشم به جهان گشود.<ref>زرکلی، 1966م ، ج4 ، ص264.</ref> <br> | ||
پدر باکثير از تاجران حضرموت و مادرش از خاندان باباسط، يا بابابسيط، | پدر باکثير از تاجران حضرموت و مادرش از خاندان باباسط، يا بابابسيط، يکى از خاندانهاى حضرموت بوده، که به همراه بسياری از حضرميان برای تجارت به اندونزی مهاجرت نموده و در آن ديار سکنى گزيده بودند. <ref>سومحی، 2007م، ص19.</ref> <br> | ||
خانوادۀ باکثير از تبار قبيلۀ کنده، يکی از بزرگترين و اصيلترين خاندانهای حضرموت، از دير باز به فصاحت و بلاغت، فضل و دانشوری شهرت داشته و این قبیله عرصۀ ظهـور شاعران و دانشمندان بسياری بوده است؛ چنان که میتوان از ميان چهرههای برجستۀ آن در زمان جاهليت به «امروالقيس کندی» و در دوران اسلام به «[[ابنخلدون]]» (732ـ808ق) و «يعقوب کندى» (185ـ256)<ref>يعقوب کندی، از اولين فيلسوفان عرب و برجستهترين آنان در عصر عباسی بود.</ref> اشاره نمود. <br> | خانوادۀ باکثير از تبار قبيلۀ کنده، يکی از بزرگترين و اصيلترين خاندانهای حضرموت، از دير باز به فصاحت و بلاغت، فضل و دانشوری شهرت داشته و این قبیله عرصۀ ظهـور شاعران و دانشمندان بسياری بوده است؛ چنان که میتوان از ميان چهرههای برجستۀ آن در زمان جاهليت به «امروالقيس کندی» و در دوران اسلام به «[[ابنخلدون]]» (732ـ808ق) و «يعقوب کندى» (185ـ256)<ref>يعقوب کندی، از اولين فيلسوفان عرب و برجستهترين آنان در عصر عباسی بود.</ref> اشاره نمود. <br> | ||
باکثير در نخستين اشعار خود همواره به اين نسب افتخار نموده و با غرور و سربلندی از آن ياد میکرد: <br> | باکثير در نخستين اشعار خود همواره به اين نسب افتخار نموده و با غرور و سربلندی از آن ياد میکرد: <br> | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
{{ب|وَ عَنْ يَعقوبِ الکِنْدي فَسْأَلْ|تُـخْبِـرْک تَـواريخُ الْـعِظامُ}} | {{ب|وَ عَنْ يَعقوبِ الکِنْدي فَسْأَلْ|تُـخْبِـرْک تَـواريخُ الْـعِظامُ}} | ||
{{پایان شعر}}<ref>باکثير، 1408م، ص103.</ref> <br> | {{پایان شعر}}<ref>باکثير، 1408م، ص103.</ref> <br> | ||
# من از آل ابی کثير هستم، از نسل امير زادگانی که داراى | |||
# آنها در زمان جاهليت، پادشاهان و در زمان اسلام مشاهير برجستهای بودهاند. | #من از آل ابی کثير هستم، از نسل امير زادگانی که داراى شکوهى ديرينه مىباشند. | ||
# و ابنخلدون دانشمند که در شرق و غرب از احترام فراوان برخوردار است برای تو کافی است. | #آنها در زمان جاهليت، پادشاهان و در زمان اسلام مشاهير برجستهای بودهاند. | ||
# درمورد[[يعقوب کندی]] سؤال نما، که تاريخ عظيم و باشکوه تو را آگاه میسازد. <br> | #و ابنخلدون دانشمند که در شرق و غرب از احترام فراوان برخوردار است برای تو کافی است. | ||
دوران کودکی | #درمورد[[يعقوب کندی]] سؤال نما، که تاريخ عظيم و باشکوه تو را آگاه میسازد. <br> | ||
باکثير، اين دوره از زندگى ادبی خود را چنين توصيف | دوران کودکی باکثير در زادگاهش اندونزی، سپری شد. در مورد اين مرحله از زندگی وى اطلاعات زیادی وجود ندارد. هنگامی که به سن هشت سالگی رسيد، از سوی پدر به وطن اصلی خود «حضرموت» فرستاده شد تا زير نظر عموی خويش و بر اساس آداب و سنن پدرانش، رشد و نمو يابد، زيرا حضارمهاى که در سرزمين غربت زندگى مىکردند بر اساس رسم و عادتى ديرينه فرزندان خود را به سرزمين پدرى و اجداديشان مىفرستادند تا به اين وسيله، زبان عربی را از منابع اصلی آن فـرا گرفته و به اخلاق باديه آراسته گردند. <br> | ||
«اولين مرحله از زندگى ادبی من در حضرموت | باکثير در شهر سيئون، مرکز استقرار خاندان باکثير، تحصيلات ابتدايی خود را از مکتبخانه و مدرسۀ دينی آغاز نموده و به فـراگيری علوم اسلامی، ادبی و اصول زبان عربی پرداخت. او در کنار آموختن دروس دينی به مطالعۀ کتابهای ادبی نيز علاقمند گشت و ديوان بسياری از شاعران گذشته و معاصر از جمله امروالقيس، متنبی و شوقی را مطالعه نمود. آشنايی با اين آثار در تکوين شخصيت ادبی وی نقش بسزايی داشت و سبب شکوفايی استعداد ادبی وی شد؛ چنانکه از سن سيزده سالگی سرودن شعر را آغاز نمود. <br> | ||
در اين هنگام به دليل فقـر و بيسوادی | باکثير، اين دوره از زندگى ادبی خود را چنين توصيف مىکند: <br> | ||
در اين دوره، با شرکت در انجمنهاى ادبى حضرمىهاى | «اولين مرحله از زندگى ادبی من در حضرموت شکل گرفت؛ هنگامىکه از سن سيزده سالگی شروع به سرودن شعر نموده و نهايت تلاش خود را برای مهارت يافتن در شعر به کار بردم. پس ديوان شاعری از قديمىها يا معاصران به دستم نمىرسيد، مگر آنکه با حرص و ولع آن را مطالعه مىکردم و الگوی من در ميان گذشتگان [[ابوطيب متنبی]]، و از ميان متأخران [[احمد شوقی]] بود». <ref>باکثير، بىتا، ص4.</ref> <br> | ||
باکثير سال 1928 به «سيئون» بازگشت و در حالىکه کمتر از بيست سال داشت به عنوان مدير مدرسۀ نهضت علمی «سيئون» برگزيده شد و به ايجاد تغيير و تحول در شيوۀ آموزشی آن اقدام نمود. وى به همراه عدهای از جوانان به انتشار مجلۀ «التهذيب» همت گماشت و به وسيلۀ آن به نشر ديدگاههای اصلاحطلبانۀ خود پرداخت. اما چندى نگـذشت | در اين هنگام به دليل فقـر و بيسوادی ساکنان حضرموت، اين سرزمين سرشار از تـصورات نادرست و خرافات بوده و از نظر اجتماعی در شرايط نامناسبی قـرار داشت. اين حالت به همراه مهاجران به ساير نقاط بهويژه اندونزى نيز انتقال يافته و تنها به حضرموت محدود نمىشد. باکثير که از نزديک شاهد اين اوضاع بود، از طريق موعظه و ارشاد درصدد اصلاح اين امور برآمد، اما با مخالفت بزرگان قوم و بىتوجهى هموطنانش روبهرو شد، از اين رو عازم اندونزی گشت. <br> | ||
در اين دوره، با شرکت در انجمنهاى ادبى حضرمىهاى ساکن اندونزى، آنها را به خاطر تفرقه و دشمنی، سرزنش نموده و به وفاق و همدلی فرا خواند. <br> | |||
باکثير سال 1928 به «سيئون» بازگشت و در حالىکه کمتر از بيست سال داشت به عنوان مدير مدرسۀ نهضت علمی «سيئون» برگزيده شد و به ايجاد تغيير و تحول در شيوۀ آموزشی آن اقدام نمود. وى به همراه عدهای از جوانان به انتشار مجلۀ «التهذيب» همت گماشت و به وسيلۀ آن به نشر ديدگاههای اصلاحطلبانۀ خود پرداخت. اما چندى نگـذشت که اين مجله به دليل روشنگری افکار عمومی و مبارزه با مفاسد اجتماعی، توقيف شد.<ref>باوزير، 1988م، ص57.</ref> <br> | |||
به اين ترتيب، اين شاعر و اديب توانا از همان آغاز جوانی از طريق قلم و انديشه، خدمت به مردم را آرمان و هدف والاى خود قرار داد. <br> | به اين ترتيب، اين شاعر و اديب توانا از همان آغاز جوانی از طريق قلم و انديشه، خدمت به مردم را آرمان و هدف والاى خود قرار داد. <br> | ||
باکثير در دهۀ دوم عمرش، دوبار ازدواج کرد. خوشبختترين و در عين حال اندوهبارترين آنها ازدواج اولش بود. او همسرش را بسيار دوست داشت و در زمانى که فرزندشان به دنيا آمد، شاعر بزرگ ما احساس کرد که دنيا به رويش لبخند مىزند. اما تقدير اجازه نداد که در زندگى مشترکش خوشبختى ادامه یابد، زيرا بعد از مدت زمان اندکى، مرگ، همسرش را بر اثر يک بيمارى مزمن از دستش ربود. سپس دخترش نيز در يک برکۀ آب غرق شـد. مرگ همسرش به شدت وى را متأثر ساخته و آسيب عاطفى سختى بر روحيۀ شاعر وارد آورد. اندوه حاصل از اين مصيبت از يک سو، و درد و رنج ناشی از جهل و عقبماندگی و اوضاع نابسامان اجتماعی، از سوی ديگر، باعث هجرت وی از حضرموت شد. <br> | |||
سرانجام بعد از سفرى سخت و طاقتفرسا و تحمل | سرانجام بعد از سفرى سخت و طاقتفرسا و تحمل مشکلات فراوان، در حدود سال 1934م به مصر رفت؛ همان کشورى که از روزگار جوانى، آرزوى درس خواندن در آن و پيوستن به اديبان و فرهيختگان آنجا را در سر مىپروراند. با سکونت در قاهره، به آرزوى خود جامۀ عمل پوشاند: <br> | ||
«من آرزوی خود را در مصر يافتم؛ در حالىکه از ديرباز مشتاق ديدار آن بودم، زيرا تمام کتابهايی که مىخوانيم، يا تأليف مصريان بوده، و يا حداقل در مصر چاپ مىگردد، لذا طبيعی است که يک روشنفکر، مصر را به عنوان مرکز تشعشع فرهنگ و تمدن در سراسر عالم بشناسد».<ref>سومحی، پیشین، ص40.</ref> <br> | «من آرزوی خود را در مصر يافتم؛ در حالىکه از ديرباز مشتاق ديدار آن بودم، زيرا تمام کتابهايی که مىخوانيم، يا تأليف مصريان بوده، و يا حداقل در مصر چاپ مىگردد، لذا طبيعی است که يک روشنفکر، مصر را به عنوان مرکز تشعشع فرهنگ و تمدن در سراسر عالم بشناسد».<ref>سومحی، پیشین، ص40.</ref> <br> | ||
به اين ترتيب، | به اين ترتيب، باکثير به مقصد نهايىاش مصر رسيد، و از آنجا، خدمت به امتش را در سطحى گستردهتر آغاز نمود. <br> | ||
باکثير، گمنام و ناشناخته، به مصر نرفت، بلکه شخصيتهاى بزرگ ادبى و روشنفکران، به خاطر انتشار آثارش در مهمترين مجلهها و نشريههاى آن زمان، او را به عنوان شاعرى معروف و اديبى توانا و مطرح در قاهره مىشناختند و به محض رسيدن وی به قاهره، روزنـامهها و مجلهها از اشعارش استقبال نموده و به نشر آن در صفحات اول نشريه پرداختند، بعد از رسيدن باکثیر به مصر، تعداد ابيات اولين قصيدهاش به بيش از هفتاد بيت رسيد.<ref>حميد ، 2006م، ص 3.</ref> <br> | |||
باکثير، جهت ادامۀ تحصيل، در دانشکدۀ ملک فؤاد رشتۀ زبان انگليسی را برگزيد. درحاليکه با توجه به پشتوانۀ دينى و فرهنگى وى، از او انتظار میرفت که به دانشکدۀ زبان عربی و يا دانشگاه الازهر براى مطالعۀ آثار اسـلامى توجه کند، اما برخلاف همۀ انتظارها، او به دانشکدۀ زبان انگليسى رفت، و خود اينگونه بيان مىکند که درحالی وارد مصر شده که فرهنگ قديم و جديد عربی را کامل دريافته و در حضرموت، تحصيل علوم اسلامی را به پايان رسانده بود، و براى اينکه شاعرى بزرگ شود، بر او لازم بود که فرهنگ غربى را مطالعه نمايد و دريافت که زبان انگليسى مىتواند دريچهاى به سوى ديگر زبانهاى خارجى باشد.<ref>باكثير، پیشین، ص7.</ref> <br> | |||
باکثير در سال 1939 با مدرک ليسانس زبان و ادبيات انگليسی از دانشگاه قاهره فارغالتحصيل و سپس وارد دانشکدۀ تربيت معلم شد، و در سال 1940 ديپلم عالی خود را از اين دانشکده دريافت نمود. بعد از اتمام تحصيلات به شهر منصوره نقل مکان کرد و به تدريس زبان انگليسی مشغول گشت. در حين تدريس در منصوره به تأليف نمايشنامه و رمان پرداخت و در سال 1943 با دخترى مصری ازدواج نمود.<ref>سومحی، پیشین، ص48.</ref> <br> | باکثير در سال 1939 با مدرک ليسانس زبان و ادبيات انگليسی از دانشگاه قاهره فارغالتحصيل و سپس وارد دانشکدۀ تربيت معلم شد، و در سال 1940 ديپلم عالی خود را از اين دانشکده دريافت نمود. بعد از اتمام تحصيلات به شهر منصوره نقل مکان کرد و به تدريس زبان انگليسی مشغول گشت. در حين تدريس در منصوره به تأليف نمايشنامه و رمان پرداخت و در سال 1943 با دخترى مصری ازدواج نمود.<ref>سومحی، پیشین، ص48.</ref> <br> | ||
باکثیر در روزهای پایانی عمرش به سرزمین اصلی خود، حضرموت بازگشت اما نتوانست در آنجا ماندگار شود و به قاهره بازگشت و در آنجا پس از طی نمودن یک زندگی سرشار از کار و تألیفات، در آخرین روز ماه شعبان 1389، برابر با 10 نوامبر 1969، در پی یک حملۀ قلبی در سن 59 سالگی جان را به جانآفرین، تسلیم نمود.<ref>پیشین، ص54.</ref> از وی فرزندی به جای نماند اما تمدن و فرهنگی پربار به یادگار ماند. وی دارای تفکر اسلامی و مذهب سلفی سنی بود. <br> | باکثیر در روزهای پایانی عمرش به سرزمین اصلی خود، حضرموت بازگشت اما نتوانست در آنجا ماندگار شود و به قاهره بازگشت و در آنجا پس از طی نمودن یک زندگی سرشار از کار و تألیفات، در آخرین روز ماه شعبان 1389، برابر با 10 نوامبر 1969، در پی یک حملۀ قلبی در سن 59 سالگی جان را به جانآفرین، تسلیم نمود.<ref>پیشین، ص54.</ref> از وی فرزندی به جای نماند اما تمدن و فرهنگی پربار به یادگار ماند. وی دارای تفکر اسلامی و مذهب سلفی سنی بود. <br> | ||
خط ۷۶: | خط ۷۸: | ||
==شعـر== | ==شعـر== | ||
باکثير، سه ديوان شعر از خود بر جای گذاشت، که عبارت است از: <br> | باکثير، سه ديوان شعر از خود بر جای گذاشت، که عبارت است از: <br> | ||
# أزهار | |||
# عدنيات: شامل قصایدی است که در مدت اقامت در عدن سروده، و به صورت مخطوط باقی مانده است؛ | #أزهار الربي في الشعر الصبا: شامل اشعاری است که در حضرموت سروده است، و با تحقيق و مقدمۀ محمد ابوبکر حميد در سال 1987، در مؤسسۀ «الدار اليمنيه للنشر و التوزيع» به چاپ رسيد؛ | ||
# حجازيات: شامل اشعاری است که در زمان اقامت در حجاز و پيش از سفر به مصر سروده است. اين اثر نيز مخطوط مىباشد. <br> | #عدنيات: شامل قصایدی است که در مدت اقامت در عدن سروده، و به صورت مخطوط باقی مانده است؛ | ||
# اشعار | #حجازيات: شامل اشعاری است که در زمان اقامت در حجاز و پيش از سفر به مصر سروده است. اين اثر نيز مخطوط مىباشد. <br> | ||
#اشعار باکثير به اين ديوانها محدود نيست، بلکه وی اشعار پراکندۀ ديگری نيز دارد که بسياری از آنها در مجلات ادبی مصر و ساير کشورهای عربی، منتشر شده است. <br> | |||
==نمايشنامه== | ==نمايشنامه== | ||
بخش بزرگى از آثار باکثير را نمايشنامه تشکيل مىدهد. اين نمايشنامهها به دو نوع نمايشنامۀ منظوم و منثور تقسيم مىشود. <br> | بخش بزرگى از آثار باکثير را نمايشنامه تشکيل مىدهد. اين نمايشنامهها به دو نوع نمايشنامۀ منظوم و منثور تقسيم مىشود. <br> | ||
===نمايشنامههای شعری=== | ===نمايشنامههای شعری=== | ||
# اخناتون و نفرتيتی؛ | |||
# قصر الهودج؛ | #اخناتون و نفرتيتی؛ | ||
# الوطن الاکبر. | #قصر الهودج؛ | ||
#الوطن الاکبر. | |||
===نمايشنامههای منثور=== | ===نمايشنامههای منثور=== | ||
إبراهيم باشا؛ <br> | إبراهيم باشا؛ <br> | ||
# الدنيا | |||
# حبل الغسيل؛ | #الدنيا فوضي؛ | ||
# هاروت وماروت؛ | #حبل الغسيل؛ | ||
# المحاکمه. <br> | #هاروت وماروت؛ | ||
#المحاکمه. <br> | |||
==رمانها== | ==رمانها== | ||
# ليله النهر؛ | |||
# سيره الشجاع؛ | #ليله النهر؛ | ||
# الفارس الجميل. | #سيره الشجاع؛ | ||
#الفارس الجميل. | |||
=فراخوانی به وحدت= | =فراخوانی به وحدت= | ||
خط ۱۰۴: | خط ۱۱۱: | ||
باکثیر همواره به وحدت فرا میخواند و در آرزوی تحقق این آرمان میان مسلمانان بود. در اشعار او ایمان قویاش به وحدت نمود یافته بود؛ | باکثیر همواره به وحدت فرا میخواند و در آرزوی تحقق این آرمان میان مسلمانان بود. در اشعار او ایمان قویاش به وحدت نمود یافته بود؛ | ||
وی در قصيدۀ «ذکری حبيب» از آرزوى خود براى ايجاد وحدت سخن مىگويد: | وی در قصيدۀ «ذکری حبيب» از آرزوى خود براى ايجاد وحدت سخن مىگويد: | ||
=مسئله فلسطین در آثار باکثیر = | #فَأَخْلِدْ ابَا تمامِ فِي وَطَـنِ هُوَ لِلْکَرَامَةِ مَعْقِـلُ أَشَـبُ | ||
فاجعۀ فلسطین، یکی از بزرگترین مصیبتهایی است که در طول تاریخ برای ملت عرب و جهان اسلام رخ داده است. این مکان مقدس طی سالیان متمادی، جولانگاهی برای طمعورزیهای استعمارگران و صهیونیستها بوده است. ایجاد دولت غاصب اسرائیل در فلسطین و شدت گرفتن ظلم و بیداد ایشان علیه ساکنان اصلی این سرزمین، احساسات شاعران و نویسندگان بسیاری را جریحهدار نموده، و از همان آغاز اشغال فلسطین به ترسیم این فاجعه در آثار خود پرداختند. <br> | #الـوَحْدَةُ الْکُبْرَی لَهُ أَمَـلٌ يَـوْمَ الْـوُصولِ إِلَيه يَقْتَـرِبُ | ||
در نتیجه، ادبیاتی با عنوان ادبیات مقاومت به وجود آمد که امروزه بخش قابل توجهی از ادبیات معاصر را به خود اختصاص داده است. <br> | #إِنْ لَـمْ تَتِـمْ فَبَعْـد غَـدٍ وَ الْـغَيثُ قَطْـرٌ ثُمَّ يَسْکـبُ | ||
قضیه فلسطین در نزد باکثیر، اهمیت ویژهای داشته، و بخش قابل توجهی از آثار منظوم و منثور وی به این مسئله اختصاص یافته است. وی پیش از تشکیل دولت رژیم صهیونیستی در فلسطین، توجه خود را به این قضیه معطوف داشته است. از این رو، اولین ادیبی میباشد که این قضیه را در ادبیات عرب بررسی نموده است. <ref>سعدنی، 1980م، ص 206.</ref> <br> | |||
*اى ابوتمام! جاودانه باش در وطنى که دژى محکم براى کرامت است. | |||
آثار ادبى او از شعر و نثر نشاندهندۀ توجه و تعهد بيش از حد وى به موضوع فلسطين بهويژه پس از | *وحدت بزرگ که آرزوى او بود، نزديک است. | ||
*اگر امروز نشود پس فردا خواهد شد، و باران ابتدا به شکل قطره است آنگاه جارى مىشود. <ref>پیشین، ص117.</ref> <br> | |||
وی در قصيدۀ «فلسطين المجاهدة» (فلسطين مبارز) | |||
=مسئله فلسطین در آثار باکثیر= | |||
فاجعۀ فلسطین، یکی از بزرگترین مصیبتهایی است که در طول تاریخ برای ملت عرب و جهان اسلام رخ داده است. این مکان مقدس طی سالیان متمادی، جولانگاهی برای طمعورزیهای استعمارگران و صهیونیستها بوده است. ایجاد دولت غاصب اسرائیل در فلسطین و شدت گرفتن ظلم و بیداد ایشان علیه ساکنان اصلی این سرزمین، احساسات شاعران و نویسندگان بسیاری را جریحهدار نموده، و از همان آغاز اشغال فلسطین به ترسیم این فاجعه در آثار خود پرداختند. <br>در نتیجه، ادبیاتی با عنوان ادبیات مقاومت به وجود آمد که امروزه بخش قابل توجهی از ادبیات معاصر را به خود اختصاص داده است. <br>قضیه فلسطین در نزد باکثیر، اهمیت ویژهای داشته، و بخش قابل توجهی از آثار منظوم و منثور وی به این مسئله اختصاص یافته است. وی پیش از تشکیل دولت رژیم صهیونیستی در فلسطین، توجه خود را به این قضیه معطوف داشته است. از این رو، اولین ادیبی میباشد که این قضیه را در ادبیات عرب بررسی نموده است. <ref>سعدنی، 1980م، ص 206.</ref> <br>باکثير مسئلۀ فلسطين را در رأس تمام امور مورد توجه قرار داده، و آن را اولين قضيۀ عربيت و مهمترين مسئلۀ اسلام به شمار مىآورد. آثار ادبى او از شعر و نثر نشاندهندۀ توجه و تعهد بيش از حد وى به موضوع فلسطين بهويژه پس از شکست فاجعهآميز جنگ ژوئن مىباشد. <br> | |||
باکثير، اشعار فراوانى در مورد فلسطين سروده، اما متأسفانه پيش از آنکه بتواند آنها را در ديوانى گردآورى نمايد، درگذشته است. از این رو اين اشعار بهطور پراکنده در کتابهاى اندکى که در مورد او تأليف شده، يافت مىشود. <br>وی در قصيدۀ «فلسطين المجاهدة» (فلسطين مبارز) که در سال 1355(1935) در [[مجلۀ الفتح]] چاپ شد، مشکل فلسطين را طرح کرده و ملت عرب را براى کمک به فلسطینیان تشویق نموده و با اشاره به بازرسى بدنى بانوان فلسطين، آنها را به غيرت فرا میخواند: <br> | |||
{{شعر|نستعلیق}} | {{شعر|نستعلیق}} | ||
{{ب|بَنِي يَعْرَبُ! مَاذا دَهاكُمْ ؟ أَجِيبُونِي|أَلَمْ تَشْهَدوا أَشْلاءَ كُم بِفِلَسْطينَ}} | {{ب|بَنِي يَعْرَبُ! مَاذا دَهاكُمْ ؟ أَجِيبُونِي|أَلَمْ تَشْهَدوا أَشْلاءَ كُم بِفِلَسْطينَ}} | ||
خط ۱۲۵: | خط ۱۲۹: | ||
{{ب|فَقَتْلٍ وَ تَشْريدِ وَ سِجْنٍ وَ مُغْرَم|وَ تَفْتيشِ أَبْكارِ الْحَرَائِرِ وَ الْعَونِ}} | {{ب|فَقَتْلٍ وَ تَشْريدِ وَ سِجْنٍ وَ مُغْرَم|وَ تَفْتيشِ أَبْكارِ الْحَرَائِرِ وَ الْعَونِ}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
اى بنيعرب! به چه مصيبتى گرفتار آمدهايد؟ پاسخم دهيد. / آيا | اى بنيعرب! به چه مصيبتى گرفتار آمدهايد؟ پاسخم دهيد. / آيا کشتههاى خود را در فلسطين نمىبينيد؟ | ||
خون شما بر سرزمين حرام، / براى خشنود | خون شما بر سرزمين حرام، / براى خشنود کردن موجودات ابله و بىارزش ريخته مىشود. | ||
کرامت شما در آنجا زير پا مانده است. / در فلسطين انواع مصيبتها بر ملت تحميل مىشود: | |||
قتل، آوارگى، زندان و | قتل، آوارگى، زندان و شکنجه. / و تفتيش دختران و زنان پاک و آزاده. <br>سپس به خاطر کوتاهی و سستى اعراب و امت اسلامى به سرزنش ايشان مىپردازد: <br> | ||
سپس به خاطر | |||
{{شعر|نستعلیق}} | {{شعر|نستعلیق}} | ||
{{ب|أَلا لَيْتَ شَعْرِي كَيْفَ تَصْبرُ يَعْرُبُ|عَلَـى حَـالَهٍ فـيِها الْمَنِيَّهُُ تَعْذِبُ؟}} | {{ب|أَلا لَيْتَ شَعْرِي كَيْفَ تَصْبرُ يَعْرُبُ|عَلَـى حَـالَهٍ فـيِها الْمَنِيَّهُُ تَعْذِبُ؟}} | ||
خط ۱۳۶: | خط ۱۳۹: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
1ـ هان! | 1ـ هان! کاش مىدانستم اعراب چگونه صبر مىکنند / بر حالتى که در آن مرگ شيرين و گوارا است. | ||
3ـ و چطور سرزمينهاى عرب | 3ـ و چطور سرزمينهاى عرب پلکهايشان را بر هم مىگذارند، / در حالىکه پلکهاى فلسطين غرق در خون است. | ||
5ـ و چگونه اعراب شراب | 5ـ و چگونه اعراب شراب خنکشان را سر مىکشند، / در حالىکه يک ميليون انسان از آنها، در آنجا مصيبتزده و بدبخت هستند. | ||
تشويق به مبارزه موضعگيرى باکثير در برابر مسئلۀ فلسطين عبارت بود از نپذيرفتن تمامى راههاى صلحجويانه؛ او عقيده داشت که جهاد تنها راه بازگرداندن مقدسات و بيرونراندن اشغالگران مىباشد، و قضيۀ فلسطين، قضيۀ تمام مسلمانان است و تنها به اعراب اختصاص ندارد. وی در قصيدهاى از زبان يکى از شهيدان فلسطينى مىگويد: <br>{{شعر|نستعلیق}} | |||
{{شعر|نستعلیق}} | |||
{{ب|فيمَ انتِظارُكمو و الحَقُّ حَقُّكُمو|يُعْدَى عَلَيْه لِيُعْطَى لِلْمَلاعينَ!}} | {{ب|فيمَ انتِظارُكمو و الحَقُّ حَقُّكُمو|يُعْدَى عَلَيْه لِيُعْطَى لِلْمَلاعينَ!}} | ||
{{ب|لا تَطْلُبُوه احْتِكامَاً فِي مَجَامِعِهمْ|بَلْ اسْتَرَدُّوه قَسْرَاً فِي الْمَيادِينَ}} | {{ب|لا تَطْلُبُوه احْتِكامَاً فِي مَجَامِعِهمْ|بَلْ اسْتَرَدُّوه قَسْرَاً فِي الْمَيادِينَ}} | ||
{{ب|وَالمُسْلِمونَ جَميعَاً مِنْ وَرائِكُمو|بِأَنْدنوسِيا وَ باكِسْتانَ وَ الصِّينِ}} | {{ب|وَالمُسْلِمونَ جَميعَاً مِنْ وَرائِكُمو|بِأَنْدنوسِيا وَ باكِسْتانَ وَ الصِّينِ}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
چرا منتظريد، در | چرا منتظريد، در حالىکه حق با شما است. / حق شما غصب مىشود تا به ملعونان داده شود. اين حق را در کنفرانسها نخواهيد / بلکه آن را با شجاعت در ميدان جنگ پس بگيريد. | ||
اين حق را در | تمام مسلمانان در اندونزى و پاکستان و چين / حامى و پشتيبان شما هستند. <ref>ناجى، 1966م، ص 114.</ref> <br>«شيلوک جديد»، نخستين نمايشنامۀ وى دربارۀ فلسطين است، که در سال 1944 يعنى سه سال قبل از وقوع فاجعۀ تقسيم زمينهاى فلسطين نوشته شده است. در اين اثر، باکثير ايجاد دولت اسرائيل در فلسطين را پيشبينى مىکند: | ||
تمام مسلمانان در اندونزى و | |||
«در اين نمايشنامه که آن را شيلوک جديد ناميدم، فاجعۀ فلسطين و تشکيل دولت يهود در آن، و خروج ساکنان عرب از اين سرزمين را پيشبينى نمودم، همچنان که پيشبينى کردم که تنها راه حل در مقابل اعراب در محاصرۀ اقتصادى گذاشتن اين دولت اشغالگر است، تا آنکه از پاى در آمده و هلاک شود».<ref>باكثير، پیشین، ص49ـ50.</ref> <br>برخى ناقدان همچون «[[سید قطب|سيد قطب]]» اين نمايشنامه را بزرگترين اثر ادبى به شمار مىآورند که مشکل فلسطين را از آغاز پيدايش آن بررسى نموده است. <br>دومين اثر باکثير نمايشنامۀ «شعبالله المختار» (ملت برگزيده خدا) است که آن را در سال 1946 تأليف نمود. باکثير در اين اثر خطر مهاجرت يهوديان را به فلسطين بررسى نموده است و فساد اخلاقى، مشکلات اقتصادى و درگيریهاى نژادى و طبقاتى داخل خود اسرائيل، و همچنين کشمکش روحى شخصيت اسرائيلى را در تقسيم دوستىاش بين دولتى که از آنجا آمده و دولت جديد اسرائيل، با مهارت هنرى ويژهاى به تصوير کشيده است.<ref>بهي، 2006م، ص239.</ref> در اين نمايشنامه، وی برپايى انقلاب بزرگ مردمى را پيشبينى مىکند و نسبت به فروپاشى رژيم اشغالگر نگاهى تازه دارد. <ref>پیشین، ص252.</ref> <br> | |||
«در اين نمايشنامه | |||
برخى ناقدان همچون «[[سید قطب|سيد قطب]]» اين نمايشنامه را بزرگترين اثر ادبى به شمار مىآورند | |||
دومين اثر | |||
=منابع و مآخذ= | =منابع و مآخذ= | ||
# | |||
# ــــــــــــــــ، أزهار الربى في شعر الصبا، دار | #باکثير، على أحمد، فن المسرحيه من خلال تجاربى الشخصية، مکتبة مصر، قاهره، بىتا. | ||
# باوزير، أحمد عوض، علي أحمد | #ــــــــــــــــ، أزهار الربى في شعر الصبا، دار المناهل، بيروت، چاپ اول، 1408ق. | ||
# بهي، عصام، الشخصيه الشريره في الادب المسرحى في المصر، | #باوزير، أحمد عوض، علي أحمد باکثير ـ سنوات في جاوه و حضرموت، «ضمن کتاب: وثائق مهرجان باکثير»، دار الحداثه، بيروت، چاپ اول، 1988م. | ||
# حميد، محمد | #بهي، عصام، الشخصيه الشريره في الادب المسرحى في المصر، مکتبة الأنجلو المصريه، قاهره، چاپ دوم، 2006م. | ||
# ــــــــــــــــــ، علي احمد | #حميد، محمد أبوبکر، علي أحمد باکثير في مرآه عصره، مکتبة مصر، قاهره، 1991م. | ||
# زرکلی، خیرالدین، الأعلام، دارالعلم للملایین، بیروت، ج9، 1996م. | #ــــــــــــــــــ، علي احمد باکثير، مراحل حياته و تطورة الفکري والفني، 2007م. | ||
# سعدنى، أدب | #زرکلی، خیرالدین، الأعلام، دارالعلم للملایین، بیروت، ج9، 1996م. | ||
# سومحى، أحمد عبدالله ، علىأحمد باكثير، حياته و شعره | #سعدنى، أدب باکثير المسرحي، مكتبة الطليعه، أسيوط، چاپ اول، 1980م. | ||
# ناجى، هلال، شعراءاليمن المعاصرون، دارالعودة، بيروت، چاپ اول، 1966م. | #سومحى، أحمد عبدالله ، علىأحمد باكثير، حياته و شعره الوطني و الاسلامي، النادى الادبي، جده، 2007 م. | ||
#ناجى، هلال، شعراءاليمن المعاصرون، دارالعودة، بيروت، چاپ اول، 1966م. | |||
ویرایش