جبر و اختیار
جبر و اختیار دو واژهای است که فهم آن نیاز به هیچ تاملی ندارد، بهطوری که انسان با دیدن این دو واژه، بدون درنگ به معنای آن پی میبرد.و اما اولین تداعی از کلمه جبر در ذهن، وادار کردن یا وادار شدن فاعل به فعلی است که مورد رضایتش نباشد، بلکه او آن فعل را با اکراه انجام دهد. و اولین تداعی درباره اختیار آن است که فاعل در انجام یا ترک فعل مختار باشد.
اهمیت جبر و اختیار در علم کلام
جبر و اختیار و مباحث مربوط به آن، از موضوعات بسیار مهم کلامی است که همواره مورد مناقشات جدی میان مذاهب اسلامی بوده است، زیرا به طور مستقیم با افعال عباد ارتباط دارد. با این توضیح که بندگان در افعال خود یا مختارند و یا مجبور و یا افعالشان بین جبر و اختیار قرار دارد. به همین دلیل هنگام طرح این مباحث، موضوعاتی چون قدرت، استطاعت، قضا و قدر، طلب و اراده و نیز تفاسیر مربوط به آن که می تواند ناشی از آرای هر یک از مذاهب امامیه، اشاعره، ماتریدیه و اهل حدیث باشد نیز مطرح میشود.
معناشناسی جبر و اختیار
واژه جبر از لغات اضداد و به معنای مقابل است و با حفظ معنای ارتکازیاش، کاربردهای متفاوتی دارد. همچنین این واژه در قرآن و منابعی چون فقه، حقوق، فلسفه و کلام تفسیر مربوط به خود را دارد.
از نتیجه جستجو در منابع لغت این نکته به دست میآید که جبر به معنای نوعی اکراه شدید یا مضاعف است. مثلا شخص را با اجبار و اکراه وادار به انجام عملی کنند که مطابق میل او نباشد. اضافه بر این، جبر به معنای سرنوشت نیز میباشد به طوری که شخص هیچ اختیاری در تغییر حال خود نداشته باشد تا آن را به نفع خود عوض کند، در اینصورت هیچ مسئولیتی متوجه او نخواهد بود. اختیار نیز همچون جبر (با حفظ معنای ارتکازیاش) دارای معانی متفاوت اما همسو است. همچنین این واژه در هر علمی تفسیر خاص خود را دارد. مثلا اختیار در فقه مقابل اضطرار، در حقوق مقابل اکراه و در فلسفه مقابل اجبار است و در علم کلام در کنار تفویض قرار میگیرد.
معنای جبر در لغت
جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار است. نوشتهاند: جبر به معنای اجبار و اکراه بر امری است: «و جَبَرَ الرجلَ علی الأَمر یَجْبُرُه جَبْراً و جُبُوراً و أَجْبَرَه أَکرهه» [۱] در تعریف دیگری نوشتهاند:«الجَبْر هو أن تَجْبُر إنسانا علی ما لا یرید و تُکْرِهه»[۲] جبر یعنی مجبور کردن انسان بر انجام فعلی که مطابق ارادهاش نیست و در باره آن اکراه دارد. و نیز آوردهاند: «الجبر فی اللغه، جبره علی الامر و اجبره، قهره و اکرهه علی الاتیان به».[۳] یعنی جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار همراه با غلبه بر انجام کاری است.
معنای جبر در اصطلاح
جبر در اصطلاح یعنی اینکه خداوند بندگانش را بر افعال خوب و بد مجبور کند. «الجبر فی الإصطلاح إجبارُ الله عز وجل عبادَه علی ما یفعلون، خیراً کان أو شراً، حسناً کان أو قبیحاً، دون أنْ یکون للعبد إرادة واختیارُ الرفض والامتناع»[۴] یعنی جبر در اصطلاح، یعنی اینکه خداوند بندگانش را مجبور کند تا فعلی انجام دهند چه آن فعل خیر باشد یا شرّ، نیکو باشد یا زشت، بدون آن که بندگان اختیاری بر امتناع از انجام فعل داشته باشند.
معنای اختیار در لغت
اختیار در لغت به معنای برگزیدن است. نوشتهاند: «و الاختیار الاصطفاء، کذلک التَّخَیُّر» [۵] اختیار یعنی بر گزیدن و تخیر نیز به همان معنا است.
معنای اختیار در اصطلاح
در تعریف اختیار اصطلاحی به معنای تفویض نوشتهاند:«الاختیار بمعنی التفویض بمعنی أنه لیس للّه سبحانه أی صنع فی فعل العبد... فهو مستقل فی فعله و فی إیجاده و تأثیره حفظا لعدله سبحانه.» [۶] اختیار به معنای تفویض است، به این معنا که خداوند در افعال بندهاش دخالت نمیکند، بلکه او در انجام افعال مستقل است، زیرا که عدالت خدا به غیر از این ثابت نمیشود.
معنای تفویض در لغت
در معنای لغوی تفویض آوردهاند:«(التفویض)هو أنّ اللَّه تعالی فوّض أفعال العباد إلیهم یفعلون ما یشاءون علی وجه الاستقلال دون أن یکون للَّه سلطان علی أفعالهم» [۷] تفویض یعنی این که خداوند افعال عباد را به خودشان واگذار کرده است که آن چه میخواهند مستقلا و بدون هر گونه سلطنت و دخالتی از طرف خداوند انجام دهند.
معنای تفویض در اصطلاح
تفویض در اصطلاح دارای دو معنا است.1. تفویض به معنای واگذار کردن امور به خداوند است یعنی این که شخص تمام امور زندگانی اش را به خداوند میسپرد که البته این نوع تفویض میتواند مرتبه ای از مراتب عرفانی بندگان مخلص خداوند باشد و شامل منازل سه گانه عبودیت یعنی توکل، تفویض و تسلیم میشود. «فهی مقامات ثلاث من مقامات العبودیه التوکل، ثم التفویض و هو أدق من التوکل ثم التسلیم و هو أدق منهما.» [۸] یعنی عبودیت دارای سه مقام است. اول توکل دوم تفویض که دقیقتر از توکل است، سوم تسلیم که از تفویض و توکل دقیقتر است. مومن آل فرعون بعد از انجام رسالت خویش نسبت به آل فرعون امور خویش را به خدای متعال تفویض و این آیه را قرائت کرد. «وافوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد. سوره غافر(40)آیه 44» یعنی من امور خود را به خداوند واگذار میکنم. بدرستی که او از احوال بندگان خود آگاه است.2.معنای دوم تفویض به معنای واگذاری امور به انسان است. تفویض به این معنا به دو قسم تشریعی و تکوینی تقسیم میشود. بنا براین، مقصود از تفویض در محل بحث، قسم دوم آن و به معنای کلامی است که در مباحثات مربوط به جبر و اختیار به کار میرود. به همین دلیل در تفسیر تفویض این موضوع لحاظ خواهد شد.
معنای جبر و تفویض در کلام
جبر در علم کلام نیز معنای خاص خودش را دارد. نوشتهاند:«الجبر عند أهل الکلام یستعمل کثیرا بمعنی إسناد فعل العبد إلی اللّه سبحانه، و هو خلاف القدر، و هو إسناد فعل العبد إلیه لا إلی اللّه تعالی. فالجبر إفراط فی تفویض الأمر إلی اللّه تعالی بحیث یصیر العبد بمنزلة الجماد لا إرادة له و لا اختیار. و القدر تفریط فی ذلک بحیث یصیر العبد خالقا لأفعاله بالاستقلال، و کلاهما باطلان عند أهل الحق و هم أهل السّنة و الجماعه.»[۹]یعنی جبر نزد اهل کلام بیشتر به معنای اسناد افعال عباد به خدای متعال و نوعی زیاده روی در واگذار کردن امور بنده به خداوند است آن گونه که عبد همانند جماد فرض میشود که هیچ گونه اختیار و اراده ای از خود ندارد. و قدر به معنای تفریط واگذاری امور عبد به خداوند است گویا که عبد مستقلا خالق افعال خویش است. و نیز نوشتهاند:«الجبر و هو اسناد فعل العبد الی اللّه».[۱۰] جبر یعنی اسناد فعل بنده به خدا. اما تفویض (اختیار) در لغت به معنای واگذار کردن امور جهت تصرف کردن در چیزی است. در مصادر لغت نوشته شده است: «والتفویض (فوّض) الأمر إلیه جعل له التصرف فیه.» [۱۱]تفویض یعنی در اختیار قرار دادن امر یا کار به کسی برای تصرف کردن. علاوه نوشتهاند: و«التَّفْویض رد الأمر إلی الغیر»[۱۲] تفویض ارجاع امر به غیر است. هم چنین نوشتهاند: تفویض به معنای تسلیم امور و حاکم کردن او بر آن امور و یا سپردن امری به شخصی دیگر است:«فَوَّضَ إلیه الأمرَ أی ردَّه إلیه.» [۱۳]و «فوَّضَ إلیه أمرَه، إذا ردَّه»[۱۴] و «فَوَّضَ أَمْرَهُ إِلَیْهِ تَفْوِیضاً سَلَّمَ أَمْرَهُ إِلَیْه» [۱۵] معنای هر سه تعریف در این جمله خلاصه میشود که مقصود از تفویض، سپردن کار به شخص دیگر است. یعنی به او در انجام کار اختیار داده است.
شیخ مفید(محمد بن محمد بن نعمان 336-413) از اعاظم علما و متکلمان نامدار امامیه است. این شخصیت محوری جهان اسلام با مرام تقریبی در قرن پنجم هجری میزیست و شاهد این ادعا در آثاری که از وی بر جای مانده است قابل مشاهده است. این متکلم در توضیح جبر و اختیار مطابق با تعالیم اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین در تفسیر جبر و اختیار مسیر امر بین الامرین را انتخاب کرده است و البته در تفسیر این نظریه نگاه خاص به توحید در خالقیت افکنده و مطابق با همین نگاه از به کار بردن واژه خلق برای انسان پرهیز کرده آن را مکروه میداند. به نظر نگارنده این کراهت در علم کلام به معنای کراهت در فقه نیست، بلکه کراهت در تفسیر کلامی به معنای نوعی پرهیز الزام آور است.
معناشناسی جبر و اختیار از نگاه شیخ مفید
شیخ مفید در توضیح حد وسط میان جبر و اختیار نوشته است:«و الواسطه بین القولین ان الله اقدر الخلق علی افعالهم و مکنهم من اعمالهم و حد لهم الحدود فی ذلک رسم لهم الرسوم و نهاهم عن القبایح با الزجر و التخویف و الوعد و الوعید .... فلم یکن بتمکینهم من الاعمال مجبرا لهم علیها و لم یفوض الاعمال الیهم لمنعهم من اکثرها و وضع الحدود لهم فیها و امرهم بحسنها و نهاهم عن قبیحها ثم قال فهذا هو الفصل بین الجبر و التفویض...» [۱۶] یعنی قول وسط میان دو قول این است که خدای متعال مخلوقاتش را قادر و متمکن کرده است تا بتوانند افعال و اعمال خود را انجام دهند و برای آنها نسبت به افعال شان مرزهایی ترسیم کرده است و آنها را با وعده و وعید از زشتیها و نیز ترس(از عذاب جهنم) باز داشته است. از طرفی چنین نبوده است که چون خلق را قادر و متکمن بر اعمال کرده آنها را بر انجام کار مجبورشان کرده باشد، همان طور به خلق تفویض نداده است چون از بسیاری از اعمال منع شان کرده است. و برای خلق حدود را وضع کرده و به نیکی امر کرده و از بدی باز داشته و معنای امر میان دو امر (جبر و تفویض) همین است.
این متکلم شیعی اعتقاد خود را درباره خلق افعال عباد این گونه بیان میکند:«القول فی کراهة إطلاق لفظ خالق علی أحد من العباد و أقول إن الخلق یفعلون و یحدثون و یخترعون و یصنعون و یکتسبون و لا أطلق القول علیهم بأنهم یخلقون و لا أقول إنهم خالقون و لا أتعدی ذکر ذلک فیما ذکر الله تعالی و لا أتجاوز به مواضعه من القرآن» [۱۷] یعنی مسئله درباره ناخوشایند بودن استفاده از لفظ خالق برای بندگان خدا است. اعتقاد من این است که بندگان انجام میدهند، احداث میکنند، اختراع میکنند، صنعت و کسب میکنند، (اما خلق نمیکنند) و من برای آنها کلمه خلق را اطلاق نمیکنم و از آن چه که در کتاب خدا نسبت به این موضوع بیان و حدود آن تعیین شده است، تعدی نمیکنم.
تشابه و تفاوت نظریه کسب اشاعره با نظریه امر بین الامرین امامیه
حتی اگر به این جملات کوتاه و اختصار گونه شیخ مفید بنگریم، متوجه میشویم که اشاعره نیز در واقع چیزی جدای از سخن ما نمیگویند. آنها نیز از به کار بردن کلمه خلق برای انسان به شدت پرهیز میکنند و معتقدند انسان خالق نیست. در واقع این نگرش همه مکاتب اهل سنت و جماعت میباشد. با این حال تفاوتی در این نگاه دیده میشود با این بیان که در کلام شیخ مفید از جمله «إن الخلق یفعلون» استفاده و به انسان منسوب شده است که میتواند پاسخی برای انکار برخی از اشاعره (ابوالحسن اشعری) نسبت به واقعی بودن انتساب افعال به عباد باشد زیرا که در نگاه اشاعره جهت خلقی فعل به انسان مستند نمیشود، بلکه انسان صرفا فعل خلق شده را کسب و با آن، فعل را دارای جهت و عنوان میکند. شیخ مفید در ادامه به جمله «یصنعون و یکتسبون» که در آن به کسب و صنعت پرداخته شده هم توجه میکند و میتوان تفسیر کرد که مقصود اصلی وی از به کار بردن این نوع جملات، استناد خلق فعل به انسان نیست، بلکه ایشان انسان را واسطه انجام افعال معرفی میکند، ولی عبارات مذکور به گونهای بیان شده است که گویی عبد، آفریننده فعلی است که مسبوق به عدم بوده است. یعنی چیزی را که مسبوق به عدم بوده میآفریند در حالی که از صنعت و کسب هیچ گاه معنای خلق فهمیده نمیشود و آفریننده واقعی خداوند است و انسان افعال آفریده شده را ابزار عمل و کسب (صنعت) خود قرار میدهد، همان گونه که آیات فراوانی از قرآن، به این موضوع اشاره میکند. نکته پایانی این که به نظر میرسد که مقصود شیخ مفید از صنعت همان کسب است.
پانویس
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 116
- ↑ فراهیدی خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 6، ص 115
- ↑ عسکری سید مرتضی، دراسة حول الجبر والتفویض و القضاء والقدر، ص5
- ↑ عسکری سید مرتضی، دراسة حول الجبر والتفویض والقضاء والقدر، ص5
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج4، ص 267
- ↑ سبحانی جعفر، الإلهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، ج2، ص257.
- ↑ عسکری سید مرتضی، الجبر و التفویض و القضاء و القدر، ص6
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، جلد 17، ص 334
- ↑ تهانوی محمد بن علی بن محمد، کشاف اصطلاحات الفنون، ج1، ص 549
- ↑ جرجانی میر سید شریف، التعریفات، ص 33
- ↑ سعدی ابوحبیب، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا، ص 290
- ↑ سعدی ابوحبیب، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا، ص 290
- ↑ جوهری، صحاح اللغه، جلد سوم، ص 1099
- ↑ ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، جلد چهارم، ص 460
- ↑ فیومی احمد بن محمد، مصباح المنیر، ص 483
- ↑ شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص 46
- ↑ شیخ مفید، أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص 58