تثلیث

از ویکی‌وحدت
تثلیث

تَثْلیث یا سه‌گانه‌باوری یکی از اعتقادات بنیادینِ بخش اعظمی از مسیحیت است که بر اساس آن خدای یگانه در سه شخص خدای پدر، خدای پسر (که در عیسی مسیح تجسم پیدا کرد) و خدای روح‌القدس می‌باشند. این سه، ذات یک‌سانی داشته ولی از هم متمایز می‌باشند.

در منابع مسیحی «تثلیث» را این گونه معرفی می‌کنند: «تثلیث» واحد است. ما به سه خدا اعتراف نمی‌کنیم، بلکه به خدای واحد در سه اقنوم، «تثلیثی که از نظر جوهر واحد است.» (شورای قسطنطنیه). پس اقانیم ثلاثه در یک الوهیت سهیم نیستند، بلکه هر یک از آنها کامل خدا هستند: «پسر همان پدر است و پدر همان پسر است و روح‌القدس همان پدر و پسر است.

معنای تثلیث

در میان ادیان ابراهیمی، یهودیت و اسلام معتقد به خدای «بسیط» و «واحد» هستند که شائبه هیچ‌گونه ترکیبی، حتی ترکیب ذهنی در آن نیست. مسیحیت نیز خود را از ادیان توحیدی و یکتاپرست می‌داند و شبهه شرک را از خود می‌زداید؛ با وجود این، هر سه فرقه مهم مسیحی[۱] تثلیث را در کنار توحید از اعتقادات اساسی و شاخصه هر مسیحی می‌دانند.

معنای تثلیث

«تثلیث»[۲] یعنی وجود سه شخص «پدر»، «پسر» و «روح‌القدس» در الوهیت.

مبنای نقلی تثلیث و دفاع عقلانی از آن همواره مهم‌ترین دل مشغولی عالمان مسیحی بوده است[۳].

تثلیث در منابع مسیحی

تثلیث واحد است. ما به سه خدا اعتراف نمی‌کنیم، بلکه به خدای واحد در سه اقنوم، «تثلیثی که از نظر جوهر واحد است.» (شورای قسطنطنیه). پس اقانیم ثلاثه در یک الوهیت سهیم نیستند، بلکه هر یک از آنها کامل خدا هستند: «پسر همان پدر است و پدر همان پسر است و روح‌القدس همان پدر و پسر است؛ یعنی از نظر سرشت و طبیعت یک خدا هستند.» (شورای تولدو). «هر یک از اقانیم ثلاثه، همین حقیقت، یعنی جوهر و ذات و سرنوشت الهی هستند» (شورای لاتران)[۴].

«مونتگمری وات» می‌نویسد:

مسیحیان هم چنین به یگانگی خدا اعتقاد دارند. یکی از اعتقادنامه‌های عمده آنها، یعنی اعتقادنامه نیقیه، با این کلمات شروع می‌شود: «من به یک خدا اعتقاد دارم.» اما در عین حال، آنها اعتقاد دارند که خدا به گونه‌ای سه گانه است. آموزه «تثلیث» ظریف و پیچیده است و مسیحیان معمولی باید آن‌را بدون این که بتوانند کاملا ً توضیح دهند، بپذیرند.

فرمول انگلیسی آن چینن است: «One substance and three persons»، یعنی «یک ذات و سه شخص»... مقصود از کلمه «Person» کلمه یونانی «Hypostasis» یا عربی «اقنوم» است[۵].

مبنای نقلی تثلیث

در کتاب مقدس که سرچشمه اعتقادات مسیحیت است، اثری از تثلیث نیست. در این کتاب هرگز اقنوم سوم یعنی روح‌القدس، خدا خوانده نشده و با خدا یکی دانسته نشده است[۶]. آن چه در عهد جدید(در بخش «عیسی خدایی» آن) موجود است، «تثنیه» است، نه «تثلیث»؛ یعنی فقط از «پدر» و «پسر» سخن به میان آمده است و سخنی از «روح‌القدس» به عنوان خدا نیست. بخش «عیسی خدایی» انجیل نیز جزء کوچکی از اناجیل اربعه را تشکیل می‌دهد که شامل بعضی آیات انجیل یوحنّاست و در سه انجیل دیگر، یعنی: متی، لوقا و مرقس، اثری از این که عیسی خدا یا جزء خدا باشد به چشم نمی‌آید. پس ریشه اعتقاد به تثلیث کجاست؟ ظاهراً ریشه آن به «اعتقادنامه نیقیه» برمی‌گردد.

اعتقادنامه نیقیه[۷]

نخستین نزاع الهیاتی در مسیحیت درباره «تثلیث» و «ارتباط مسیح با پدر»، در زمان کنستانتین (قسطنطین)، در قرن چهارم، رخ داد. عقیده برخی از عالمان مسیحی این بود که خدا از خلقت کاملا جداست؛ پس ممکن نیست مسیحی را که به زمین آمده و چون انسان تولد یافته است، با خدایی که نمی‌شود شناخت، یکی بشماریم... پدر، پسر را تولید نمود، پس پسر مخلوق است و از ذات پدر نیست و به تمام معنا وی را خدا نتوان خواند[۸].

برخی دیگر از عالمان مسیحی به شدت با نظر فوق مخالفت و صاحبان آن را تکفیر نمودند. نزاع بین دو نظریه، آشوبی عظیم برای کلیسا و امپراطوری روم برپا نمود. قسطنطین (پادشاه روم) که از این تفرقه بیمناک شده بود ابتدا سعی نمود بین دو گروه آشتی برقرار نماید؛ از این رو، نامه‌ای برای «الکساندر» (رهبر گروهی که از هم ذات بودن پسر و روح‌القدس با پدر دفاع می‌کرد)، و نامه‌ای برای «آدنوس» (رهبر گروهی که قایل به جدایی ذات پدر با پسر بود) نگاشت و از آنان خواست که به این نزاع‌های بیهوده! پایان دهند.[۹].

از آن جا که نزاع مذکور فروکش نکرد، قسطنطین بر آن شد تا شورایی مسیحی تشکیل دهد و این بحث را در آن مطرح کند؛ لذا به دستور وی نخستین شورای جهانی مسیحی در سال ۳۲۵ م در شهر نیقیه، و با حضور ۳۱۸ اسقف برگزار گردید. امپراطور شخصاً ریاست برخی از نشست‌های این شورا را بر عهده داشت و تمام هزینه‌ها را می‌پرداخت و البته از همین زمان کلیسا خود را تحت سلطه ریاست رهبر سیاسی حکومت دید، اما چنان درگیر مسائل کلامی و الهیاتی بودند که فرصت فکر کردن به این مسئله خاص را نداشتند[۱۰]. این شورا اعتقادنامه‌ای را تصویب کرد که به «اعتقادنامه نیقیه» معروف شد و در آن برای نخستین بار در یک سند رسمی بر «تثلیث» تأکید شد.

متن اعتقادنامه نیقیه چنین است:

ما ایمان داریم به خدای واحد، پدر قادر مطلق، خدای همه چیزهای مرئی و نامرئی؛ و به خداوند واحد عیسی مسیح، پسر خدا، مولود از پدر، یگانه مولود که از ذات پدر است، خدا از خدا، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی، که مولود است نه مخلوق، از یک ذات با پدر، به وسیله او همه چیز وجود یافت، آن چه در آسمان است و آن چه بر زمین است؛ و او به خاطر ما آدمیان و برای نجات ما نزول کرد و مجسّم شد، انسان گردید و زحمت کشید؛ او برای ما مصلوب شد، تحمل درد کرد، مدفون شد، و روز سوم از قبر برخاست و بر طبق رسالتش، به آسمان صعود کرد و در سمت راست پدر نشسته است؛ و با جلال و شکوه برای داوری مردگان و زندگان بازخواهد گشت و فرمان روایی او پایانی ندارد. ما به روح‌القدس، پروردگاری که زنده می‌سازد و از پدر و پسر صادر می‌شود و با پدر و پسر پرستش می‌شود، و آن که از دهان انبیا سخن گفته است اعتقاد داریم[۱۱].

این متن امروزه در کلیسای مسیحیت به عنوان اصول اعتقادی تعلیم داده می‌شود و هم اکنون در هر روز یکشنبه و نیز در اعیاد مسیحی در کلیساها تکرار می‌گردد. با تصویب این بیانیه، هم سانی عیسی و خدای خالق تثبیت شد و اب و ابن و روح‌القدس، سه وجود با یک ماهیت شناخته شدند.

خرد‌ستیزی تثلیث

یکی از معضلات اساسی در نظریه تثلیث فهم ناپذیری آن است. از بعضی عبارات عالمان مسیحی برداشت می‌شود که نظریه تثلیث برای مسیحیان معمولی فهم‌ناپذیر است، ولی عالمان مسیحی راز آن را دریافته‌اند[۱۲]؛ در حالی که چنین نیست.

به عنوان نمونه یکی از مفسران عهد جدید، در تفسیر آیه اول انجیل یوحنّا که می‌گوید: «و کلمه با خدا بود و کلمه خدا بود.» می‌نویسد:

مفهوم و منظور عبارت نام برده این است که کلمه سهمی از ذات باری تعالی بود. فکر انسان قاصر است از این که بفهمد چنین چیزی بدون این که قایل به ثنویت باشیم، چگونه امکان‌پذیر است، ولی عقیده و ایمان کلیسای مسیحی، از بدو تأسیس تاکنون، این بوده که خدا یکی است و کلمه خدا دارای الوهیت است و کلمه خداست[۱۳]. جالب ‌‌تر آن است که حتی کسانی که تثلیث را خود به طور رسمی وارد مسیحیت کردند، یعنی سران شورای نیقیه، به این معترف‌اند که فهم تثلیث مشکل است و فقط باید به آن ایمان آورد:

آتاناسیوس، سر کشیش فصیح و پرخاشگری که الکساندر به عنوان شمشیر الهیات خود همراه آورده بود... اذعان کرد که: در نظر مجسم ساختن سه شخص متمایز در یک وجود، اشکال دارد. ولی چنین دفاع کرد که: عقل باید در برابر راز تثلیث سر فرود آورد[۱۴].

نویسنده کتاب ایضاح التعلیم المسیحی، ضمن اعتراف به فهم ناپذیر بودن تثلیث، در پاسخ به این سؤال که چرا خداوند از ما می‌خواهد عقل را در مقابل مسئله‌ای که فوق ادراک ماست، تسلیم کنیم، چنین می‌نویسد:

  1. بدین سبب که در مقابل خداوند متعال خضوع پیشه کنیم و در مقابل عزّتش احترامی شایسته بگذاریم؛
  2. اگر خلاصی و سعادت انسان در فحص نمودن نهفته بود و هر انسانی ملتزم به بحث از حقایق ایمان بود، چه بر سر جنس بشر که قدرت فهم اکثر اشیای الهی را ندارد وارد می‌شد؟...
  3. باید به مسئله‌ای فوق ادراک خود مؤمن شویم تا آن چه سبب سقوط اولین پیامبر الهی در ورطه گناه شد، که همانا رغبت در کسب بصیرت و آگاهی و فهم بود، اصلاح گردد...
  4. غرض خدا از متعبّد ساختن ما به این نوع مسائل آن است که هرگونه کشمکش و جدال را در میان ما از بین برده، برای ما طریق نجات را هموار سازد[۱۵].

«توماس آکوئیناس» چهره مهم تفکر فلسفی قرون وسطی بر این باور است که بسیاری از نظریات بنیادین مسیحی، و از جمله نظریه تثلیث، بیرون از قلمرو عقل و استدلال عقلانی قرار دارند و صرفاً بر مبنای ایمان مذهبی پذیرفته می‌شوند و معتقد بود که: با آن که نظریه تثلیث را نمی‌توان با عقل و دلیل ثابت کرد، اما به هیچ وجه مغایر و مخالف با عقل و خرد نیست[۱۶].

از کلمات آکوئیناس چنین بر می‌آید که آموزه تثلیث عقل‌ستیز نیست، بلکه عقل گریز است؛ یعنی ضدیتی با عقل ندارد، بلکه فرا‌تر از ادراک عقل است. اما واقعیت این است که چنین آموزه‌ای عقل‌ستیز است؛ چرا که سر از تناقض در می‌آورد، یعنی نمی‌توان یک چیز را در عین وحدت، سه چیز خواند، آن هم به شکلی که وحدت آن از بین نرود و سه چیز جداگانه هم باشد.

امتناع تناقض از مسلّمات عقلی است که به هیچ وجه گریزی از آن نیست و نمی‌توان گفت اگر آموزه‌ای در دین عقل‌ستیز است، تعبداً باید پذیرا شد؛ زیرا هیچ دین و امر دینی اصولی خلاف مسلّمات عقل نمی‌آورد. ضمن آن که آموزه تثلیث جزء مطالب کتاب مقدس شمرده نمی‌شود، بلکه از اصولی است که بعدها جزء آیین مسیحیت در آمده است[۱۷].

وجود مقولات فوق ادراک، در هر نظام فکری و الهیاتی مسئله‌ای است که نمی‌توان آن را یکسره مردود شمرد، اما نکته اساسی آن است که تنها پس از خضوع در مقابل حقایقی که از راه فطرت و عقل به وضوح قابل اثبات هستند و اثبات حقانیت اشخاصی که بیانگر حقایق اند، می‌توان به مقولات فوق ادراک ایمان آورد... حال آن که مسیحیت نقطه آغازین الهیات و حساس‌ترین مسئله فلسفه خود را فوق ادراک می‌داند و شعار «ایمان بیاور تا بفهمی» را مطرح می‌سازد. چنین کلامی برای شخصی که درصدد انتخاب یک مکتب و نظام الهیاتی است، قانع کننده نیست؛ چنین شخصی در مواجهه با ادیان مختلفی که به توحید کامل یا چندخدایی می‌خوانند، با توجه به کدام رجحان عقلی یا فطری به مسیحیت بگرود؟ آیا تقاضای ایمان به امور فوق ادراک و یا ضد عقل خود بر خلاف عقل و منطق نیست؟[۱۸]!

حاصل آن که، مسیحیت در بیان معنای تثلیث موفق نبوده و تبیین‌هایی که از این اصل شده است، یا سر از تناقض درمی‌آورد و یا سر از شرک؛ و یا این که باید تثلیث را یک امر مجازی و تشریفاتی معنا کرد، بدین صورت که مقصود سه برداشت از امر واحدی باشد و یا قایل به مرکب بودن ذات الهی شد. چنان که بسیاری از دانشمندان مسیحی در توصیف و تشبیه نظریه ارتدکسی کلیسا در مورد تثلیث دچار اشتباه شده و «تثلیث توهمی» و تجلّی سه گانه از یک واحد را مطرح کرده‌اند[۱۹]، در حالی که کلیسا به صورت رسمی «تثلیث واقعی» را مطرح می‌کند؛ یعنی سه ذات مجزا که در عین حال یکی هستند.

ریشه تثلیث در آیین‌های بت‌پرستی

کتاب مقدس یک کتاب توحیدی است. در عهد قدیم و جدید آیات زیادی در معرفی خدای یکتا و یگانه وجود دارد[۲۰] و اثری از تثلیث در آنها به چشم نمی‌خورد. این نکته باعث شده که برخی با تحقیق درباره خاستگاه این آیین علت نفوذ چنین نظریه‌ای را در مسیحیت ریشه یابی کنند.

تحقیقات تاریخی مؤید این است که بسیاری از آموزه‌های مسیحیت، از جمله تثلیث، تجسّم، فدا، رستاخیز، مصلوب شدن، تاریکی جهان هنگام مرگ نجات دهنده، پسر خدا بودن، نازل شدن پسر خدا برای رهانیدن زندگان و مردگان و موارد بسیار دیگر، در آیین بت پرستان سابق، خصوصاً هندوها و بوداییان وجود داشته، و از طریق آنان به کلیسا راه یافته است؛ مثلا هندوها «بَرْهَمْ» را خدای اکبر می‌دانند که در سه «اقنوم» یعنی «برهما»، «ویشنو» و «شیوا» متجلّی شده است[۲۱]. چنان چه «اوزیریس»[۲۲] در مصر، «آتیس»[۲۳] در آسیای صغیر، و «دیونوسوس»[۲۴] در یونان، خدایانی بودند که به خاطر نجات بشر مرده بودند. واژه «کیریوس»[۲۵] را نیز که به معنای «خداوندگار» است و «پولس» به حضرت عیسی علیه‌السلام اطلاق می‌نماید، از یونانیان و سوری‌ها که به خدای «دیونوسوس» اختصاص داده بودند، اخذ نموده است[۲۶].

مطالعه تاریخ آیین‌های باستانی به ما نشان می‌دهد که اصطلاح «پسر خدا» در قدیم بسیار معمول بوده است و بسیاری از پادشاهان، مانند فرعون مصر، خود را «پسر خدا» می‌نامیدند.

هم چنین قصه مرگ یا مصلوب شدن مقدسین، تحمّل درد و مصیبت، و بالاخره رستاخیز آنان، نمونه‌های فراوانی است که در بسیاری از روایات اساطیری قدیم آمده است: «هراکلس» یونانی، «تموز» بابلی، «آدونیس» سوری، «آتیس» فریقی، «ازیریس» مصری، خدایانی هستند که کشته شدند؛ «پرومته»، «لیکورگوس» و «دیونیزوس» مصلوب شدند؛ برخی از این خدایان، مانند «آتیس»، «ازیریس» و «آدونیس» از قبر برخاستند و بسیاری، مانند عیسی، در روز سوم رستاخیز کردند؛ هر سال پیروان «آتیس» که پرستش او از آسیای صغیر به غرب(روم) نفوذ کرده بود، شکل «آتیس» را به درخت کاج می‌آویختند و برای مرگش عزاداری می‌کردند و پس از سه روز آن را دفن کرده، رستاخیزش را جشن می‌گرفتند و آن را نشان نجات می‌دانستند و به نشان این رستاخیز از خون گاو نر تعمید می‌گرفتند و کاهن آیتس اعلام می‌کرد که: «دلگرم باشید، همان گونه که خداوند رستاخیز کرد، شما هم نجات خواهید یافت.»؛ پیروان «دیونیزوس» در معابد خود مجسمه یا نقش مصلوب خدا را نشان می‌دادند، همان گونه که در کلیسای مسیحیت، شمایل عیسای مصلوب به جای خدا ارائه می‌شود. قصه رستاخیز خدایان و قهرمانان به حدّی شایع بود که اریگنس (اوریحن) درباره رستاخیز عیسی می‌نویسد: «این معجزه برای بت‌پرستان چیز تازه‌ای نیست»[۲۷].

قرآن و تثلیث

در آیات بسیاری از قرآن مجید بر وحدانیت خداوند متعال تکیه شده[۲۸]، چنان که در آیاتی از حضرت عیسی علیه‌السلام و حضرت مریم علیه‌السلام نفی الوهیت شده است[۲۹]. اما در مورد تثلیث، در دو آیه به صراحت از تفوّه به آن نهی شده و یا معادل کفر دانسته شده است که ذیلاً ذکر می‌گردند:

در آیه ۱۷۱ سوره نساء آمده است:

ای اهل کتاب! در دین خود غلوّ و زیاده روی نکنید و درباره خدا غیر از حق نگویید: مسیح، عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا و کلمه اوست که او را به مریم القا نمود و روحی از طرف او بود؛ بنابراین به خدا و پیامبران او ایمان بیاورید و نگویید: «(خداوند) سه گانه است.» (از این سخن) خودداری کنید که برای شما بهتر است. خدا تنها معبود یگانه است. او منزه است از این که فرزندی داشته باشد. از آن اوست آن چه در آسمان‌ها و زمین است؛ و برای تدبیر و سرپرستی آنها خداوند کافی است.

آیات ۷۳ تا ۷۵ سوره مائده می‌فرماید:

آنها که گفتند: «خداوند یکی از سه خداست»، به یقین کافر شدند. معبودی جز معبود یگانه نیست و اگر از آن چه می‌گویند دست برندارند، عذاب دردناکی به کافران آنها خواهد رسید. آیا به سوی خدا بازنمی‌گردند و از او طلب آمرزش نمی‌کنند؟ خداوند آمرزنده و مهربان است. مسیح فرزند مریم، فقط یک فرستاده بود، پیش از وی نیز، فرستادگان دیگری بودند؛ مادرش زن راست گویی بود.

برخی از نویسندگان مسیحی معتقدند که آیات فوق، تثلیث را رد نمی‌کند، بلکه سه خدایی را رد می‌کند، که از نظر مسیحیان راست اندیش نیز اعتقاد درستی نیست. توماس میشل می‌نویسد:

قرآن سه خدایی را رد می‌کند، نه تثلیث را، که عقیده برخی از مشرکان حجاز بوده است. آنان بخشی از مسیحیت را پذیرفته و تحریف کرده‌اند[۳۰].

مونتگمری وات نیز اظهار می‌دارد:

قرآن اعتقاد به سه خدا را نقد می‌کند، نه سه اقنوم را. در خلال اعصار ممکن است مسیحیان ساده و یا بدآموزش دیده‌ای باشند که به سه خدا اعتقاد داشته باشند؛ و محتمل است چنین افرادی در عربستان زمان حضرت محمد صلی الله علیه بوده باشند. پس قرآن یک بدعت مسیحی را رد می‌کند و مسیحیت راست اندیش با این نقد موافق است[۳۱].

لکن در آیات فوق شواهدی است که ثابت می‌کند مقصود قرآن همان تثلیث رایج مسیحی است. در آیه اول (نساء: ۱۷۱) ابتدا خداوند اهل کتاب را از غلوّ باز می‌دارد، سپس به صورت حصر می‌فرماید: «مسیح فقط پیامبر خدا و کلمه[۳۲] اوست.» و پس از عبارت «نگویید سه تا» می‌افزاید: «خدا منزه است از این که پسری داشته باشد.» این در حالی است که شخصیت دوم تثلیث، «پسر» است. پس اسلام و قرآن این اندیشه رسمی مسیحی رایج را رد می‌کند.

آیه دوم نیز (مائده: ۷۳ ـ ۷۵) الوهیت مسیح را نفی می‌کند و می‌فرماید: «مسیح جز پیامبری نبود که قبل از او هم پیامبرانی آمده بودند.» پس، از نظر قرآن، مسیح انسانی صرف است و این با تثلیث رایج مسیحی سازگاری ندارد[۳۳].

از نگاه قرآن حضرت عیسی علیه‌السلام شخصیتی است که دو امتیاز مهم دارد: یکی مقام رسالت، و دیگری تولّد معجزه آسای او با کلمه تکوینی خداوند[۳۴]. در امتیاز اول تمام رسولان خداوند با وی شریک‌اند و در امتیاز دوم به آدم ابوالبشر شباهت دارد:

مَثل عیسی نزد خدا هم چون مَثل آدم است که او را از خاک آفرید، پس بدو گفت: «باش.» پس وجود یافت[۳۵].

با دقت در آیات قرآن واضح می‌گردد که مسیح‌شناسی قرآن با مسیح‌شناسی تثلیثی مسیحی سازگار نیست و بر اساس آن حتی به صورت تشریفی نیز نباید حضرت عیسی صلی الله علیه را پسر خدا نامید[۳۶].

اشکال

«هَری اوسترین ولفسن» در کتاب فلسفه علم کلام می‌نویسد:

قرآن تثلیثی را رد می‌کند که مشتمل بر خدا و مسیح و مریم باشد، در حالی که آموزه‌های رسمی، تثلیثی مشتمل بر خدا و مسیحِ از پیش موجود (کلمه) و روح‌القدس است.

آن گاه وی در مقام جواب به اشکال فوق می‌گوید:

جانشین کردن عیسی، یعنی مسیح تولد یافته به جای مسیح از پیش موجود، سابقه در طرز تفکّر تثلیث دارد؛ اما درباره جانشین شدن مریم به جای روح‌القدس باید گفت که ممکن است سابقه‌ای در چنین طرز تصوّر تثلیث، بدان‌گونه که اوریجن از انجیل عبرانیان نقل کرده، وجود داشته باشد[۳۷].

توضیح این نکته درباره کلام ولفسن ضروری است که: در هیچ جای قرآن به صراحت سه شخصیت تثلیث در کنار هم معرفی نشده‌اند؛ آن‌چه در قرآن می‌توان یافت، نفی صریح تثلیث[۳۸]، نفی الوهیت عیسی[۳۹]، نفی الوهیت مریم[۴۰]، و نفی الوهیت فرشتگان[۴۱] است. نفی الوهیت مریم بدان معنا نیست که ضرورتاً قرآن مریم را یکی از شخصیت‌های تثلیث می‌داند؛ چون قراین نشان می‌دهد که پرستش عملی مریم در بسیاری کلیساهای مشرق زمین رواج داشته است.

حاصل آن که: قرآن نمی‌گوید که این‌ها افراد تثلیث هستند، بلکه می‌گوید مسیحیان برای عیسی و مادرش الوهیت قایل شدند، چنان که در جای دیگر می‌گوید: «برای احبار و رهبانشان الوهیت قائل شدند»[۴۲]؛ و منظور این نیست که صریحاً خدا خوانده شده‌اند، بلکه اطاعت محض از آنها داشته‌اند.

مخالفت علمای مسیحی با آموزه تثلیث

هر از چند‌گاهی برخی افراد و گروه‌های مسیحی به آموزه تثلیث اعتراض می‌کنند و یا تفسیرهای متفاوت با آن چه دیدگاه رسمی مسیحیت است ابراز می‌دارند:

از جمله این جماعات معترض، فرقه‌ای به نام «اونیتاریانیزم» بود. پیشوای این جماعت شخصی اسپانیایی به نام «میکائیل سروتوس» بود که او را در شهر ژنو که مرکز فرقه کالونی بود به جزای کفر و الحاد زنده سوزاندند. وی ملاحظه کرد که پس از مطالعه دقیق صحف عهد جدید، مسئله تثلیث، که برحسب اعتقادنامه نیقیه برای عموم مردم مسیحی امری مسجّل شده بود، در آن صحف وجود ندارد و معتقد شد که این عقیده کفر محض و باطل است. پس رساله‌ای به نام «درباره خطاهای تثلیث» در سال ۱۵۳۱ م منتشر ساخت[۴۳].

پانویس

  1. کاتولیک، ارتدکس و پروتستان.
  2. The Trinity.
  3. عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، ص ۱۲۴.
  4. Catechism of the cotholic church, P. ۶۰.
  5. Montgomery Watt, Islam and Christianity today, P. ۴۹.
  6. در یک جا اب و ابن و روح القدس کنار هم آمده‌اند که البته صرف کنار هم بودن چند کلمه، دلیلی بر یکی بودن آنها نیست. ر. ک: انجیل متی، ۲۸: ۲؛ یا در بعضی موارد ضمیر جمع برای خدا به کار رفته که ممکن است برای احترام باشد. حتی در نوشته‌های پولس و انجیل یوحنّا که مسیح الوهیت دارد، نهایتاً دلالت بر تثنیه دارد، نه تثلیث.
  7. از شهرهای آسیای صغیر، واقع در کشور ترکیه ی کنونی.
  8. و. م. میلر، تاریخ کلیسای قدیم، ص ۲۴۰
  9. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج ۳، ص ۷۶۹؛ و جوان اگریدی، مسیحیت و بدعت‌ها، ص ۱۵۰.
  10. آرل کرنر، سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ، ص ۱۰۶ ـ ۱۰۷.
  11. پطرس فرماج، ایضاح التعلیم المسیحی، ص ۲۰؛ و تاریخ کلیسای قدیم، ص ۲۴۴.
  12. Montgomery Watt, Islam and christianity Today, P. ۴۹.
  13. و. م. میلر، تفسیر انجیل یوحنا، ص ۲.
  14. تاریخ تمدن، ج ۳، ص ۷۷۰.
  15. ایضاح التعلیم المسیحی، ص ۲۴؛ به نقل از: محمد رضا زیبایی نژاد، در آمدی بر تاریخ و کلام مسیحیت، ص ۱۳۸.
  16. رابرت ویر، جهان مذهبی، ص ۷۳۳.
  17. در مورد خردستیزی آموزه ی تثلیث، ر. ک: عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، ص ۲۳۰.
  18. محمد رضا زیبایی نژاد، مسیحیت شناسی مقایسه ای، ص ۳۴۷.
  19. مانند سابلیوس از عالمان مسیحی قرن سوم، ر. ک: جوان اگریدی، مسیحیت و بدعت‌ها، ص ۱۴۴.
  20. مانند تثنیه، ۴: ۳۵ و ۳۹، اول پادشاهان، ۸: ۶۰، اشعیاء، ۴۵: ۵، انجیل مرقس، ۱۲: ۲۹ و ۳۲، انجیل یوحنّا، ۱۷: ۳، اول قرنتیان، ۸: ۴، اول تیموتائوس، ۲: ۵ و...
  21. پطرس بستانی، دایرة المعارف بستانی، ج ۵، ص ۳۲۱.
  22. Osiris.
  23. Atis.
  24. Dionosus.
  25. Kyrios
  26. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج ۳، ص ۶۹۷ و هاشم رضی، تاریخ ادیان، ص ۱۴۰۸.
  27. اقتباس از: جلال‌الدین آشتیانی، تحقیقی در دین مسیح، ص ۴۷۴ و تاریخ ادیان، ص ۱۴۰۸.
  28. مانند سوره ی توحید: بگو خداوند یکتا و یگانه است. خداوندی که بی‌نیاز است. هرگز نزاده و زاییده نشده و برای او هیچ شبیه و مانندی نیست.
  29. مانند: سوره ی مائده، آیه ی ۱۷ و ۱۱۶ و سوره ی توبه، آیه ی ۳۰.
  30. توماس میشل، کلام مسیحی، ص ۷۹.
  31. Montgomery Watt, Islam and Christianity today, P. ۵۰ به نقل از: عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، ص ۱۳۶.
  32. ترکیب اضافی «کلمة الله» و «روح‌الله» از نوع «اضافه ی تشریفی» است. چنین اضافه ای در تمامی زبان‌ها یافت می‌شود و مراد از آن بیان عظمت و احترام است.
  33. ترکیب اضافی «کلمة الله» و «روح‌الله» از نوع «اضافه ی تشریفی» است. چنین اضافه ای در تمامی زبان‌ها یافت می‌شود و مراد از آن بیان عظمت و احترام است.
  34. ر. ک: درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، ص ۱۳۶ ـ ۱۳۷.
  35. «کلمة الله» بودن عیسی(علیه‌السلام) به این معناست که با اراده ی خاص خداوند، و از راهی غیرطبیعی ایجاد شده است. محمد رضا زیبایی نژاد، مسیحیت شناسی مقایسه ای، ص ۳۶۱.
  36. سوره ی آل عمران، آیه ی ۵۹.
  37. هری اوبسترین ولفسن، فلسفه علم کلام، ص ۳۲۷، با اختصار.
  38. سوره ی نساء، آیه ی ۱۷۱ و سوره ی مائده، آیه ی ۷۳ ـ ۷۵
  39. سوره ی مائده، آیه ی ۱۷ و ۷۲، سوره ی زخرف، آیه ی ۵۹.
  40. سوره ی مائده، آیه ی ۱۱۶.
  41. سوره ی نساء، آیه ی ۱۷۲، سوره ی آل عمران، آیه ی ۷۹.
  42. سوره ی توبه، آیه ی ۳۱.
  43. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ص ۶۸۱.

منابع

برگرفته از سایت خواندنی‌هایی درباره تثلیث مسیحیت - خبرگزاری حوزهhttps://www.hawzahnews.com