عبدالکریم عبید

از ویکی‌وحدت
عبدالکریم عبید
نام کاملعبدالکریم عبید
نام‌های دیگرابوساجد، شیخ عبید
اطلاعات شخصی
سال تولد1957 م، ۱۳۳۵ ش‌، ۱۳۷۶ ق
محل تولدروستای جبشیت در جنوب لبنان
دیناسلام، شیعه
فعالیت‌ها

زندگی‌نامه

شیخ عبدالکریم عبید در سال 1957 م (1335 ش) در روستاى جبشیت، روستای سمبل مقاومت و دیار شیخ راغب حرب، متولد شد[۱].

تحصیلات

عبید تحصیلات مقدمانی را از مدرسه روستاى زادگاهش جبشیت آغاز کرد و سپس راهى بیروت شد تا ادامه تحصیل دهد و وارد دانشکده هنرهاى زیبا در دانشگاه لبنان گردید و به مدّت 3 سال در این دانشکده به کسب علم اشتغال داشت. سپس در یکى از مراکز مهندسى به فعالیت پرداخت. امّا در سال 1979 م، جهت زندگى خود را به شکل ناگهانی تغییر داد و راهى قم در جمهورى اسلامى ایران شد و به حوزه علمیه پیوست.

بازگشت به لبنان

شیخ عبید در 1983 م، از قم به روستاى زادگاهش جبشیت بازگشت.

اعتراض به دستگیری راغب حرب

بازگشت عبدالکریم عبید به زادگاهش با دستگیری شیخ راغب حرب توسط رژیم صهیونیستی همزمان شد. در این مرحله شیخ عبید تحصن اهالى جبشیت را در حسینیه این شهر به مدت 17 روز رهبرى کرد. این تحصن که در اعتراض به دستگیرى شیخ راغب حرب انجام شد آزادى وى را بدنبال داشت. آن دوره تبلور پیوند میان این دو شیخ در مبارزه با قواى اشغالگر و رویارویى با سیاست مشت آهنین صهیونیست‌ها بود که بعدها توسط اراده آهنین مقاومت در هم شکست.

برافراشتن پرچم مبارزه با اسرائیل

پس از شهادت شیخ راغب حرب در 6 فوریه 1984 م، شیخ عبید پرچم مبارزه را بردوش گرفت و مسیر شیخ راغب حرب را در رویارویى با اشغالگران ادامه داد و رهبرى تحصن‌ها و پیگیرى فعالیتهاى تبلیغى و برپایى نماز جمعه را نصب‏‌العین خود قرار داد و مورد فشار صهیونیست‌ها واقع شده و در سال 1984 م، دوباره دستگیر شد.

ربوده شدن توسط صهیونیست‌ها

در سحرگاه جمعه 28 جولاى 1989 م، روستاى جبشیت امام جمعه و شیخ خود را از دست داد که توسط صهیونیست‌ها ربوده شده بود. چهره خندان و پر نورى که انوار ایمان و تقوى و صلابت و استوارى در تمامى حرکات و سکنات وى هویدا بود. منبر وى در سکوت فرو رفت و پنج فرزند وى تلخى دورى از پدر تجربه کردند. در آرزوى دیدار پدر اسیر خود روزگار گذرانیده و به تدریج رشد کرده و بزرگ شدند ولى غم فراق پدر نیز با آنها رشد نموده و بزرگ‌تر شد. اشغالگران سرنوشت شیخ را با سرنوشت رون ‏آراد خلبان مفقودالاثر اسرائیلى گره زدند و مانع ملاقات صلیب سرخ جهانى با شیخ عبید و کسب خبر از حال و روز وى در زندان شدند. تنها در محاکمه شیخ عبید و مصطفى دیرانى بود که تصویرى از آنها پخش شد. صهیونیست‌ها تنها اجازه ارسال 2 نامه به خانواده‏‌اش دادند که نامه اول در 1996 م، و نامه دوم نیز چند هفته قبل از آزادى براى دختر شیخ ارسال شده بود. شیخ عبید در زندان، امام و رهبر اسراى لبنانى و فلسطینى بود و باسخنان خویش به آنها دلگرمى داده و روحیه آنها را تقویت مى‏کرد و تاکید داشت که سرانجام صبح روشن آزادى فراخواهد رسید. او تمام مدت 15 سال اسارت خود به جز ایّام خاص را روزه داشت و در این مدت بیش از هفتصد بار ختم قرآن نموده و ده جلد کتاب به رشته تحریر در آورد و بیست هزار بیت شعر سرود[۲].

آزادی از اسارت

شیخ عبید روز سه شنبه 6 ژانویه سال 2004 میلادی، برابر با 6 دیماه از زندان حضریم خارج شد و در آنجا به تبادل زندانیان شهرت داشت. ساعت سه بعدازظهر روز چهارشنبه 7 دی ماه 1383، اسرا به فرودگاه منتقل شدند و پس از بازرسی بسیار دقیق، هر یک از اسرا با دست و پای خود به زندانی دیگر بسته شدند ، به طوری که یکی بدون دیگری نمی تواند حرکت کند. یک هواپیمای نظامی آنها را به فرودگاه آلمان برد. زندانیان آمدند و مدتی منتظر ماندند. شیخ عبید از هواپیمای نظامی اسرائیل خارج می شود و هیچ یک از سربازان پشت سر او خارج نمی شوند. او به پشت سر خود نگاه کرد و لحظه آزادی خود را احساس کرد تا اینکه یکی از افسران آلمانی با آنها روبرو شد و او و همراهانش را به سمت مرکز کوچکی برد که سرلشکر جمیل السید به عنوان مدیر کل امنیت عمومی در آنجا منتظر او بود. و رهبر حزب حاج وفیق صفا علاوه بر جمعی از خبرنگاران و از آنجا همگی سوار هواپیمای آلمانی شدند که آنها را به فرودگاه بیروت رساند.

شیخ اولین کسی بود که از هواپیما پیاده شد. رئیس جمهور امیل لحود، نبیه بری و رفیق حریری او را در آغوش گرفتند، سپس مانند کودکی که برای اولین بار راه رفتن را یاد می گیرد به رهبر خود نزدیک شد و به محض اینکه سید حسن نصرالله را در آغوش گرفت، احساس کرد که شیخ راغب حرب و سید را در آغوش گرفته است. عباس الموسوی. در اینجا نتوانست خود را کنترل کند و «سید» با سخنانش به او دلداری داد و به او گفت: «الحمدلله زحمات ما به ثمر نشسته است، این دومین پیروزی برای مقاومت، برای مؤمنان و برای لبنان است "

14 سال و 11 ماه و یک روز اسارت که همگی در آغوش سیدالشهدا(ع) اسیر شد، اما امروز تنها آرزویش شهادت است که شهید عباس الموسوی به آن دست یافت. به شرطی که اثری از من باقی نماند.»

جستارهای وابسته

پانویس

منابع