ابتریه

از ویکی‌وحدت

ابتريه يا بتريه به فتح و يا به ضم باء از فرق «زيديه» بودند كه ايشان را صالحيه نيز مى‏ خواندند و از ياران حسن بن صالح بن حىّ و كثير النواء شاعر معروف اند كه او را ابتر لقب داده بودند.

وجه تسمیه

طوسی در این باب حکایتی به این صورت آورده است: روزی کُثَیر النواء و چند تن دیگر نزد امام باقر علیه‌السلام رفتند که زید بن علی برادر امام نیز در مجلس حضور داشت. اینان به امام اعلام داشتند که اولاً علی ، حسن و حسین علیهم‌السلام را و ثانیاً ابوبکر و عمر را ولی خود می‌شناسند. در این هنگام زید رو به سوی آنان کرد و گفت: آیا از فاطمه علیها‌السلام تبری می‌جویید؟ امر ما را خراب و منقطع کردید (بترتُم امرَنا) که خدا کارتان را خراب و منقطع کند (بترکم اللـه) و از آن زمان ایشان «بتریه» نامیده شدند. [۱]این حکایت را ظاهراً مخالفان ابتره ساخته‌اند، زیرا اینان نیز چون سایر فرق زیدیه، زید بن علی بن حسین را پیشوای خود و امامت را خاص فرزندان علی علیه‌السلام از بطن حضرت فاطمه علیها‌السلام می‌دانستند. چنین به نظر می‌رسد که ابتریه و مخفف آن «بتریه» منسوب باشد به «ابتر» که لقب کثیرالنواء بوده و این لقب را مغیره بن سعد ــ مؤسس فرقه مغیریه ــ به وی داده بوده است.[۲]ابتریه را «صالحیه» نیز گفته‌اند زیرا که یکی دیگر از شخصیت‌های برجسته این گروه «حسن بن صالح بن حیّ» است و لفظ صالحیّه از نام او گرفته شده است. [۳]

عقاید ابتریه

نوبختى می گويد ابتريه مى‏ گفتند كه برترين مردم پس از پيغمبر و شايسته‏ ترين ايشان براى امامت على (ع) بود.ايشان از هواخواهان استوار و پا‏ برجاى على (ع) بودند، و مى ‏گفتند كه مخالفان وى اهل دوزخ و آتش اند، ولى بيعت با ابو بكر و عمر را درست دانسته و درباره عثمان خاموش بودند.ايشان بدين گونه استدلال مى‏كردند كه گرچه على (ع) سزاوارتر و شايسته ‏تر از ايشان بود، امّا چون بر آن دو به خلافت سلام گفت [بيعت با ايشان جايز بوده است‏] و آن درست به معنى اين است كه كسى را در كارى حقى بوده باشد و آن را به ديگران واگذارد. بايد دانست كه «بتريه» از اصحاب حديث، و پيروان حسن بن صالح بن حىّ همدانى ثورى كوفى (100- 186 ه) و كثير النواء، يعنى كثير هسته ‏فروش از معاصران امام محمد باقر (ع) و امام‏ جعفر صادق (ع) و از ياران سالم بن ابى حفصه (در گذشته در سال 137 ه)، و حكم بن عتيبه كوفى «در گذشته در سال 115 ه»، و ابو المقدام ثابت حداد از اصحاب امام سجاد (ع) و امام باقر (ع) و سلمة بن كهيل (در گذشته در سال 122 ه) بودند.همگى ايشان بر اين گفتار اجماع کردند كه على (ع) بهترين اصحاب پيغمبر بود، ولى با وجود اين، به دستورهاى ابو بكر و عمر رفتار كرده است، و مانند سفيان ثورى مسح بر موزه و آشاميدن نبيذ مست‏ كننده و خوردن مارماهى را جايز می دانستند، سپس در جنگ على (ع) و نبرد با محاربانش اختلاف كردند. ضعفاى زيديه كه «عجليه» نام دارند و از ياران هارون بن سعيد عجلى (در گذشته در سال 145 ه) هستند، ايشان نيز از بتريه بشمار مى‏ روند، آنان مردم را به دوستى على بن أبي طالب (ع) خواندند، و سپس امامت او را با ولايت ابو بكر و عمر بهم آميختند. ايشان در نزد سنّيان بهترين فرقه ‏هاى شيعه هستند، زيرا در عين حالى كه على (ع) را برتر مى ‏شمارند امامت ابو بكر و عمر را نيز قبول دارند.امّا عثمان و طلحه و زبير را نكوهيده و همراهى و به جنگ بيرون شدن با هر يك از فرزندان على (ع) را از نظر امر به معروف و نهى از منكر واجب مى ‏دانند.آنان در امامت، شخص معينى را در نظر نمی گیرند، بلكه هر كسی از فرزندان على (ع) خروج كند، از هر نسلی كه باشد، او را امام می دانند.عبد القاهر بغدادى مى‏ نويسد كه: بتريه امامت ابو بكر و عمر را درست می دانستند مى‏ گفتند اگر مردم به امامت حضرت على (ع) اقرار مى ‏كردند بهتر بود، ولى اين عمل موجب فسق و كفر ايشان نخواهد شد.تنها فرقى كه اين دسته با سليمانيه دارند آن است كه ايشان به عكس سليمانيه عثمان را هم تكفير نمى ‏كنند، و به همين جهت در نزد اهل سنت محترم هستند.ابو الحسن اشعرى مى‏ نويسد كه بتريه بر خلاف ديگر فرق شيعه، رجعت مردگان را به اين دنيا منكر شدند، و على (ع) را از آن روز امام و خليفه می دانند كه پس از عثمان به وى بيعت كردند. محمد بن اسحاق النديم در كتاب «الفهرست» مى ‏نويسد كه حسن بن صالح بن حىّ (كه در سال 100 ه متولد شد و در سال 168 ه درگذشت) از بزرگان شيعه زيديه بود، و از فقها و متكلمان ايشان بشمار می رفت، از جمله كتاب هاى او: كتاب «التوحيد»، كتاب «امامة ولد على من فاطمه»، كتاب «الجامع فى الفقه» است.حسن را دو برادر به نام على بن صالح و صالح بن صالح بود كه بر مذهب برادر خود حسن بن صالح بودند و از متكلمان و محدثان زيديه به شمار می رفتند.كشّى از «سدير» روايت مى‏ كند كه خدمت امام محمد باقر (ع) رسيدم، و سلمة بن كهيل، ابو المقدام ثابت حداد، سالم بن ابى حفصه و كثير النواء با من بودند، در نزد حضرت باقر (ع) برادرش زيد بن على نشسته بود، پس آنان روى به آن حضرت كرده گفتند كه ما، على (ع) و حسن (ع) و حسين (ع) را دوست داريم و از دشمنان شان بيزاريم، حضرت فرمود آرى، سپس گفتند ما ابو بكر و عمر را دوست داريم و از دشمنان شان بيزاريم،آنگاه زيد بن على روى به ايشان كرد و گفت آيا از فاطمه (س) بيزاريد؟ بتّرتم امرنا بتّركم اللّه، دنباله ما را بريديد، خدا دنباله شما را ببرد و از آن روز آنان معروف به بتريه شدند. مامقانى در كتاب «مقباس الهدايه» مى ‏نويسد اين فرقه را به وجهى ديگر «بتريّه» نيز خوانده‏ اند به تقديم تاى منقوطه بر باى موحده و اين نظر فاضل كاظمى «در تكملة النقد» است كه حديث فوق را چنين روايت كرده است: «أ تبرءون من فاطمه تبرئتم امرنا تبرئكم اللّه» و از آن روز به «تبريّه» يعنى بيزارى‏ جويان ناميده شدند. [۴]

پانویس

  1. طوسی، محمد بن حسن، ج۱، ص۲۳۶، اختیار معرفه الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، مشهد، ۱۳۴۸ش.
  2. حمیری، ابوسعید بن نشوان، ج۱، ص۱۵۵، الحورالعین، به کوشش کمال مصطفی، قاهره، ۱۹۴۸م.
  3. نوبختی، حسن بن موسی، ج۱، ص۱۳، فرق الشیعه، نجف، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
  4. محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی،مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1382، چاپ دوم، ص 9 با ویرایش محدود