خضر

از ویکی‌وحدت
Ambox clock.svg


نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.

یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ۱۱:۰۷، ۱۵ نوامبر ۲۰۲۱؛


خضر
نام خَضِر (به عربی: ٱلْخَضِر)
نام کامل بلیا بن ملكا و كنیه اش ابوالعباس
لقب خضر
وجه نام گذاری قدومش باعث سر سبز (خضر) مى شد
جد سام بن نوح
فامیل پسر خاله ى ذوالقرنین

حضرت خضر(ع) از انبیاء الهی است . از فرمایش امام صادق (ع) چنین بر می‌آید که حضرت خضر را خدا به سوی قومش مبعوث فرموده بود و او مردم را به سوی توحید و اقرار به انبیاء و فرستادگان خدا و کتاب‌های او دعوت می‌کرد.

از معجزاتش این بود که روی هر زمین خشکی می‌نشست، زمین سبز و خرم می‌گشت و دلیل نامش، خضر(سبز) نیز همین است. زندگی او، از قبل از زمان موسی تا زمان حاضر، و ادامهٔ زندگیش تا آخر الزمان، مورد اتّفاق مسلمانان است. مجموعهٔ روایات، مؤیّد آن است که طولانی‌ترین عمر را در میان فرزند آدم دارد.

گفته‌اند حضرت خضر از اولاد سام بن نوح و پسرخالهٔ ذوالقرنین بود با این حال بنا به برداشتی نیز، دو نفر با نام خضر وجود داشته‌اند، خضر اکبر که از اولاد سام بن نوح بوده و خضر ثانی که از انبیای بنی اسرائیل و مصاحب موسی بوده است.

نام اصلی حضرت خضر (ع)

حضرت خضر(ع) پیامبری از سوی خدای متعال بود که بر اساس حدیث، اسم اصلی آن حضرت «بالیا» بوده که نسبت ایشان با چند واسطه به حضرت نوح(ع) می‌رسد.

هر یک از اسماء و کلماتی که از سوی خدای متعال بر موجودات و به خصوص بندگان خاص خدا گذاشته شده، حکمت و دلیلی دارد که اصل آن را باید در تفاسیر قرآن کریم و یا در حدیث و کلام اهل بیت (ع) جستجو کنیم.

در این میان یکی از پیامبران بزرگ الهی، حضرت خضر (ع) است که به داشتن عمر بسیار طولانی مشهور است. چراکه آن حضرت پیامبران بسیاری را ملاقات کرده و در دوران ائمه اطهار (ع) نیز زندگی کرده است و بنا بر احادیث، یکی از افرادی است که در کنار امام زمان (عج) حضور خواهد داشت.

از حضرت خضر (ع) در قرآن کریم در ضمن ماجرای ملاقات حضرت موسی (ع) با آن حضرت یاد شده است، هرچند که خدای متعال نام آن حضرت را به طور دقیق عنوان نفرموده است اما مفسران قرآن کریم از قراین و احادیث ائمه اطهار (ع) به این نتیجه رسیده‌اند که منظور، حضرت خضرت (ع) است.

چنانکه خدای متعال می‌فرماید: «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» [۱] به این مفهوم که حضرت موسى(ع) و حضرت یوشع بن نون (ع) بنده ‏اى از بندگان ما را در آنجا یافتند که به او رحمت و لطف خاصى عطا کردیم و از نزد خود به او علم لدنّى آموختیم.

بر اساس روایت‌ها، حضرت خضر (ع) پیامبری از سوی خدای متعال بود که خداوند او را به سوی مردم قومش فرستاد. آن حضرت مردم را به یگانه‌پرستی و اقرار به نبوت انبیا (ع) دعوت کرد.

اسم اصلی آن حضرت بالیا بوده که نسبت ایشان با چند واسطه به حضرت نوح (ع) می‌رسد؛ به این صورت که نام او بالیا بن ملکان بن عابر بن ارفخشد بن سام بن نوح (ع) است.

از نشانه‌ها و معجزه‌های حضرت خضر (ع) این بود که هر زمان بر زمین خشک و بی‌آب و گیاهی می‌ایستاد، فوراً چوب و خاک سبز می‌شدند و به همین دلیل آن حضرت را خضر نامیدند. [۲]

آیا حضرت خضر پیامبر بود

با رجوع به قرآن معلوم می‏شود كه در آیات قرآن از او چنین یاد شده ‏است: «آتیناه رحمة من عندنا» [۳] «وعلمناه من لدنا علما» [۴] رحمت و موهبت عظیمی از سوی خود به او داده، و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم. قرطبی كه از مفسران صاحب نام اهل سنت می‏باشد، در ذیل آیه شریفه: "فوجدا عبدا من عبادنا" [۵] چنین می‏گوید: "بنا بر قول اكثریت و بر طبق احادیث قطعی، مراد از عبد در آیه شریفه همان حضرت "خضر" است و عدّه دیگری كه به گفتار آن‏ها اعتنا نمی‏شود، گفته‏ اند كه رفیق و استاد موسی "حضرت خضر" نبوده ‏است، بلكه عالم دیگری بوده و این قول از قشیری نیز نقل شده‏است. اما عدّه دیگر قائلند كه استاد موسی "عبد صالح" است اما این عبد صالح چه كسی بوده، اسم نبرده‏اند، ولی مطلب صحیح آن است كه او خضر بوده‏است، و بر طبق همین مطلب حدیثی از پیامبر رسیده‏است كه خضر را از آن جهت خضر نامیدند، چون هر جا نماز می‏گزارد، زمین اطراف او سبز می‏شد." [۶]

در مجمع البیان نیز ذیل آیه شریفه چنین آمده‏است: "موسی و جوان همراه او به بنده‏ای از بندگان خدا رسیدند كه بر صخره‏ای نشسته بود و بر آن نماز می‏ گزارد و او "خضر" و اسمش "بلیا بن ملكان" بود و از آن جهت به او خضر می‏گفتند، كه هر جا نماز می‏گزارد، اطراف او سبز می‏شد و در روایت چنین آمده‏است كه او بر پوست سفیدی نشست آن پوست سبز شد. و گفته شده وقتی حضرت موسی بر او سلام كرد، در جواب گفت: و علیك السلام ای پیامبر بنی اسرائیل. موسی از او سؤال كرد كه از كجا می‏دانی من كیستم؟ چه كسی به تو خبر داده كه من پیامبرم؟ خضر در جواب موسی گفت: آن كسی كه تو را نزد من راهنمایی نموده‏است". [۷]

سپس اقوال آن‏هایی كه حضرت خضر را از جنس بشر نمی‏دانند، نقل كرده، ولی به قول آن‏ها اعتنا نمی ‏كند و نظر اكثریت كه او را پیامبر و از جنس بشر می‏دانند را تصدیق می‏كند، و معنای رحمت را در آیه شریفه "آتیناه رحمة من عندنا" نبوت می‏داند - برخلاف گفته بعضی كه آن را به معنی عمر طولانی می‏دانند - و علم در آیه شریفه "وعلمناه من لدنا علما" را "علم غیب" معنی می‏كند، كه خداوند در اختیار رسولان خودش قرار می‏دهد، كه این مطلب را ابن عباس نیز نقل نموده‏است.

در این باره (علم حضرت خضر) از امام صادق (ع) ‏روایت شده كه فرمود: خضر دارای علمی بود كه در الواح موسی وجود نداشت، موسی گمان می‏كرد كه در الواح او تمام علومی كه به آن‏ها نیازمند است وجود دارد، ولی وقتی مأمور فراگیری علم از خضر شد، متوجه شد كه گمان او درست نبوده‏است. مرحوم علامه طباطبایی در این باره می‏فرماید: "هر نعمتی، رحمتی از ناحیه خدا به خلق اوست، لیكن در رحمت بودن بعضی از آن‏ها "اسباب عالم هستی" واسطه ‏اند، مانند نعمت ‏های مادّی ظاهری، و بعضی از آن نعمت ‏ها بدون واسطه، رحمت می‏باشند، مانند نعمت‏ های باطنی از قبیل "نبوت"، "ولایت" و شعبه‏ ها و مقامات آن. و از این‏كه رحمت را مقید به قید "من عندنا" نموده‏ است، می‏توان فهمید كه كس دیگری غیر از خدا در آن دخالتی ندارد، و نیز به دست می‏آید كه منظور از رحمت مذكور همان رحمت قسم دوم، یعنی نعمت ‏های باطنی است؛ لذا می‏توان گفت منظور از جمله "رحمة من عندنا" - كه بانون با عظمت "من عندنا" آورده شده، و نفرموده "من عندی،" از ناحیه من - همان نبوت است نه ولایت. و به همین بیان، تفسیر آن‏هایی كه كلمه مذكور را به نبوت معنا كرده‏اند، تأیید می‏شود.

"و علمناه من لدنّا علما" این "علم" نیز مانند "رحمت"، علمی است كه غیر خدا در آن دخالتی ندارد، و چیزی از قبیل حس و فكر در آن واسطه نیست و خلاصه، از راه اكتساب و استدلال به دست نمی‏آید. دلیل بر این مطلب جمله "من لدنّا" است كه می‏رساند منظور از آن علم "علم لدنی" و غیر اكتسابی و مختص به اولیا است و از آخر آیات استفاده می‏شود كه مقصود از آن، علم به تأویل حوادث است. [۸]

اما آن‏هایی كه حضرت خضر را پیامبر نمی‏دانند، می‏گویند: او بنده‏ ای از بندگان خداوند است كه خداوند علمی را در اختیار او گذاشته و او از افرادی مانند "آصف بن برخیا" و "ذوالقرنین" می‏باشد. از جمله این افراد "فخر رازی" می‏باشد؛ ولی با نظر به این‏كه اكثریت قاطع از مفسران شیعه و سنی كه داستان خضر را نقل نموده‏اند قائل به نبوت حضرت خضر هستند، نمی‏توان كلام آن‏ها را صحیح دانست.

مرحوم علامه بعد از بیان روایات می‏ فرماید: "آنچه از روایات نبوی یا روایات وارده از طرق ائمه اهل بیت‏ (ع) در داستان خضر رسیده، چه می‏توان فهمید؟ از روایت "محمد بن عماره" از امام صادق‏ (ع) چنین بر می‏ آید كه آن جناب، پیغمبر مرسلی بوده كه خدا به سوی قومش مبعوث فرموده بوده و او مردم خود را به سوی توحید و قبول رسالت انبیاء و فرستادگان خدا و كتاب‏های او دعوت می‏كرده است. معجزه خضر این بود كه روی هیچ چوب خشكی نمی‏ نشست مگر آن‏كه سبز می‏شد، و بر هیچ زمین بی ‏علفی نمی‏ نشست مگر این‏كه سبز و خرّم می‏گشت و اگر او را خضر نامیده‏ اند به همین جهت بوده‏است... مؤید این حدیث در وجه نامیدن او به خضر، مطلبی است كه در الدّر المنثور سیوطی، از عدّه‏ای از ارباب جوامع حدیثی از جمله ابن عباس و ابی هریره، از رسول خدا-صلی الله علیه و آله و سلم- نقل شده كه فرمود: خضر را بدین جهت خضر نامیدند كه وقتی روی پوست سفید رنگی نماز گزارد، همان پوست هم سبز شد. [۹]

در بعضی از روایات، مانند روایت عیاشی از برید از یكی از دو امام، امام باقر (ع) یا امام صادق‏ (ع) آمده ‏است كه خضر و ذوالقرنین دو مرد عالم بودند نه پیغمبر، و لیكن آیات مربوط به داستان خضر و موسی، خالی از این ظهور نیست كه وی نبی بوده‏است، و چطور ممكن است بگوییم كه نبی نبوده، در حالی كه در آن آیات آمده كه "حكم" بر او نازل شده‏ است.

پانویس

  1. آیه ۶۵ سوره کهف
  2. https://fa.shafaqna.com
  3. سوره كهف/65آیه
  4. سوره كهف/65آیه
  5. سوره كهف/65آیه
  6. قرطبي، محمد بن احمد الانصاري، جامع احكام القرآن، بيروت، مؤسسه تاريخ عربي، 1405، ج 11، ص 16
  7. طبرسي، ابي علي الفضل بن الحسن، مجمع البيان، بيروت، دارالمعرفه، ج 6، ص 746 - 745
  8. طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ترجمه علي حجتي كرماني، قم، جامعه مدرسين، ج 13، ص 474
  9. طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ترجمه علي حجتي كرماني، قم، جامعه مدرسين، ج 13، ص 489 - 488