انس بن مالک

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۵ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۵۱ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'اسد ال' به 'اسدال')

أنس بن مالک‏ بن النضر بن ضمضم ملقّب به ابوحمزه در مدینه به دنیا آمد و جزو انصار و صحابه پیامبر اکرم (ص) محسوب می‌شود که در سنین کودکی به آن حضرت پیوست و او را در جنگ های بسیاری از جمله غزوه بدر همراهی کرد.[۱]

انس خادم رسول الله (ص)

او ده سال قبل از هجرت به دنیا آمده بود و وقتی پیامبر(ص) به مدینه هجرت کرد مادر انس نزد پیامبر (ص) رفته و عرض کرد: این انس غلام شما باشد و به شما خدمت کند و پیامبر نیز پذیرفت و این گونه انس در ده سالگی خادم رسول الله شد و خود را همیشه خادم پیامبر(ص) می‌نامید و به این امر افتخار می کرد.[۲]
انس از جمله افرادی بود که احادیث بسیاری نقل کرده است.
او احادیثی را از پیامبر اکرم(ص)، ابوذر، حضرت زهرا(س)، سلمان فارسی، ابوبکر، عمر بن خطاب و ... نقل کرده است.
از او یک صد و هشتاد حدیث در دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل شده است که نشان از روایات بسیاری است که اهل سنت از او نقل کرده اند.[۳]

همراهی جنگ‌های پیامبر(ص)


وی در بیشتر جنگ‌های پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حضور داشت و حتی برخی همچون الجزری قائلند وی در جنگ بدر نیز بوده است.[۴]
البته در منابع تاریخی کسی به غیر از الجزری به آن اشاره نکرده است.
به‌ روایت‌ دیگری منقول‌ از انس‌، مربوط به‌ غزوات‌ نخستین‌ مسلمانان‌ - که‌ ممکن‌ است‌ دال‌ّ بر حضور او در آن‌ جنگ‌ها تلقی‌ شود - باید با کمال‌ دقت‌ و احتیاط نگریست‌، مانند سخن‌ گفتن‌ او درباره جنگ‌ احد،[۵] اما با این وصف، او در غزوات حدیبیه، فتح مکه، حنین و خیبر حضور داشت و در رکاب پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جنگید.
البته می‌توان حضور او را در جنگ بدر این طور توجیه کرد که وی به دلیل سن کم جنگجو نبوده، لیکن همراه با سپاهیان و در خدمت رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده است.[۶]
پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای انس دعا کرد و لذا او دارای مال و فرزند فراوان و طول عمر شد و علتش دعای پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حقش بود.[۷]

انس و خلفا


در دوران خلافت ابوبکر، انس به عنوان جمع کننده خراج از طرف خلیفه به بحرین رفت و بعد از ستاندن صدقات به مدینه بازگشت. در واقع ابوبکر او را با مشورت عمر به بحرین فرستاد و انس نیز وقتی به مدینه برگشت ابوبکر وفات کرده بود، لذا اموال را به عمر تحویل داد و با او بیعت کرد. عمر نیز آن مبالغ را که چهار هزار درهم بود به انس بخشید.[۸]
در دوران خلافت عمر بن خطاب وی در جنگ شوشتر حضور داشت. در این جنگ او به همراه برادر خود از فرماندهان ابوموسی اشعری به شمار می‌رفت و فرماندهی سواره نظام را برعهده داشت. در واقع این همان جنگی بود که انس، برادر خود براء را از دست داد.[۹]
او کسی بود هرمزان، سردار ایرانی، را به مدینه نزد عمر آورد و در واقع با فتوایش جان هرمزان را نجات داد.[۱۰] بعد از این جنگ، عمر ابوموسی را والی بصره کرد و طبق درخواست ابوموسی، وی سی نفر از صحابه پیامبر(ص) را به بصره برای یاری ابوموسی فرستاد که یکی از آنان انس بن مالک بود.[۱۱]
از خصوصیات انس در این دوره این بود که وی انگشتری داشت که بر آن نقش گرگ یا روباه بود و علت آن این بوده که عمر بن خطاب نهی کرد که بر نگین انگشتری چیزی به زبان عربی بنویسند. اما بعد از مرگ عمر، بر روی انگشترش «محمد رسول الله» را نقش کرده بود و هرگاه به توالت می‌رفت آن را درمی آورد.[۱۲] انس فردی با تقوی و مستجاب الدعوه بود. این مطلب را می‌توان از ماجرایی که در طبقات آمده فهمید. ابن سعد در کتابش آورده: یکی از سرپرستان زمین‌های انس بن مالک از خشکی و بی آبی زمین پیش او شکوه کرد. گوید: انس نماز گزارد و دعا کرد ابری پدید آمد و زمین او را پوشاند و چندان بارید که استخر از آب آکنده شد.
در دوران عثمان، در پی حمله به عثمان و شورش مردم برعلیه او، انس از جمله کسانی بود که به حمایت از عثمان پرداخت و در بصره در حمایت عثمان سخنرانی کرد. او در زمان خلافت عثمان، سیرین پدر محمد بن سیرین و برادرانش؛ یعنی یحیی بن سیرین و انس بن سیرین و معبدبن سیرین بزرگترین این برادران، از جمله آن اسیران بودند که اینان را انس بن مالک انصاری آزاد کرد.[۱۳]

نفرین امام علی(ع)


او پس از رحلت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با ابوبکر بیعت کرد و در مورد امام علی(علیه‌السّلام) ابتدا سکوت کرد، لکن بعدها به نقل فضایل و مناقب آن حضرت پرداخت. از جمله روایت‌ها این است: انس بن مالک گفت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرمود فردای قیامت هفتاد هزار نفر از پیروان من بدون حساب به بهشت وارد می‌شوند، سپس به طرف علی(علیه‌السّلام) التفات کرده فرمود آنها شیعه تواند و تو امام آنهائی.[۱۴]
ابن ابی الحدید در شرح خود، علت سکوت انس بن مالک را رسیدن به مال دنیا و یاری دشمنان آن حضرت دانست.[۱۵]
در بسیاری از منابع آمده است که وی مورد نفرین امام علی (علیه‌السّلام) قرار گرفت. علت آن در ارشاد چنین ذکر شده: انس بن مالک هم که در روز غدیر حضور داشته و اتفاقا آن روز هم در میان این عده انصار بود صحبت فرموده، علی(علیه‌السّلام) را گواهی ننمود، علی(علیه‌السّلام) به او متوجه شده فرمود‌ ای انس تو چرا شهادت ندادی و گفته‌ی مرا تصدیق نکردی با اینکه تو هم مانند دیگران فرموده پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را استماع کرده بودی، انس با اینکه حدود 50 سال سن داشت عرض کرد یا علی من اکنون پیر شده‌ام و از چنین سخنی که می‌گوئی و از من گواهی می‌طلبی چیزی به یاد ندارم.علی(علیه‌السّلام) از سخن آن انس بن مالک متاثر شده او را اینگونه نفرین کرد: پروردگارا اگر این بیچاره دروغ می‌گوید وی را به پیسی مبتلا کن که هیچ گاه عمامه آن را مستور نکند.[۱۶]
طلحه گفته خدا گواه است پس از این، میان دو چشم او را دیدم که لکه پیسی فراگرفته بود و این لکه تا آخر عمر در میان دو چشمانش نمایان بود.[۱۷]
البته در تاریخ الفی ماجرای نفرین امام علی(ع) را اینچنین نقل می‌کند: در زمان جنگ جمل، امام انس را ماموریت داد تا نزد عایشه و طلحه و زبیر برود و سخنانی را که امام بیان نمود برساند؛ اما انس هیچ یک از سخنان امام را به آنان نگفت و به همین سبب امام او را نفرین کرد.[۱۸]

روایت امام صادق(ع)


برپایه سخنی از امام صادق(ع) انس از کسانی‌ست که به پیامبر(ص) نسبت دروغ می‌دادند.[۱۹]
به نقل از امام باقر(ع) رواج شکنجه متهمان و مجرمان در دربار اموی، در پی ‌گزارش دروغی است که انس به رسول خدا(ص) نسبت داده که ایشان دست مردی را به دیوار میخ‌کوب کرد.[۲۰]
به گفته برخی رجالیان، گروهی از جاعلان حدیث، روایت‌های جعلی خود را به او نسبت داده‌اند.[۲۱]
از دیگر روایت‌های مشهور انس، روایت معراج و نیز شَقّ صدر (شکافته شدن سینه مبارک پیامبر(ص) به دست جبرئیل برای شست‌وشو و پاک کردن آن) است،[۲۲] که بسیاری از پژوهشگران آن را افسانه‌ای بیش نمی‌دانند؛ هرچند در کتاب‌های حدیثی معتبر اهل سنت ‌گزارش شده است.

انس و واقعه کربلا


انس بن مالک به علت عمر طولانی که داشت، در بسیاری از وقایع تاریخی زنده بود.
در دوران یزید بن معاویه، در مجلس ابن زیاد حضور داشت تا این که سر مبارک امام حسین(ع) را به مجلس ابن زیاد آوردند و ابن زیاد با چوب به دندان‌های آن حضرت می زد، پس انس به گریه افتاد و گفت، او شبیه‌ترین مردم به رسول الله(ص) بود.[۲۳]
در این‌باره اینچنین نیز روایت شده است: او در برابر اهانت‌های عبیدالله به سر مبارک امام، اعتراض کرد و با یادآوری شباهت امام حسین(ع) به پیامبر(ص) گفت که رسول خدا همان لب و دندانی را پیاپی می‌بوسیده که عبیدالله آن را با چوبدستی می‌زند.[۲۴]

وفات


در تاریخ مرگ انس بین مورخین اختلاف است. برخی وفات او را سال نود و یک نوشته و برخی سال نود را سال وفاتش عنوان کرده‌اند. برخی دیگر سال نود و سه را تاریخ مرگ انس دانستند.[۲۵]
ظاهرا وی آخرین صحابی در بصره بود که درگذشت و پیش از مرگ از خود صد و بیست فرزند نرینه بر جای گذاشته بود.[۲۶] به‌ قول‌ جاحظ از میان‌ فرزندان‌ او، عده‌ای در فقه‌ و زهد و خطابه‌ به‌ مقامی‌ شامخ‌ رسیدند.[۲۷]
خود وی گفته بود که غیر من کسی نمانده است که به دو قبله نماز خوانده باشد.[۲۸]
در زمان مرگش وصیت کرده بود که یادگاری که از رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) داشته را با او دفن کنند.[۲۹]
در میزان سن او در هنگام وفات نیز اختلاف است برخی سن او را نود و نه، برخی صد و برخی صد و سه سال دانستند. در الاعلام نیز سن او را نود و سه سال نوشته است.[۳۰]
در اواخر عمر او، بیماری گریبان گیرش شد به طوری که یک سال پیش از مردن از روزه گرفتن ناتوان بود و نمی‌توانست روزه بگیرد. چون مرگ انس بن مالک فرا رسید وصیت کرد که محمد بن سیرین جنازه اش را بشوید و بر او نماز بگزارد. محمد بن سیرین در آن هنگام زندانی بود. مردم پیش حکمران بصره که مردی از خاندان اسید بود رفتند و او به محمد بن سیرین اجازه داد. محمد از زندان بیرون آمد و پیکر انس را شست و کفن کرد و در قصر انس که در جانب صحرا بود بر پیکرش نماز گزارد. قبر او در نزدیکی وادی السباع، منطقه‌ای در بصره است.[۳۱]

پانویس

  1. اسدالغابه، ج 1، ص 151.
  2. الإصابة، ج ‏1،ص 276.
  3. موسوعة طبقات الفقهاء، ج‏ 1، ص 49.
  4. ابن الاثیر، علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج۱، ص۱۵۱.
  5. بلاذری، احمد، انساب‌ الاشراف‌، ج۱، ص۳۲۰.
  6. ابن‌ عساکر، علی‌، تاریخ‌ مدینه دمشق، ج۹، ص۳۶۱.
  7. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و امتاع، ج۱۲، ص۱۷.
  8. ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۶، ص۲۹۳.
  9. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۱۳۰.
  10. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۵۵۲.
  11. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۱۸۳.
  12. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۲.
  13. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۲۴۴.
  14. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ص۳۰.
  15. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۷۴.
  16. ابن ابى الحدید معتزلى، شرح نهج البلاغة، ج 4، ص 75
  17. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ص۳۵۱.
  18. تتوی، قاضی احمد، تاریخ الفی، ج۱، ص۳۰۰.
  19. الخصال، ص190.
  20. علل الشرایع، ج2، ص541.
  21. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص396.
  22. جامع البیان، ج15، ص5؛ سنن الترمذی، ج12، ص217
  23. موسوعة طبقات الفقهاء، ج ‏1، ص 51.
  24. انساب الاشراف، ج3، ص222-223
  25. ابن اثیر، علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج۱، ص۱۵۲.
  26. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۱۷.
  27. جاحظ، عمرو، البرصان‌ و العرجان‌، ج۱، ص۱۲۶.
  28. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۲۷۶.
  29. ابن اثیر، علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج۱، ص۱۵۲.
  30. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۲، ص۲۴.
  31. ابن بطوطه، محمد بن عبدالله، رحله ابن بطوطه، ج۱، ص۱۴۳.