مأمون عباسی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:


[[رده:خلفای عباسی]]
[[رده:خلفای عباسی]]
[[رده:قاتلان [[اهل بیت]]]]
[[رده:قاتلان اهل بیت]]

نسخهٔ ‏۶ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۹:۳۹

مأمون عباسی
نام مأمون عباسی
نام کامل ابوالعباس عبدالله مأمون
نام پدر هارون عباسی (هارون‌الرشید)
نام مادر مراجل
دین اسلام
مذهب سنی
محل دفن بَدَندون • طرسوس • ترکیه

مأمون عباسی یکی از بزرگترین، عالم‌ترین و روشنفکرترین خلفای عباسی که دوره حکومت او و پدرش اوج پیشرفت تمدن اسلامی محسوب می‌شود. «عبدالله مأمون» فرزند هارون الرشید عباسی می‌باشد.در سنین کودکی پدرش هارون وی را ولی عهد خویش پس از امین قرار داد.

مأمون در روز پنج شنبه نیمه ماه ربیع الاول سال 170هـ متولد شد. مادرش کنیزی ایرانی به نام مراجل بادغیسی می‌باشد که اندکی پس از تولد فرزندش از دنیا رفت.

سال‌های نخستین حکومت او به دلیل نزاع با امین و قیام‌های علویان متزلزل بود از این رو برای تثبیت خلافتش امام رضا (ع) را از مدینه به مرو فراخواند و برای وانمودن کردن دوستی با آل علی ابتدا پیشنهاد واگذاری خلافت را به امام داد و پس از آنکه امام این پیشنهاد را نپذیرفت، منصب ولایتعهدی را بر امام رضا(ع) تحمیل کرد.

معرفی اجمالی مأمون عباسی

مأمون عباسی پدرش پنجمین خلیفه عباسی بود، و خودش پس از امین هفتمین خلیفه این سلسله بشمار می رود.

مادرش كنیزی خراسانی است به نام « مراجل كه در روزهای پس از تولّد مأمون، از دنیا رفت. پس مأمون به صورت نوزادی یتیم و بی مادر پرورش یافت. مورّخان نوشته اند كه مادر وی زشت ترین و كثیف ترین كنیز در آشپزخانه رشید بود، و این خود تأیید داستانی كه علّت حامله شدن وی را بازگو می كند. [۱]

مأمون را پدرش به جعفر بن یحیی برمكی سپرد تا در دامان خود او را بپروراند. ولادتش به سال 170 هجری یعنی در همان شبی كه پدرش به خلافت رسید، رخ داد.

درگذشتش به سال 218 هجری بود. فضل بن سهل مربّی او بود كه به ذوالریاستین شهرت داشت و بعد هم وزیر خود مأمون گردید. فرمانده كل قوایش طاهر بن حسین ذوالیمینین بود. [۲]

خصوصیات مأمون

زندگیش سراسر كوشش و فعالیّت و خالی از تنعّم بود، درست برعكس برادرش امین كه در آغوش زبیده، پرورش یافته بود. هر كس زبیده را بشناسد درمی یابد كه امین غرق خوش گذرانی و تفریح بوده باشد. مأمون مانند برادرش اصالتی چندان برای خود احساس نمی كرد و نه تنها مطمئن به آینده خویش نبود بلكه برعكس، این نكته را مسلم می پنداشت كه عباسیان به خلافت و حكومت او تن درنخواهند داد. از این رو خود را فاقد هرگونه پایگاهی كه بدان تكیه كند، می دید و به همین دلیل آستین همّت بالا زد و برای آینده اش به برنامه ریزی پرداخت. مأمون خطوط آینده خود را از لحظه ای تعیین كرد كه به موقعیت خود پی برد و دانست كه برادرش امین از مزایای خوبی برخوردار است كه دست وی از آن ها كوتاه است.

او از اشتباه های امین نیز پند آموخت. مثلأ فضل با مشاهده امین كه خود را به لهو و لعب سرگرم ساخته بود، به مأمون می گفت كه تو پارسایی ودینداری و رفاتر نیكو از خود بروز بده و مأمون نیز همین گونه می كرد. هر بار كه امین حركت سستی را آغاز می كرد، مأمون آن حركت را با جدیّت در پیش می گرفت. [۳]

سخن بزرگان درباره مأمون

به هر حال، مأمون در علوم و فنون مختلف تبحر یافت و بر همگنان خویش و حتّی بر تمام عباسیان، برتری یافت.

برخی از آنان می گفتند: « در میان عباسیان كسی دانشمندتر از مأمون نبود.» [۴]

ابن ندیم درباره اش چنین گفته: « آگاه تر از همه خلفا نسبت به فقه و كلام بود.» [۵]

محمد فرید وجدی نیز گفته: « بعد از خلفای راشدین كسی با كفایت تر از مأمون نیامد.» [۶]

از حضرت علی (ع) نیز نقل شده كه روزی درباره بنی عباس سخن می گفت، تا بدین جا رسید كه فرمود: « هفتمی از همه شان دانشمندتر خواهد بود.» [۷]

سیوطی ، ابن تغری بردی ، و ابن شاكر كتبی مأمون را چنین ستوده اند:

« بهترین مرد بنی عباس بود به لحاظ دوراندیشی ، اراده، بردباری ، دانش، زیركی ، هیبت، شجاعت، سیادت، فتوّت، هر چند همه این صفات را اعتقادش به خلق قرآن لكه دار نموده بود. [۸] در میان عباسیان كسی دانشمندتر از او به مقام خلافت نرسید ... .» [۹]

پدر مأمون نیز خود به برتری وی بر برادرش امین شهادت داده و گفته بود:« ... تصمیم گرفته ام ولایتعهدی را تصحیح كنم و به دست كسی بسپارم كه بیشتر رفتارش را می پسندم و خط مشیش را می ستایم، به حسن سیاستش اطمینان دارم، از ضعف و سستی اش آسوده خاطرم، و اوكسی جز عبدالله نمی باشد.اما بنی عباس به پیروی از هوای نفس خویش، محمد را می طلبند، چه در او یك پارچه متابعت از خواهش های نفسانی است، دستش به اسراف باز است، زنان و كنیزان در رأی او شریك و مؤثّر واقع می شوند. در حالی كه عبدالله شیوه پسندیده و رأیی اصیل داشته برای چنین امری بزرگ قابل اطمینان است. اگر به عبد الله روی برم، بنی هاشم ( یعنی عباسیان ) را به خشم خواهم آورد؛ و اگر این مقام را تنها به دست محمد بسپارم، از تباهی كه بر سر ملّت خواهدآورد، ایمن نیستم ... .» [۱۰]

رشید همچنین می گفت: « در عبدالله دوراندیشی منصور، عبادت مهدی وبزرگی هادی را می بینم، ولی من محمد را بر او پیش انداختم در حالی كه می دانستم محمد تابع هوای نفسش است، هر چه به دست می آورد به اسراف از كف می بازد، زنان و كنیزان را در تصمیم های خویش شركت می دهد. اگر امّ جعفرـیعنی زبیده نبود و بنی هاشم هم اصرار نمی داشتند، حتمأ عبدالله را بر او مقدّم می داشتم ... .» [۱۱]

عقیده مذهبی مامون عباسی

چهره ریاکار مأمون انگیزه اصلی این گزینش را در طول سیزده قرن بر مورّخان و سیره نویسان پوشیده نگه داشته است ، بدین جهت مورّخان از قرن سوم هجری تاکنون در این باره، نظریات گوناگونی اظهار داشته اند.

شهید آیه الله مطهّری عقیده داشت که در مأمون تمایل شیعی بود ، نه اینکه شیعه مذهب بوده باشد. چون مأمون عالم و دانشمند بود و به مباحث عقلی و استدلالی علاقه داشت، به همین خاطر که شیعه هم بر پایه عقل و استدلال استوار بود، به شیعه متمایل بود.عبارت شهید مطهّری این است : «در اینکه در مأمون تمایل روحی و فکری هم به تشیع بوده باز بحثی نیست.» [۱۲]

شهید مطهّری برای این نظر خود به مناظرات مأمون با علمای اهل سنت استدلال می کند. برخی از مورّخان معاصر عقیده دارند که مأمون در حدّ عقیده به تفضیل شیعه بود ، به این معنا که امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) را برای ولایت و خلافت از همه خلفا شایسته تر می دانست. [۱۳] به طور کلی دلایلی که بر شیعه بودن مأمون ذکر گردیده است از این قرار است:

1ـ او در بغداد مجلسی از فقها و علما آراست تا تفضیل امام علی(ع) را بر سایر صحابه اثبات کند.

2ـ وقتی به عراق آمد و حاضر شد که در اداره مملکت اسلامی از دیگران استفاده کند، در کنار هر یک از آنها، یک شیعه قرار داد.

3ـ در سال 211 رسماً اعلام کرد که امام علی (ع) برترین اصحاب رسول خدا است.

4ـ زنی که برای گرفتن حق خود نزد مأمون آمد ضمن شعری به حق نبی، وصی، حق حسن و حسین، و حق کسانی که حقشان غصب شده و حق اهل کساء قسم داد. این امر تشیع مامون را نسبت نشان می دهد. [۱۴]

ولی در عین حال همه این تظاهرها و ریاکاری ها برای نگه داشتن پایه های حکومت بود. مأمون وقتی کثرت شیعه را دید و دانست که حضرت رضا (ع) مورد توجه و محبوب مردم است و مردم از پدر او (هارون) ناراضی هستند و نسبت به حکومت های قبلی بنی عباس اظهار دشمنی می کنند، روش دوستی با علویان را برگزید و بدین طریق افکار عمومی را متوجّه خود ساخت، و از دَرِ نفاق و ریا اظهار تشیع نمود و از خلافت، حقانیت، و برتری علی (ع) بر ابوبکر و عمر دفاع می کرد، وقتی مسأله ی واگذاری خلافت و سپس ولایتعهدی را مطرح نمود، در حقیقت او هدفی جز حفظ قدرت و تثبیت موقعیت خود نداشت . [۱۵]

فوت مأمون

مأمون در حالی که مشغول حمله به روم بود به علت بیماری در بَدَندون از دنیا رفت و در طَرَسوس دفن شد. [۱۶] قبر وی در دوره کنونی در مسجد جامع شهر طرسوس در استان مَرسین جنوب ترکیه و در مرز سوریه واقع شده است. [۱۷]

درباره تاریخ وفات مأمون، مورخان و سیره‌نویسان متفقند كه وی در رجب سال 218 قمری درگذشت، ولی درباره روز وفاتش اتفاقی میان آنان نیست. برخی روز هشتم، برخی روز یازدهم، برخی روز سیزدهم و برخی روز هفدهم رجب را روز درگذشتش می‌دانند. [۱۸]

پانویس

  1. حیاة الحیوان، ج 1، ص 72
  2. عصر المأمون، ج 1، ص 210
  3. الآداب السلطانیه/ص 212
  4. حیاه الحیوان، دمیری/ 1/ ص 72
  5. فهرست ابن الندیم/ ص 174 (چاپ مطبعه الاستقامه، قاهره)
  6. دایره المعارف الاسلامیه/1/ ص620
  7. مناقب آل ابیطالب/2/ 276 ـ سفیحه البحار/2/ص 332 در ماده «غیب»
  8. قلقشندی در كتاب خود: مآثر النافه فی معالم الخلافه/1/ص 213 می نویسد: مردم سه چیز را بر مأمون عیبمی گرفتند: یكی آن كه قائل به خلق قرآن بود. دوّم تشیّعش، سوّم این كه فلسفه را در میان مردم رایج ساخت.
  9. تاریخ الخلفاء/ص 306 ـ فوات الوفیات/1/ص/239 النجوم الزاهره،تاریخ الخمیس/2 ص334
  10. مروج الذهب (چاپ بیروت)/3/ص 352 و 353
  11. قصیده ابن عبدون/ص 245 ـ تاریخ الخلفاء سیوطی/ص 307 ـ شبیه به همین مطلب در كتاب های دیگر هم آمده: الاخبار الطّوال/ص 401 ـ الاتحاف بحت الاشراف/ص 96 ـ تاریخ الخمیس/2/ص 334
  12. مطهّری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چ اول، 78، ج18، ص118
  13. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ج1، ص280
  14. تاریخ تشیع در ایران، ص280
  15. ربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، مرکز جهانی علوم اسلامی. چ سوّم، 83، ص48..
  16. طبری، تاریخ، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ۱۹۶۰م، ج۸، ص۴۷۲-۴۸۹؛طقوش، دولت عباسیان، ص۱۶۰، ۱۳۹۰ش
  17. مأمون، پایگاه اینترنتی اولیاء نت، تاریخ درج:۱۳۹۳/۰۷/۲۷
  18. الأخبار الطوال (الدینوری) ص 400؛ الثقات (ابن حبان)، ج 2، ص 331؛ تاریخ بغداد (خطیب بغدادی)، ج 1، ص 189؛ تاریخ مدینه دمشق (ابن عساكر)، ج 33، ص 337؛ وقایع الایام، ص 312؛ المحبر (محمد بن حبیب بغدادی)، ص 41