حافظ اسد

از ویکی‌وحدت
حافظ اسد
Hafez asad.jpg
نام کاملحافظ اسد
اطلاعات شخصی
سال تولد1930 م، ۱۳۰۸ ش‌، ۱۳۴۸ ق
محل تولدلاذقیه، سوریه
فعالیت‌هارئیس‌جمهور سوریه از1971 تا سال2000

حافظ اسد متولد ۶ اکتبر ۱۹۳۰ در قرداحه و درگذشته ۱۰ ژوئن ۲۰۰۰ در دمشق است؛ سیاست‌مدار و ژنرال سوری، از رهبران برجسته حزب بعث سوریه، فرمانده پیشین نیروی هوایی ارتش سوریه و نیز رئیس‌جمهور و فرمانده کل قوای مسلح کشور سوریه (به مدت ۳۰ سال) بود.

زندگی‌نامه

وی در 14 مهر 1309/ 6 اکتبر 1930، در دهکده قَرْداحه، از توابع لاذقیه در غرب سوریه، در خانواده‌ای «علوی» متولد شد[۱]. او فرزند چهارم از ازدواج دوم کشاورزی فقیر به نام علی سلیمان بود که مدتی کوتاه بر ضد استعمار فرانسه جنگیده بود[۲]. حافظ آموزش ابتدایی را در زادگاه خود به پایان برد و در 1319ش/ 1940 برای ادامه تحصیل به لاذقیه رفت [۳].حافظ‌ اسد از جوانی تحت‌تأثیر ملی‌گرایی عرب و اندیشه‌های سوسیالیستی و ضداستعماری قرار گرفت و در شانزده سالگی به حزب ‌بعث پیوست[۴].

او در 1330ش/1951 به ریاست همایش سراسری دانش‌آموزان سوریه (المؤتمرالعام لطلبة سوریة) رسید[۵]. پس از پایان دوره دبیرستان، می‌خواست در رشته پزشکی ادامه تحصیل دهد[۶]، اما مشکلات اقتصادی مانع شد و او در 1331ش/1952، در دانشکده خلبانی حِمْص (کلیة حمص‌الجویة) ثبت‌نام کرد [۷]. وی سه سال بعد با درجه ستوانی فارغ‌التحصیل شد و به خدمت نیروی هوایی سوریه درآمد[۸]. حافظ اسد در 1337ش/ 1958 ازدواج کرد. ثمره این ازدواج یک دختر و چهار پسر بود[۹].

فعالیت‌های سیاسی

وی هم‌زمان خدمت در ارتش به فعالیت‌های سیاسی ادامه داد. در 1334ش/ 1955 برای گذراندن یک دوره آموزشی شش‌ماهه به مصر اعزام شد[۱۰]. کارآمدی او به عنوان خلبان جنگی موجب شد تا برای کسب مهارت و آموزش پرواز با هواپیماهای جنگی میگ 15 و میگ 17، در اواسط 1337ش/ 1958 به اتحاد شوروی اعزام گردد (سیل، ص 55؛ مدنی، همانجا). این درحالی بود که مصر و سوریه در بهمن 1336/ فوریه 1958 با هم متحد شده بودند و جمهوری متحد عربی به ریاست جمال عبدالناصر تشکیل شده بود. حافظ‌اسد پس از بازگشت از شوروی در 1338ش/ 1959، متوجه شد که در نظام تازه، حزب بعث به حاشیه رانده شده است و بیشتر افسران بعثی به مشاغل غیرنظامی گمارده شده یا به‌واحدهای بی‌اهمیت نظامی در مصر اعزام شده‌اند.

در همان سال حافظ اسد نیز به مصر اعزام شد[۱۱]. وی و همفکرانش در مصر، از انحلال حزب بعث که یکی از شروط جمال‌عبدالناصر برای تحقق‌وحدت بودــ ناراضی بودند (مدنی، همانجا)؛ بنابراین وی در 1339ش/ 1960، همراه با دو علوی (صلاح جدید و محمد عمران) و دو اسماعیلی (عبدالکریم الجُندی و احمد المیر)، تشکیلاتی سرّی به‌نام کمیته نظامی پایه‌گذاری کردند[۱۲]. در 6 مهر 1340/ 28 سپتامبر 1961، گروهی از افسران سوری که در عضویت کمیته نظامی نبودند، به رهبری عبدالکریم نَحْلاوی، با کودتای نظامی به وحدت مصر و سوریه پایان دادند و قدرت را در سوریه به دست گرفتند[۱۳].برخی سران حزب بعث، از جمله صلاح‌الدین بیطارو اکرم حورانی، جدایی سوریه از جمهوری متحدعربی و پایان وحدت را تأیید کردند؛ بنابراین، مقامات مصری حافظ اسد و دیگر نظامیان بعثی را زندانی کردند. حافظ اسد 44 روز در زندان بود [۱۴] و در بازگشت از مصر، او و گروهی از افسران بعثی از ارتش پاک‌سازی شدند، زیرا حکومت موقت، به نخست‌وزیری مأمون الکُزبَری، به بعثیها اعتماد کافی نداشت و آنان را عناصر خطرناکی می‌دانست. اسد به وزارت اقتصاد منتقل‌گردید و در شهری کوچک، در اداره حمل‌و نقل دریایی، به‌کار گمارده شد[۱۵].

در همین دوران، وی کمیته نظامی را بار دیگر احیا کرد و فعالیت‌های آن را با کمک اعضای سابق گسترش بخشید. آنان، با کمک طرفداران جمال عبدالناصر، در 13 فروردین 1341/ 2 آوریل 1962 اقدام به کودتای نافرجامی در حلب نمودند. درپی آن، حافظ اسد به جنوب لبنان گریخت، اما در آنجا دستگیر و پس از یک هفته آزاد شد [۱۶]. وی بار دیگر فعالیت‌های سیاسی خود را در حزب بعث متمرکز ساخت و با دیگر اعضای کمیته نظامی، کودتای 17 اسفند 1341/ 8 مارس 1963 را طرح‌ریزی کرد که درنتیجه آن، حزب بعث در سوریه به قدرت رسید[۱۷]. بر اثر این تحول، حافظ اسد، که اینک عضو شورای ملی فرماندهی انقلاب بود، با درجه سرگردی به نیروی هوایی سوریه بازگشت. در 1343ش/1964، او درجه سرلشکری گرفت و به فرماندهی نیروی هوایی سوریه منصوب شد[۱۸]. به‌علاوه، به عضویت شورای مرکزی حزب بعث نیز برگزیده شد[۱۹].

از همان ابتدای به قدرت رسیدن حزب بعث، اختلاف میان اعضای قدیمی و سنّتی آن (مانند میشل عفلق) و اعضای نظامی و جوان حزب (مانند حافظ‌اسد و صلاح جدید) آغاز شد. نظامیان جوان اعتقاد داشتند که رهبری عفلق بر حزب با ضعف و فساد همراه است. حافظ اسد و صلاح جدید به‌تدریج، با بسیج حامیان خود در سوریه، به‌قدرت اصلی حزب تبدیل شدند[۲۰] آنان در 4 اسفند 1344/ 23فوریه 1966 دست به کودتایی نظامی زدند که در نتیجه آن دولت امین‌الحافظ سقوط کرد و امین و میشل عفلق از حزب رانده شدند. در دولت جدیدی که به ریاست صلاح جدید تشکیل شد، حافظ اسد با حفظ سمت فرماندهی نیروی هوایی، وزیر دفاع شد (عادل رضا، ص 155؛ ماعوز، ص 34؛با شکست سوریه در جنگ شش روزه (خرداد 1346/ ژوئن 1967)، ارتفاعات جولان از دست رفت و نیمی از نیروی هوایی سوریه نابود شد[۲۱]. ژنرال حافظ اسد در مقام وزیر دفاع، آماج سرزنش قرار گرفت و عزل وی مطرح شد، اما شورای مرکزی حزب آن را تأیید نکرد. اسد گناه این شکست را به گردن آن عده از رهبران حزب انداخت که با تسویه ‌حسابهای سیاسی مکرر، ارتش سوریه را تضعیف کرده بودند [۲۲].

پس از کودتای 4 اسفند 1344/ 23 فوریه 1966، و به‌ویژه پس از شکست سوریه در جنگ 1346ش/ ژوئن 1967، اختلاف‌نظرِ حافظ اسد و صلاح جدید در مورد راهبرد (استراتژی) نظامی و سیاست‌های خارجی، اقتصادی و اجتماعی افزایش یافت، که به ایجاد شکاف در حزب بعث انجامید. حافظ اسد نفوذ زیادی در ارتش سوریه داشت، اما صلاح جدید بر تشکیلات سیاسی حزب بعث مسلط بود[۲۳]. در جریان بحران اردن، معروف به سپتامبر سیاه، صلاح جدید خواستار حمایت کامل ارتش سوریه از گروه‌های مبارز فلسطینی در برابر ارتش اردن بود؛ اما حافظ اسد ــکه از ساقط نمودن ملک‌حسین، پادشاه اردن، و دخالت اسرائیل و آمریکا به نفع وی واهمه داشت ــ از شرکت دادن نیروی هوایی سوریه در این نبرد امتناع ورزید و دستور عقب‌نشینی صادر کرد[۲۴]. پس از آن، صلاح جدید در همایش سراسری حزب بعث (مؤتمرالقیادة القومیة لحزب‌البعث) در 8 آبان 1349/ 30 اکتبر 1970 کوشید اسد را از وزارت دفاع برکنار نماید؛

ریاست‌جمهوری

حافظ اسد با کودتایی بدون خون‌ریزی در 25 آبان 1349/ 16 نوامبر 1970 اوضاع را به سود خود رقم زد [۲۵]. درنتیجه این کودتا، که به الحرکة التصحیحیه (جنبش اصلاحگرانه) معروف شد، صلاح جدید و نورالدین آتاسی از نخست‌وزیری و ریاست‌جمهوری و نیز مناصب حزبی برکنار و زندانی شدند و دولت تازه‌ای به نخست‌وزیری حافظ اسد تشکیل شد[۲۶]. چهارماه بعد، در 21 اسفند 1349/ 12 مارس 1971، اسد به ریاست‌جمهوری سوریه انتخاب شد[۲۷]. به مدت هفت سال، با رأی مردم به ریاست‌جمهوری انتخاب شد و چهار بار متوالی (در همه‌پرسیهای 1357ش/ 1978، 1364ش/ 1985، 1371ش/ 1992 و 1378ش/ 1999)، با کسب آرای نزدیک به صد درصد، در این منصب ابقا شد[۲۸].

سیاست خارجی

حافظ اسد پس از رسیدن به قدرت، در عرصه‌های گوناگون، از جمله سیاست خارجی، اصلاحاتی کرد. وی در پی این بود که سوریه را از انزوا خارج سازد، به همین منظور مشی تنش‌زدایی در مناسبات خارجی را در پیش گرفت. او در آغاز کوشید با کشورهای منطقه مناسبات دوستانه برقرار کند و پس از آن، با هوشیاری و محافظه‌کاری، برای ایجاد رابطه با کشورهای غربی گام برداشت[۲۹]. حافظ اسد در تعامل با اسرائیل دیدگاه متفاوتی داشت و تمام امکانات را برای مبارزه با آن بسیج نمود. وی به‌دنبال جبران شکست 1346ش/1967 و پس گرفتن ارتفاعات جولان بود و مذاکرات را در غیر این صورت، ناعادلانه می‌دانست [۳۰]؛ از این‌رو، در جنگ 1352ش/اکتبر 1973، با مصر متحد شد و ارتش سوریه را در پیروزی‌های اولیه این جنگ شریک ساخت، اما در نهایت، با وساطت هنری کسینجر، وزیرخارجه آمریکا، موافقت‌نامه آتش‌بس با اسرائیل را امضا کرد[۳۱].

با این حال، وی در اجلاس صلح ژنو ــکه به ابتکار کسینجر در 30 آذر و اول دی 1352/ 21ـ22 دسامبر 1973 تشکیل شدــ شرکت نکرد[۳۲].پس از سفر انور سادات به اسرائیل در 1356ش/ نوامبر 1977، اسد در مخالفت با این اقدام، همراه با سران کشورهای لیبی و الجزایر و یمن جنوبی و یاسر عرفات (رئیس سازمان آزادی‌بخش فلسطین)، در 14 آذر 1356/ 5 دسامبر 1977 جبهه پایداری را تشکیل داد [۳۳]. وی همواره بر اجرای دو قطعنامه 242 و 338 شورای امنیت ــکه بر خروج اسرائیلیها از سرزمینهای اشغال‌شده و محقق ساختن صلح دلالت می‌کردــ به عنوان راه‌حل عمده برای پایان بخشیدن به منازعه اعراب و اسرائیل تأکید می‌کرد[۳۴].

بر همین اساس از طرح صلح جورج بوش (رئیس‌جمهوری آمریکا) در 1369ش/ مارس 1991 استقبال کرد و به جریان مشهور به فرایند صلح پیوست. در ادامه، نمایندگان سوریه در اجلاس مادرید در 8 آبان 1370/ 30 اکتبر 1991، شرکت کردند، اما این مذاکرات به صلح ختم نشد؛ از نظر حافظ اسد، اسرائیل به دنبال صلح نبود [۳۵].مسائل لبنان یکی از مهم‌ترین محورهای سیاست خارجی حافظ اسد بود. با آغاز جنگ داخلی لبنان در 1354ش/ 1975، حافظ اسد دخالت سوریه را در این بحران الزامی می‌دید، زیرا از احتمالاتی چون تشکیل دولت مسیحیِ مستقل یا حمله اسرائیل به لبنان بیم داشت؛

بنابراین، نیروهای سوری در 11 خرداد 1355/ اول ژوئن 1976 وارد خاک لبنان شدند. حضور این نیروها پس از پایان جنگ داخلی در لبنان، تا 1384ش/ 2005 ادامه یافت [۳۶].حافظ اسد در بیشتر موارد، با ایالات متحده آمریکا مناسبات خوبی نداشت. روابط قطع شده سوریه و آمریکا ــکه پیش از به قدرت رسیدن حافظ اسد رخ دادــ بعد از جنگ 1352ش/1973 و با میانجیگری کسینجر اندکی بهبود یافت، اما انعقاد معاهده کمپ‌دیوید بین مصر و اسرائیل با وساطت آمریکا، باعث شد که حافظ اسد از آمریکا روی برگرداند و بیش از گذشته به اتحاد جماهیر شوروی گرایش یابد[۳۷].

در بهمن 1356/ فوریه 1978، حافظ اسد به مسکو رفت تا ائتلاف منطقه‌ای جدیدی علیه ائتلاف آمریکا ـ مصر تشکیل دهد. رخدادهای بعدی، سوریه را بزرگ‌ترین متحد اتحاد جماهیر شوروی در منطقه کرد و کمکهای نظامی شوروی به سوریه، از 1356ش/1978 به بعد افزایش یافت[۳۸]. مناسبات دوستانه حافظ اسد با شوروی تا آغاز فروپاشی حکومت کمونیستی در 1369ش/1990، ادامه یافت؛ هر چند این رابطه در زمان گورباچف اندکی دچار مشکل شد، زیرا گورباچف حاضر به همکاری گسترده با کشورهای تندرو عرب، مثل سوریه، نبود[۳۹].حافظ اسد تجاوز نیروهای عراقی به کویت (17 مرداد 1369/ 8 اوت 1990) را محکوم کرد و به نیروهای ائتلاف، به رهبری آمریکا، بر ضد عراق پیوست. وی در نامه‌ای به صدام‌حسین، از او خواست نیروهایش را از کویت خارج سازد و ملت عراق را گرفتار جنگی ویران‌گر نکند[۴۰].

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حافظ اسد از معدود رهبران عرب بود که از این انقلاب استقبال کرد. مناسبات سوریه و جمهوری اسلامی ایران به‌سرعت توسعه یافت (رجوع کنید به گودرزی، ص 17ـ18؛ احتشامی و هینبوچ، ص 1ـ2). با تجاوز نیروهای عراقی به ایران و آغاز جنگ تحمیلی، حافظ اسد تجاوز عراق را محکوم و پشتیبانی خود را از جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد. وی این موضع را، به‌رغم تلاش‌های بسیاری از سران‌عرب برای جدا کردن سوریه از ایران، تا پایان جنگ حفظ نمود[۴۱].

اگرچه این موضع حافظ اسد، تا اندازه‌ای متأثر از رقابت سنّتی میان احزاب بعث سوریه و عراق و نظامهای مستقر در این دو کشور بود، در عین حال از درست‌اندیشی‌و عمل‌گرایی او ناشی‌می‌شد، زیرا باتوجه‌به مواضع جمهوری اسلامی ایران در برابر اسرائیل و قضیه فلسطین و نیز قدرت تأثیرگذاری ایران در لبنان از طریق شیعیان آن کشور، به ایران به‌چشم متحدی راهبردی نگاه می‌کرد[۴۲].

سیاست داخلی

حافظ اسد در دوران ریاست‌جمهوری خود هیچ تغییر ریشه‌ای در ساختار قدرت ایجاد نکرد و نظام سیاسی سوریه در زمان وی دارای ثبات نسبی بود. وی مناصب مهم نظامی، اطلاعاتی و امنیتی را به نظامیان علوی سپرد. آنان نیز در طول دوره ریاست‌جمهوری وی، به او وفادار ماندند[۴۳].

در عرصه اقتصادی، حافظ اسد مشی سوسیالیستی در پیش گرفت تا سوریه دوران گذار به سوسیالیسم را طی نماید. وی برای رسیدن به این هدف، به بخش صنعتی توجه خاصی داشت و در کنار گسترش فعالیت بخش دولتی، بخش خصوصی را نیز فعال نمود (پرتس، ص 41؛ عمادی، ص 146ـ147). افزایش بهای نفت پس از 1352ش/1973، این توان را به او داد که در دهه 1350ش/ 1970 به توسعه کشاورزی، صنعت، زیرساختهای حیاتی، بهداشت و آموزش بپردازد[۴۴]. طبق گزارشهای بانک جهانی، میانگین رشد سالیانه اقتصادی سوریه در دهه 1350ش/1970، 9% بود و درآمد ناخالص ملی نیز به‌طور میانگین 10% افزایش داشت[۴۵]؛ اما در دهه 1360ش/1980، عملکرد اقتصادی حافظ اسد چندان مطلوب نبود.

کاهش قیمت نفت و زیانهای حاصل از آن و همچنین خشکسالی درازمدتی که بخش کشاورزی را با مشکل روبه‌رو ساخت (سیل، ص 451ـ452)، موجب بحران اقتصادی شد. با آغاز دهه 1370ش/1990 و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، حافظ اسد سیاست خود را تغییر داد و به سوی اقتصاد آزاد رفت. او بخش خصوصی را تقویت کرد و جذب سرمایه‌گذاریهای خارجی را افزایش داد. به این ترتیب، بر بحران اقتصادی ناشی از سال‌های قبل فائق آمد و در زمینه اقتصاد آزاد به موفقیت‌هایی نسبی دست یافت[۴۶].

درگذشت

وی در ده سال آخر عمر خود به نارسایی قلبی مبتلا شد تا اینکه در 19 خرداد 1379/ 10 ژوئن 2000،هنگام مکالمه تلفنی با امیل لحود رئیس‌جمهور لبنان براثر این بیماری از دنیا رفت و فرزندش، بشار اسد، به جای او به ریاست‌جمهوری انتخاب شد[۴۷].

پانویس

  1. عادل حافظ، ص 19؛ سیل، ص 5
  2. سیل، ص 5ـ6
  3. همان، ص 8، 11
  4. کراسیتسکی، ص54ـ56؛ ماعوز، ص24؛ فؤاد عشا، ص 98
  5. فؤاد عشا، ص 100
  6. همان، ص 101
  7. مدنی، ص 296؛ سیل، ص 37ـ 39
  8. مدنی، همانجا
  9. کراسیتسکی، ص 77
  10. فؤاد عشا، ص 123
  11. فؤاد عشا، ص130؛ سیل، ص 59
  12. دام، یادداشت‌ها، ص175،ش69؛ مدنی، ص296ـ 297؛ سیل، ص60ـ 62
  13. بشور، ص 530ـ531؛ کراسیتسکی، ص80
  14. فؤاد عشا، ص 137ـ138؛ کراسیتسکی، ص 81
  15. رجوع کنید به سیل، ص69؛ بشور، ص 538 ـ 539
  16. سیل، ص 69ـ71؛ فؤاد عشا، ص 138ـ139
  17. مدنی، ص 297؛ ماعوز، ص 31
  18. عادل حافظ، ص 53؛ ماعوز، ص 32
  19. کراسیتسکی، ص 91ـ92
  20. سیل، ص 88، 97ـ101
  21. سیل، ص 142
  22. همان، ص 142ـ143؛ مدنی، ص 297ـ298
  23. سیل، ص 145ـ150؛ ماعوز، ص 34ـ36؛ دام، ص 62ـ68
  24. سیل، ص 157ـ161؛ مدنی، ص 298
  25. فؤاد عشا، ص 189؛ ماعوز، ص 39؛ سیل، ص 162ـ163
  26. مدنی، همانجا
  27. کراسیتسکی، ص 129؛ ماعوز، ص 39ـ40
  28. سایت دانشنامه جهان اسلام
  29. جعفری، ص 163
  30. سیل، ص 185؛ هینبوچ، ص 147
  31. یانیو، ص170؛ جعفری، ص 399ـ400
  32. کوئانت، ص 285
  33. سیل، ص310ـ311
  34. عادل رضا، ص 489، 494ـ495
  35. همان، ص 487ـ490؛ عادل حافظ، ص 215
  36. سیل، ص 276؛ رابینوویچ، ص 181ـ183؛ مدنی، ص 321ـ324
  37. جعفری، ص 398ـ401
  38. قاسم جعفر، ص 44ـ45؛ شاد و همکاران، ص80
  39. رجوع کنید به شاد و همکاران، ص 81ـ86
  40. همان، ص 77؛ عادل رضا، ص 361ـ365
  41. رجوع کنید به هیرشفلد، ص110
  42. رجوع کنید به گودرزی، ص18ـ 23؛ احتشامی و هینبوچ، ص116؛ هیرشفلد، ص 111ـ121
  43. دام، ص 118
  44. سیل، ص 441ـ442
  45. فیرو، ص 44
  46. رجوع کنید به عمادی، ص 178ـ183؛ پرتس، ص 257 ـ 261
  47. مدنی، ص 298، 385ـ386