حق بازگشت از منظر حقوق بین الملل و نظام حقوقی اسلام

از ویکی‌وحدت

حق بازگشت از منظر حقوق بین‌الملل و نظام حقوقی اسلام عنوان مقاله‌ای است به زبان فارسی که در پژوهشگاه مطالعات تقریبی به رشته تحریر درآمده است. [۱]

چکیده

از جمله حقوق انسان‌‌‌‌ها که مورد اتفاق مجامع جهانی بوده و نظام حقوقی اسلام نیز آنرا تایید نموده حق بازگشت انسان‌‌‌‌ها به اوطانشان است. خلاء‌ امنیت و بحران روحی که بعد از جنگ جهانی دوم در فضای عمومی جهان حاکم گردید رهبران دنیا را بر آن داشت که اقدام اساسی در حل این معضل جهانی بنمایند؛ ازاینرو با تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر در سنه 1948 بسیاری از حقوق طبیعی انسان‌‌‌‌ها - که از جمله آنها حق بازگشت می‌باشد – را به رسمیت شناخته و از نظامهای سیاسی سراسر جهان خواستند که بدان پایبند باشند. در شریعت اسلام نیز بدلیل اهتمام جدی به حقوق انسان‌‌‌‌ها - که از جمله آنها حق بازگشت می‌باشد – با سلب کنندگان این حقوق مقابله جدی شده است. این امر در آیات و روایات متعدد بخوبی مشهود است.

در مقاله حاضر ضمن بررسی حق بازگشت از منظر اسلام - و تبیین آیات و روایات در این مساله- و حقوق بین الملل، برتری نظام حقوق اسلام بر منشور جهانی حقوق بشر – حقوق بین‌المللی – اثبات گردیده است.

کلید واژه: حقوق، وطن، قرآن، حدیث، بازگشت، بین الملل، صهیونیزم

مقدمه

از جمله مباحث برجسته و گرانسنگ در نظامات حقوقی- قطع نظر از مذهب و مرام خاص - مساله حقوق طبیعی انسان‌هاست. آدمیان بدلیل برخورداری از نعمت وجود و نیز استعدادهای گوناگونی که آفریدگار جهان در آنها به ودیعت نهاده است طبعا از سلسله حقوقی که مقتضای طبیعی امکانات مذکوراست برخوردار خواهند بود.

بدیهی است این حقوق با حقوق قانونی و قراردادی که توسط حاکمان در راستای نظم اجتماعی تشریع می‌گردد متفاوت خواهد بود چون اولا منشا پیدایش حقوق طبیعی اصل خلقت آدمیان و استعدادهای تعبیه شده در وجود آنان بوده در حالی که منشا پیدایش حقوق قانونی، اعتبار و جعل حاکمان و سیاستمداران جوامع می‌باشد.

ثانیا حقوق طبیعی انسان‌‌‌‌ها اموری جهانی بوده و اداب و رسوم خاص جوامع بشری در اثبات، اصلاح یا نفی آن دخالت ندارد در حالی که حقوق قانونی و اعتباری بوسیله سیستم‌های خاص اجتماعی و سیاسی به افراد جامعه اعطا شده و قابلیت اصلاح یا سلب را داراست. نکته اساسی در مساله حقوق طبیعی آن است که برغم اتفاق همه مکاتب و مذاهب – دینی و غیردینی – در پذیرش اصل این حقوق، نسبت به برخی از موارد و مصادیقش بین آنان اختلافاتی دیده می‌شود که از جمله آنها حق بازگشت می‌باشد.

در این مقاله به تبیین دو دیدگاه حقوقی "اسلام و حقوق بین الملل "در زمینه حق بازگشت بعنوان یکی از مصادیق حقوق طبیعی انسان‌‌‌‌ها خواهیم پرداخت. اما قبل از ورود به مبحث اصلی لازم است به تبیین مفهوم و جایگاه حقوق بین الملل پرداخته شود:‌

حقوق بین الملل

مراد از حقوق بین الملل حقوقی است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر به رسمیت شناخته شده و همه دولت‌‌‌‌ها موظف به اجرای آن هستند. در این اعلامیه که مشتمل بر سی اصل می‌باشد مهمترین حقوق طبیعی انسان‌‌‌‌ها نظیر آزادی بیان، عقیده و...به رسمیت شناخته شده است.

در مقدمه این اعلامیه امده است:‌ از آنجا که شناسایی حیثیت ذاتی کلیه اعضای بشری و حقوق یکسان و انتقال ناپذیر آنان، اساس آزادی، عدالت و صلح را در جهان تشکیل می‌دهد؛

از آنجا که عدم شناسایی و تحقیر حقوق بشر منتهی به اعمال وحشیانه ای گردیده است بشریت را که رو به عصیان واداشته و ظهور دنیایی که درآن افراد بشر در بیان عقیده، آزاد و از ترس و فقر، فارغ باشند به عنوان بالاترین آمال بشر اعلام شده است... از آنجا که مردم ملل متحد، ایمان خود را به حقوق اساسی بشر و مقام و ارزش فرد انسانی حقوق مرد و زن و تساوی مجددا" در منشور، اعلام کرده‌اند و تصمیم راسخ گرفته‌اند که به پیشرفت اجتمایی کمک کنند و در محیطی آزادتر وضع زندگی بهتری بوجود آورند ....مجمع عمومی این اعلامیه جهانی حقوق بشر را آرمان مشترکی برای تمام مردم و کلیه ملل، اعلام می‌کند. [۲]

نگاهی به اعلامیه جهانی حقوق بشر - حقوق بین الملل

بروز جنگ جهانی اول و دوم که به کشته شدن ملیون‌‌‌‌ها انسان – قریب 100ملیون نفر- منتهی گردیده و جامعه جهانی را بشدت تکان داد از عوامل اصلی تنظیم و تصویب اعلامیه مذکور بود. احساس عدم امنیت و نگرانی از بروز مجدد فجایعی اینچنین در فضای عمومی جهان سبب گردید مهمترین اصول و حقوق انسانی در آن گنجانده شود. هر چند دولت‌های غربی که خود افتخار تدوین چنین اعلامیه ای را داشتند در حیطه عمل از بزرگ‌ترین ناقضان آن شمرده می‌شوند اما این امر از طبیعی بودن چنین حقوقی نمی‌کاهد اعلامیه مذکور معیاری است برای ملت‌های جهان که رفتار دولت‌‌‌‌ها و حاکمانی را که مدعی طرفداری از حقوق بشرند با آن مورد سنجش قرار دهند.

تحلیل شهید مطهری از ناکارامدی اعلامیه حقوق بشر

در اینکه چرا اعلامیه مذکور به رغم پشتوانه‌های عریض و طویلش هنوز نتوانسته است در سطح جهان خوشبختی را برای بشریت معاصر به ارمغان اورده و نگرانی‌‌‌‌ها را بزداید بلکه آینده جهان را بشدت درمعرض تهدید قرار داده است دلائل مهمی مطرح گردیده است که مهمترین آن تناقضی است که بین حقوق مطرح شده دراعلامیه مذکور و مبانی فکری تدوین کنندگان – دولت‌های غربی - آن در زمینه انسان‌شناسی است.

شهید مطهری در تبیین این تناقض می‌نویسد:‌

تکیه‌گاه این اعلامیه «مقام ذاتی انسان» است، شرافت و حیثیت ذاتی انسان است. از نظر این اعلامیه انسان به واسطه یک نوع کرامت و شرافت مخصوص به خود دارای یک سلسله حقوق و آزادی‌‌‌‌ها شده است که سایر جانداران به واسطه فاقد بودن آن حیثیت و شرافت و کرامت ذاتی، از آن حقوق و آزادی‌‌‌‌ها بی‏‌بهره‌‏اند. ... باید بپرسیم آن حیثیت ذاتی انسانی که منشأ حقوقی برای انسان گشته و او را از اسب و گاو و گوسفند و کبوتر متمایز ساخته چیست؟ و همین جاست که یک تناقض واضح میان اساس اعلامیه حقوق بشر از یک طرف و ارزیابی انسان در فلسفه غرب از طرف دیگر نمایان می‏گردد.

ایشان ادامه می‌دهد:‌ در فلسفه غرب سال‌هاست که انسان از ارزش و اعتبار افتاده است. ...انسان از نظر غربی تا حدود یک ماشین تنزل کرده است، روح و اصالت آن مورد انکار واقع شده است. اعتقاد به علت غایی و هدف داشتن طبیعت یک عقیده ارتجاعی تلقی می‏‌گردد....از نظر برخی فلسفه‌‏های نیرومند غربی انسان ماشینی است که محرک او جز منافع اقتصادی نیست. دین و اخلاق و فلسفه و علم و ادبیات و هنر همه رو بناهایی هستند که زیربنای آنها طرز تولید و پخش و تقسیم ثروت است؛ همه این‌‌‌ها جلوه‏‌‌‌ها و مظاهر جنبه‏‎های اقتصادی زندگی انسان است. ... اگر بناست نیک و بد به‌‏طور کلی مفاهیم نسبی باشند و الهامات فطری و وجدانی سخن یاوه شمرده شود، اگر انسان جنساً بنده شهوات و میل‌های نفسانی خود باشد و جز در برابر زور سر تسلیم خم نکند، ....چگونه می‏توانیم از حیثیت و شرافت انسانی و حقوق غیر قابل سلب و شخصیت قابل احترام انسان دم بزنیم و آن را اساس و پایه همه فعالیت‌های خود قرار دهیم؟![۳]

نتیجه آنکه از منظر ایشان ‌برای غرب لازم بود نخست در تفسیر خویش از انسان تجدید‌نظر نموده آنگاه اعلامیه‏‌های بالابلند در زمینه حقوق مقدس و فطری بشر صادر کند.

تبیین موضوع اصلی

بعد از بیان مقدمات ذکر شده اینک به تبیین موضوع اصلی مقاله – حق بازگشت از منظر حقوق بین الملل و نظام حقوقی اسلام – می‌پردازیم:‌

الف - حق بازگشت به موطن در حقوق بین الملل

از جمله حقوق طبیعی که خالق هستی به همه انسان‌‌‌‌ها کرامت فرموده و در منشور جهانی حقوق بشر ‌[۴]. نیز مورد تصویب قرار گرفته است حق آدمیان در انتخاب مکان جهت اقامت و سکنی و نیز حق بازگشت به آن است. در ماده13 اعلامیه مذکور امده است: ماده 13- الف) هرکس حق دارد در داخل هر کشور آزادانه نقل مکان کند و هر کجا بخواهد اقامت گزیند.

ب) هرکس می‌تواند هر کشوری را که بخواهد، من جمله کشور خود را ترک کند و می‌تواند به کشور خود باز گردد. [۵]

بر این اساس آدمیان آزادند در هر کجا که بخواهند اقامت داشته و آنرا موطن خویش قرار دهند. هیچکس نمی‌تواند آنانرا از موطنی که برگزیده‌اند اخراج نموده و یا مانع بازگشت آنان به موطن اصلی‌شان گردد.

نیرنگ صهیونیزم در تصویب " قانون بازگشت"

از شگفتی‌های جهان معاصر آن است که اندکی بعد از تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر و گنجاندن حق بازگشت در آن پارلمان دولت جعلی اسرائیل در برابر دیدگان جهانیان قانونی را بعنوان قانون بازگشت تصویب نمود که تعارض جدی با قانون بازگشت در اعلامیه مذکور داشت. بر اساس این قانون که در پنج ژوئیه سال ۱۹۵۰ تصویب شد"صراحتا به هر یهودی حق داده است که (پس از سال‌‌‌‌ها غیبت موقت) به اسرائیل مهاجرت کند یا باز گردد و بطور ضمنی این حق را برای فلسطینیان که در سال 1948از زمین خود مهاجرت کردند- انکار می‌کند تا فضای حیاتی برای یهودیان و کشور یهودی فراهم شود و خالی از اعراب باشد. [۶] این قانون دو بار ابتدا در اوت 1954 و باردیگر در مارس 1970 بدین شکل اصلاح گردید که هر یهودی در جهان حق دارد که به فلسطین مهاجرت کند و به محض رسیدن به یک شهروند تبدیل شود. [۷]

منطق سست و ظالمانه صهیونیزم در عدم حق بازگشت فلسطینیان

قانون بازگشت یهودیان بر این فرض بنا شده است که "‌فلسطین سرزمین بدون ملت است و اگر در طی ده‌‌‌‌ها قرن گذشته ملتی در آن وجود داشته است این وجود عرضی و موقتی است و هیچ حقوق ثابتی به اعضای این ملت نمی‌دهد زیرا یهودیان به تنهائی در زمین فلسطین- یا آنگونه که در ادبیات صهیونیستی و اسرائیلی و یهودی گفته می‌شود - در ارتش اسرائیل از حقوق مطلق اندامی برخوردارند ." [۸]"

باید گفت صهیونیست‌‌‌‌ها جهت مشروعیت بخشیدن به اقدام شومشان در اخراج فلسطینیان و اسکان یهودیان مهاجر در سرزمین آنها، از واژه"بازگشت" بجای واژه " مهاجرت و تابعیت " استفاده نمودند تا مهاجرت یهودیان به فلسطین را امری طبیعی جلوه داده و در سطح دنیا چنین وانمود شود که گویا اینان از نقاط مختلف دنیا به وطنشان باز می‌گردند.

صهیونیست‌‌‌‌ها در تعلیل نام‌گذاری قانون بازگشت معتقدند که:‌" یهودیان یک ملت بدون سرزمین و ملتی اندام‌وار ارگانیک هستند که دو هزارسال است از میهن خود فلسطین تبعید شده‌اند اما این تبعیدشدن در اعضای این ملت تاثیر نداشته است زیرا بر اساس تصور صهیونیسم بیشتر آنها پیوند کاملی با میهنشان دارند و بازگشت به میهن را می‌خواهند تا به حالت پراکندگی پایان دهند و یکپارچگی ملت یهود را با زمین یهودی آن تحقق بخشند نام‌گذاری این قانون به قانون بازگشت از همین جا سرچشمه نمی‌گیرد ". [۹] عجیب آنکه صهیونیست‌‌‌‌ها معتقدند که حق بازگشت یهودیان به فلسطین در نهاد هر یهودی نهفته است و قانون بازگشت در صدد آن نیست که حقی را برای یهودیان تشریع کند بلکه "غرض این قانون مشخص کردن ویژگی کشور صهیونیستی و هدف بی‌نظیر آن است – به این معنا که - این کشور از نظر عناصر تشکیل دهنده و اهداف با دیگر کشور‌‌‌ها جهان فرق می‌کند، حاکمیت آن محدود به ساکنانش است اما درهای آن به روی هر یهودی در هر جائی که باشد باز است ". [۱۰]

نتیجه آنکه بر اساس قانون بازگشت، یهودیان در هر سرزمینی که باشند حق مهاجرت به اسرائیل را داشته اما فلسطینیانی که در اثر اشغال سرزمین شان توسط صهیونیست‌‌‌‌ها از خانه پدری و اباء‌ واجدادی شان آواره شده و به کشورهای مختلف گریخته‌اند حق بازگشت به سرزمین خود را نخواهند داشت.

ب - حق بازگشت به موطن در اسلام

در نظام اجتماعی اسلام مبحث حقوق آدمیان – با قطع نظر از مبانی اعتقادی و فکری‌شان - از اهمیت ویژه‌ای برخوردار می‌باشد. دلیل این امر شواهد متعدد قرآنی و روایی و نیز سیره عملی رهبران الهی است که در مقاله حاضر به تبیین برخی از آنها خواهیم پرداخت.

الف – حق بازگشت در قرآن

حق بازگشت به موطن از جمله حقوق طبیعی است که در قرآن کریم برآن تاکید گردیده و با سلب‌کنندگان چنین حقی از انسان‌‌‌‌ها بشدت برخورد شده است. در این مقاله به تبیین برخی از آیاتی که بر اثبات چنین حقی دلالت می‌کند خواهیم پرداخت:‌

آیه نخست:‌

وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لَا تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ [۱۱] هر چند خطاب ظاهری آیه مذکور جمعیت بنی‌اسرائیل بوده که متذکر به پیمان‌های الهی شده‌اند اما وجود قرائن در آیه و نیز آیات قبل و بعد آن بیانگر آن است که نمی‌توان مخاطبین آیه را خصوص بنی اسرائیل دانسته و دیگر آدمیان را از پیمان‌های مذکور که اموری انسانی و ارزشی هستند مستثنی دانست.

در تبیین نکته مذکور باید گفت:‌ اولا سیاق و متن آیه ذکر شده و نیز آیه قبل از آن - وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی‏ وَ الْیَتامی‏ وَ الْمَساکِینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ [۱۲]، بیانگر آن است که خطاب مذکور متوجه همه انسان‌‌‌‌ها بوده و مختص به بنی اسرائیل نمی‌باشد چون پیمان‌های ذکر شده در این آیه عمومی و جهانی می‌باشد.

ثانیا منحصر نمودن خطاب در آیات مذکور به خصوص بنی اسرائیل و عدم تعمیم آن به سائر انسان‌‌‌‌ها با فلسفه ذکر آنها در قرآن- عبرت گرفتن از خطا‌‌‌ها و عواقب پیشینیان - منافات خواهد داشت.

نکات:

برخی از نکاتی را که از آیه مذکور قابل استنباط است عبارتند از:‌

1-در آیه مذکور از دو پیمان الهی با انسان‌‌‌‌ها سخن بمیان امده است که در عرض یکدیگر قرار دارند:‌ پیمان منع از کشتار و خون‌ریزی و پیمان اجتناب از اخراج مردم از موطنشان- وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لَا تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ-

2- از فقره ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ بدست می‌آید که پیمان مذکورمورد تایید آدمیان نیز قرار گرفته است.3-گناه اخراج انسان‌‌‌‌ها از موطنشان معادل کشتن و ریختن خون آنان می‌باشد.

4- از فقره وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ بدست می‌آید که سلب حق طبیعی دیگران مستلزم سلب حق خویش نیز خواهد بود بدلیل آنکه جامعه انسانی وجودی مستقل از افراد داشته و افراد هر جامعه از روحی واحد و جمعی برخوردارند از اینرو هر نوع ظلم به دیگران در واقع ظلم به خویشتن – ظلم کننده - خواهد بود بهمین جهت اخراج انسان‌‌‌‌ها از موطن خود در واقع ظلم به همه افراد جامعه – که از روح واحدی برخوردارند- از جمله ظلم به نفس اخراج کنندگان نیز خواهد بود.

5-میل انسان‌‌‌‌ها به وطن و مکان اقامتشان امری طبیعی بوده و اخراج آنان از وطنشان برخلاف طبیعت و ضد ارزش می‌باشد. آیه دوم:‌ أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَیٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا ۗ وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ [۱۳]

برخی از مفسرین شان نزول آیه مذکور را مهاجرینی می‌دانند که بناحق از خانه و کاشانه اشان از مکه اخراج گردیده و بسوی مدینه هجرت گزیدند[۱۴]

اما شکی نیست که این شان نزول مانع آن نیست که مفادش را مطلق کسانی بدانیم که توسط حاکمان جور از مناطق خویش ظالمانه اخراج گردیده و به سرزمینی دیگر مهاجرت نموده‌اند بخصوص آنکه تعلیل ذکر شده در آیه "وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ... "مبنی بر لزوم دفاع در برابر متجاوزین به حقوق انسان‌ها، قرینه بر تعمیم و عدم اختصاص آیه به خصوص مهاجرینی است که ظالمانه از موطنشان در مکه اخراج گردیده‌اند.

نکات:‌ برخی از نکاتی که از آیه مذکور قابل استنباط است عبارتند از:‌ ‌ 1- مشروعیت دینی جهاد با متجاوزین و اشغالگران:‌ از فقره أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا بدست می‌آید که خداوند به کسانی که مورد ستم و تجاوزقرار گرفته و از موطنشان بناحق اخراج گردیده‌اند اذن داده است که به جهاد با مهاجمین و اشغالگران برخیزند.

2- ترک قتال با متجاوزین سبب نابودی دین و شعائر دینی می‌گردد:‌ از فقره وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا بدست می‌آید که عدم مبارزه و جهاد با اشغالگران و سلب کنندگان حق طبیعی بازگشت به موطن سبب زوال شعائر دینی و امنیت عمومی‌خواهد گردید.

3- وعده الهی به نصرت و یاری کسانی که به جهاد در برابر اشغالگران می‌پردازند:‌ از فقرات وَإِنَّ اللَّهَ عَلَیٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ و وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ که از مضمون واحدی برخوردار می‌باشند بدست می‌آید که مدد ونصرت خداوند در نبرد مذکور با کسانی است که به ندای الهی در جهاد با متجاوزان و اشغالگران لبیک گفته و در صدد بازگشت به موطن‌شان می‌باشند.

4- قداست جهاد با اشغالگران و متجاوزین:‌ از فقرات وَإِنَّ اللَّهَ عَلَیٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ و وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ بدست می‌آید همه کسانی که در مبارزه با اشغالگران و اخراج کنندگان مردم ازسرزمین شان پیکار می‌کنند درزمره کسانی هستند که به یاری خدا برخاسته و خداوند نیز به آنها وعده نصرت داده است. بنابراین جهاد با متجاوزین و اشغالگران علاوه بر مشروعیت از قداست نیز برخوردار می‌باشد که در نتیجه چنین عملی سبب تقرب مجاهدان به حضرت حق‌تعالی خواهد بود.

5- بازگشت به وطن امری ذاتی و طبیعی است:‌ از مجموع آیه مذکور بدست می‌آید که بازگشت به وطن حق طبیعی انسان‌‌‌‌ها بوده و اخراج آنان از موطنشان امری قبیح، ظلمی آشکارو عمل ضد ارزشی می‌باشد.

آیه سوم:‌

لایَنْهاکُمْ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا اِلَیْهِمْ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ إِنَّما یَنْهاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فی الدّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی اِخراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأوُلئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ»؛[۱۵]

‌در این آیه نیز همانند آیات پیشین طبق نقل مفسرین مخاطبین آن مهاجرینی هستند که بزور از دیارشان - مکه – رانده شده و در مدینه اقامت گزیدند[۱۶] اما شکی نیست که مفاد آن همه کسانی را که ظالمانه در اخراج انسان‌‌‌‌ها از دیارشان اقدام می‌کنند شامل می‌گردد. سید قطب در تفسیر فی ظلال القرآن به این تعمیم تصریح کرده و معتقد است آیه مذکور بیانگر لزوم نفی رابطه مودت امیز و ولایت‌پذیری با کسانی است که با مسلمانان بجهت عقائد دینی شان پیکار نموده و آنان را از سرزمین‌شان اخراج نموده‌اند.[۱۷]

برخی دیگر از اندیشمندان اسلامی نیز ضمن پذیرش تعمیم - در آیه مذکور- یکی از مصادیق بارز آیه " إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ" در جهان معاصر را صهیونیست‌‌‌‌ها و دولت‌هائی می‌داند که به حمایت از اشغالگران فلسطین اقدام نمودند:‌ باید از وجدان بشریت معاصر پرسید:‌ امروزه چه کسانی با مسلمانان پیکار نموده و آنان را از دیارشان اخراج نموده‌اند ؟چه کسانی از اشغالگران فلسطین در جهت نابودی مسلمانان و مردم فلسطین حمایت می‌کنند...در چنین شرائطی بر هر انسان دینداری لازم است به آیه «قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ» که دستور مبارزه با متجاوزین را می‌دهد عمل نماید.[۱۸]،

نکات:‌

1-از تقارن فقرات قاتَلُوکُمْ فی الدّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ بدست می‌آید اخراج مردم از موطنشان معادل جنگ اعتقادی با آنان می‌باشد.

2- از فقره ظاهَرُوا عَلی اِخراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ بدست می‌آید حمایت وهمکاری با سلب کنندگان حق طبیعی انسان‌‌‌‌ها - زیستن درموطن خویش - و اخراج آنان از دیارشان آدمی را در ردیف کسانی قرار خواهد داد که نقش اصلی را در اخراج انسان‌‌‌‌ها از خانه و کاشانه‌شان داشته‌اند.

3- مسلمانان مامور به اجتناب از ولایت‌پذیری، رابطه محبت‌آمیز و همکاری با هر دو گروه- اخراج‌کنندگان و حامیانشان - گردیده‌اند -...وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی اِخراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ. -

4- از فقره وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأوُلئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ بدست می‌آید که ولایت پذیری و همکاری با اخراج کنندگان انسان‌‌‌‌ها از وطنشان حرام شرعی بوده و تخلف از این دستور الهی آدمی را در ردیف ستمکاران به حقوق انسان‌‌‌‌ها قرار خواهد داد.

آیه چهارم:

‌أَلَمْ تَرَ إِلَی الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَیٰ إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا ۖ قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ [۱۹]


تبیین :‌

در آیه مذکور از زبان گروهی از بنی اسرائیل نقل شده است آنگاه که از پیامبر خویش خواستند تا فرماندهی برای آنان جهت پیکار با اشغالگران سرزمین شان تعیین نماید به آنان ابلاغ شد که آیا در نبرد با متجاوزین مصمم هستید؟ آنان گفتند: وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ چگونه با دشمنانمان پیکار ننمائیم درحالی که آنان ما را از دیار و فرزندانمان جدا نموده و سرزمین مان را اشغال نموده‌اند.

در آیه مذکور اخراج ظالمانه بنی اسرائیل از سرزمین شان" وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَأَبْنَائِنَا" علت وجوب پیکار آنان با متجاوزین شمرده شده است "وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ" بنابراین از تقارن این‌دو - علت و معلول - بدست می‌آید که اقامت در وطن و بازگشت بدان ازجمله حقوق طبیعی و قطعی آدمیان می‌باشد از اینرو هیچ قدرتی حق سلب آنها را داشته و طبق آیه مذکور پیکار با سلب کنندگان این حقوق واجب خواهد بود.

نکات:‌

1-جهاد با متجاوزین و اخراج‌کنندگان انسان‌‌‌‌ها از اوطانشان نیازمند داشتن فرماندهی لائق و داناست- ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ-

2- وجود رهبر و فرمانده لائق در هر جامعه‌ای مانع سلطه اشغالگران و اخراج افراد آن جامعه از سرزمین شان خواهد بود.

3- پیکار با متجاوزین به حقوق انسان‌‌‌‌ها – ودفاع از حق طبیعی بازگشت به وطن – از قداست معنوی برخوردار بوده و از مصادیق جهاد فی سبیل الله خواهد بود. -وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ-[۲۰]

آیه پنجم:

إِنَّ الّذی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرآنَ لَرَادُّکَ إِلَی مَعَاد»؛ (آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاهت باز می‌گرداند)[۲۱]. درشان نزول آیه مذکور امده است:‌ پیامبرص در مسیر هجرت از مکه به مدینه آنگاه که به جحفه رسید شوق به وطن – مکه - در دلش راه یافت آیه مذکور آن حضرت را تسلی داده و به او م‍‍‍ژده بازگشت مجدد به مکه را داد. [۲۲]

در تفسیر نمونه ذیل آیه مذکور امده است که خداوند پیامبرش را بهنگام خروج از مکه اینچنین بشارت داد که:‌ غم مخور همان خدایی که موسی را در طفولیت به مادرش بازگرداند، همان خدایی که او را بعد از یک غیبت ده ساله از مصر به زادگاه اصلیش بازگردانید تا چراغ توحید را برافروزد و حکومت مستضعفان را تشکیل دهد و قدرت فرعونیان طاغوتی را درهم بشکند، همان خدا تو را با قدرت و قوت تمام به مکه باز می‌‏گرداند، و چراغ توحید را با دست تو در این سرزمین مقدس ‏برمی‌‏افروزد. همان خدایی که قرآن را بر تو نازل کرد و ابلاغش را فرض نمود و احکامش را واجب گردانید، آری خدای قرآن، خدای با عظمت زمین و آسمان این امور در برابر قدرتش سهل و آسان است. [۲۳]

نکات

1- تعلق و میل انسان‌‌‌‌ها به وطن - محیط اقامت - و نیز بازگشت به آن امری طبیعی است.

2-نگاه تمدنی قرآن به مساله بازگشت :‌ در زمینه ارتباط صدر و ذیل آیه – بین فرض قرآن بر پیامبرص و بازگشت آن حضرت به مکه – در تفسیر "من هدی القرآن" امده است:‌ تعبیر خاص قرآن در آیه مذکور إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ‏» و عدم بکار‌گیری "ان اللّه العزیز مثلا "بیانگر نگاه تمدنی قرآن در مهاجرت پیامبر از مکه به مدینه است بدین معنا که همانگونه که خداوند با نزول قرآن بر پیامبرص منهج عمل به دستورات الهی و التزام قلبی به پیامبر و مسلمانان آموخت قطعا بوسیله همین قرآن، حق او - و سائر مسلمانان - را در بازگشت پیروزمندانه به وطن -مکه - تضمین خواهدکرد.[۲۴]

در تفسیر انوار درخشان نیز در تبیین وجه ارتباط بین صدر و ذیل آیه امده است:‌... مفاد آیه‏ (إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی‏ مَعادٍ) تعلیق حکم بر وصف است؛ از جمله لوازم نزول آیات قرآنی برسول آنستکه شهر مکه را فتح نماید و پروردگار آنرا در اختیار وی درآورد استفاده می‏شود که رکن انجام رسالت رسول و بناگذاری مکتب عالی قرآن در جهان آنست‌که شهر مکه در تصرف اسلام و مسلمانان درآید و در نتیجه دعوت رسول از شهر مکه و کانون توحید صادر و باقطار جهان انتشار یابد. [۲۵]

آیه ششم:

‌یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ ۖ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ ۖ وَصَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ ۗ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ" [۲۶]

تبیین:‌

مفاد آیه مذکور آن است که شدت قبح و حرمت برخی از گناهان بیشتر از گناه بزرگ جنگیدن در ماه‌های حرام شمرده شده است؛ ازجمله این گناهان اخراج نمودن انسان‌‌‌‌ها از موطنشان می‌باشد وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ. بجهت آنکه صدمه‌ای که بر اخراج انسان‌‌‌‌ها از اوطانشان مترتب می‌گردد بمراتب بیشتر از صدمه قتالی است که در ماه حرام تحقق می‌یابد. طبق دیدگاه مفسرین آیه مذکور زمانی نازل شد که مشرکین مسلمانان را بجهت آنکه در ماه حرام مرتکب قتلی شده بودند مورد سرزنش قرار داده و به آنان می‌گفتند که حرمت ماه حرام توسط شما شکسته شد. با نزول آیه مذکور پیامبراکرم در پاسخ آنان اظهار داشت که هر چند عمل برخی مسلمانان در کشتن یکی از مشرکین گناه بزرگی است اما گناه شما در اخراج نمودن مسلمانان از مکه بمراتب بزرگتر از گناه آنان می‌باشد. [۲۷]

بر این اساس می‌توان از آیه مذکور استنباط نمود که اقامت در وطن از جمله حقوقی است که خداوند به انسان‌‌‌‌ها موهبت نموده بگونه‌ای که سلب چنین حقی از آنان بزرگ‌ترین گناه محسوب می‌گردد.

آیات دیگری که حق طبیعی بازگشت از آنها استنباط می‌گردد:‌

علاوه بر آیات ذکر شده به آیات دیگری نیز می‌توان در اثبات حق اتخاذ وطن و بازگشت بدان استناد نمود که برخی از آنها به شرح ذیل می‌باشد:‌

- أَ لاَ تُقَاتِلُونَ‌ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ‌ وَ هَمُّوا بِإِخْرَاجِ‌ الرَّسُولِ‌ وَ هُمْ‌ بَدَءُوکُمْ‌ أَوَّلَ‌ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ‌ فَاللَّهُ‌ أَحَقُ‌ أَنْ‌ تَخْشَوْهُ‌ إِنْ‌ کُنْتُمْ‌ مُؤْمِنِینَ‌ [۲۸]

- فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ [۲۹]

- إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ۚ ذَٰلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا ۖ وَلَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ [۳۰]

-وَلَوْ أَنَّا کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیَارِکُمْ مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٌ مِنْهُمْ ۖ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا یُوعَظُونَ بِهِ لَکَانَ خَیْرًا لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِیتًا [۳۱]

- وَإِن کَادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْهَا ۖ وَإِذًا لَّا یَلْبَثُونَ خِلَافَکَ إِلَّا قَلِیلًا [۳۲]

وَکَأَیِّن مِّن قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِّن قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْنَاهُمْ فَلَا نَاصِرَ لَهُمْ [۳۳]

-...یُرِیدُ أَن یُخْرِجَکُم مِّنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِۦ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ [۳۴]

-وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا ۖ فَأَوْحَیٰ إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ [۳۵]

ب- "حق بازگشت" در منابع حدیثی

بطور کلی احادیثی را که بحث وطن در آنها مطرح گردیده است می‌توان به چند طائفه تفسیم نمود:‌

1- روایاتی که علاقه به وطن را از آثار ایمان می‌داند؛ نظیر روایت نبوی ص:‌ حب الوطن من الایمان [۳۶]؛ ‌

وطن در لغت به محل اقامت و مکانی که زادگاه آدمی بوده و در آن رشد و نما کرده است اطلاق می‌گردد.[۳۷] هر چند برخی از عالمان و عارفان واژه وطن در روایت مذکور را بمعنای دیگری غیر از معنای متعارف آن گرفته [۳۸] – وطن اسلامی و یا بمعنای بازگشت گاه حقیقی انسان – معاد – اما باید گفت تا زمانی که حمل الفاظ در معنای حقیقی مستلزم تالی فاسدی نباشد انصراف از آن صحیح نخواهد بود.

بر این اساس می‌گوئیم مفاد روایت مذکور و استعمال وطن در معنای متعارف منطبق با معیارهای متنی در سنجش روایات بوده و هیچ معنای منفی بر آن مترتب نمی‌باشد بدلیل آنکه اولا میل آدمیان به مکان اقامت و زادگاهشان امری طبیعی و غریزی بوده و با معارف اسلام که بر اساس فطرت انسانی بنا شده است منافاتی ندارد. ثانیا آیاتی که در زمینه اثبات حق بازگشت به وطن در بخش نخست مقاله مطرح گردید - نظیر آیاتی که دفاع از وطن در برابر اشغالگران را امری لازم می‌داند- موید مضمون آن می‌باشد. در نتیجه بین ایمان به شریعت و عشق به وطن و زادگاه تضادی نخواهد بود.

لازم به ذکر است که وطن‌دوستی غیر از وطن‌پرستی است که امری مذموم می‌باشد بدلیل آنکه وطن‌پرستی ناشی از تعصب بوده که سبب فاصله گرفتن از اصول و حقائق انسانی و دینی می‌گردد بدین معنا که چه بسا دفاع تعصب آمیز از وطن مستلزم اشغال سرزمین دیگران و پایمال نمودن حقوق آنان می‌باشد.

2- روایاتی که حب به وطن را امری غریزی و طبیعی در وجود انسان می‌داند نظیر روایت "عمرت البلاد لحب الاوطان."[۳۹] در این روایت حب انسان‌‌‌‌ها به اوطانشان سبب آبادانی آنها شمرده شده است چون حب وطن انگیزه انسان را در انجام اقدامات رفاهی و خدماتی در موطن خویش شدت می‌بخشد. این امر نشانه انست که میل و گرایش به وطن بعنوان امری طبیعی و غریزی در وجود انسان تعبیه شده است.

3- روایاتی که عشق به وطن را از نشانه‌های کرامت انسانی می‌داند نظیر روایت: من کرم المرء‌ بکائه علی ما مضی من زمانه و حنینه الی اوطانه و حفظه قدیم اخوانه [۴۰]

بنابر این عشق به وطن و آرزوی برگشت به آن و ریختن اشک تاثر از دوری آن نشانه طبیعی بودن حق انسان در بازگشت به موطنش می‌باشد. در روایتی دیگر از حالات پیامبر ص نقل شده است که آن حضرت برغم آنکه در مدینه موفق به تاسیس نظم اسلامی‌ گردیدند اما همچنان شوق بازگشت به وطن اصلی‌شان – مکه – را داشتند:‌ وکان رسول الله (صلی الله علیه وآله) یهتم لعشرة أشیاء فآمنه الله من‌‌‌ها وبشره بها: لفراقه وطنه، فأنزل الله (إن الذی فرض علیک القرآن لرادک إلی معاد)[۴۱]

4-‌ روایاتی که امر به لزوم دفاع از وطن در برابر اشغاگران و مهاجمین بدان می‌کند:‌ ألا وإنی قد دعوتکم إلی قتال (حرب) هؤلاء القوم لیلا ونهارا، وسرا وإعلانا، وقلت لکم: اغزوهم قبل أن یغزوکم، فوالله ما غزی قوم قط فی عقر دارهم إلا ذلوا، فتواکلتم وتخاذلتم حتی شنت علیکم الغارات، وملکت علیکم الأوطان [۴۲]

در این سخن امام ع علاوه بر اینکه مردم را در دفاع از وطنشان تحریک نموده و از آنان می‌خواهد مانع نفوذ و تجاوز بیگانگان به سرزمینشان گردند. باید گفت این گفتار حضرت نیز بیانگر طبیعی بودن میل آدمی به وطن خویش می‌باشد.

5- روایاتی که بی‌تفاوتی و عدم پیکار با متجاوزین به مکان اقامت را مبغوض الهی می‌داند:‌

از پیامبر ص نقل شده است که:‌ إن الله عز وجل یبغض رجلا یدخل علیه فی بیته ولا یقاتل [۴۳] 6- روایاتی که مرگ آدمی در غیر وطن خویش - دیار غربت- را بمنزله شهادت می‌داند نظیر روایت:‌ موت الغریب شهاده [۴۴] مفاد روایت مذکور آن است که مرگ در غربت بدلیل زجرآور بودن و سختی‌اش شهادت تلقی شده است. 7- روایاتی که مردم را به ماندن در وطن خویش توصیه کرده است نظیر شعری که به امام علی منسوب است که:‌ یا قوم لاترغبوا فی غربه ابدا ان الغریب غریب حیث ما کانا – [۴۵]

8-‌ روایاتی که اخراج انسان‌‌‌‌ها از دیارشان را کفر بما انزل الله می‌داند:‌ امام صادق ع در تفسیر آیه شریفه وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ....می‌فرماید:‌ اخراج مردم از سرزمین‌شان کفر به خداوند بوده و خداوند شدیدترین عذاب‌‌‌‌ها را بر مرتکبین آن در قیامت اعمال خواهد کرد.

9-روایاتی که گناه اخراج انسان‌‌‌‌ها از اوطانشان را گناهی بزرگ می‌داند:‌

از قتاده در تفسیر آیه شریفه وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ منه أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ‏ امده است [۴۶] :‌ إخراج محمد و أصحابه من مکة، أکبر عند الله من القتال فی الشهر الحرام.[۴۷] و از ابن عباس نیز نقل شده است که: و اخراج اهله منه ‌ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ‏ یعنی:‌ أکبر من القتال الذی أصاب أصحاب محمد صلی الله علیه و سلم.[۴۸] ‌از مجموع روایات ذکر شده بدست می‌آید که اقامت در وطن و زادگاه از حقوق طبیعی انسان‌‌‌‌ها بوده و اخراج آنان از اوطانشان ظلمی بزرگ خواهد بود.

نتیجه:‌ در مقاله حاضر حق بازگشت از منظر حقوق بین‌الملل و نظام حقوقی اسلام تبیین گردید. هر چند در نظام بین‌الملل حقوق انسان‌‌‌‌ها از جمله حق بازگشت به رسمیت شناخته شده اما بدلیل تناقض این حقوق با مبانی فکری تدوین‌کنندگان غربی آن - نگرش مادی به انسان و جهان - تصویب این حقوق نتوانسته است امنیت جهانی را تامین کند درحالی که در نظام حقوقی اسلام که بر مبنای نگرش توحیدی و کرامت انسانی بنا گردیده است این حق همانند سائر حقوق طبیعی ضمانت اجرائی داشته و بین مبانی و حقوق مذکور تناقضی وجود نخواهد داشت. و السلام

پانویس

  1. نویسنده: سید مصطفی حسینی رودباری
  2. https://www.aihrc.org.af/media/files/Laws/Elamia%20ha/Elamiya%20huquqe%20bashar.pdf26/6/1398
  3. مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏19، ص: 153-150
  4. اعلامیه حقوق بشر شامل یک دیباچه و 30 ماده، در تاریخ 10 دسامبر 1948 مطابق با 19 آذر 1327 شمسی در مجمع عمومی سازمان ملل تصویب شد و همه ساله جهانیان این روز را به نام " روز حقوق بشر" جشن می‌گیرند
  5. https://www.aihrc.org.af/media/files/Laws/Elamia%20ha/Elamiya%20huquqe%20bashar.pdf
  6. دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل ج 2ص 71
  7. همان ص 70
  8. همان ص 70.
  9. همان ص 70
  10. همان ص 71-72
  11. بقره آیه 84
  12. بقره:‌83
  13. آیه 40 سوره حج
  14. التبیان فی تفسیر القرآن ج 7ص 321:‌: این آیه درباره مهاجرینی نازل شده که اهل مکه آنها را از وطن خویش بیرون کرده بودند و وقتی که قوی شدند، خداوند آنها را به جهاد امر نمود .جامع البیان ج 17ص 124
  15. آیات 8 و 9 سوره ممتحنه
  16. المیزان ج 13ص 334- الکشف و البیان ج 9ص 294
  17. فی ظلال القرآن ج 6ص 3545
  18. تفسیر الکاشف، ج‏7، ص: 304-305 نقل از کتاب الدین فی خدمة الشعب، - المطبوع سنة 1963
  19. بقره آیه 246
  20. رک به تفسیر نمونه ج 2ص 235
  21. سوره قصص، آیه 85
  22. مجمع البیان فی تفسیر القرآن ج 7ص 420- جامع البیان ج 20ص 80 – الکاشف ج 6ص 90 – فی ظلال ج 5ص3715
  23. تفسیر نمونه، ج‏16، ص: 186-185
  24. من هدی القرآن ج 9ص 394
  25. انوار درخشان ج‏12 ص 291
  26. بقره آیه 217
  27. المیزان ج 2ص 167-166؛ الدرالمنثور ج 1ص 250
  28. توبه:‌13
  29. ال عمران:‌ 195
  30. مائده آیه 33
  31. نساء‌66
  32. اسراء‌:‌76
  33. محمد ص:‌13
  34. شعراء‌35
  35. ابراهیم 13-14
  36. میزان الحکمه ج 4ص 3566
  37. لغت نامه دهخدا:‌ وطن ‌: جای اقامت. محل اقامت. مقام و مسکن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جائی که شخص زاییده شده و نشوونما کرده و پرورش یافته باشد. شهر زادگاه. میهن و نشیمن. (ناظم الاطباء).
  38. نظیر شیخ بهائی در نان و حلوا که ضمن اشعاری مراد از وطن در روایت مذکور را معاد می‌داند:‌این وطن مصر و عراق و شام نیست این وطن شهری است کو را نام نیست زان که از دنیاست این اوطان تمام مدح دنیا کی کند خیر الانام رک به:‌ حیاه الشیخ البهائی رض ،ص 209
  39. مستدرک سفینه البحار ج 10ص 375
  40. میزان الحکمه ج4 ص3566
  41. بحارالانوار ج 43ص 34
  42. نهج‌البلاغه خطبه 27
  43. میزان الحکمه ج 4ص 3568
  44. من لایحضره الفقیه ج 1ص 139
  45. دیوان امام علی ع ص 172
  46. لازم به ذکر است از منظر بیشتر اهل سنت به روایات تابعین و صحابه نیزحدیث اطلاق می‌گردد.
  47. تفسیر القرآن العظیم ج‏2 386
  48. همان

منابع ‌

صفاتاج مجید دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل ناشر انتشارات ارون چاپ دوم 1391چاپخانه حیدری

طبرسی، فضل بن حسن مجمع البیان فی تفسیر القرآن‏ ناشر: انتشارات ناصر خسرومکان چاپ: تهران‏ سال چاپ: 1372 ش

‏ طبری ابوجعفر محمد بن جریر جامع البیان فی تفسیر القرآن‏ ناشر: دار المعرفه‏ مکان چاپ: بیروت سال چاپ: 1412 ق

‏ مغنیه، محمد جواد تفسیر الکاشف‏ ناشر: دار الکتب الإسلامیة مکان چاپ: تهران‏ سال چاپ: 1424 ق

سید بن قطب بن ابراهیم شاذلی‏ فی ظلال القرآن‏ ناشر: دارالشروق‏ مکان چاپ: بیروت- قاهره‏ سال چاپ: 1412 ق

‏ طوسی، محمد بن حسن‏ التبیان فی تفسیر القرآن‏ ناشر: دار احیاء التراث العربی مکان چاپ: بیروت‏ نوبت چاپ: اول

‏ طباطبایی، سید محمد حسین‏ المیزان فی تفسیر القرآن‏ ناشر: دفتر انتشارات اسلامی جامعه‏ی مدرسین حوزه علمیه قم‏ مکان چاپ: قم

‏ سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‏بکر الدر المنثور فی تفسیر المأثور ناشر: کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی‏ مکان چاپ: قم‏سال چاپ: 1404 ق‏

ثعلبی نیشابوری ابواسحاق احمد بن ابراهیم‏الکشف و البیان عن تفسیر القرآن‏ ناشر: دار إحیاء التراث العربی‏ مکان چاپ: بیروت‏ سال چاپ: 1422 ق

‏ مکارم شیرازی، ناصر تفسیر نمونه‏ ناشر: دار الکتب الإسلامیة مکان چاپ: تهران‏ سال چاپ: 1374 ش‏ حقی بروسوی اسماعیل‏تفسیر روح البیان‏ ناشر: دارالفکر مکان چاپ: بیروت‏ نوبت چاپ: اول

‏ عروسی حویزی عبد علی بن جمعه‏ تفسیر نور الثقلین‏ ناشر: انتشارات اسماعیلیان‏ مکان چاپ: قم‏ سال چاپ: 1415 ق

‏ ابن کثیر، اسماعیل بن عمرتفسیر القرآن العظیم‏ ناشر: دار الکتب العلمیة مکان چاپ: بیروت سال چاپ: 1419 ق‏