confirmed، مدیران
۳۷٬۴۰۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
|- | |- | ||
|زاده | |زاده | ||
| | |659 ق • قریه بیابانک • سمنان | ||
|- | |- | ||
|درگذشت | |درگذشت | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
ابوالمکارم رکنالدین علاءالدوله احمدبنمحمدبناحمد بیابانکی سمنانی، عارف بزرگ ایرانی، در اواخر قرن هفتم و اوایل سده هشتم میزیسته است<ref>در مورد نام و القاب وی نک: سمنانی، 1366، ص26 و 380؛ خواندمیر، 1362، ج3، ص220؛ صفا، 1378، ج3، ص798ـ799؛ بیگدلی شاملو، 1366، ج1، ص409؛ حافظ کربلایی، بیتا، ج2، ص96 و 283؛ رازی، بیتا، ج3، ص92؛ ابنعماد حنبلی، 1351، ج6، ص125.</ref><ref>سمنانی، 1362، ص 26 و 380.</ref>. تولد وی را در [[ماه ذیالحجه]] سال 659 قمری<ref>همه سالهای مندرج در مقاله مطابق با تقویم هجری قمری است.</ref>، در قریه بیابانک سمنان، نگاشتهاند. خاندان علاءالدوله، از خانوادههای اصیل و ثروتمند سند بودند، که بعدها در بیابانک و سمنان، استقرار یافتند و در روزگار ایلخانان، صاحب مشاغل دیوانی شدند<ref>شوشتری، 1377، ص 300.</ref>. آنگونه که جامی، ایشان را در زمره «ملوک سمنان» میشمارد<ref>درباره شرح احوال وی نک: شوشتری، 1377، ج 2، ص300؛ سمرقندی، 1382، ص112 و 252؛ شیروانی، بیتا، ج 2، ص292؛ صفا، 1378، ج3، ص799ـ800؛ بیگدلی شاملو، 1366، ص4؛ مستوفی قزوینی، 1364، ص675ـ676؛ صدر سمنانی، 1334، ص23ـ24؛ جامی، 1382، ص23.</ref><ref>جامی، 1382، ص441.</ref>. | ابوالمکارم رکنالدین علاءالدوله احمدبنمحمدبناحمد بیابانکی سمنانی، عارف بزرگ ایرانی، در اواخر قرن هفتم و اوایل سده هشتم میزیسته است<ref>در مورد نام و القاب وی نک: سمنانی، 1366، ص26 و 380؛ خواندمیر، 1362، ج3، ص220؛ صفا، 1378، ج3، ص798ـ799؛ بیگدلی شاملو، 1366، ج1، ص409؛ حافظ کربلایی، بیتا، ج2، ص96 و 283؛ رازی، بیتا، ج3، ص92؛ ابنعماد حنبلی، 1351، ج6، ص125.</ref><ref>سمنانی، 1362، ص 26 و 380.</ref>. تولد وی را در [[ماه ذیالحجه]] سال 659 قمری<ref>همه سالهای مندرج در مقاله مطابق با تقویم هجری قمری است.</ref>، در قریه بیابانک سمنان، نگاشتهاند. خاندان علاءالدوله، از خانوادههای اصیل و ثروتمند سند بودند، که بعدها در بیابانک و سمنان، استقرار یافتند و در روزگار ایلخانان، صاحب مشاغل دیوانی شدند<ref>شوشتری، 1377، ص 300.</ref>. آنگونه که جامی، ایشان را در زمره «ملوک سمنان» میشمارد<ref>درباره شرح احوال وی نک: شوشتری، 1377، ج 2، ص300؛ سمرقندی، 1382، ص112 و 252؛ شیروانی، بیتا، ج 2، ص292؛ صفا، 1378، ج3، ص799ـ800؛ بیگدلی شاملو، 1366، ص4؛ مستوفی قزوینی، 1364، ص675ـ676؛ صدر سمنانی، 1334، ص23ـ24؛ جامی، 1382، ص23.</ref><ref>جامی، 1382، ص441.</ref>. | ||
دوران زندگانی علاءالدوله را به دو دوره قبل و بعد از توبه و تحول روحانیاش، میتوان تفکیک کرد<ref>سمنانی، 1366، ص9ـ11.</ref>. وی ابتدا، پس از فراگیری پارهای علوم نقلی و عقلی، در پانزده سالگی، به پیروی از سیره خانوادگی خود، به خدمت دیوانی اشتغال ورزید و از سال 674 تا 683، به مدت ده سال، در خدمت دربار [[ایلخانان مغول]] بود؛ اما در 24 سالگی، در ملازمت ارغونشاه، هنگام نبرد با سلطان احمد تگودار در حوالی [[قزوین]]، دچار جذبه عرفانی شد و پس از آن از دستگاه ایلخانان، فاصله گرفت؛ قبا و کلاه و سلاح درباری را به کناری نهاد و به [[توبه]] و ریاضت و عبادت پرداخت. در سال 685، به دلیل بیماری، از ارغونشاه اجازه بازگشت به سمنان را گرفت، غلامان و کنیزان خود را آزاد کرد، اموال خود را [[وقف]] نمود و به جِدّ به تحصیل [[علوم دینی]] پرداخت<ref>سمنانی، 1369، ص252ـ253.</ref>. | دوران زندگانی علاءالدوله را به دو دوره قبل و بعد از توبه و تحول روحانیاش، میتوان تفکیک کرد<ref>سمنانی، 1366، ص9ـ11.</ref>. وی ابتدا، پس از فراگیری پارهای علوم نقلی و عقلی، در پانزده سالگی، به پیروی از سیره خانوادگی خود، به خدمت دیوانی اشتغال ورزید و از سال 674 تا 683، به مدت ده سال، در خدمت دربار [[ایلخانان مغول]] بود؛ اما در 24 سالگی، در ملازمت ارغونشاه، هنگام نبرد با سلطان احمد تگودار در حوالی [[قزوین]]، دچار جذبه عرفانی شد و پس از آن از دستگاه ایلخانان، فاصله گرفت؛ قبا و کلاه و سلاح درباری را به کناری نهاد و به [[توبه]] و ریاضت و عبادت پرداخت. در سال 685، به دلیل بیماری، از ارغونشاه اجازه بازگشت به سمنان را گرفت، غلامان و کنیزان خود را آزاد کرد، اموال خود را [[وقف]] نمود و به جِدّ به تحصیل [[علوم اسلامی|علوم دینی]] پرداخت<ref>سمنانی، 1369، ص252ـ253.</ref>. | ||
علاءالدوله در العروه، آنگونه که یادآور لحن کلام [[غزالی]] در المنقذ است، به شرح تنبه و بیداری معرفتی خود پرداخته است<ref>سمنانی، 1366، ص296ـ297.</ref>. این تنبه، گرچه با ندای «زاجر غیبی»، در میدان جنگ حاصل شد، سرآغاز راه طولانیای از علمآموزی و عملورزی بود تا از یک جوان تائب و سالک مبتدی، شیخی کامل بسازد. وی در این باره میگوید: | علاءالدوله در العروه، آنگونه که یادآور لحن کلام [[غزالی]] در المنقذ است، به شرح تنبه و بیداری معرفتی خود پرداخته است<ref>سمنانی، 1366، ص296ـ297.</ref>. این تنبه، گرچه با ندای «زاجر غیبی»، در میدان جنگ حاصل شد، سرآغاز راه طولانیای از علمآموزی و عملورزی بود تا از یک جوان تائب و سالک مبتدی، شیخی کامل بسازد. وی در این باره میگوید: | ||
عنایت غیبی، از تتق لاریبی، به الهام روی نمود و این معنی بر من گشود که امت خیرالانبیا، باوجود تفرقه، در هفت گروه منحصرند: [[جبریه]]، [[قدریه]]، [[معطله]]، [[مشبهه]]، [[خارجی]]، [[رافضی]] و [[اهلسنت]] و جماعت. پس متابعت کن هر فرقهای را که متحرزانند از | عنایت غیبی، از تتق لاریبی، به الهام روی نمود و این معنی بر من گشود که امت خیرالانبیا، باوجود تفرقه، در هفت گروه منحصرند: [[جبریه]]، [[قدریه]]، [[معطله]]، [[مشبهه]]، [[خارجی]]، [[رافضی]] و [[اهلسنت]] و جماعت. پس متابعت کن هر فرقهای را که متحرزانند از غلو و تقصیر<ref>سمنانی، 1366، ص307.</ref>. | ||
وی پس از تحقیق، به عقاید هیچ کدام از این طبقات هفتگانه که به زعم او، همه در دام افراط و تفریط و تعصب و جهل، گرفتار آمدهاند، ارادتی نمییابد. از خداوند میطلبد تا مصاحبی راستین نصیب وی فرماید تا آنکه در واقعهای غیبی، با سیمای صالحانی مواجه میشود که خود را [[صوفیه]] مینامند، و در تفحص از احوالشان، به ایشان گرایش مییابد. ابتدا از طریق مطالعه آثارشان، به بررسی عقایدشان میپردازد، اما سرانجام شوق دیدار درویشان، وی را در محضر اخی شرفالدین سعدالله ابنحنویه سمنانی که به تازگی به این شهر وارد شده، مینشاند و دست ارادت بدو میسپارد<ref>سمنانی، 1366، ص307ـ315.</ref>. شرفالدین که از درویشان کبرویه و از مریدان نورالدین عبدالرحمان کسرقی اسفراینی (م 695ق)، از خلفای نجمالدین کُبری است، در حقیقت به منزله اولین مربی سلوکی علاءالدوله بهحساب میآید که ذکر لا اله الاّ الله را به گونه نفی و اثبات، با حرکات دوّار سر به او تلقین کرد و در 28 سالگی مشکلات سلوکی وی را پاسخ گفته، او را در اخذ نتیجه و تأثیر ذکر و ریاضت راهنمایی کرد<ref>سمنانی، 1366، ص314ـ317.</ref>. علاءالدوله سپس در سال 687 به تشویق شرفالدین برای درک صحبت و سپردن دست ارادت به نورالدین عبدالرحمان راهی بغداد میشود. وی خود ماجرای این اولین ملاقات را در العروه چنین نقل میکند: | وی پس از تحقیق، به عقاید هیچ کدام از این طبقات هفتگانه که به زعم او، همه در دام افراط و تفریط و تعصب و جهل، گرفتار آمدهاند، ارادتی نمییابد. از خداوند میطلبد تا مصاحبی راستین نصیب وی فرماید تا آنکه در واقعهای غیبی، با سیمای صالحانی مواجه میشود که خود را [[صوفیه]] مینامند، و در تفحص از احوالشان، به ایشان گرایش مییابد. ابتدا از طریق مطالعه آثارشان، به بررسی عقایدشان میپردازد، اما سرانجام شوق دیدار درویشان، وی را در محضر اخی شرفالدین سعدالله ابنحنویه سمنانی که به تازگی به این شهر وارد شده، مینشاند و دست ارادت بدو میسپارد<ref>سمنانی، 1366، ص307ـ315.</ref>. شرفالدین که از درویشان کبرویه و از مریدان نورالدین عبدالرحمان کسرقی اسفراینی (م 695ق)، از خلفای نجمالدین کُبری است، در حقیقت به منزله اولین مربی سلوکی علاءالدوله بهحساب میآید که ذکر لا اله الاّ الله را به گونه نفی و اثبات، با حرکات دوّار سر به او تلقین کرد و در 28 سالگی مشکلات سلوکی وی را پاسخ گفته، او را در اخذ نتیجه و تأثیر ذکر و ریاضت راهنمایی کرد<ref>سمنانی، 1366، ص314ـ317.</ref>. علاءالدوله سپس در سال 687 به تشویق شرفالدین برای درک صحبت و سپردن دست ارادت به نورالدین عبدالرحمان راهی بغداد میشود. وی خود ماجرای این اولین ملاقات را در العروه چنین نقل میکند: | ||
در [[ماه رمضان]] در بغداد بهپایبوس شیخ مشرف شدم. زمانی دراز میگریستم. شیخ رحمت فرمود و به [[اعتکاف]] در [[مسجد]] [[خلیفه]] اشاره فرمود. بعد از بیست و ششم رمضان از خلوت بیرون آورد و به زیارت [[کعبه]]، امر فرمود. به موجب حکم شیخ از راه [[مدینه]] و با قافله عراق در آخر [[محرم]] سنه 689 به بغداد بازگشتم. حضرت شیخ این فقیر را در شونیزیه به طریق سری سقطی، به نیت دو هفته، به خلوت نشاند و چون این مدت سپری گشت، امر به مراجعت به سمنان و خدمت والده و ارشاد سالکان راه حق فرمود<ref>سمنانی، 1366، ص323ـ324.</ref>. | در [[ماه رمضان]] در بغداد بهپایبوس شیخ مشرف شدم. زمانی دراز میگریستم. شیخ رحمت فرمود و به [[اعتکاف]] در [[مسجد]] [[خلیفه]] اشاره فرمود. بعد از بیست و ششم رمضان از خلوت بیرون آورد و به زیارت [[کعبه]]، امر فرمود. به موجب حکم شیخ از راه [[مدینه]] و با قافله عراق در آخر [[ماه محرم الحرام|محرم]] سنه 689 به بغداد بازگشتم. حضرت شیخ این فقیر را در شونیزیه به طریق سری سقطی، به نیت دو هفته، به خلوت نشاند و چون این مدت سپری گشت، امر به مراجعت به سمنان و خدمت والده و ارشاد سالکان راه حق فرمود<ref>سمنانی، 1366، ص323ـ324.</ref>. | ||
علاءالدوله پس از بازگشت، در خانقاه سکاکیه، بر مسند ارشاد نشست و علاوه بر آن، در صوفیآباد خداداد، نزدیک بیابانک، خانقاهی ساخت که از آن پس، محل تردد طالبان طریقت قرار گرفت. آزادی از شواغل دولتی، به شیخ فرصتی داد تا اوقات خود را به خلوت و [[عبادت]]، همچنین تصنیف کتاب و رسالات، برآورد. چنانکه از قول جامی در [[نفحاتالانس]] برمیآید، در آنجا طی مدت شانزده سال، 140 اربعین برآورد و بالغ بر سیصد کتاب و رساله تصنیف نمود که از آن همه العروه لاهل الخلوه والجلوه، از بقیه مهمتر است<ref>در مورد آثار علاءالدوله نک: سمنانی، 1369، ص150؛ عسقلانی،1927م، ص297؛ سرمد محمدی، 1384، ج11، ص347ـ348؛ نصراللهی، 1391، ص90ـ94.</ref>. <ref>زرینکوب، 1385 الف، ص173ـ174.</ref>. | علاءالدوله پس از بازگشت، در خانقاه سکاکیه، بر مسند ارشاد نشست و علاوه بر آن، در صوفیآباد خداداد، نزدیک بیابانک، خانقاهی ساخت که از آن پس، محل تردد طالبان طریقت قرار گرفت. آزادی از شواغل دولتی، به شیخ فرصتی داد تا اوقات خود را به خلوت و [[عبادت]]، همچنین تصنیف کتاب و رسالات، برآورد. چنانکه از قول جامی در [[نفحاتالانس]] برمیآید، در آنجا طی مدت شانزده سال، 140 اربعین برآورد و بالغ بر سیصد کتاب و رساله تصنیف نمود که از آن همه العروه لاهل الخلوه والجلوه، از بقیه مهمتر است<ref>در مورد آثار علاءالدوله نک: سمنانی، 1369، ص150؛ عسقلانی،1927م، ص297؛ سرمد محمدی، 1384، ج11، ص347ـ348؛ نصراللهی، 1391، ص90ـ94.</ref>. <ref>زرینکوب، 1385 الف، ص173ـ174.</ref>. | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
همچنین علاقه وافر علاءالدوله به امر وقف و حساسیت زیاد او در تولیت اوقاف، نشاندهنده توجه او به حل مشکلات مردم و مسئولیتپذیری اوست<ref>برای اطلاع بیشتر نک: 1388، ص133ـ135؛ صدر سمنانی، 1334، ص95.</ref>. <ref>سمنانی، 1362، ص149، 158، 242، 244، 251،300-301.</ref>. | همچنین علاقه وافر علاءالدوله به امر وقف و حساسیت زیاد او در تولیت اوقاف، نشاندهنده توجه او به حل مشکلات مردم و مسئولیتپذیری اوست<ref>برای اطلاع بیشتر نک: 1388، ص133ـ135؛ صدر سمنانی، 1334، ص95.</ref>. <ref>سمنانی، 1362، ص149، 158، 242، 244، 251،300-301.</ref>. | ||
آخرین ویژگی قابل توجه در تصوف علاءالدوله، گرایشهای [[شیعی]] وی است. برخی پژوهشگران، چون اسنوی در طبقاتالشافعیه و حاجی خلیفه در کشفالظنون، علاءالدوله را [[ | آخرین ویژگی قابل توجه در تصوف علاءالدوله، گرایشهای [[شیعی]] وی است. برخی پژوهشگران، چون اسنوی در طبقاتالشافعیه و حاجی خلیفه در کشفالظنون، علاءالدوله را [[اهل سنت و جماعت|اهلتسنن]] و در ردیف اکابر علمای [[شافعی]]، قلمداد کردهاند<ref> برای اطلاع بیشتر نک: اسنوی، 1407، ج1، ص352.</ref>. اما مراجعه مستقیم به آثار شیخ، به خوبی ما را به [[مذهب]] وی، رهنمون میسازد. | ||
== مذهب علاءالدوله سمنانی == | == مذهب علاءالدوله سمنانی == | ||
[[طریقت کبرویه]] را میتوان اولین طریقت، در میان سلسلههای [[تصوف]] دانست که [[مشایخ]] آن، علناً تمایلات [[شیعی]] خود را ابراز کردهاند. شاخههای آن نیز بعدها، در قالب [[ذهبیه]] و [[نوربخشیه]]، رسماً [[تشیع]] خود را اعلام نمودند. این نکته، در نامه سعدالدین حمویه (م ح 649ق)، خطاب به [[ابنعربی]]، درباره مسأله [[ولایت]]، بروز دارد. در این مرقومه، وی [[صاحبالزمان]] را مظهر ختم ولایت و اولیاء دین [[محمد(ص)]] را در دوازده کس منحصر میداند که ولی دوازدهم، [[مهدی( | [[طریقت کبرویه]] را میتوان اولین طریقت، در میان سلسلههای [[تصوف]] دانست که [[مشایخ]] آن، علناً تمایلات [[شیعی]] خود را ابراز کردهاند. شاخههای آن نیز بعدها، در قالب [[ذهبیه]] و [[نوربخشیه]]، رسماً [[تشیع]] خود را اعلام نمودند. این نکته، در نامه سعدالدین حمویه (م ح 649ق)، خطاب به [[ابنعربی]]، درباره مسأله [[ولایت]]، بروز دارد. در این مرقومه، وی [[صاحبالزمان]] را مظهر ختم ولایت و اولیاء دین [[حضرت محمد (ص)|محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)]] را در دوازده کس منحصر میداند که ولی دوازدهم، [[امام مهدی|مهدی(عجل الله تعالی فرجه)]] و ختم اولیاست<ref>زرینکوب، 1385 ب، ص117.</ref>. | ||
عزیزالدین نسفی (م 617ق)، نیز که خود در مسأله [[ولایت]] و [[نبوت]]، کاملاً متأثر از تعلیم شیخ سعدالدین به نظر میرسد، در کشفالحقایق، «ظهور طور نبوت را به پیغمبر(ص) و ظهور طور ولایت را به [[صاحبالزمان( | عزیزالدین نسفی (م 617ق)، نیز که خود در مسأله [[ولایت]] و [[نبوت]]، کاملاً متأثر از تعلیم شیخ سعدالدین به نظر میرسد، در کشفالحقایق، «ظهور طور نبوت را به پیغمبر(ص) و ظهور طور ولایت را به [[امام مهدی|صاحبالزمان(عجل الله تعالی فرجه)]]، مربوط میداند و بدین گونه توافق تام خود را با آراء شیخ سعدالدین در این خصوص، نشان میدهد»<ref>برای اطلاع بیشتر نک: محمدی وایقانی، 1381، ص330ـ340.</ref>. <ref>زرینکوب، 1385 ب، ص 164.</ref>. | ||
این گرایشها که در کبرویه با سعدالدین آغاز شد، در علاءالدوله به اوج میرسد. وی در رسالات متعدد خود، همچون: العروه لاهل الخلوه و الجلوه، مالابد منه فی الدین، مناظرالمحاظرللمناظرالحاظر و چهل مجلس آشکارا، اعتقاد خود به [[امامت]] و [[خلافت]] بلافصل [[حضرت علی( | این گرایشها که در کبرویه با سعدالدین آغاز شد، در علاءالدوله به اوج میرسد. وی در رسالات متعدد خود، همچون: العروه لاهل الخلوه و الجلوه، مالابد منه فی الدین، مناظرالمحاظرللمناظرالحاظر و چهل مجلس آشکارا، اعتقاد خود به [[امامت]] و [[خلافت]] بلافصل [[علی بن ابی طالب|حضرت علی(علیه السلام)]] بعد از [[حضرت محمد (ص)|پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)]] و ارادت خویش نسبت به [[اهل بیت (علیهم السلام)|اهلبیت(علیه السلام)]] را اظهار میدارد. | ||
== درگذشت == | == درگذشت == |