۸۵٬۹۵۷
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'گذاشته اند' به 'گذاشتهاند') |
جز (جایگزینی متن - ' شکلها' به ' شکلها') |
||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
باید گفت این مبنا – نگاه پوزیتیویستی - نیزمخدوش است چون: | باید گفت این مبنا – نگاه پوزیتیویستی - نیزمخدوش است چون: | ||
اولا : جامعه و روح جمعی حاکم بر اجتماع امری است که دائما در معرض تغییر و تحول است ودر زمانهای مختلف تفکرات و گرایشات جامعه نیز متحول خواهد شد بنابراین لازمه چنین امری عدم وجود هیچ امر ثابت در جامعه میباشد | اولا : جامعه و روح جمعی حاکم بر اجتماع امری است که دائما در معرض تغییر و تحول است ودر زمانهای مختلف تفکرات و گرایشات جامعه نیز متحول خواهد شد بنابراین لازمه چنین امری عدم وجود هیچ امر ثابت در جامعه میباشد | ||
در حالی که بوضوح میبینیم جوامع بسیاری که طی قرنها مراحل و تحولات گوناگونی را پشت سر گذاشتهاند در عین حال برخی از امور و ارزشهای ثابت درمیان آنها وجود داشته است از جمله این امور میتوان حس دینداری و پرستش را درمیان مردم نام برد که به | در حالی که بوضوح میبینیم جوامع بسیاری که طی قرنها مراحل و تحولات گوناگونی را پشت سر گذاشتهاند در عین حال برخی از امور و ارزشهای ثابت درمیان آنها وجود داشته است از جمله این امور میتوان حس دینداری و پرستش را درمیان مردم نام برد که به شکلهای مختلف در تمامی دوران زندگی بشر وجود داشته و خواهد داشت. | ||
ثانیا : میزان و معیار قرار دادن قابلیت تجربه و عمل اجتماعی برای پذیرش جمیع پدیدهها – مبنای مکتب پوزیتویستها - امری است که مخالف وجدان و منطق عقل میباشد. | ثانیا : میزان و معیار قرار دادن قابلیت تجربه و عمل اجتماعی برای پذیرش جمیع پدیدهها – مبنای مکتب پوزیتویستها - امری است که مخالف وجدان و منطق عقل میباشد. | ||
3-لازمه نظریه اول – وجود عینی جامعه -، نفی استقلال و ارزشهای انسانی است چون انسانی که مقهور تفکر و گرایشات جامعه خویش بوده و از ازادی و انتخاب و استقلال محروم باشد چنین انسانی فاقد ارزش و کرامت خواهد بود در حالی که انسان از قدرت استقلال و اختیار و ازادی برخوردار بوده و توان لازم جهت متاثر و منفعل نشدن از جامعه را داراست و این امر نیز مطابق با وجدان و عقل بدیهی است و ما در ادامه بحث به این امرنیز مجددا خواهیم پرداخت. | 3-لازمه نظریه اول – وجود عینی جامعه -، نفی استقلال و ارزشهای انسانی است چون انسانی که مقهور تفکر و گرایشات جامعه خویش بوده و از ازادی و انتخاب و استقلال محروم باشد چنین انسانی فاقد ارزش و کرامت خواهد بود در حالی که انسان از قدرت استقلال و اختیار و ازادی برخوردار بوده و توان لازم جهت متاثر و منفعل نشدن از جامعه را داراست و این امر نیز مطابق با وجدان و عقل بدیهی است و ما در ادامه بحث به این امرنیز مجددا خواهیم پرداخت. |