۸۸٬۱۲۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'ي' به 'ی') |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
==اخلاق و آداب سفر== | ==اخلاق و آداب سفر== | ||
==درس اول: | ==درس اول: فایده و لزوم درس اخلاق براى مسافران حج== | ||
اخلاق و آداب سفر، بخشى از اخلاق و آداب انسانى است. هر انسانى از آن نظر كه انسان است | اخلاق و آداب سفر، بخشى از اخلاق و آداب انسانى است. هر انسانى از آن نظر كه انسان است باید داراى خُلقها و خویهاى پسندیده و بزرگوارانه باشد. | ||
رسول اكرم صلى الله | رسول اكرم صلى الله علیه و آله فرمود: عَلَیْكُمْ بِمَكارِمِ الأَخْلاقِ فَانَّ رَبّى بَعَثَنى بِها بر شما باد به اخلاق بزرگوارانه كه خداوند مرا براى همینها مأموریت داده است. آنگاه فرمود: | ||
وَ انَّ مِنْ مَكارِمِ الأَخْلاقِ انْ | وَ انَّ مِنْ مَكارِمِ الأَخْلاقِ انْ یَعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یُعْطى مَنْ حَرَمَهُ وَ یَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ وَ یَعودَ مَنْ لا یَعودُهُ <ref>وسائل ج2ص 224.</ref> | ||
یعنى از جمله اخلاق بزرگوارانه این است كه آدمى در مقابل بدیهاى مردم خوبى كند به اینكه از انتقام صرفنظر كند و ببخشاید، به كسى كه از احسان به او دریغ داشته است احسان كند، با كسى كه پیوند با او را بریده است از نو پیوند كند، كسى را كه از او عیادت نكرده است عیادت كند. | |||
اخلاق بر دو قسم است: عمومى و خصوصى. اخلاق عمومى | اخلاق بر دو قسم است: عمومى و خصوصى. اخلاق عمومى وظایفى است كه انسان در همه جا و همه وقت باید رعایت كند. ولى اخلاق خصوصى ناشى ازوظایف و تكالیفى است كه انسان در شرایط خاص و زمان خاص و یا نسبت به افراد خاص پیدا مىكند. مثلًا اخلاق خانوادگى نوع خاصى از اخلاق است، اخلاق كسبى نوعى دیگر است. | ||
مسافرت، اخلاق و آداب خاصى را | مسافرت، اخلاق و آداب خاصى را ایجاب مىكند زیرا وضع جدیدى براى انسان به وجود مىآورد و انسان را در شرایط خاصى قرار مىدهد كه با محیط اقامت یعنى وطن متفاوت است. در مسافرت انسان با یك عده كه «همسفر» نامیده مىشوند، شب و روز بسر مىبرد. | ||
بسیارى از پردهها كه تا آن وقت میان او و همسفرانش وجود داشت خواه ناخواه برداشته مىشود، خواب و بیدارىاش با آنهاست، همكاریها و همگامیهایى كه هرگز در حضر پیش نمىآید لازم مىشود. | |||
اینها قهراً وظایف و تكالیف خاصى را به وجود مىآورد و آمادگى روحى و اخلاقى مخصوصى را ایجاب مىكند. | |||
در | در دین مقدس اسلام به این بخش از اخلاق توجه مخصوص شده و دستورهاى بسیار مفید و ثمربخش- كه نمونه دیگرى از جامعیت و عمق تعلیمات این دین مبین است- داده شده است. ما امیدواریم بتوانیم اینها را براى شما آقایان و بانوان محترم كه عازم سفر بیتاللَّه مىباشید بیان كنیم. | ||
اتفاقاً علماى اسلام | اتفاقاً علماى اسلام این دستورهاى اسلامى را در مقدمه حج ذكر كردهاند، زیرا در میان فرایض اسلامى این فریضه است كه مستلزم سفر و خروج از وطن مىباشد. | ||
ما قبل از آنكه وارد متن آن دستورها | ما قبل از آنكه وارد متن آن دستورها بشویم، مقدمتاً دو مطلب را توضیح مىدهیم: یكى راجع به فایده و لزوم این درس براى حجاج محترم، دیگر راجع به معنى كلمات «اخلاق» و «آداب» و «سفر» كه در عنوان درس ما قرار گرفتهاند و همچنین كلمه «رفیق» كه معمولًا در مورد همسفر به كار برده مىشود. | ||
== | ==فایده و لزوم این درس برای حجاج== | ||
فرضاً آمادگى اخلاقى براى | فرضاً آمادگى اخلاقى براى سایر مسافرتها لازم نباشد، براى این سفر مذهبى اجتماعى كمال ضرورت دارد. این سفر علاوه بر جهاتى كه در سایر سفرها وجود دارد یك سفر روحى و مذهبى است. بدیهى است تا انسان از نظر روحى پاك و منزه نباشد نمىتواند از یك برنامه روحى بهره معنوى ببرد. | ||
گاهى بعضى افراد مىپرسند: چطور است كه از نظر اسلام استطاعت مالى و استطاعت بدنى و استطاعت | گاهى بعضى افراد مىپرسند: چطور است كه از نظر اسلام استطاعت مالى و استطاعت بدنى و استطاعت طریقى شرط است اما استطاعت روحى و اخلاقى | ||
شرط | شرط نیست؟ یعنى چطور است كه حاجى باید از لحاظ مالى آنقدر ثروت داشته باشد كه به راحتى برود به مكه و برگردد و ضربهاى به كار و كسب و وضع خانوادهاش وارد نشود، و از لحاظ بدنى باید سالم باشد مریض نباشد، از لحاظ راه باید امنیت داشته باشد، اما لازم نیست كه حاجى از لحاظ روحى و اخلاقى سرمایه كافى داشته باشد؟ چرا؟ | ||
جواب | جواب این است كه استطاعت روحى و اخلاقى هم شرط است اما با یك تفاوت و آن اینكه سایر استطاعتها شرط وجوب است و اما استطاعت روحى و اخلاقى شرط وجود است. | ||
=== | ===توضیح شرط وجوب و شرط وجود=== | ||
شرط وجوب | شرط وجوب یعنى شرطى كه تا پیدا نشود تكلیفى در كار نیست. مثلًا رسیدن مال به حد نصاب شرط وجوب زكات است، تا مال به حد نصاب نرسد تكلیفى نیست. | ||
اما شرط وجود | اما شرط وجود یعنى شرطى كه تا آن شرط محقق نشود عمل انسان صحیح یا قبول نیست. مثلًا پاكى لباس و بدن شرط نماز است اما شرط وجود است، یعنى بدن و لباس باید پاك باشد تا نماز درست باشد. همچنین حضور قلب شرط نماز است، یعنى باید حضور قلب باشد تا نماز مقبول واقع شود و انسان را بالا ببرد و آثار خود را ببخشد. | ||
فرق | فرق این دو نوع شرط این است كه انسان مكلف نیست شرط وجوب را ایجاد كند، بلكه هروقت موجود شد آن وقت انسان تكلیف پیدا مىكند. مثلًا انسان مكلف نیست كه حتماً مال خود را به حد نصاب برساند كه زكات بدهد ولى اگر به حد نصاب رسید زكات واجب مىشود. | ||
اما شرط وجود شرطى است كه الزاماً | اما شرط وجود شرطى است كه الزاماً باید آن را ایجاد كرد. مثلًا الزاماً باید لباس و بدن را پاك نگه داشت تا نماز صحیح باشد. | ||
همچنین الزاماً باید حضور قلب وجود داشته باشد تا نماز مورد قبول واقع شود و اثر واقعى خود را ببخشد. | |||
پس شرط وجود از شرط وجوب مهمتر است. استطاعت اخلاقى و روحى شرط وجود است، | پس شرط وجود از شرط وجوب مهمتر است. استطاعت اخلاقى و روحى شرط وجود است، یعنى تنها در صورت آمادگى روحى و اخلاقى است كه انسان از مزایاى بىپایان روحى و اجتماعى بهرهمند مىشود و اگر انسان این آمادگى را نداشته باشد «محنت بادیه خریده به سیم». | ||
حالا چه | حالا چه دلیلى داریم كه استطاعت روحى، شرط وجود یعنى شرط مقبولیت و مفید بودن حج است؟ براى نمونه این روایت را ذكر مىكنیم: | ||
شیخ صدوق روایت كرده است كه امام باقر علیه السلام مىفرمود: | |||
ما | ما یُعْبَأُ بِمَنْ یَؤُمُّ هذَا الْبَیْتَ اذا لَمْ یَكُنْ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: خُلُقٌ یُخالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ وَ حِلْمٌ یَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ <ref>من لا یحضره الفقیه ج 2ص 179 .</ref> | ||
یعنى كسى كه به قصد حج به خانه كعبه مىآید، مورد عنایت حق واقع نمىشود مگر آنكه در او سه خصلت وجود داشته باشد: اخلاق مناسبى براى معاشرت با همسفران داشته باشد، داراى نیروى حلم و بردبارى باشد كه بتواند جلو خشم خود را- كه خواه ناخواه موجبات آن در سفر پیش مىآید- بگیرد، پارسایى داشته باشد كه جلو او را از گناهان بگیرد. | |||
از | از اینجا مىتوان تكلیف حجاجى كه بىجهت با رفقا به نزاع برمىخیزند، زود از كوره در مىروند، انواع گناهان از دروغ و غیبت و غیره مرتكب مىشوند، فهمید و متأسفانه نقاط ضعف زیادى ازاینجهت در غالب حجاج محترم دیده مىشود. | ||
ممكن است | ممكن است بگویید استطاعت روحى و اخلاقى شرط قبول همه عبادات است، اختصاص به حج ندارد زیرا خداوند در قرآن مىفرماید: انَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ <ref>مائده : 27</ref> یعنى همانا منحصراً خداوند عمل متقیان را مىپذیرد؛ تا انسان داراى تقوا و پاكى نباشد، هیچ عملى از او قبول نمىشود.عرض مىكنم بلى چنین است. هر عملى آمادگى قبلى روحى مىخواهد | ||
ولى با | ولى با این تفاوت كه عمل حج گذشته از اینكه عبادت است و باید به قصد قربت بجا آورده شود و على هذا احتیاج دارد به تقواى قلب، یك عمل اجتماعى است. هركسى باید داراى اخلاق اجتماعى مناسبى باشد تا بتواند این وظیفه الهى را درست انجام دهد و آن اثرى كه منظور اسلام از این اجتماع بزرگ است پیدا شود. | ||
در | در حدیثى كه نقل كردیم، به سه خصلت اشاره شده بود و دوتاى آنها مربوط است به شایستگى انسان از نظر اخلاق معاشرتى. براى اینكه انسان نماز درستى بخواند یا زكاتى را به قصد قربت ادا كند، لزومى ندارد كه صلاحیت اجتماعى داشته باشد اما براى اینكه عمل عظیم حج را انجام دهد لازم است صلاحیت اجتماعى داشته باشد. | ||
پس معلوم شد كه استطاعت اخلاقى و روحى و به عبارت | پس معلوم شد كه استطاعت اخلاقى و روحى و به عبارت دیگر صلاحیت اجتماعى نیز شرط است و این استطاعت از استطاعت مالى و بدنى و طریقى از نظر اسلام مهمتر است، زیرا این را شرط وجود قرار داده كه الزاماً باید آن را به وجود آورد و تحصیل كرد نه شرط وجوب. | ||
==درس دوم: | ==درس دوم: آشنایى با چند لغت== | ||
وقتى كه | وقتى كه مىگوییم «اخلاق و آداب سفر» باید معنى اخلاق و معنى آداب و فرق میان آنها را بدانیم. حتى خوب است بدانیم چرا به سفر، سفر مىگویند و چرا همسفر را «رفیق» مىگویند. | ||
==اخلاق== | ==اخلاق== | ||
اخلاق جمع خُلق است. خلق | اخلاق جمع خُلق است. خلق یعنى خوى. ساختمان وجود انسان تا آنجا كه مربوط به بدن است، خَلق (به فتح خاء) گفته مىشود و تا آنجا كه مربوط به روح یعنى مربوط به قسمتى از تمایلات روحى است، خُلق (به ضم خاء) گفته مىشود. | ||
به عبارت | به عبارت دیگر خَلق مربوط به شخص است و خُلق مربوط به شخصیت. در دعا وارد شده است كه هنگامى كه در مقابله آیینه مىایستید و خود را مىبینید، بگویید: اللَّهُمَّ حَسِّنْ خُلْقى كَما حَسَّنْتَ خَلْقى یعنى خداوندا، اخلاق مرا نیكو گردان همچنان كه اندام مرا نیكو گردانیدهاى و مرا به صورت انسان و در احسن تقویم آفریدهاى. | ||
آنچه مربوط به بدن است | آنچه مربوط به بدن است طرحریزى و ساختمانش در رحم تمام مىشود. مثلًا استعداد اینكه انسان سفیدپوست باشد یا سیاهپوست، زشت باشد یا زیبا، كوتاه باشد یا بلند، تمام اینها در مرحله رحم طرح و بنا مىشود و پس از اینكه كودك به دنیا مىآید نه به وسیله خود او و نه به وسیله دیگران قابل تغییر نیست. | ||
اما | اما اخلاقیات كه مربوط به روح است در همین دنیا به وسیله خود شخص و معلمان و مربیان و اجتماع، طرح و بنا مىشود. البته قسمتى از استعدادهاى اخلاقى مربوط به سرشت و مرحله قبل از تولد است. | ||
على هذا دو تفاوت | على هذا دو تفاوت میان خَلق و خُلق هست. اولًا اینكه خَلق كه مربوط به بدن است یك منزل جلوتر یعنى در منزل رحم تكوین پیدا مىكند و اما خُلق كه مربوط به روح است یك منزل عقبتر یعنى بعد از تولد متكوّن مىشود. | ||
ثانیاً آنچه مربوط به خلقت بدن است از اختیار انسان بیرون است، انسان خود قادر نیست كه خلقت خود را عوض كند، اما آنچه مربوط به اخلاقیات روحى است در اختیار خود انسان است؛ هركسى خودش باید شخصیت خود را بسازد، معمار و مهندس روح خود باشد، بنّا و سازنده اخلاق خود باشد. | |||
انسانها از لحاظ طرز رفتار با | انسانها از لحاظ طرز رفتار با یكدیگر مختلفند، مثلًا ممكن است متواضع باشند یا متكبر، كریم و بخشنده باشند یا لئیم و ممسك، حلیم و بردبار باشند یا كینهتوز و پرخاشگر. صفاتى از قبیل تواضع و تكبر و كرم و بخل و حلم و حقد را خُلقیات مىگویند. | ||
البته هنگامى به | البته هنگامى به این صفات كلمه خُلق اطلاق مىشود كه در روح انسان جایگزین شده باشد و جزء خویهاى انسان به شمار رود. در اثر عمل و تكرار و تلقین و غیره این صفات در روح انسان جایگزین مىشوند و به اصطلاح به صورت ملكه در مىآیند: ملكه فاضله یا رذیله. | ||
به عبارت | به عبارت دیگر عكسالعمل هر فردى در مقابل فرد دیگر متفاوت است؛ ممكن است عكسالعملى باشد كه به زیان او و اجتماع باشد و ممكن است عكسالعملى باشد مفید به حال او و اجتماع. اگر عكسالعملهاى انسان در برابر دیگران همیشه خوب و مفید باشد و انسان عادت كند كه همیشه عكسالعمل خوب نشان بدهد، گفته مىشود خلقیات او خوب است. | ||
خط ۱۳۴: | خط ۱۳۴: | ||
آداب جمع ادب است. | آداب جمع ادب است. تشریفاتى كه انسان براى كارهاى خود قرار مىدهد، آداب آن كار نامیده مىشود. مثلًا خوردن یك عمل طبیعى است. انسان مىتواند احیاناً مانند حیوانات با دهان آب یا غذا بخورد و مىتواند با دست بخورد و یا با قاشق بخورد، مىتواند با دست راست بخورد و یا با دست چپ بخورد، مىتواند با دست نشُسته یا قاشق كثیف بخورد و مىتواند با دست پاكیزه و یا قاشق پاكیزه بخورد. | ||
اینكه انسان غذا را با دست راست بخورد و دست یا قاشقش شسته باشد، هنگام شروع بسم اللَّه بگوید، با تأنّى بخورد، لقمهها را زیاد بجود، آداب غذا خوردن نامیده مىشود. | |||
افراد هنگام برخورد به | افراد هنگام برخورد به یكدیگر معمولًا آدابى را رعایت مىكنند. بعضیها سر خود را مىجنبانند یا كلاه خود را برمىدارند و شنیدهام بعضى از ملتها بینىهاى خود را به هم مىمالند، و آنها كه یادشان نرفته كه انسانند و مىدانند بهترین وسیله تفهیم معنویات براى انسان سخن است و بهترین آرزویى كه یك نفر براى یك نفر دیگر باید بكند این است كه براى او سلامت و صلح و مسالمت بخواهد، اینها وقتى كه به یكدیگر مىرسند مىگویند: «سلام علیك» یعنى من براى تو از خداوند سلامت و مسالمت آرزو مىكنم. | ||
سلام ادبِ ملاقات است. | سلام ادبِ ملاقات است. همچنین هر كارى آدابى دارد و همین قدر مثال كافى است. | ||
سفر | سفر نیز به نوبه خود اخلاق و آدابى دارد؛ یعنى انسان باید از برخى خصلتهاى روحى بهرهمند باشد، مثل اینكه نسبت به دیگران مهربان باشد و به چهره آنها لبخند بزند و هم پارهاى آداب را باید رعایت كند، مثل اینكه مثلًا قبل از مسافرت دوستان خود را آگاه كند و با آنها موادعه و خداحافظى نماید. بعداً به تفصیل درباره اخلاق و آداب سفر بحث خواهیم كرد. | ||
==سفر== | ==سفر== | ||
كلمه سفر از ماده سفور است كه به معنى برداشتن پرده از روى | كلمه سفر از ماده سفور است كه به معنى برداشتن پرده از روى یك چیز است. غزالى (به نقل محجة البیضاء) مىگوید: سفر ازآنجهت سفر نامیده شده است كه پرده از روى اخلاق واقعى انسان برمىدارد. فقط در مسافرت مىتوان به اخلاق واقعى اشخاص پى برد و آنها را شناخت. مىگوید: شخصى مىخواست درباره دیگرى شهادت بدهد، به او گفتند: آیا با او سفر كردهاى؟ گفت: نه. گفتند: پس او را نمىشناسى. | ||
مىگوید: اگر كسى را دیدید كه مردمى كه با او معامله و دادوستد كردهاند و كسانى كه با او مسافرت كردهاند از او تمجید مىكنند، قطعاً بدانید آدم خوبى است . | |||
به طور كلى هر | به طور كلى هر چیزى كه انسان را در شرایط غیر عادى كه آرامش روح را بهم مىزند قرار دهد، پرده از روى اخلاق واقعى انسان برمىدارد. انسان در حال عادى حكم آب راكد را دارد كه در حوضى جمع شده است؛ به واسطه ركود، مخلوطهاى آب تهنشین مىشود و آب بسیار صاف و زلال مشاهده مىشود. اما همینكه یك چوب داخل آب ببرید و آب را تكان بدهید و زیر و رو كنید، آنوقت مىبینید چقدر كثافت داخل این آب است. | ||
بسا افرادى كه در | بسا افرادى كه در شرایط عادى به دل و نفس خود مراجعه مىكنند، آن را مانند همان آب حوض صاف و پاك مىبینند و خودشان غافلند كه اگر شرایط جدیدى به وجود آید و موجباتى پیدا شود كه صفات پلید تهنشینشده باطن ظهور كند معلوم خواهد شد كه چقدر آلودگیها در روح آنها بوده است. غزالى مىگوید: یكى از فواید سفر این است كه ماهیت هركس را بر خودش روشن مىكند. اخلاق واقعى هركسى در سفر ظاهر مىشود. در سفر معلوم مىشود كه كى شجاع است و كى ترسو، كى مهربان است و كى بىعاطفه، كى خدمتگزار است و كى لافزن و دروغگو، كى حلیم و پرحوصله است و كى كمظرفیت و سبك؟ و از این روست كه سفر را سفر گفتهاند. | ||
سفر به طور كلى | سفر به طور كلى مفید و لازم است. قطع نظر از اینكه اخلاق واقعى هركسى را بر خودش ظاهر مىكند، حقایق دیگرى را نیز بر انسان روشن مىكند: آدمى را پخته و جهاندیده مىنماید، فواید مادى و معنوى فراوانى دارد. در مدح سفر سخنان زیادى رسیده است. قرآن كریم به سیر در زمین امر مىكند و آن را موجب باز شدن چشم و گوش و ازدیاد عقل و تجربه مىداند. | ||
در سوره مباركه حج، | در سوره مباركه حج، آیه 46 مىفرماید: | ||
أَ فَلَمْ | أَ فَلَمْ یَسیروا فِى الْارْضِ فَتَكونَ لَهُمْ قُلوبٌ یَعْقِلونَ بِها اوْ آذانٌ یَسْمَعونَ بِها یعنى آیا در زمین گردش نكردهاند تا روحیههایى متفكر و گوشهایى باز و شنوا پیدا كنند؟ | ||
پیغمبر اكرم مىفرمود: سافِروا تَصِحّوا <ref>من لا یحضره الفقیه ج 2ص 173</ref> مسافرت كنید، صحت مىیابید. در دیوان منسوب به مولى امیر المؤمنین است: | |||
تَغَرَّبْ عَنِ الْاوْطانِ فى طَلَبِ الْعُلى وَ سافِرْ فَفِى الأَسْفارِ خَمْسُ فَوائِدِ | تَغَرَّبْ عَنِ الْاوْطانِ فى طَلَبِ الْعُلى وَ سافِرْ فَفِى الأَسْفارِ خَمْسُ فَوائِدِ | ||
تَفَرُّجُ هَمٍّ وَ اكْتِسابُ | تَفَرُّجُ هَمٍّ وَ اكْتِسابُ مَعیشَةٍ وَ عِلْمٍ وَ آدابٍ وَ صُحْبَةُ ماجِدِ | ||
یعنى در طلب علوّ و بزرگى از وطن خارج شو، زیرا در مسافرت پنج فایده وجود دارد: غصههاى محلى فراموش مىشود، وسیله كسب معیشت است، وسیله آموختن علم است، راه ادبآموزى است، به وسیله سفر انسان به مصاحبت بزرگان توفیق مىیابد. | |||
انورى | انورى مىگوید: | ||
به جرم خاك و به گردون نگاه | به جرم خاك و به گردون نگاه باید كرد كه آن كجاست ز آرام و این كجا ز سفر | ||
به شهر | به شهر خویش درون، بىخطر بود مردم به كان خویش درون، بىبها بود گوهر | ||
سفر مربى مرد است و آستانه جاه سفر خزانه مال است و اوستاد هنر | سفر مربى مرد است و آستانه جاه سفر خزانه مال است و اوستاد هنر | ||
درخت اگر متحرك شدى ز جاى به جاى نه جور ارّه | درخت اگر متحرك شدى ز جاى به جاى نه جور ارّه كشیدى و نه جفاى تبر | ||
غزالى | غزالى مىگوید: یكى از علما به یاران خود مىگوید: «سیحوا تَطیبوا، فَانَّ الْماءَ اذا كَثُرَ مَقامُهُ فى مَوْضِعٍ تَغَیَّرَ» <ref>محجه البیضاء ج 4ص</ref> 42یعنى سیاحت كنید تا پاكیزه شوید، زیرا آب اگر در یك جا بماند مىگندد . | ||
ابو الفتح بستى | ابو الفتح بستى مىگوید: | ||
لَقَدْ هُنْتُ مِنْ طولِ الْمَقامِ وَ مَنْ | لَقَدْ هُنْتُ مِنْ طولِ الْمَقامِ وَ مَنْ یَقُمْ طَویلًا یُهَنْ مِنْ بَعْدِ ما كانَ مُكْرَما | ||
وَ طولُ جَمامِ الْمَرْءِ فى مُسْتَقَرِّهِ | وَ طولُ جَمامِ الْمَرْءِ فى مُسْتَقَرِّهِ یُغَیِّرُهُ لَوْناً وَ ریحاً وَ مَطْعَما <ref>المحاسن و الاضدا ص 136</ref> | ||
یعنى از بس كه یك جا ماندم از نظرها افتاده و پست شدم، آرى هركس در یك نقطه زیاد بماند عزتش تبدیل به خوارى مىشود، زیاد ماندن مرد در جایگاه خودش رنگ و بوى و مزه او را مىبرد. | |||
== | ==رفیق== | ||
كلمه | كلمه رفیق از ماده رفق است كه به معنى نرمى است. از قدیمالایام كلمه رفیق به همسفر اطلاق مىشده است. در احادیث همین تعبیر به كار رفته است. پیغمبر اكرم فرمود: الرَّفیقَ ثُمَّ السَّفَرَ یعنى اول رفیق خوب انتخاب كنید، بعد تصمیم به مسافرت بگیرید. | ||
این كلمه ازآنجهت براى همسفر انتخاب شده است كه لازمترین شرط همسفرى، رفق و نرمى و ملایمت است. انسان باید كوشش كند حد اكثر ملایمت و همراهى را با رفقاى خود داشته باشد. | |||
پس معلوم شد كه سفر به نوبه خود اخلاق و آدابى دارد. | پس معلوم شد كه سفر به نوبه خود اخلاق و آدابى دارد. باید آنها را بدانیم و بكار ببندیم. | ||
خط ۲۰۶: | خط ۲۰۶: | ||
==منبع== | ==منبع== | ||
مجموعه آثار استاد | مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (حج)، ج25، ص: 62-51- با تلخیص و ویرایش- | ||
[[رده: وحدت اسلامیٰ ٰاخلاق تقریبی ]] | [[رده: وحدت اسلامیٰ ٰاخلاق تقریبی ]] |