۸۷٬۹۳۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مىآید' به 'میآید') |
جز (جایگزینی متن - 'مىکند' به 'میکند') |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
رابطه بین [[اسلام]] و دموکراسى در جهان معاصر پیچیده و بغرنج است. جهان اسلام از حیث ایدئولوژى یکپارچه نیست. چشماندازهاى وسیعى در این جهان وجود دارد، از اندیشههاى افراطى کسانى که وجود هر گونه ارتباط بین اسلام و دموکراسى را نفى مىکنند گرفته تا کسانى که معتقدند اسلام خود به نظام دموکراتیک فرمان می دهد. | رابطه بین [[اسلام]] و دموکراسى در جهان معاصر پیچیده و بغرنج است. جهان اسلام از حیث ایدئولوژى یکپارچه نیست. چشماندازهاى وسیعى در این جهان وجود دارد، از اندیشههاى افراطى کسانى که وجود هر گونه ارتباط بین اسلام و دموکراسى را نفى مىکنند گرفته تا کسانى که معتقدند اسلام خود به نظام دموکراتیک فرمان می دهد. | ||
===دیدگاه اول (مخالفت)=== | ===دیدگاه اول (مخالفت)=== | ||
برخى از اسلامگرایان بر این باورند که دموکراسى مفهومى بیگانه است که به وسیله غربگرایان و اصلاحطلبان سکولار به جوامع اسلامى تحمیل شده است. آنها همواره استدلال مىکنند که مفهوم حاکمیت مردم، تأکید بنیادى اسلام بر حاکمیت خدا را انکار | برخى از اسلامگرایان بر این باورند که دموکراسى مفهومى بیگانه است که به وسیله غربگرایان و اصلاحطلبان سکولار به جوامع اسلامى تحمیل شده است. آنها همواره استدلال مىکنند که مفهوم حاکمیت مردم، تأکید بنیادى اسلام بر حاکمیت خدا را انکار میکند ولذا نوعى بتپرستى است. | ||
===دیدگاه دوم (سازگارى)=== | ===دیدگاه دوم (سازگارى)=== | ||
بسیارى از گروه هاى فکرى برجسته اسلامى استدلال می کنند که اسلام و دموکراسى با یکدیگر سازگارند. برخى پیشتر می روند و تاکید می کنند که در شرایط کنونى جهان معاصر، دموکراسى را مىتوان نیاز ضرورى اسلام تلقى کرد. در این مباحث، متفکران مسلمان مفاهیم تاریخى پراهمیتى را از درون سنت اسلامى بیرون کشیده و با مفاهیم پایهاى دموکراسى آنطور که در جهان مدرن فهمیده مى شود، تلفیق مى دهند. بسیارى از این مفاهیم با اهمیت به شیوههاى مختلف در دوران مختلف به کار برده شده اند، براى مثال سنت مسیحى در دوران پیش مدرن شالوده اى نظرى براى سیستم پادشاهى داراى مشروعیت الهى فراهم مىکرد، درحالى که در دوران معاصر این مفهوم را ترویج و تبلیغ مى کند که مسیحیت و دموکراسى کاملاً با یکدیگر سازگارند. مناقشه زمانى سر بر مى آورد که توجه داشته باشیم که این مفاهیم بنیادى چگونه باید به فهم در آمده و بهکار آیند. | بسیارى از گروه هاى فکرى برجسته اسلامى استدلال می کنند که اسلام و دموکراسى با یکدیگر سازگارند. برخى پیشتر می روند و تاکید می کنند که در شرایط کنونى جهان معاصر، دموکراسى را مىتوان نیاز ضرورى اسلام تلقى کرد. در این مباحث، متفکران مسلمان مفاهیم تاریخى پراهمیتى را از درون سنت اسلامى بیرون کشیده و با مفاهیم پایهاى دموکراسى آنطور که در جهان مدرن فهمیده مى شود، تلفیق مى دهند. بسیارى از این مفاهیم با اهمیت به شیوههاى مختلف در دوران مختلف به کار برده شده اند، براى مثال سنت مسیحى در دوران پیش مدرن شالوده اى نظرى براى سیستم پادشاهى داراى مشروعیت الهى فراهم مىکرد، درحالى که در دوران معاصر این مفهوم را ترویج و تبلیغ مى کند که مسیحیت و دموکراسى کاملاً با یکدیگر سازگارند. مناقشه زمانى سر بر مى آورد که توجه داشته باشیم که این مفاهیم بنیادى چگونه باید به فهم در آمده و بهکار آیند. | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
=مفاهیم بنیادى دموکراسى در اسلام= | =مفاهیم بنیادى دموکراسى در اسلام= | ||
در این جهانبینى، جداسازى مذهب از سیاست موجب خلاء معنوى در حوزه عمومى مىشود و راه را براى استقرار نظامهاى سیاسى که هیچ درک و احساسى نسبت به ارزشهاى اخلاقى ندارند، باز | در این جهانبینى، جداسازى مذهب از سیاست موجب خلاء معنوى در حوزه عمومى مىشود و راه را براى استقرار نظامهاى سیاسى که هیچ درک و احساسى نسبت به ارزشهاى اخلاقى ندارند، باز میکند. از چنین منظرى، یک دولت سکولار راه را براى سوء استفاده از قدرت باز مىگذارد. | ||
#توحید | #توحید | ||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
در مدل دوم چنان که از اسمش پیداست، انتخاب اکثریت را به مثابه یک روش و راهکار براى حکومت مى انگارد. این مدل نسبت به مدل ها و قرائت هاى مختلف از آن انعطاف پذیر است ولذا مدل لیبرالیستى و سوسالیستى از زیر مجموعه هاى آن بشمار مى آیند. در مقاله فوق به دو مدل اخیر اشاره شده که ما به تعریف آن دو می پردازیم.<br> | در مدل دوم چنان که از اسمش پیداست، انتخاب اکثریت را به مثابه یک روش و راهکار براى حکومت مى انگارد. این مدل نسبت به مدل ها و قرائت هاى مختلف از آن انعطاف پذیر است ولذا مدل لیبرالیستى و سوسالیستى از زیر مجموعه هاى آن بشمار مى آیند. در مقاله فوق به دو مدل اخیر اشاره شده که ما به تعریف آن دو می پردازیم.<br> | ||
دموکراسى لیبرالى بر اولویت و تقدم آزادى شهروندان بر دیگر ارزش ها مانند برابرى، فضیلت مدنى و رفاه تأکید | دموکراسى لیبرالى بر اولویت و تقدم آزادى شهروندان بر دیگر ارزش ها مانند برابرى، فضیلت مدنى و رفاه تأکید میکند. امروزه نو لیبرال هایى مانند هایک آشکارا تصریح مىکنند که این لیبرالیسم است که براى دموکراسى خط و نشان مى کشد و انتخاب اکثریت نمىتواند ارزشهاى لیبرالیسم مانند آزادى شهروندان را سلب یا تحدید کند.<br> | ||
دموکراسى سوسیالیستى به جاى «آزادى شهروندان» براصل برابرى و حقوق اقتصادى آنان اهتمام مىورزد و بر این اعتقاد است که دولت باید بر امور اقتصادى دخالت داشته و براى تأمین اصل برابرى و حقوق اقتصادى مىتواند آزادىهاى مردم را سلب یا تحدید نماید.<br> | دموکراسى سوسیالیستى به جاى «آزادى شهروندان» براصل برابرى و حقوق اقتصادى آنان اهتمام مىورزد و بر این اعتقاد است که دولت باید بر امور اقتصادى دخالت داشته و براى تأمین اصل برابرى و حقوق اقتصادى مىتواند آزادىهاى مردم را سلب یا تحدید نماید.<br> | ||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
=عدم ناسازگارى اسلام با دموکراسى به مثابه روش= | =عدم ناسازگارى اسلام با دموکراسى به مثابه روش= | ||
اما اگر مقصود نسبت اسلام با دموکراسى به مثابه روش باشد، اینجا نمىتوان به طور قاطع از تعارض و ناسازگارى سخن راند، بلکه باید گفت چون اصل این مدل انتخاب اکثریت را نه به مثابه یک ارزش بلکه به منزله یک روش و راهکار مىپذیرد، اسلام نیز به رأى اکثریت ارج مىنهد، البته براى آن یک سرى شرایط و محدودیت هایى قائل است، که مهمترین شرط آن این است که انتخاب اکثریت باید در چارچوب دین و آموزه هاى آن صورت گیرد، به دیگر سخن دموکراسى و انتخاب اکثریت موجب عقبنشینى دین و احکام آن نگردد، بلکه این دین و آموزههاى آن است که بر رأى اکثریت جهت و سویه تعیین | اما اگر مقصود نسبت اسلام با دموکراسى به مثابه روش باشد، اینجا نمىتوان به طور قاطع از تعارض و ناسازگارى سخن راند، بلکه باید گفت چون اصل این مدل انتخاب اکثریت را نه به مثابه یک ارزش بلکه به منزله یک روش و راهکار مىپذیرد، اسلام نیز به رأى اکثریت ارج مىنهد، البته براى آن یک سرى شرایط و محدودیت هایى قائل است، که مهمترین شرط آن این است که انتخاب اکثریت باید در چارچوب دین و آموزه هاى آن صورت گیرد، به دیگر سخن دموکراسى و انتخاب اکثریت موجب عقبنشینى دین و احکام آن نگردد، بلکه این دین و آموزههاى آن است که بر رأى اکثریت جهت و سویه تعیین میکند. بر این دموکراسى مىتوان «دموکراسىدینى»، «قدسى» و «مردمسالار دینى» اطلاق کرد.<br> | ||
اما اینکه چنین دموکراسى در غرب وجود ندارد، باید گفت اولاً دموکراسى به مثابه روش ـ چنانکه نویسندگان مقاله تصریح داشتند ـ با دموکراسى دینى قابل انطباق است. و ثانیا چگونه لیبرالها دموکراسى و انتخاب اکثریت را در حریم اصول مکتب لیبرالى خود مىپذیرند و در موارد تعارض اصول لیبرالى با دموکراسى، اصول خود را مقدم و حاکم مىدانند و در این صورت، کسى یا کسانى از جرح و محکومیت دموکراسى دفاع نمىکنند، اما وقتى ارزش هاى دینى آن را به منطقهاى ـ که با کمال مصلحت مردم ملحوظ است ـ محدود کند، همه از تعارض اسلام و دموکراسى سخن می رانند؟! عین این سخن در دموکراسى سوسیالیستى نیز تکرار مى شود.<br> | اما اینکه چنین دموکراسى در غرب وجود ندارد، باید گفت اولاً دموکراسى به مثابه روش ـ چنانکه نویسندگان مقاله تصریح داشتند ـ با دموکراسى دینى قابل انطباق است. و ثانیا چگونه لیبرالها دموکراسى و انتخاب اکثریت را در حریم اصول مکتب لیبرالى خود مىپذیرند و در موارد تعارض اصول لیبرالى با دموکراسى، اصول خود را مقدم و حاکم مىدانند و در این صورت، کسى یا کسانى از جرح و محکومیت دموکراسى دفاع نمىکنند، اما وقتى ارزش هاى دینى آن را به منطقهاى ـ که با کمال مصلحت مردم ملحوظ است ـ محدود کند، همه از تعارض اسلام و دموکراسى سخن می رانند؟! عین این سخن در دموکراسى سوسیالیستى نیز تکرار مى شود.<br> | ||
=توحید حامى حکومت الهى نه فرد= | =توحید حامى حکومت الهى نه فرد= | ||
در هندسه سیاسى اسلام اصل حاکمیت نخست از آن خداوند است و انسانها در برابر خدا و یکدیگر مساوى هستند، اما خداوند این حاکمیت خود را در جهت تحقق و عملیاتى شدن دین و آموزههاى آن گاهى به افراد خاص مانند برخى پیامبران و امامان معصوم تفویض | در هندسه سیاسى اسلام اصل حاکمیت نخست از آن خداوند است و انسانها در برابر خدا و یکدیگر مساوى هستند، اما خداوند این حاکمیت خود را در جهت تحقق و عملیاتى شدن دین و آموزههاى آن گاهى به افراد خاص مانند برخى پیامبران و امامان معصوم تفویض میکند. این منصوبین الاهى نیز حاکمیتشان نه مطلق بلکه در قلمرو مبانى دینى است. پس این سخن نویسندگان مقاله که مىکوشیدند مقتضاى اصل توحید را نفى حاکمیت فردى نشان دهند، قابل تطبیق با مبانى اسلام در مورد پیامبراسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم و مبانى شیعه در مورد امامان نیست، چرا که آنان بهطور مستقیم از خداوند مأمور تشکیل حکومت دینى شده بودند(مشروعیت الهى). به دلیل برخوردارى آنان از عدالت و بالاتر از آن عصمت هیچ گونه شائبه استبداد، دیکتاتورى و سوءظن در حکومت آنان وجود ندارد اما در عصر غیبت، شیعه معتقد است در رأس حکومت باید یک فقیه با شرایط خاص مثل عدالت، علم به مبانى دینى، مدیر و مدبر و غیره به عنوان حاکم یا ناظر قرار گیرد که مردم به طور مستقیم یا غیر مستقیم (مثل مجلس خبرگان) از میان واجدان شرایط و صفات، حاکم دینى تشخیص و برمىگزینند و در ادامه حکومت، همیشه بر او ناظرند تا همچنان داراى صفات و ویژگی هاى لازم باشد.<br> | ||
=انسان خلیفه بالقوه خدا= | =انسان خلیفه بالقوه خدا= | ||
اینکه انسان خلیفه الاهى در زمین است، تردیدى نیست، اما این جعل و گزینش انسان به عنوان خلیفه خدا در همه انسانها به صورت بالقوه است، یعنى همه انسانها این بستر و آمادگى را دارند که با تخلّق به اصول اخلاقى به مقام خلافت نایل آیند، اما اینکه در عمل کدام انسان ها به این مرحله می رسند، بحث دیگرى است. نکته دیگر اینکه صرف انسان بودن و به تبع آن مقام خلافت بالقوه موجب پیدایش حق حاکمیت و صلاحیت براى جلوس بر مسند حکومت دینى نمىشود. بلکه این مسند علاوه بر شرایط عمومى حاکم مثل، مدیریت، سیاست، شرایط اختصاصى مانند علم دینى، تقوى و عدالت را مىطلبد. نکته ظریف در اسلام این است که تحصیل این شرایط به گروهها و طیفهاى خاص جامعه اختصاص ندارد، هر کس و فرد از هر قبیله، طایفه و ملت می تواند با تحصیل این شرایط و جلب رأى مردم بر مسند حاکمیت دینى جلوس کند و این نکته دموکراسى بودن اسلام را نشان مى دهد. <br> | اینکه انسان خلیفه الاهى در زمین است، تردیدى نیست، اما این جعل و گزینش انسان به عنوان خلیفه خدا در همه انسانها به صورت بالقوه است، یعنى همه انسانها این بستر و آمادگى را دارند که با تخلّق به اصول اخلاقى به مقام خلافت نایل آیند، اما اینکه در عمل کدام انسان ها به این مرحله می رسند، بحث دیگرى است. نکته دیگر اینکه صرف انسان بودن و به تبع آن مقام خلافت بالقوه موجب پیدایش حق حاکمیت و صلاحیت براى جلوس بر مسند حکومت دینى نمىشود. بلکه این مسند علاوه بر شرایط عمومى حاکم مثل، مدیریت، سیاست، شرایط اختصاصى مانند علم دینى، تقوى و عدالت را مىطلبد. نکته ظریف در اسلام این است که تحصیل این شرایط به گروهها و طیفهاى خاص جامعه اختصاص ندارد، هر کس و فرد از هر قبیله، طایفه و ملت می تواند با تحصیل این شرایط و جلب رأى مردم بر مسند حاکمیت دینى جلوس کند و این نکته دموکراسى بودن اسلام را نشان مى دهد. <br> | ||
نتیجه تئوریک نویسندگان مقاله مبنى بر سازگارى تئوریک اسلام و دموکراسى جاى خوشبختى دارد و از انصاف و تأمل واقعبینانه آنان روایت | نتیجه تئوریک نویسندگان مقاله مبنى بر سازگارى تئوریک اسلام و دموکراسى جاى خوشبختى دارد و از انصاف و تأمل واقعبینانه آنان روایت میکند که مىتواند مورد تأمل برخى روشنفکران مسلمان باشد که از اصطکاک اسلام و دموکراسى طرفدارى می کنند.<br> | ||
=منابع= | =منابع= |