confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
آورده اند چند تن از بزرگان [[مشرک]] به خانه ی عُمیر، پدر مصعب رفتند. [[ابوجهل]] فریاد زد: «ای ابوزراره! پسرت به دین محمد گرویده است و به خدایان ما بی احترامی می کند. اگر تو او را از گمراهی نجات ندهی، مطمئن باش شمشیر قریش او را سر جایش خواهد نشاند.» عمیر این حرکت ابوجهل را توهین برخود دانست و خواست پاسخش را بدهد که ابوسفیان دخالت کرد و به او گفت: «ای ابامصعب، با پسر عموهایت مهربان باش. ابوحکم (ابوجهل) منظور بدی ندارد. وی از به خطر افتادن موقعیت اشراف، که تو خود یکی از آنانی، نگران است. ما می خواهیم تو خود تدبیری بیندیشی و مصعب را از راهی که در پیش گرفته است، منصرف سازی که این کار به صلاح همه ی ماست». | آورده اند چند تن از بزرگان [[مشرک]] به خانه ی عُمیر، پدر مصعب رفتند. [[ابوجهل]] فریاد زد: «ای ابوزراره! پسرت به دین محمد گرویده است و به خدایان ما بی احترامی می کند. اگر تو او را از گمراهی نجات ندهی، مطمئن باش شمشیر قریش او را سر جایش خواهد نشاند.» عمیر این حرکت ابوجهل را توهین برخود دانست و خواست پاسخش را بدهد که ابوسفیان دخالت کرد و به او گفت: «ای ابامصعب، با پسر عموهایت مهربان باش. ابوحکم (ابوجهل) منظور بدی ندارد. وی از به خطر افتادن موقعیت اشراف، که تو خود یکی از آنانی، نگران است. ما می خواهیم تو خود تدبیری بیندیشی و مصعب را از راهی که در پیش گرفته است، منصرف سازی که این کار به صلاح همه ی ماست». | ||
=زندانی کردن مصعب= | |||
خبر پیوستن مصعب به رسول خدا(ص) در شهر پیچید و اعتراض اشراف قریش را برانگیخت. | |||
از سوی دیگر، خانواده ی مصعب، به ویژه پدر و مادرش، این کار وی را برای خود ننگ می دانستند. از این روی، تصمیم گرفتند فرزندشان را از راهی که در پیش گرفته است، نگه دارند. آنان پس از مشورت بسیار، به این نتیجه رسیدند که مصعب را در خانه زندانی کنند او را از غذا و آب محروم سازند، تا او از دین تازهی محمد دست بردارد. چیزی نگذشت که مصعب بر اثر سخت گیری خانواده و ندادن غذا و آب به وی، تغییر کرد. او دیگر آن خوش پوش و خوش سیمای مکه نبود. ولی هر چه بر وی سخت گیری کردند، از دین دست برنداشت و همچنان به رسول خدا(ص) و آیین اسلام وفادار ماند. پدر و مادر مصعب به او وعده می دادند اگر از پیروی [[محمد(ص)]] دست بردارد، بهترین امکانات را در اختیارش می گذارند، ولی او هر روز، مصمم تر از روز گذشته بر ایمانش پافشاری می کرد و هیچ یک از پیشنهادهای آنان را نمی پذیرفت. | |||
=پانویس= | =پانویس= |