confirmed
۳۸٬۰۸۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
خبر پیوستن مصعب به رسول خدا(ص) در شهر پیچید و اعتراض اشراف قریش را برانگیخت. | خبر پیوستن مصعب به رسول خدا(ص) در شهر پیچید و اعتراض اشراف قریش را برانگیخت. | ||
از سوی دیگر، خانواده ی مصعب، به ویژه پدر و مادرش، این کار وی را برای خود ننگ می دانستند. از این روی، تصمیم گرفتند فرزندشان را از راهی که در پیش گرفته است، نگه دارند. آنان پس از مشورت بسیار، به این نتیجه رسیدند که مصعب را در خانه زندانی کنند او را از غذا و آب محروم سازند، تا او از دین تازهی محمد دست بردارد. چیزی نگذشت که مصعب بر اثر سخت گیری خانواده و ندادن غذا و آب به وی، تغییر کرد. او دیگر آن خوش پوش و خوش سیمای مکه نبود. ولی هر چه بر وی سخت گیری کردند، از دین دست برنداشت و همچنان به رسول خدا(ص) و آیین اسلام وفادار ماند. پدر و مادر مصعب به او وعده می دادند اگر از پیروی [[محمد(ص)]] دست بردارد، بهترین امکانات را در اختیارش می گذارند، ولی او هر روز، مصمم تر از روز گذشته بر ایمانش پافشاری می کرد و هیچ یک از پیشنهادهای آنان را نمی پذیرفت. | از سوی دیگر، خانواده ی مصعب، به ویژه پدر و مادرش، این کار وی را برای خود ننگ می دانستند. از این روی، تصمیم گرفتند فرزندشان را از راهی که در پیش گرفته است، نگه دارند. آنان پس از مشورت بسیار، به این نتیجه رسیدند که مصعب را در خانه زندانی کنند او را از غذا و آب محروم سازند، تا او از دین تازهی محمد دست بردارد. چیزی نگذشت که مصعب بر اثر سخت گیری خانواده و ندادن غذا و آب به وی، تغییر کرد. او دیگر آن خوش پوش و خوش سیمای مکه نبود. ولی هر چه بر وی سخت گیری کردند، از دین دست برنداشت و همچنان به رسول خدا(ص) و آیین اسلام وفادار ماند. پدر و مادر مصعب به او وعده می دادند اگر از پیروی [[محمد(ص)]] دست بردارد، بهترین امکانات را در اختیارش می گذارند، ولی او هر روز، مصمم تر از روز گذشته بر ایمانش پافشاری می کرد و هیچ یک از پیشنهادهای آنان را نمی پذیرفت. | ||
=[[هجرت]] مصعب به [[حبشه]]= | |||
مصعب به دلیل پافشاری بر ایمانش، همچنان در منزل پدر زندانی بود. از سوی دیگر، سران قریش که گسترش روز افزون یاران رسول خدا (ص) را خطری برای منافع خویش می دیدند، شکنجه و آزار یاران پیامبر را شدت بخشیدند. حضور در مکه برای بیشتر یاران رسول خدا (ص) بسیار سخت شده بود؛ به ویژه برای کسانی که قبیله و اقوام ثروتمندی نداشتند تا از ایشان دفاع کنند. در چنین اوضاع سختی بود که خداوند به رسولش، حضرت محمد(ص)، بر هجرت دستور داد. پیامبر اکرم(ص) نیز به یارانش دستور داد برای در امان ماندن از آزارهای ناجوانمردانهی [[مشرکان]]، برای هجرت از مکه آماده شوند. | |||
از آنجا که [[نجاشی]]، پادشاه حبشه، در قیاس با دیگر سران کشورهای همسایه، فرد خوبی بود، پیامبر اکرم(ص) به اصحابش دستور داد به حبشه هجرت کنند. وقتی خبر مهاجرت تازه [[مسلمانان]] به گوش مصعب رسید، وی نیز تصمیم گرفت خود را به آنان برساند و با ایشان به حبشه برود. | |||
گروه دوم مسلمانان برای هجرت به حبشه آماده شده بودند که مصعب پدر و مادرش را غافل گیر کرد و از زندان خانگی گریخت. او شبانه خود را به دومین گروه مهاجران رساند و همراه ایشان به حبشه رفت. [[عامربن ربیعه]] به نقل از پدرش در این باره می گوید: من با مصعب دوست بودم و در هجرت گروه دوم یاران پیامبر اکرم(ص) به حبشه با او هم سفر بودم. من هرگز فردی خوش اخلاق تر از مصعب ندیدم. در این سفر، کوچک ترین کار ناپسندی از او سر نزد. | |||
=پانویس= | =پانویس= |